اندیشهعقاید

افراط در تکفیر و سرانجام آن

تکفیر

شاخه های تکفیر و عاقبت آن 

 عبدالرحمن بن ملجم مرادی اسمی که در بیشتر کتاب های عقیدتی آورده می شود او در کنار امیرالمومنین علی بن ابی طالب پرورش یافت و در جنگ صفین همراه او بود و نزد معاذ بن جبل قرآن و فقه را یاد گرفت و در فتح کشور مصر هم شرکت نمود.

لیکن در شهر مکه چند تن از خوارج جمع شدند و کشته های خود را که در جنگ نهروان بین حضرت علی و خوارج که در سال ۳۷ هجری روی داد، به یاد آوردند.

آنها با خود گفتند: اگر ما نفس خود را با خداوند معامله می کردیم و این امام گمراه را از بین می بردیم، هم به خون شهدا وفا می کردیم و هم بندگان آسوده می شدند. (منظور از شهدا کسانی که در جنگ نهروان کشته شده بودند)

بعد از اتمام فریضه حج، پیمان بستند که عبدالرحمن بن ملجم مرادی، حضرت علی رضی الله عنه و حجاج تمیمی، حضرت معاویه و عمرو بن بکر التمیمی و حضرت عمرو بن عاص را بکشند.

ابن ملجم تصمیم ننگین خود را در ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری با به شهادت رساندن حضرت علی (رض) عملی ساخت .

در حالی که حضرت علی در نماز صبح از سجده برمی خاست، مورد ضربه ی ابن ملجم قرار می گیرد و بعد از سه روز، یعنی در ۲۱ رمضان در اثر ضربه های وارده به شهادت می‌رسد.

حضرت علی؛ امیرالمومنین، پسر عمو و داماد پیامبر(ص)، اولین شخص از کودکان که ایمان آورد، شوهر فاطمه، یکی از ده نفری است که مژده بهشت به آنان داده شده‌ و اگر نامی از شجاعت برده شود، نام حضرت او می درخشد و از جمله ی سرقافله داران علمای اصحاب بود.

با این همه مواصفات از حضرت علی، آن سه نفر می خواستند با به شهادت رساندنش به تقرب و نزدیکی خداوند نایل شوند، حتی شاعر خوارج “عمران بن حطان الدوسی” از ابن ملجم تعریف می کند و می گوید: با این ضربه ای که وارد کردی، تنها رضایت پروروگارت را طلبیدی.

وقتی که این جنایت را به یاد می آورم، آن را جزو بزرگ ترین خطاهای روی زمین  به حساب می آورم.

کار خوارج با شهید کردن حضرت علی(علیه السلام) و انجام این عمل ننگین که آن را موجب نزدیکی به خدا می شمردند، از بزرگ ترین اشتباهات منهج خوارج می باشد.

کدام یک بر حق است؟ حضرت علی یا خوارج  ؟

این فکر بیگانه، ایده ای است قدیم نه جدید و تندی و خشونت را وسیله تغییر می داند. دولت اسلامی در گذشته همیشه از فکر و حرکت خوارج سختی ها و رنج ها کشیده و متاسفانه على رغم تجربه های تلخی که امت اسلام با آن روبرو شده و علی رغم این همه خونی که ریخته شده و شاید از بزرگترین اسباب ظهور این ایده “هوی و هوس و جهل” باشد، باز فرهنگ و فکر خوارج در میان عده ی بسیاری! رسوخ پیدا کرده است؛ حتی در این روزگار می بینیم که سرویس های جاسوسی دنیا چطور آنان را بازی داده و از آنان حمایت مالی و رسانه ای می کنند؟!

سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی بدون هیچ مانعی جریاناتی افراطی را بر کرسی قدرت می نشانند و عده ای خوارج نوین را در رأس قدرت می نشانند، تا بدین طریق خودشان باقی بمانند و جوانان مجاهد و با ایمان را نیز به سوی خود بکشانند و بدین شکل بر پیکره ی هر کسی که پیرو سنت باشد، ضربه بزنند.

این جریانات -قهرمان سازی- زیادند، ولی متاسفانه مسلمانان از یاد می‌برند و این چنین دشمنان دین و ملت، مردم را به بازی می گیرند و آنان را برای نقشه های شوم خود به استخدام درمی آورند و بعد از اتمام کار، آنان را طرد می کنند و اصلاً مشخص نیست که بر کدام سراشیبی فرو می ریزند!

بدرستی که خطر افکاری که تکیه بر تکفیر دارند و آن را وسیله ای برای  طرد کسانی می‌دانند که با آنان مخالفت کنند (البته از مسلمانان)، تنها متشکل از جوانان نیست، بلکه توطئه ای است از طرف دشمنان اسلام (فارس و روم) ؛ البته الان نقشه قدیمی خود را توسط بعضی از جوانان اجرا می‌کنند، جوانانی که فهمی درست و علمی کافی از دین ندارند.

دیدیم که خوارج برای تزکیه نفس چقدر در تلاش بودند، ولی با اصحاب پیامبر(ص) جنگیدند و خود را هدایت یافته تر از آنان به حساب آوردند.

خوارج کشته های خود را شهید حساب می‌کردند، همچنان که در توطئه کشتن امیرالمومنین علی(علیه السلام) دیدیم و این دیدگاه نسبت به کشته هایشان، باعث شده که جوانان به سوی کُشت و کشتار روی آورند و هرکس هم مخالف آنها باشد؛ اگر هم اهل سنت! باشد،باید  او را بکشند.

این دیدگاه هیچ قاعده و مبنای مشروع و مشخصی ندارد، برای همین می‌بینم که خودشان هم به جان یکدیگر  می افتند و متاسفانه این پدیده در طول تاریخ به چشم می خورد و این از هدایای غرب برای مسلمانان بوده و هست که برای نابودی اسلام و مسلمانان طراحی شده است «یریدون لیطففئوا نور الله بأفواههم و یابی الله إلا أن یتم نوره ولو کره الکافرون»

بدرستی که بساط تکفیر خیلی روان است و راه را برای حلال دانستن خون مسلمانان باز می کند؛ در حالی که هر مسلمانی که به برادر مسلمان خود بگوید: ای کافر، حرف ناپسندی بر زبان جاری نموده است و اگر کلمه ای که بر زبان جاری کرده، آنچنان باشد که او گفته ؛ جرمش اندک است و گر نه گفته اش به خودش برمی گردد! (متفق علیه)

زمانی که اسامه بن زید در یکی از جنگ ها، مردی را کشت که در لحظه ی آخر عمرش« لا اله الاالله» را بر زبان آورد، پیامبر(صلی الله علیه و سلم) از این کار  او بسیار آزرده خاطر و ناراحت شد و  خطاب به او فرمودند: ای أسامه وقتی که روز قیامت بیاید با کلمه «لا اله الا الله» چکار می کنی؟! (رواه مسلم)

کسی که توسط اسامه به قتل رسید، هیچ یک از شعایر دینی را انجام نداده بود، به‌ جز گفتن «لا اله إلا الله». با این حال پیامبر(صلی الله علیه و سلم) این چنین او ملامت فرمود!

پس چطور شخصی پیدا می شود و مسلمانی را به قتل می رساند در حالی که می گوید: «لا اله الا الله» علاوه بر اینکه نماز هم می خواند و روزه می گیرد و فریضه حج را بجای می آورد و صله رحم را نیز انجام می دهد؟!

این قاتل چه خواهد گفت در بارگاه خدا وقتی آن مقتول مسلمان با این همه اعمال صالح در روز قیامت بیاید و از کسی که خونش را به ناحق ریخته، شکایت کند؟!  این گناه و خطای بس بزرگی است و در روز قیامت قطعا حق الناس بازپس گرفته می شود روزی که یکی از ویژگی هایش این است که “لا ظلم الیوم” در آن روز ثواب و عقاب به انسان ها بدون کوچکترین جفا و ستمی داده خواهد شد.

درس ها و اندرزهایی که از این پدیده می گیریم:

۱- خوارج ظاهرشان صلاح است و مردم را به سوی کتاب خدا دعوت می کنند؛ اما در واقع آنان راه را گم کرده اند و عصاره طبیعتشنان این است که امام مسلم روایت می کند: خالد الجهنی می گوید در لشکر امیرالمومنین علی علیه السلام بودم و به طرف خوارج رفتیم و امام علی گفت:

ای مردم من از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و سلم) شنیدم که فرمودند: در میان امت من قومی پیدا می شوند که قرآن می خوانند، به گونه ای که قرائت شما در مقابل قرائت آنها خیلی اندک است و نمازتان در مقابل نماز آنها خیلی کم است و… و طوری قرآن می خوانند که انگار برای آنها نازل شده و این در حالی است که قرآن علیه آنان است.

۲- خوارج تکیه گاهشان “خشونت” است و در کوچک ترین اختلاف به قتل و خشونت پناه می برند.

۳- رهبران خوارج از بدو پیدایش اعراب اقحاح  وجود داشته اند و اولین کسی که اختلاف را در بین آنان ایجاد کرد “نافع بن الارزق” بود و بعد از او کسان دیگری نیز پیدا شدند  که  عرب خالص بودند ؛ البته در این زمانه هم دست هایی پنهان آنان را بازی می دهند؛ چرا که زود فریب می خورند.

برخلاف فرقه باطنیه -هرچند در درون آنها عده ای منحرف وجود دارند- که بیشتر رهبرانشان در طول تاریخ قوم فارس بوده اند.

آنها هرچند دارای این اوصاف هستند، اما آن را برای اتباع خود آشکار نمی کنند، بلکه ادعای قومیت هاشمی دارند، تا دعوتشان سر بگیرد و همانطور که آشکار است منهج فرقه باطنی، بر کتمانِ پنهان سازی استوار است.

“والله غالب على أمره ولکن اکثر الناس لا یعلمون ” خداوند متعال بر همه چیز آگاهی دارد، ولی بیشتر مردم نمی دانند.

نوشته دکتر صالح عبدالله الهذلول.

منبع: اسلام تودی
ترجمه: عبدالله احمدی
ویراستار: سوزی میحراب

نمایش بیشتر

عبدالله احمدی

نویسنده و مترجم و فعال دینی ✅ ساکن : آذربایجان غربی - مهاباد - روستای حمزاباد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا