اصول

نبایدهای توسل از منظر قرآن و سنت(۲-۲)

توسل در پرتو قرآن و سنت(۲-۲)

توسل غیر مشروغ و نهی شده

این همان توسلی است که خدای بزرگ در برنامه و شریعت خود نگنجانیده است که وسیله ای شرعی باشد و حکم برخی شدیدتر از برخی دیگر است. از جمله:

(۱) توسل کردن به خدا از طریق دعا و به فریاد خواندن مرده ها و پناه بردن به آنها و درخواست کمک و یاری و مایحتاج زندگی و درخواست رفع ناراحتی و گرفتاری ها و مشکلاتشان از مردگان، که این نوعی شرک کبری می باشد.

(۲) توسل کردن به خدا از طریق انجام بندگی در زیارتگاه ها و قبرستان ها به منظور دعا کردن و به فریاد خواستن آنها.

(۳) اما در مورد گفتن (به خاطر پیامبر …!): در حالیکه پیامبر(صل الله علیه و سلم) خلیل و محبوب خداوند می باشد و بهترین و عزیزترین مخلوق خداست، باز هم دعا کردن به خاطر ایشان درست نمی باشد و یکی از وسایل نامشروعی است که پیشتر بدان اشاره کردیم.

عالم نامی شام، شیخ جمال الدین قاسمی(رحمه الله علیه) در تفسیر خویش، کلمه منزلت (جاه) را بدین گونه تفسیر می کند و می گوید: عبارت (جاه) در معنای عامیانه اش عبارت است از قدرت، برای مثال می گویند: (فلان اغتصب مال فلان بجاهه) فلان کس مال فلان شخص را به زور قدرتش غضب کرده است، به همین خاطر زمانی که به قدرت شخصی توسل می کنی، در واقع چنان می پنداری که فلان شخص قدرت به انجام رساندن درخواست تو را دارد؛ در حالی که چنین قدرتی، تنها در حیطه خداوند متعال می باشد و کسی حق ادعای آن را ندارد؛ برای نمونه کسی می گوید: به خاطر شیخ عبدالقادر گیلانی برایمان باران بباران؛ در حالی که قدرت باریدن باران تنها در دست خداوند می باشد، اما او با این کار، این قدرت را به شیخ عبدالقادر گیلانی داده است؛ در حالی که چنین قدرتی حتی در دست پیامبر(صل الله علیه و سلم) نیز آنگاه که در قید حیات بودند، نبوده است، حال چه برسد به بعد از وفاتشان و یا اشخاصی دیگر؛ حتی آن زمان که مردم از خودشان نیز خواستند که برایشان دعا کند تا خداوند برایشان باران بباراند، نگفتند خدایا به خاطر پیامبر(صل الله علیه و سلم) برایمان باران بفرست؛ بلکه مستقیما به نزد پیامبر(صل الله علیه و سلم) رفتند و از ایشان خواستند که از خدا بخواهد تا برایشان باران بباراند و بدینسان خداوند نیز دعایش را اجابت نمود.

به همین خاطر عمر(رضی الله عنه) فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّا کُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیکَ بِنَبِیِّنَا فَتَسقِینَا»، خدایا ما پیشتر به تو متوسل می شدیم از راه پیامبرمان، تو هم باران می باراندی، یعنی با دعای پیامبر(صلی الله علیه و سلم) از تو خواستیم. حال نیز با همان دعا از تو می خواهیم که برایمان باران ببارانید.

روشن است که توسل کردن به شخص پیامبر(صلی الله علیه و سلم)  صحیح نمی باشد؛ بلکه بدعت است، زیرا شریعت و برنامه خداوند این کار را مشروع ندانسته است؛ خدای بزرگ نیز به چنین کسانی می فرماید: «قُل آللهُ أَذِنَ لَکُم» (یونس/۵۹) یعنی: «بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده است که چنین کاری را انجام دهید؟» در زمان پیامبر(صل الله علیه و سلم) چنین توسلی وجود نداشته است، به همین دلیل  عالمان ، این چنین توسل، را گناهی بزرگ محسوب می پندارند.

امام ابو حنیفه(رحمه الله علیه) می فرماید: درست نیست که کسی را به فریاد خواند و بگوییم: به خاطر فلان کس می خواهم که …، یا به خاطر فلان مرد صالح از تو می طلبم، یا به خاطر بیت الحرام از تو می خواهم…!

اما ابن ابی عیزی حنفی در شرح تحاوی می فرماید: درخواست شفا با پیامبر(صل الله علیه و سلم) و غیر از ایشان در دنیا، مستلزم روشن کردن می باشد؛ یا اینکه گاهی کسی به سرِ شخصی قسم می خورد، از دو جهت صحیح نیست:

۱) قسم خوردن به غیر خداست.

۲) چنان می پندارد که به همراه خدا، کس دیگری نیز هست که حق آن را داشته باشد که به آن قسم خورده شود.

قسم خوردن به غیر خدا، غصب کردن حق خداوند می باشد، زیرا هیچ کس چنین حقی بر خداوند ندارد، به جز آنکه خدا به حق دانسته باشد. همانگونه که می فرماید: «وَ کَانَ عَلَینَا نَصرُ المُؤمِنِینَ» (روم/۴۷). یعنی: «کمک و یاری ایمانداران حقی است که بر خود واجب کرده ایم».

همچنین در هر دو کتاب صحیح نیز به اثبات رسیده است و می فرماید: «عَن مَعَاذِ بنِ جَبَل(رضی الله عنه) قَالَ: کُنتُ رِدفَ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و سلم) لَیسَ بَینِی وَ بَینَهُ إِلََّا مُؤَخِرَهُ الرِّحلِ، فَقَالَ: یَا مُعَاذَبنِ جَبَل. قُلتُ: لَبَّیکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ سَعدَیکَ، ثُمَّ سَارَ سَاعَهً ثُمَّ قَالَ: یَا مُعَاذَ بنِ جَبَلٍ. قُلتُ: لَبَّیکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ سَعدَیکَ، ثُمَّ سَارَ سَاعَهً، ثُمَّ قَالَ: یَا مُعَاذِ بنِ جَبَلٍ، قُلتُ: لَبَّیکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ سَعدَیکَ، قَالَ: هَل تَدرِی مَا حَقُّ اللهِ عَلَی العِبَادِ؟ قَالَ: قُلتُ: اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. قَالَ: فَإِنَّ حَقَّ اللهِ عَلَی العِبَادِ أَن یَعبُدُوهُ وَ لَا یُشرِکُوا بِهِ شَیئًا. ثُمَّ سَارَ سَاعَهً، ثُمَّ قَالَ: یَا مُعَاذَ بنِ جَبَلٍ. قُلتُ: لَبَّیکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ سَعدَیکَ، قَالَ: هَل تَدرِی مَا حَقُّ العِبَادِ عَلَی اللهِ إِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ؟ قُلتُ: اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ، قَالَ: أن لا یُعَذِّبَهُم» (متفق علیه عن معاذ بن جبل). یعنی: «معاذ بن جبل(رضی الله عنه) می گوید: من پشت پیامبر خدا(صل الله علیه و سلم) سوار شده بودم و میان من و ایشان هیچ چیزی نبود به جز پشتی زین اسب. فرمود: ای معاذ بن جبل، گفتم: امر بفرمایید در خدمتم ای پیامبر خدا(صل الله علیه و سلم). بعد از طی مسافتی دوباره فرمود: ای معاذ بن جبل، گفتم: امر بفرمایید در خدمتم ای پیامبر خدا(صل الله علیه و سلم). مسافتی دیگر را طی کردیم و دوباره فرمود: ای معاذ بن جبل، گفتم: امر بفرمایید در خدمتم ای پیامبر خدا(صل الله علیه و سلم). فرمود: آیا می دانی حق خداوند بر بندگانش چیست؟ می گوید: گفتم: خدا و پیامبرش(صل الله علیه و سلم) داناترند، فرمود: به حقیقت حق خداوند بر بندگانش این است که او را پرستش نمایند و شریکی برای او قرار ندهند. مسافتی دیگر را طی کردیم و دوباره فرمود: ای معاذ بن جبل، گفتم: امر بفرمایید در خدمتم ای پیامبر خدا(صل الله علیه و سلم)، فرمود: آیا می دانی که حق بندگان بر خداوند چیست، اگر چنان کردند؟ گفتم: خدا و پیامبرش داناترند. فرمود: این است که آنها را عذاب نمی دهد».

این ها همان حقوقی بودند که خداوند تعیین نموده است و گرنه حق ما بر خداوند مانند آن حقی نیست که برخی بر برخی دیگر داریم. پس اینکه به فریاد خواستن از خدا را حق کس دیگری بدانیم، صحیح نبوده و نوعی شرک محسوب می شود. پیامبر(صل الله علیه و سلم) می فرماید: «مَن حَلَفَ بَغَیرِ اللهِ فَقَد کَفَرَ أَو أَشرَکَ» (رواه الترمذی عن ابن عمر(رضی الله عنهما)) یعنی: «کسی که به غیر خدا قسم بخورد، کافر شده یا شریکی برای خدا قرار داده است».

پس درخواست دعا از زنده، برای اینکه از خداوند بخواهد، عملی صحیح بوده اما به مرده، حتی به پیامبر(صل الله علیه و سلم) نیز صحیح نیست. همانطور که در ماجرای طلب نماز باران که قبلا به آن اشاره کردیم، دیدیم که مردم از پیامبر(صل الله علیه و سلم) خواستند که برایشان دعا کند و ایشان نیز دعا کردند. اما زمانی که پیامبر(صل الله علیه و سلم) وفات نمودند، عمر(رضی الله عنه) فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّا کُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیکَ بِنَبِیِّنَا فَتَسقِینَا وَ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیکَ بِعَمِّ نَبِیِّنَا فَاسقِنَا، قَالَ: فَیُسقَونَ» (صحیح بخاری).

به همین خاطر ابن قیم(رحمه الله علیه) می گوید: توسل کردن به خاطر پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به اتفاق اجماع علما، بدعت می باشد؛ هرچند که پیامبران و صالحان دارای شأن و منزلت والایی نیز نزد خداوند متعال هستند.

کنار زدن غباری از چند اشتباه:

بنابراین رویداد درخواست دعای عمر بن خطاب(رضی الله عنه) را بر اساس چند دلیل غبارزدایی کردیم، گفتیم که عمر بن خطاب، به شأن و خاطر عباس توسل نکره است، بلکه از او خواسته است که برایشان دعا نماید تا خداوند برایشان باران بباراند. دوست دارم که به چند نکته دیگر نیز اشاره ای داشته باشم که موجب گمراهی مردم شده است و چنان می پندارند که متوسل شدن به شأن و منزلت پیامبر(صل الله علیه و سلم) صحیح می باشد.

دلایل آنان به شرح زیر می باشد:

(۱) استناد کردن به چند حدیث ضعیف و جعلی

از جمله:
الف. حدیث: «إذَا أعیتکم الأمور فعلیکم بأهل القبور» یعنی: «هرگاه خسته شدید، خود را به صاحب قبرها (مردگان) برسانید». یا حدیث: «فاستغیثوا بأهل القبور». یعنی: «صاحب قبرها را به فریاد بخوانید». این دو حدیث به اتفاق اجماع علما، از احادیث جعلی بوده که به پیامبر(صل الله علیه و سلم) نسبت داده اند.

ب. حدیث: «لو أحسن أحدکم ظنه بحجر لنفعه». یعنی: «اگر یکی از شما گمانی نیکو به سنگی داشته باشد، به او سود می رساند». این حدیث نیز پوچ و بی ارزش بوده و ضد احکام آیین اسلام می باشد.

ج. حدیث: «لما اقترب آدم الخطیئه قال: یا رب أسألک بحق محمد لما غفرت لی، فقال: یا آدم و کیف عرفت محمدا و لم أخلقه؟ قال: یا رب لما خلقتنی بیدک و نفخت فی من روحک رفعت رأسی فرأیت علی قوائم العرش مکتوبا: لا اله الا الله محمد رسول الله، فعلمت أنک لم تضف إلی اسمک إلا أحب الخلق إلیک، فقال: غفرت لک و لو لا محمد ما خلقتک». یعنی: «آنگاه که آدم دچار خطا شد (که فرمان خدا را شکست و از میوه درخت خورد) گفت: ای پروردگارا! به حق محمد از تو می خواهم که از من درگذری، خدا نیز می فرماید: ای آدم تو چگونه محمد را می شناسی که هنوز او را خلق نکرده ام! آدم نیز می گوید: آنگاه که با دست خود مرا درست کردی و در روح خود در من دمیدی، سرم را بلند کردم و دیدم که بر پایه های عرش تو نوشته شده بود –لااله الا الله محمد رسول الله- دانستم که تو اسمی را همراه نام خود نمی بری مگر اینکه نزد تو محبوب ترین مخلوق باشد. خدا نیز می فرماید: پس من نیز تو را بخشیدم و بدان اگر به خاطر محمد نبود، تو را درست هم نمی کردم». البته این نیز حدیثی جعلی و کاذب بوده و هیچ اصل و اساسی ندارد. همانند همین حدیث، فرموده باطل دیگری نیز وجود دارد که می فرماید: «لولاک ما خلقت الأفلاک». یعنی: «اگر به خاطر تو نبود، کائنات را درست نمی کردم»..

اینها مجموعه ای از احادیث جعلی و باطلی می باشند که بر زبان قبرپرستان جاری بوده و توجیهی برای اعمال خود قرار می دهند.

(۲) استناد به برخی احادیث صحیحی که وجود دارند، اما آنها معنا و تفسیر این احادیث را تحریف و تغییر می دهند. از جمله:

الف. حدیث: «أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطَّابِ رَضِی اللهُ عَنهُ کَانَ إِذَا قَحَطُوا استَسقَی بِالعَبَّاسِ بنِ عَبدِ المُطَلَّبِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّا کُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیکَ بِنَبِیِّنَا فَتَسقِینَا وَ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیکَ بِعَمِّ نَبِیِّنَا فَاسقِنَا، قَالَ: فَیُسقَونَ» (صحیح بخاری). قبلا ذکر شد.

ب. حدیث عثمان بن حنیف(رضی الله عنه): «عَن عُثمَانَ بنِ حُنَیفٍ أَنَّ رَجُلاً ضَرِیرًا أَتَی النَبِیَّ(صلی الله علیه و سلم) فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللهِ، ادعُ اللهَ أَن یُعَافِیَنِی، فَقَالَ: إِن شِئتَ أخَّرتُ ذَلِکَ، فَهُوَ أفضَلُ لِآخِرَتِکَ، وَ إن شِئتَ دَعَوتُ لَکَ، قَالَ: لَا، بَل ادعُ اللهَ لِی، فَأَمَرَهُ أَن یَتَوَضَّأَ وَ أَن یُصَلِّیَ رَکعَتَینِ، وَ أَن یَدعُوا بِهَذَا الدُّعَاءِ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسألُکَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و سلم) نََبِیِّ الرَّحمَهِ، یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَی رَبِّی فِی حَاجَتِی هَذِهِ فَتَقضِی و تُشَفِّعُنِی فِیهِ وَ تُشَفِّعُهُ فِیَّ» (أخرجه احمد(۴/۱۳۸) و ترمذی/۳۶۴۹ و ابن ماجه/۱۳۸۵). یعنی: از عثمان بن حنیف روایت شده است که مرد کوری به خدمت پیامبر(صل الله علیه و سلم) می آید و از او می خواهد که ای پیامبر خدا در پیشگاه خدا برایم دعا کنید که چشمانم را سالم گرداند، ایشان نیز می فرمایند: اگر می خواهی این دعا را نگه دار و چنین درخواستی مکن، چرا که برای آخرتت بهتر است، اگر نیز می خواهی برایت دعا می کنم. می گوید: خیر، بلکه برایم دعا کنید. پیامبر(صل الله علیه و سلم) به او فرمان می دهد که برود وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و این دعا را بخواند: خدایا از تو می خواهم از طریق پیامبر(صل الله علیه و سلم) که پیامبر رحمت است، به تو رو کردم و ای محمد من از طریق تو به پروردگارم روی آوردم برای چنین حاجتی که دارم برایم انجام دهد. خدایا از تو می خواهم که شفاعت ایشان را قسمت من گردانی و با این دعا، درخواستش را اجابت نمایی و چشمانم را سالم گردانی.

روشن است که این حدیث صحیح است، اما نه دلیلی بر توسل به شأن پیامبر(صل الله علیه و سلم) است و نه بر ذات ایشان، زیرا:

۱) آن مرد کور به خدمت پیامبر(صل الله علیه و سلم) آمد و از ایشان درخواست دعا کرد و گفت: از خداوند طلب کن که چشمانم را سالم گرداند.

۲) پیامبر(صل الله علیه و سلم) او را بین دعا کردن برایش و آرام گرفتن بر مشکلش، مخیر کرد. اما آن مرد اصرار داشت که برایش دعا کند. در اینجا علما می گویند که این حدیث از معجزات پیامبر(صل الله علیه و سلم) می باشد که دعاهایش مستجاب می شدند، پیامبر(صل الله علیه و سلم) نیز برایش دعا کرد و به برکت دعای ایشان، خداوند چشمانش را سالم می گرداند.

۳) پیامبر(صل الله علیه و سلم) به او امر کرد که وضو بگیرد و به شکلی زیبا دعا بخواند.

۴) در دعایش آمده است که می گوید: «وَ تُشَفِّعُهُ فِیَّ» یعنی: «یعنی خدایا دعای پیامبر(صل الله علیه و سلم) و شفاعت ایشان را قبول کن».

در اینجا برایمان روشن می شود که آن مرد کور نه به منزلت پیامبر(صل الله علیه و سلم) و نه به ذات ایشان توسل نکرده است و پیامبر نیز او را چنان راهنمایی نکرد که چنین کاری انجام دهد، بلکه به او یاد داد که چگونه دعا کند. بنابراین اینجا حجتی برای این نمی ماند که دلیلی بر توسل بر منزلت پیامبر(صل الله علیه و سلم) یا ذات ایشان باشد. بلکه حدیث دلیلی بر توسل مشروعی است که اجازه آن داده شده است.

چکیده کلامدر این باره

پس به جز آن توسل های مشروعی که بدانها اشاره نمودیم، بقیه توسل ها جزء توسل های نامشروع بوده و در دایره بدعت قرار می گیرند. به همین خاطر پیامبر(صل الله علیه و سلم) نیز می فرمایند: «عن عائشهَ(رضی الله عنها) قالت: قال رسولُ الله صلی الله علیهِ وَ سَلَّم، من أَحدثَ فی أمرِنَا هَذَا مَا لَیسَ مِنهُ فَهُوَ رَدٌّ» (رواه بخاری/۲۶۹۷) و در روایت مسلم نیز آمده است: «مَن عَمِلَ عَمَلاً لَیسَ عَلَیهِ أَمرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» (مسلم/۱۷۱۸) یعنی: «از عایشه(رضی الله عنها) روایت شده است که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) فرمودند: هرکسی چیزی در دین ما ایجاد کند، رد می شود. در روایتی دیگر از مسلم آمده است که می گوید: هر کسی چیزی به دین اضافه کند که دستور ما بر آن نباشد، آن کار قابل قبول نیست».

حالا نیز که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) وفات یافته اند، صحیح نیست که به منزلت ایشان متوسل شد، زیرا اعمال ایشان پایان یافته اند. به همین خاطر پیامبر(صلی الله علیه و سلم) می فرماید: «إذَا مَاتَ الإنسَانُ انقطَعَ عمَلُهُ إلَّا مِن ثَلاثٍ: صَدَقَهٍ جاریَهٍ، أو عِلم یُنتَفَعُ بِهِ، أو وَلَدٍ صَالِحٍ یَدعُوا له» (رواه مسلم عن أبی هریره(رضی الله عنه)). یعنی: «هنگامی که انسان وفات کرد، تمام اعمالش قطع می گردد به جز سه چیز (که بعد وفاتش از آنها سود می برد): صدقه جاریه، علمی که به دیگران سود برساند، یا فرزندی صالح که برایش دعا نماید».

دعا نیز از اعمال نیک مسلمان است که با مرگش، مهلت آن تمام می شود.

همچنین یکی دیگر از شبهات موجود این است که توسل را در مجموعه مسایل فقهی قرار می دهند، نه مسایل عقیدتی.

 شیخ صالح الفوزان؛ در کتاب (أعانه المستفید-۲۰۹/۳-۲۱۴) می گوید: توسلی که بندگی واقعی برای کسی در آن نباشد، یعنی: شأن و خاطر کسی در آن عامل توسل نباشد، این بدعت است و شرک نمی باشد، اما آن توسلی که به منظور نزدیک شدن باشد و با چیزی همچون قربانی یا نذر کردن بدان توسل جوید، روشن است که این شرک اکبر می باشد.

به همین دلیل است که علما اصرار دارند که تمام توسل ها در حیطه مسایل فقهی گنجانیده شود، ولی می بینیم که برخی از توسل ها به مسایل عقیده مرتبط می شوند، اما آنچه که در اینجا بدان تأکید می شود این است که بندگان هر دو نوع توسل مشروع و نامشروع را درک کرده و بفهمند.

منبع: التوسل و أحکامه، أبو یاسر (المدرس بالجماعه الإسلامییه).

 نویسنده: أبو یاسر
مترجمان: محمد کرمی و کلثوم حسن زاده

                               بخش نخست این مطلب

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا