اصولقرآن

تفسیر سوره‌ی حمد «الحمدلله رب العالمین»

بررسی واژە های «الحمدللە رب العالمین»

عبارت «الحمد للە رب العالمین» کە جملە اسمیە است و مفید دوام و ثبوت می باشد و اگر با جمله فعلیه می آمد، دلالت بر یک زمان داشت. از لحاظ لفظ، جمله خبری است، ولی در معنا انشائی می باشد و برای انشای حمد استعمال می شود و مفید حصر است. [تفسیر المنار]

این عبارت شش بار در قرآن آمده است و از چهار واژە ترکیب یافتە است کە بە ترتیب بە بررسی آنها می پردازیم.

۱و۲- الحمدلله: الحمد: مصدر «حمد یحمد» می‌باشد، الف و لام آن معرفه و برای استغراق، یا برای جنس است و حرف لام در «الله» برای اختصاص است، پس معنی آن چنین است: جنس حمد یا هر حمدی مخصوص الله است.
معنی اصطلاحی حمد: تعریف مشهور در بین علماء برای حمد این است كه: «هو الثناء باللسان علی الجمیل الاختیاری علی جهه التعظیم.» حمد عبارت از ثنا و ستایش کردن با زبان است، ستایش کسی که کار نیکویی را به اختیار خود و به جهت بزرگداشت انجام داده است. ستایش باید با واژگان زیبا انجام شود و بایستی به شیوه بزرگداشت باشد، زیرا شاید انسان به قصد استهزاء‌ عبارت های ستایش آمیزی را درباره كسی بگوید، ولی این کار حمد نیست.
بنابراین ستایشگر نخست باید درباره ستایش شده که در برابر کار خوب و نیکویی که انجام داده ثنا و ستایش کند و به فعلی که انجام داده، شناخت و معرفت داشته باشد و باید بداند که ستایش شده کیست، برای نمونه علیم است، حکیم است، قادر است و مانند اینها.
بنابراین در حمد، شناخت نخستین مرحله است. اما شناخت تنها کافی نیست، بلکه پس از آن باید در درون خود نسبت به آن ذاتی که چنین نیکویی دارد، محبت و علاقه مندی پدید آورد، اعم از آنکه کردارش برای ستایش گر نعمت باشد یا نه. زیرا آن کردار در ذات خود کردار نیکویی است و او با اختیار این کردار نیکو را انجام داده و از وصف نیکو برخوردار شده است. هنگامی که این شناخت در او پدید می آید و با توجه به آن، نسبت به ستایش شونده، ذات متصف به آن وصف محبت ایجاد شد، زبان به حرکت درمی آید و او را می ستاید.
پس حمد تنها با زبان نیست، بلکه با درون هم در ارتباط است و در روان و قلب انسان ریشه دارد، یعنی نخست باید شناخت، سپس حب و علاقه پیدا شود، تا این شناخت و حب زبان را برای ستایش به حرکت درآورد، در عین حال این ستایش باید برای بزرگداشت باشد. اگر کسی انسانی را ستایش کرد، ولی در برابر وصفی یا کاری که برایش، او را ستایش کرده موضع درستی نگرفت، ستایش وی برای بزرگداشت علی جهه التعظیم نیست. برای مثال بداند که تواناست، اما از او نترسد و موضعی بگیرد که در برابر ناتوان گرفته می شود، نه در برابر توانمند. چنین کسی اگر بهترین ستایش ها را بر زبان بیاورد، حمد نیست. چون علی جهة التعظیم نبوده است، وگرنه چگونه‌ می شود به کسی گفت توانا، اما به چشم ناتوان به او نگریست. پس اگر به کسی گفتیم دانشمند، باید چون دانشمندی با او برخورد نماید. برای نمونه از او دانش بیاموزد، نه این که به چشم نادان به او بنگرد که این حمد نخواهد بود و در نتیجه بازسازی رفتار را دربرنخواهد داشت.
در غیر زبان عربی ترجمه رسایی برای واژه حمد نداریم و کلمه ای نیست که تمام مفهوم حمد را برساند و بتواند به جای او بنشیند. حمد احساسی است کە در انسان و در غیر انسان وجود دارد و تنها انسان نیست که دارای چنین درجه ای از ادراک و احساس باشد. وقتی که در مقابل کمال و جلال و زیبایی قرار می گیریم، این احساس به صورت عکس العمل خود را ظاهر می نماید که کمال و جلال و زیبایی را ستایش می شود. در ستایش های واقعی هیچ گونه طمعی در کار نیست، بلکه امری است فطری و طبیعی که انسان هنگامی که به امر زیبایی برخورد می کند و محو زیبایی می گردد، بی اختیار آن را می ستاید‌. خداوند در قرآن می فرماید: «ولكن حبب الیكم الایمان و زینه فی قلوبكم و كره الیكم الكفر و الفسوق والعصیان اولئك هم الراشدون» [حجرات:۷] یعنی: ولی خداوند ایمان را محبوب دلهایتان گردانید و آن را در دل‌های شما آراست و انکار و نافرمانی را در نظرتان ناخوشایند گردانید، آنان که آراسته به این اوصافند راه کمال یافته‌اند.

بنابراین هر حمدی از هر کس و درباره هر کس گفته شود، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مخصوص الله است. اگر خدا یا شخصی را حمد کنند، همه مختص الله است. خداوند در قرآن می فرماید: «ذلکم الله خالق کل شیء لا اله الا هو فانی توءفكون» [غافر:٦۲]
این است اللە، صاحب اختیار شما که آفریننده هر موجودی است و معبودی جز او نیست، پس چگونه از بندگی او رویگردان می‌شوید و نیز می‌فرماید: «الذی احسن کل شیء خلقه» [سجده:۷] یعنی: همان خدایی کە هرچە آفرید، نیک آفرید.
این آیات بیان می‌کنند که هر چیزی، مخلوق خداست و باید هر چیزی را از لحاظ خلقت به الله نسبت دهیم، حال این از لحاظ فعل می‌باشد، اما از جهت اسم (صفات) خداوند می فرماید: «الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی» [طه:۸] یعنی: خداست که معبود به حقی جز او نیست و نیکوترین صفات خاص اوست.

بنابراین آیاتی که ذکر شد، اشاره به افعال و صفات جمیل و نیک دارد و هر جمیلی در مقابل آن جمالی که دارد، حمد می شود. پس جنس حمد و یا هر حمدی از هر حامدی در برابر محمودٌ علیه گفته شود، مخصوص الله جل جلاله می باشد.

۳- رب: مصدر «ربا»، «یربو» یا از «رب» «یرب» مثل «نم، ینم»، به معنای وصفی از جهت مبالغه می باشد. یعنی آن مبدأی که صفت ذاتی او کامل نمودن و فرا آوردن موجودات و جهانیان است به کمالاتی که بر آنها می سزد. [پرتو قرآن] آنچه معروف است این است که واژه «رب» مشتق از تربیت است و در معنی اسم فاعل، یعنی «مربی» می باشد. [تفسیر نور و صفوه لتفاسیر] اما صحیح آن است که واژە «رب» مشتق از تربیت نیست، بلکه متضمن مفهوم تربیت نیز می باشد. به همین خاطر واژه پروردگار ترجمه کاملاً رسایی برای آن نمی باشد.

معنی واژه‌ «رب» مجموعه ای است از مفاهیم: «مدیر مربی منعم مالک مصلح آفا و صاحب اختیار» [المراغی، قرآن مین]

واژه «ارباب» که در فارسی به عنوان کلمه مفرد به کار می رود، دربرگیرنده این مفاهیم می باشد. ولی چون کلمە پروردگار جمع است، واژه صاحب اختیار برای رساندن معنی «رب» از آن مناسب تر است. واژه «رب» برای غیر الله جز با قید و اضافات به کار برده نمی شود. در اخبار آمده است که عبدالمطلب به لشکریان ابرهه گفت: «انا رب الابل و للبیت رب.» من صاحب اختیار این شتران هستم و برای خانه صاحب اختیاری هست و همچنین به زنان خانه دار در عربی، ربات البیوت می گویند.

بنابر آنچه گفته شد، در کلمه «رب» مفهوم پروردگاری، خداوندگاری و صاحب اختیاری نهفته است و این تنها خداوند است که هم صاحب اختیار عالم و هم کمال رسان همه عالم است.

جهانی که در آن زندگی می کنیم یعنی عالم ماده یا شهاده، عالم تدریج است و نظامش چنین است که وجودها از نقص آغاز‌ می شوند و به سوی کمال سیر می کنند، هیچ موجودی در آغاز آفرینش به صورت کامل آفریده نشده است، این خداوند است که موجودات را به کمال نهایی می رساند، از این جهت او «رب العالمین» است. گویی جهان یک محیط مساعد کشاورزی است و هرگونه بذری در آن پاشیده شود، پرورش می یابد. به ویژه در مورد اعمال انسان باید گفت که اگر کسی هدف و عملش در جهت کاشتن بذر خوبی باشد و در راه آن سعی و کوشش نماید، این عمل او هیچ گاه ضایع نمی گردد و خداوند پاداش آن را در آخرت چند برابر خواهد کرد.

۴- العالمین؛ در رابطه با واژه عالمین هم چند دیدگاه و جود دارد:
الف- واژه «العالمین» اسم جنس است و مانند لفظ رهط و قوم از لفظ خود مفرد ندارد، به همین خاطر در اعرابش به جمع مذکر سالم ملحق شده است. این کلمه ریشه اش از علامت اشتقاق یافته است؛ به معنی عالم‌ است که همه خلق را شامل می شود و عالم، دلیل بر وجود خالق متعال است.
ب- «العالمین» جمع العالم است کە با اطلاق به همه‌ی آفرینش گفته می شود و با اضافه به پدیده هائی که با صفات و قوانین خاص و پیوسته به هم باشند، مانند عالم طبیعت، عالم ذرات، عالم حیوان تا نخستین عالم انسان و رسیدن به مراحل کمال اراده و اختیار و تدبیر و برتری بر عالمیان و چون جمع آن به «واو» و یا «یاء و نون» است: العالمون، العالمین؛ منصرف به گروه ها و اصناف عقلمند انسان ها می شود و اطلاق به دیگر مخلوقات به تبعی و مجازی می باشد. اضافه نساء كه درباره مریم آمده: «واصطفاك علی نساء العالمین» [آل عمران :۳٤] همین انصراف به عقلمندان را می رساند. [پرتو قرآن ج۳ ص۹٦]
براین اساس این واژه برای عقلای موجودات به کار می رود و به دلیل آیه «لیکون للعالمین نذیرا» که منظور از عالمین انس و جن است.

۳- اما قرآن ما را به این نکته راهنمایی می کند که «عالمین» برای همه مخلوقات به کار نمی رود و درست این است که عالمین جمع عالم است. عالم بر وزن فاعل از صیغه هایی است که برای بیان وسیله‌ی انجام کار به کار برده می شود. برای نمونه خاتم؛ یعنی آنچه با آن کار پایان پذیرفته و مهر زده می شود، یا طابع؛ یعنی آنچه با آن طبع می شود. بدین ترتیب عالم نیز یعنی آنچه به یاری آن کار، دانستن انجام می شود و دانش به دست می آید.
عالم کسی یا چیزی است که به یاری آن چیز دیگری دانسته می شود. هر انسان عالمی است، یعنی اگر دقت شود و درست مورد توجه قرار گیرد، صفات خدا در وی شناخته می شوند. [برحسب نماز و تفسیر سوره فاتحه ناصر سبحانی ص ۳۷]
بنابراین نظر واژه «عالمین» جمع عالم و عالم بر وزن فاعل اسم آلت است و اسم آلت عبارت از چیزی است که وسیله انجام کاری است. کلمه «عالم» مانند خاتم که وسیله مهر کردن و شناختن خداوند است و هر کدام از مخلوقات، گیاه جاندار و جماد، عالمی هستند که جمع این ها عالمین می‌باشد.
نویسنده تفسیر نور نوشته است، کلمه «العالمین» به معنی جهانیان بوده و اسم آلت است. به معنی آنچه خداوند از راه تغلیب با آن شناخته می شود و به صورت جمع مذکر سالم با این جمع بسته می شود.
اما این گونه جمع که با «یاء و نون» جمع بسته می شود، برای اندیشندگان است و در این جا مقصود موجودات صاحب عقل و اندیشه می‌باشد‌. یا می توان چنین گفت که همه‌ی موجودات و عوالم را از جهت اینکه یک نوع شعور یا استعدادی که در همه آنها هست، شامل می‌شود.
در سورە نازعات آمده است: «فاذا هم بالساهره» [نازعات:۱٤] ساهره زمین بیدار و هوشیار می‌باشد، پس زمین آنجا هم دارای شعور است. یا از این نظر که سیر تکاملی همه موجودات، رسیدن به عقل و ظهور آن است و کلمە «عالمین» با «رب» سازگار است که نظر به نهایت تربیت می باشد.
سید جمال الدین اسد آبادی گفته است: حیوان درختی است کە پاهایش از زمین قطع شده است و به وسیله‌ی آن راه می رود و درخت حیوانی است که پاهایش در زمین فرو رفته است و در مکان خودش ایستاده است و می خورد و می آشامد، هر چند که نمی خوابد و غافل نمی شود. [تفسیرالمنار]
پس هر سلسلە ای از موجودات کە تحت قوانین مخصوصی باشند را عالم گویند. زیرا نظم و همبستگی است که مورد تعلق علم قرار می گیرد، مانند عالم جمادات، نباتات، حیوانات، ستارگان و فرشتگان و…
خداوند صاحب اختیار همه مخلوقات است‌ و ربوبیت او به طایفه گروه و نژاد و ملت خاصی اختصاص نیافته است.

عمر قادرپور – سیمینە بوکان

 سوزی میحراب

از طريق
عمر قادر پور
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

عمر قادرپور

آذربایجان غربی - سیمینه - بوکان نویسنده و مترجم دعوتگر دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا