اندیشهشبهات

روشنفکری دینی – بخش اول

خوانش ونگرش انتقادی برپدیده ی روشنفکری دینی، واثرات آن بردین درجوامع اسلامی:

 محمّد ملّازاده    

  انگیزه:

امری که  مرا برانگیخت تا این مقاله را به نگارش در آورم این بود که، در یکی از نشستهای “کار گروه اندیشه” در بانه، قرار بر نوشتن مطلبی پیرامون این موضوع (روشنفکری دینی) گرفته شد امّا تنها بنده وملا علی عزیزی مطالبی نوشتیم، نوشته بنده این مقاله بود که در ویرایش بعدی برحجمش افزوده گردید.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

   وبه نستعین، ولاحول ولا قوّه الاّ بالله العلیّ العظیم،

  الحمد لله ربّ العالمین وصلوات الله وسلامه وبرکاته علی سیّدنا وحبیبنا محمّد وعلی آله واصحابه واتباعه اجمعین الی یوم الدّین،

   پیشگفتار:

بیش از یک صده از عمرسر بر افراشتن جریان موسوم به “روشنفکری” در ممالک اسلامی سپری شده است، پوشیده نیست که پدیده ی روشنفکری درغرب مولود “رُنِسانس” ومعلول روگردانی از دین کلیسا وآموزه های آن بود،  پشت سرنهضت “رُنِسانس”  (سکولاریسم) قرار داشت که به مثابه ی یک دین  انسانی وفلسفه ی فراگیر وایدئولوژی شمول گرا وجهانبینی حق طلب وتکلیف ستیز( ) در تمامی لایه ی جامعه ی غربی نفوذ کرده، وهمه ی آنهارا تحت شعاع تأثیرات خود قرارداده بود،  به دیگر تعبیر فرایندهای چون  دیانت وحکومت، اقتصاد وسیاست، فرهنگ ومدنیّت، اخلاق وتربیت، آموزش وادبیات، و…همگی در دام سکولاریسم گرفتاروتحت تأثیر آموزه های آن قرارگرفتند، در نتیجه  دین سکولار، علم سکولار، فرهنگ سکولار ، اقتصاد سکولار، تربیت سکولار، سیاست سکولار، و..در جوامع غربی  پا به عرصه ی وجود نهادند.

یکی از نتایج ودست آوردهای نهضت سکولاریزاسیون وداع دنیای غرب با دین کلیسا وایجاد “دین انسانی” جدیدی محصول اندیشه ی روشنفکران متألّه بود، تا بدینوسیله خلأ ناشی ازمرگ دین تحریف شده ی کلیسا را با دین (خود ساخته ی) جدید پرکنند. ناگفته نماند دین جدید نیزالهام گرفته ازتعالیم بازسازی شده وویرایش شده ی کلیسا بود که با دست آوردهای علوم جدید آمیخته گردید، یعنی آمیزه ای ازدین  تحریفی/ تثلیثی کلیسا ومبانی علوم جدید سکولاربود.

   خداوند متعال دو کتاب در اختیار بشر قرارداده است، اولی کتاب محسوس هستی که کتاب منظور نامیده می شود، ودومی  کتاب متلو که بر پیامبران فرود آمده ودر وحی /قرآن متجلی است، بدشانسی  ونگون بختی مردم اروپا در این تحولات این بود که تنها یکی از دو کتاب پروردگار، یعنی کتاب مرئی ومنظور(جهان هستی) را برگزیدند وازآن بهره بردند، وبرای بهره گیری از آن به علوم حسّی( تجربی) متوسل شده از آن بهره گرفتند، واز دومین کتاب هدایت (وحی) روی برتافتند، زیرا آنچه بنام کتاب وحی در اختیار ودسترس داشتند تحریف شده بود، وسنخیتی با وحی الهی نداشت، لذا پذیرفتنش از سوی اهل خرد ودانش محال به نظر می رسید.

  هرچند برخی از اندیشمندان ومتألّهان غربی- بویژه خاور شناسان – به عین الیقین متوجه بودند ویقین داشتند که قرآن یگانه کلام الله سالم ودوراز تحریف است که دراختیار بشریّت قرار دارد،  مع الوصف کینه وتعصّبشان علیه اسلام به آنان اجازه نداد از آن  بهره گیرند، این بود که  غربیها از جهتی (بُعد مادّی وتجربی وصنعت وتکنولوژی) تا رفیع ترین قلّه ها صعود کردند، واز جهت دیگر(بُعد روحی ومعنوی دیانت واخلاق) در وادی گمراهی ومنجلاب انحطات غرق شدند.

  لیکن وضع ما مسلمانان خیلی خیلی بدتر از آنان بود وهست، زیرا ما هردو کتاب متلو (قرآن) ومنظور(هستی) را ضایع کردیم واز هیچکدام شان بهره ی مطلوب وشایان نبردیم،  در نتیجه به وضعیت ومصیبتی گرفتار شدیم که درآن زندگی می کنیم، درواقع هم اکنون مصداق عینی ضرب المثل کُردی گشته ایم که می گوید: “وه ک جوله که ی لی هاتووه له هه ردوک دینان بووه” (به درد یهودی گرفتار شده هردو دین را از دست داده است).

  الغرض پیدایش پدیده ی روشنفکری در دنیای غرب، مولود رنسانس  ومعلول سکولاریته بود، واز آنجا که نهضت رنسانس ومکتب سکولاریسم هر دو در تقابل با دین کلیسا سربر افراشته بودند وخصومت آشتی نا پذیر با آن داشتند، طبیعی بود که جریان روشنفکری یک جریان لادین بل ضد دین باشد،  پس جریان روشنفکری ملحد ودین ستیز به دنیا آمد و رشد کرد وفربه گردید، که به حول وقوه ی الهی این مطلب را مستند در این نوشتار توضیح داده وتبیین خواهیم کرد.

  روشنفکری دینی

  درواقع مقوله ی روشنفکردینی در جهان غرب کاربرد ومصداقی ندارد، وکسانی که حامل این نام باشند در آن دیار وجود خارجی ندارند، لذا روشنفکر دینی یک مصطلح  شرقی وخودمانی است که از نیم قرن قبل در ممالک مسلمان نشین سربرافراشته است، امّا دردنیای سکولارغرب یک  جریان دینگرا وخدا باور از بطن الحاد و لادینی سربر افراشت که طرفداران آن “متألّهان” نام گرفتند آنان به گونه ای از خدا باوری ودین باوری فرا خواندند ولایزال می خوانند که نه آن خدا خدای ادیان، ونه آن دین دین منزّل خدا وابلاغ شده توسط پیام آوران الهی است، جریان موسوم به روشنفکری دینی در ممالک اسلامی نیزعین اندیشه ی آنهارا بدون کم وکاست اقتباس، وبنام نو اندیشی یاروشنفکری دینی بر دین اسلام تحمیل می کند!؟

  درایران نیز بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی برخی ازافراد دیندار غرب دیده وغرب گرا این عنوان رایدک می کشند، مدعیان روشنفکری دینی می گویند: “در جهان اسلام  می توان میان دیندار بودن وروشنفکر بودن آشتی بر قرار کرد وهمزمان دیندار وروشنفکر بود”. زیرا دین اسلام مانند مسیحیت نیست که در آن دیندار بودن وروشنفکر بودن متضاد وممنوع الجمع باشند، که روشنفکر دینی معجونی از این دو است.

   این مدّعیان روشنفکریی دینی، آراء ونظریاتی به میان جامعه آورده  وترویج می دهند ومطالب وکلماتی  درمحافل ومجامع علمی برزبان می آورند که بعضا نه تنها بادین وآموزه های دینی توافق وسازش ندارند بل تیشه بر ریشه های آن می زنند، وبا هیچ توجیه وتأویلی با نصوص وآموزه های قرآن وسنت صحیح- دومصدراساسی دین- همخوان نیستند، معدود کسانی در میان آنان به بهانه ی این که: “روشنفکر خطوط قرمزرا نمی شناسد وبرای هیچ فکر وایده ای تقدّس قایل نیست، وثوابت راقبول ندارد” برثوابت ومقدسات دینی مؤمنان می تازند وبرمیراث فکری وآراء علمی علما پشت پا می زنند، اینها خصومت آشتی نا پذیری با سنّت پیامبر وحدیث وعلوم الحدیث، تفاسیر قرآن وعلوم قرآنی، فقه واصول الفقه، وسایر علوم اسلامی –که “تراث”ش می نامند- دارند، وموضعشان در مقابل  این میرث فکری وفرهنگی گرانبها ردّ وحذف آن است، در تعامل با قرآن نیز از درِتأویل بعید وباطن گرایانه وارد می شوند وبرای نصوص محکم آن تأویل های سخیف دست وپا می کنند به عبارتی واضحتر: درتعامل با قرآن “اصل را برتأویل قرار می دهند”. آنان به خیال خود، خودرا دین شناس ومدافع آن قلمداد می نمایند ومدعی اند که دین را با این تأویلات بازسازی و عصری کرده اند، لذا خودرا نواندیشان وروشنفکران دینی می نامند!!؟

  به حول وقوّه ی الهی در این نوشتاردرصدد هستم بعد ازمعرفی جریان روشنفکری درغرب وبیان افکار واندیشه های آنان وارئه ی توضیحی پیرامون سکولاریسم، به تبیین وتوضیح، نقد وبررسی اندیشه های جریان موسوم به روشنفکری یا نواندیشی دینی بپردازم، هر چندمعترفم که یک مقاله ی مختصر ظرفیت وگنجایش نقد وبررسی موضوعی به این گستردگی را بطور شامل وکامل ندارد.لذا لازم است چون”مدخلی بر موضوع” ازسوی ارباب معرفت بدان نگریسته شود، بنده نیزازباب”مالا یدرک کلّه لایترک کلّه اوجُلّه”به نگارش آن دست یازیده ام.

  بنابراین؛ بردانشمندان ودلسوزان دین وحافظان حریم عقیده  واجب وضروری است که دامن همت به کمر بسته ودرراستای تجزیه وتحلیل، بررسی وتبیین،ابطال ونقد، اندیشه ی موسوم به روشنفکری – خاصه روشنفکری دینی – به میدان بیایند ودراین راستا از بذل هیچ کوششی فروگذاری نکنند، چراکه، در گذشته نیز علمای بزرگوارمسلمان درمقابل افکار و جریانات انحرافی فکری وفلسفی، وتأویلات تعسفی فرق باطنی وعقلگرا این چنین موضع گرفته واندیشه را با اندیشه پاسخ داده اند.

روشنفکر کیست؟

برای شناخت معنی – یامعانی- واژه ی روشنفکر،وتحدید چهار چوبهای نظری آن لازم است ابتدا بدانیم که این واژه کی ؟ وکجا؟ وچگونه؟ سربرافراشته، وچطور به میان فرهنگ لغات راه پیدا کرده، ودر محافل علمی وفکری کاربرد یافته است. وبانیان وپدید آورندگان آن، چه معناهای از آن اراده کرده اند، ومعنای این کلمه ازمکانی به مکانی دیگر، واز فرهنگی به فرهنگ دیگر، دستخوش چه  تحولات وحوادثی گشته است،زیرا تا زمانی که همچون تحقیقی پیرامون آن انجام نگیرد امکان فهم دقیق آن برای ما میسّر نخواهد گشت .

روشنفکردرفرهنگ لغات:

(انتلکتوئلس) ،“intellectuals در کتاب فرهنگ اندیشه ی نو آمده : “روشنفکران

این واژه، در حالت اسمی، بیشتر در قرن نوزدهم ، ونخست در روسیه دهه ی ۱۸۶۰ ،  برای نامیدن آن بخش از جوانان دانشگاه دیده بکار می رفت که: “شخصیتهای با اندیشه های  انتقادی” (عبارت بیسارف) یا “نهیلیست ها”(اصطلاح تورگنف) نامیده می شدند، وبه نام عقل وترقی در تمامی ارزشهای سنتی شک روا می داشتند”. واژه ی “انتلکتوئل”به معنی خرد ورز وصاحب خرد است”….مارکس در بیانیۀ کمونیستی روشنفکران را بخشی از بورژوازی تعریف می کند که خودرا به طبقه ی کارگر وصل می کند،…     

 نگا:”فرهنگ اندیشه ی نو، اولیوراستُلی برس وآلن بولک”

 اساس وپایه های این تعریف را چهار چیز تشکیل می دهد.

۱-خاستگاه تئوریک نظری این اندیشه دنیای غرب است، یعنی روشنفکری مولود فرهنگ وتمدّن جدید غرب است.

۲-روشنفکران شخصیتهای دارای اندیشه ی انتقادی هستند، بدین معنی که حق خود می دانند همه چیزرا بی رحمانه نقد کنند.

۳-بنام عقلگرایی وترقی خواهی در تمامی ارزشهای سنتی شک وتردید روا می دارند.

۴- تنها مرجعیت عقل را قبول دارند وبرای هیچ مصدردیگری –جزدر پرتوعقل- ارزش واعتبار قایل نیستند.

  در تعریف دیگری که “مجمع اللغه العربیه”برای مصطلح “تنویر”ذکر کرده، آمده است 

تنویر(روشنفکر)یک حرکت فلسفی است که در قرن هجدهم سربرافراشت، این حرکت به استقلال عقل و رأی اهتمام می دهد، وبه اثرگذاری اخلاق ایمان دارد، و براندیشه ی تقدم (پیشرفت) ورهایی از سلطه وتقالید استوار است”. معرکه المصطلحات، محمد عماره، ص۵۴٫

 حرکت روشنفکری در اروپا شعار”لاسلطان علی العقل الا للعقل”(جز خرد چیزی بر خرد قدرت ندارد) راسرداد که لازمه ی آن رهای از سلطۀ “تقالید” و”قدرت”بود.”پیشین،ص/۵۴”

  برخی از محققان عرب زبان- مانند دکتر محمد شامه- “واژه ی تنویررا معادل  رنسانس دانسته که در دوقرن ۱۶و۱۷دراروپا بعنوان تعبیری از اندیشه ی لیبرالیسم سرمایه داری، دارای گرایش انسانی، عقلی، علمی، تجربی ، ومتضمن ومبتنی بر گرایش مادی خالص،سر بر آورد، واندیشه ی لاهوتی (متافیزیکی)را کنار می نهاد و”طبیعت”و”عقل”را بجای غیبیات می نشاند”.  الموسوعه الاسلامیه العامه .ص۴۲۶

 از آنرو که روشنفکری مولود سکولاریسم، ودست آوردی از نهضت عقل گرای مغرب زمین است ارائه ی تعریفی از آن در اینجا خالی از لطف نیست.

سکولاریسم

  درتعریف سکولاریسم آمده است، سکولاریسم: به معنای دنیوی..عالمی..واقعی کردن است – برگرفته ازدنیا،عالم وواقع- مقابل مقدس(= دینی،کهنوتی، نماینده ی آسمان، محتکر اقتدار آن، ومالک کلیدها، وخارق طبیعت وسنن آن)- است.  یعنی: اندیشه ی که دنیارا همچون دین مقدس می شمارد ومتغیرات علمی، قانونی واجتماعی آن را، همچون ثوابت دین ثابت می انگارد”. معرکه المصطلحات .ص۲۳٫به نقل از معجم العلوم الاجتماعیه وغیره…

  دائره المعارف انگلستان تعریف شفافتر وواضحتری از سکولاریسم ارائه داده ومی گوید:”سکولاریسم یک حرکت اجتماعی است که توجه انسانهارا از اهتمام به آخرت مصروف می دارد وتنها به دنیا معطوف می کند”. نگا: محمد قطب، مذاهب فکریه معاصره، (ص/۴۴۵)…والعلمانیه د،سفر الحوالی،به نقل از دائره المعارف انگلستان. 

توجه به سکولاریسم، به مثابه ی یک حرکت ضد دین وضد مسیحیت  درطول تاریخ جدید رو به گسترش بوده است، قاموس جهان جدید نوشته ی لویستر، شرح ماد ی سکولاریسم می گوید:

۱-“روح دنیا گرا، گرایش به دنیا وامثال این، بویژه نظام (مبادی وتطبیقات)ی  که هرگونه شکلی از ایمان وعبادت را نفی وردّ می کند.

۲-اعتقاد به اینکه دین وشئون کلیسا هیچ دخالتی در شئون دولت بویژه تربیت نداشته باشند سکولاریسم نامیده می شود” نگا: أ،د، سفر الحوالی العلمانیه، (ص/۲۱-۲۲).

  سکولاریسم که دین را از زندگی انسانها به حاشیه می راند عقل را گوهرخود وبدیل بدون چون وچرای  دین معرفی می کند، عبدالکریم سروش می گوید :”راسیونالیسم (خرد گرایی) گوهرسکولاریسم است،..وانگهی عقلانیت را به نظری (=علمی وفلسفی ودانشها) وعملی (=منتهی به عمل) تقسیم می نماید” نقل به لفظ ازسروش.سنت وسکولاریسم (ص/۹۶).

 ازمجموع تعاریف فوق که برای روشنفکر وسکولاریسم ارائه شد بر می آید که:

۱-روشنفکری وسکولاریسم هردو فرزند ومولود نهضت رنسانس مغرب زمین هستند.

۲-هردو توجه انسان را از دین وآخرت باز می دارند وبه سوی دنیا وطبیعت سوق می دهند ومعطوف می کنند.

۳-هردو با افکار واندیشه های کلیسا (ودر نهایت دین) سخت دشمنی می ورزند.

۴-هردو داعیه ی عقل گرای وعلمی بودن را دارند واز دیگر حیثیت هیچکدام از این دو دیگری را در ادنی اشیاء نفی وردّ نمی کنند وابدا تباین وتعارضی میان مقولات ومبانی ومبادی این دو بچشم نمی خورد.

   سکولاریسم وروشنفکری (انتلکتوئیلس) مؤمن وملحد

  علاوه بر آنچه ذکرش رفت، در مقام تقسیم وتوصیف؛ میان سکولاریسم وروشنفکری نقطه اشتراک اساسی ومهم دیگری وجود دارد که ذکر آن در این جا خالی از فایده نیست وآن اینکه: کما اینکه سکولاریسم به فلسفی (ملحد) وسیاسی (بی تفاوت به دین ومتافیزیک، یا مؤمن وعقیده مند) تقسیم گردیده است، جریان روشنفکری نیز چنین است، زیرا در میان جریان موسوم به روشنفکری هم، عناصری یافت می شوند که بطور کلی منکر دین نیستند بلکه خوانش وقرائت  ویژه ی خودرا از آن دارند ولزوما روشنفکر بودن معادل ملحد ولادین یا بی دین بودن نیست.

 اگر سکولارهای سیاسی شعار تفکیک دین از سیاست وعدم دخالت هر کدام در حوزه ی دیگری سر می دهند ودایره  ی عمل این دو را از هم تفکیک می نمایند، و”کار قیصررا به قیصر وکار کلیسا به کلیسا واگذارمی کنند”. سکولاریسم فلسفی ابدا چنین نمی اندیشد وتوجه انسانها را از دین وخدا وآخرت باز می دارد وبه سوی دنیا وزندگی دنیای سوق می دهد ودخالت مکتب سکولاریسم را به تمامی حوزه های زندگی تعمیم می دهد.

   بنا برآنچه گذشت  به جرئت می توان گفت: سکولاریسم وروشنفکری لازم وملزوم همدیگر ودرواقع دو روی یک سکه اند. واگرگفته شود با این وصف چه چیز باعث شد که روشنفکری در اروپا به الحاد گرایید؟

  دکتر سروش در پاسخ به این سوآل گوید:” به الحاد گرویدن روشنفکری در اروپا ، نه از سرتوطئه وشیطنت، بلکه بخاطر غیر قابل دفاع بودن آموزه های دینی کلیسا بود”.

   د-عبد الکریم سروش.روشنفکری ورازدانی. ص۲۷۷٫   

  از سخن فوق چنین بر می آید که جریان مؤمن روشنفکری از رحم سکولاریسم پا به عرصه ی وجود نهاد، لیکن وجود انحرافات وخرافات وامورغیر قابل قبول وغیر قابل دفاع در دین کلیسا باعث گشت که روشنفکران بطور کلی دین را رها کنند وبرای همیشه با آن وداع گویند.

  امّا اشاره به یک نکته ی بسیار مهم خالی از فایده نیست، آنهم اینکه، نه دین مورد قبول سکولاریسم دین  خدا است ونه تدین روشنفکران مؤمن تدینی است خداپسندانه، به عبارتی روشنتر سکولاریسم وروشنفکری هردوگروه درجستجوی دین گرفتار گمراهی گشته اند، گروه اول در معرفت و پیدا کردن آن، وگروه دوم درتطبیق وعمل به آن.

 اسلام سکولار

  برخی از اندیشمندان گمان برده اند که دین اسلام یک دین به تمام معنا سکولار است،هدف از طرح این ادعا مشروعیت بخشیدن به حاکم کردن سکولاریسم بعنوان یک دین پذیرفته شده در میان مسلمانان، ومشروعیت بخشیدن به اندیشه وعملکرد جریانات سکولار است. نصر حامد ابو زید می گوید:”سکولاریسم گریز از دین ونفی آن نیست، بلکه درگوهر خود تأ ویل حقیقی وفهم علمی آن است، همچنین الحاد نیست که دین را از جامعه وزندگی جدا کند چنانکه باطل گرایان برطبل آن می کوبندورواج می دهند، امّا گفتمان دینی به عمد وآگاهی خبیث وماکرانه میان جدای دین از کلیسا، یعنی جدای قدرت سیاسی ازدین، وجدای دین از جامعه وزندگی خلط بوجود می آورد ” نگا: نصر حامد ابو زید “نقد الخطاب الدینی”(ص/۶۴)ودر نسخه ی دیگری،ص/۳۱٫

  ودرفراز دیگری به صراحت می گوید:”ما به لزوم وضرورت رهایی ازبنده گی قرائت نصی حرفی [متن دینی]فرا می خوانیم، وبه ضرورت تأویل تاریخمندی موضوعیانه ی نصوص در روشنایی آنچه که تکامل وتغییررا در زمانها ومکانها، واحوال وبرنامه ی فکری به وجود آورد، فرا می خوانیم”. پیشین،ص/۳۲٫

 ودر بخش دیگری می گوید:”واقعه ی وحی در ذات خود یک واقعه ی تاریخمند است، نه یک واقعه ی جاویدان متافیزیکی، به دلیل اینکه متکلمان مسلمان درعلم کلام بر سرقدیم یا حادث بودن کلام الهی (قدیم یا مخلوق بودن قرآن) اختلاف کرده اند، واین اختلاف تأیید می کند که سیطره ی مفهوم “قدیم”، تفسیر آن را درتاریخ سیاسی اجتماعی به وجود آورده است” .نگا: پیشین،ص/۴۲و۴۳٫

 ودر صفحۀ ۶۴ کتاب بار دیگر “جوهرسکولاریسم را تأویل حقیقی وفهم علمی دین معرفی می کند” پیشین،ص/۶۴٫

 یکی دیگر ازاین متفکران(محمود امین العالم) پارا از این فرا تر نهاده ومی گوید: “سکولاریسم نقطه آغاز نیکوی برای تجدید دین، ومتناسب نمودن آن با مقتضیات عصر است، چون در سکولاریسم نگاه وبرنامه ی آن چنانی وجود دارد که چنین صلاحیتی به آن ببخشد”. نگا: “العلمانیون والقرآن الکریم” احمد ادریس الطعان،(ص/۲۵۷).به نقل از محمود العالم”الأصولیات الإسلامیهفی عصرنا الراهن، و…

   سوآل: آیا سکولاریسم که اساسا برای حذف دین از صحنه ی زندگی، وایجاد دنیای خالی از خدا ودین سر بر افراشته، می تواند گوهر دین ونقطه آغاز تجدید آن باشد!؟

کسانی که این سخن بر زبان می آورند از دو حال خارج نیستند. یا هیچیک از دین وسکولاریسم را نشناخته اند، یا آگاهانه وعامدانه کلامی برزبان می آورند که خودشان به خلاف واقع بودن آن واقف هستند. وگرنه چگونه ممکن است دین که انسان را به خدا پیوست می کند با سکولاریسم که خدارا اززندگی انسان حذف، ورابطه اش با خدارا قطع می کند یکی باشند!؟  امّا به یک معنا می توان دین(اسلام) را سکولارکرد،(نه اینکه سکولاریسم را آغاز نیکوی برای تجدید اسلام دانست) وآن اینکه: دین سکولار به این معنی است که آن را به خدمت دنیا در آوریم یعنی از راه آموزه ها وتعالیم دین به آبادانی دنیا بر خیزیم یعنی به هر اقدامی که برای آبادسازی دنیا دست می زنیم .

براساس ودر چهار چوب تعالیم دین باشد، دکتر عبد الکریم سروش بیان جالبی دارد وی می گوید:” دیندار بودن دنیای آرامتر وموفقتری را در اختیار ما قرار می دهد، درجوامع دینی راستین دزدی وحق کشی وغصب اموال وجود ندارد، به علاوه دینداران برای تحمل شداید ومشکلات مبارزه صلابت وقدرت بیشتری نیز پیدا می کنند، اهل تعاون وزحمت کشی وخیر خواهی خواهند بود وآسان تسلیم وسوسه شهوت وقدرت وثروت نخواهند شد، بنا به دستور دین به آموختن علم، به نظافت فردی، به گرفتن سود عادلانه و….روی خواهند کرد، ودنیای ازهرحیث آباد وانسانی وخواستنی پدید خواهند آورد. اگرسخنان را خوب بشکافیم ازآن دینی درمی آید دنیوی، دینی که درواقع دنیا متبوع ومخدوم اوست واو خادم آن است، این چنین دینی را می گوییم دین”سکولار” یعنی دین دنیازده ودنیا گرا”. 

 نگا: عبدالکریم سروش،مدارا ومدیریت(ص/۱۶۸) .

سکولارکردن دین به این معنا نه تنها بد نیست بلکه عین رسالت دین است وعین وظیفه ی آن است چون دین برای تنظیم امور دنیای انسانها -قبل از آخرت آنان-آمده است، ولی سکولار بودن آن به تعبیر نصرحامدابو زید و محمود امین العالم، تحریف رسالت، پیام ومحتوای آن است.

    ادوار سپری شده بر روشنفکری درغرب

  گمان در این نیست که شکل گیری ورشد ونهایتا کمال واوج جریان  روشنفکری در مغرب زمین یکشبه وقارچ مانند به وقوع نپیوسته است بلکه مراحل تکاملی وادوار زمانی مختلفی پشت سر نهاده تا به امروز رسیده است، دکتر سفر الحوالی در کتاب العلمانیّه می گوید: “اندیشه ی لادینی (که عصر روشنفکری را به دنبال داشت) دارای مدارس مختلفی است که –علیرغم تباین میان خود-همگی برای نیل به یک هدف واحد-نابودی دین وریشه کن کردنش ازدلها- تلاش می ورزند، امّا هر مدرسه ای برای این منظور روش ویژه ای در پیش گرفته است، مشهورترین آنها:

۱-مدرسه ی بارویکرد علمی،  که دائره المعارف نویسان تحت رهبری”دیدرو” آن را رهبری می کردند، وچنانکه “ویلز” می گوید: “کورکورانه با تمامی ادیان دشمنی می ورزیدند”.

۲- مدرسه ی دارای رویکرد اجتماعی وسیاسی: ژان ژاک روسونویسنده ی کتاب”قرارداد اجتماعی”، و”مونتسکیو” صاحب کتاب “روح القوانین” در رأس این مدرسه قرار دارند، رهبران انقلاب کبیر فرانسه مبادی خویش را ازاینان الهام گرفتند.

 منظورازاندیشه ی”قرارداد اجتماعی” روشن است، این اندیشه می خواهد “مصلحت اجتماعی”  یا “روابط مبتنی بر منفعت” افراد را بجای اخلاق ونظامهای دینی بنشاند، وعبادت برای جامعه راکه در وطن وقوم تجلّی می یابد بجای عبادت خدا قراردهد واین چیزی بود که انقلاب فرانسه منادی آن بود.

  لازم به اشاره است روسو بنیانگذار این اندیشه نبود بل قبل از وی نیزفلاسفه ی ایدآلیست در “مدینه های فاضله” آن را برزبان آورده بودند. 

۳-مدرسه ی با رویکرد فلسفی ویرانگر(عقلانیت برانداز): پیش از فلاسفه ی عقل گرا کسان دیگری موضوع رابطه فرد ودولت را، ودعوت به سوی جامعه ای که در آن دین ودولت ازهمدیگر جدا باشند، به میان آورده بودند واندیشه ی لادینی آنان فراتر ازآن بود که “ماکیاولیسم” تصورش می کرد، زیرا آنان براین باور بودند که بایستی دین به حاشیه رانده شود تا “دین طبیعی” یا “قانون طبیعی” جایگزین آن شود، احتمالا فیلسوف یهودی “اسپینوزا ” پیشتاز اندیشه ی معرّفی سکولاریسم چون برنامه ای جامع برای زندگی بود،  وی در کتاب “رساله ای درلاهوت وسیاست” می گوید: “به طور مساوی برای دین ودولت بس خطرناک است که به کسان متولی امور دینی اجازه داده شود در شئون دولت دخالت ورزند،  برعکس  استقراروامنیت زمانی بال گستر می شود که متولیان اموردین تنها به سوآلاتی پاسخ دهند که از آنان می شود ودر آن ملتزم به” تراث”(میراث برجای مانده از گذشته گان) باشند، که دارای یقین بیشتر وپذیرش بیشتر در میان مردم است “.

  فولتیر اندیشه ی دین طبیعی را – که از اسپینوزا ولایبنتزبه ارث گرفته بود- کامل نمود، واندیشه ی قانون طبیعی را ازآن بیرون کشید، وی می گوید:” دین اهل اندیشه دینی شگفت بر انگیز وخالی از هوگونه خرافات واساطیر، پاک ازعقاید وباورهای توهین آمیز نسبت به عقل وطبیعت است، دین طبیعی شهروندان را هزاران بار از ارتکاب جرم باز داشته است .. لیکن دین ساختگی(مقصود دین خدا است) انسان هارا به ارتکاب همه ی مظاهرجرایم  تشویق می نماید،..چنانکه  به نقشه های خطرناک وفتنه ها وعملیات  آدم ربایی وراهزنی تشویق می کند،.. وانسانهارا نسبت به ارتکاب جرم – تحت نام حمایت از مقدسات- خرسند می گرداند”.  نگا:د، سفرالحوالی “العلمانیه”(ص/۱۶۹- ۱۷۰-۱۷۱).

  بنا به این توضیح، سکولاریسم در سیر حرکت تکاملی خویش سه مرحله پشت سر نهاده تا به عقل گرایی خود بنیاد برانداز منتهی شده است وهر کدام دارای ویژگیهای خود هستند، چنانکه ذکرش رفت.

  امّا دکترعبد الکریم سروش روشنفکر دینی ایرانی معتقد است که جریان روشنفکری درغرب تا کنون چهاردوره  پشت سر نهاده است، به شرح زیر:

۱-اوّل: دوره ی شکاکیت که نماینده اش رابرت بویل شیمیستِ مشهور است وکتابی دارد بنام شیمیست شکّاک.

۲- دوم:  دوره ی دئیسم یعنی نفی مسیحیت وقبول خدا که نماینده اش ولتر در قرن هجده هم است.

۳-سوم: دوره ی الحاد صریح که نماینده گانش هاکل،بوختر وفویرباخ در قرن نوزده هم هستند.

۴-چهارم: وبالآخره دوره ی چهارم که دوره ی حسرت ورنج از فقدان معنویت است که نماینده اش آرتورکوستلر در قرن بیستم است. نگا: د-عبد الکریم سروش، رازدانی وروشنفکری.ص۲۹۰٫

   آری جریان روشنفکری در جهان غرب در مدارس مختلف رشد وپرورش یافت، از شکّاکیت شروع کرد وبه الحاد منتهی گشت، وسر انجام درحسرت فقدان معنویت سرگردان ماند.

  خالی از فایده نیست که بگوییم اغلب مدّعیان روشنفکری در جهان اسلام نیز تقریبا همان راهی را پیموده ومی پیمایند که روشنفکران غرب پیمودند ودر نهایت سر از الحاد وسرگردانی در آوردند، یا سرگشته وحیرت زده خودرا در وادی از خود بیخود شدن واز همه چیز بریدن یافتند. ومعدود کسانی هم چون  جلال آل احمد در ایران، وخالد محمد خالد  ومصطفی محمود درمصر، سر انجام به راه مستقیم برگشتند اما آنان نیز تا آخر عمر نتوانستند به طورکلی وبه تمامی خودرا از رسوبات افکار واندیشه های التقاطی برهانند، چنانکه ابوبکر ابن العربی در مورد حجه الإسلام محمد غزالی رحمه الله گفته ” شیخ ما ابو حامد الغزالی وارد بطون فلاسفه گردید وانگهی خواست ازآن بیرون آید اما نتوانست”.  نگا: درأ تعارض العقل والنقل،ج/ا ص/۷۲٫         

ادامه دارد                            

نمایش بیشتر

محمد ملا زاده

@نویسنده و مترجم @آذربایجان غربی - پیرانشهر @فعال دینی و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا