دعوت اسلامیسیره نبوی

پیامبر: اگر مطعِم عُدی زنده بود!!

مطعم عدی

ترجمه: رسول رسولی کیا

آه، روز طائف چقدر سخت بود!  او آن روز، بهشت ​​را با خود حمل کرد و آن را به طایف برد تا مردم آن جا ایمان آورده و وارد آن شوند، اما فرزند عبدیالیل بزرگ قوم به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: آیا خدا، جز تو شخص دیگری را پیدا نکرد که به عنوان پیامبر بفرستد؟! سپس نوکران و دیوانگان را در پی آن حضرت رها کرد تا او را – از شهر بیرون و – سنگسار کنند! فراخوان پیامبر مورد تکذیب و جسمش مورد آزار قرار گرفت و خون پاکش جاری شد، طائفیان، عجب مردمان جسوری هستند بر خدا و عجب صبری که خداوند با مردم دارد!

از آنجا که پیامبران بیشتر از دیگران مورد ابتلا قرار می گیرند، سرور پیامبران، حضرت محمد صلی الله علیه و سلم قبل از ترمیم زخم پاهایش – فوت عمویش ابوطالب و همسرش خدیجه- در یک ملاقات با یک گرفتاری جدید مواجه شد، زخم قلب او، هنوز در حال ترشح بود که قریش تصمیم گرفت مانع ورود وی به مکه شود؛ در واقع، او در میان دو آتش قرار گرفت؛ نه غریبه دعوت او را پذیرفت و نه خویشاوند بازگشتش را قبول کرد! بنابراین چاره ای نداشت جز اینکه کسی را پیدا کند که از او حمایت و محافظت کند و زیر چتر او به مکه برگردد، پس نزد مطعم پسر عُدی رفت – و خواسته اش را با او درمیان گذاشت و – قبول کرد که از او حمایت کند! آن شب را نزد وی ماند و فردا صبح مطعم به اتفاق پسرانش شمشیر بدست ، از منزل خارج شده و همراه محمد صلی الله علیه و سلم مکه وارد شدند و خطاب به پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: هر چقدر می خواهی دور خانه کعبه طواف کن!

ابوسفیان آمد و به مطعم گفت: آیا تو به محمد پناه داده ای یا پیرو او شده ای؟!

پاسخ داد: پناهش داده ام! ابوسفیان گفت: به پناه دادن شما احترام می گذاریم و اکنون بگذار ما خودمان در باره شرایطی که محمد در آن قرار دارد تصمیم گیری کنیم!

سپس آن حضرت روزهایی در مکه اقامت گزید و مُجاز به هجرت-به مدینه- شد. زمان زیادی طول نکشید که مطعم بن عدی، درگذشت، سپس نبرد بدر با پیروزی مسلمانان رقم خورد، وقتی اسیران قریش را پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم آوردند فرمود: اگر مطعم فرزند عدی زنده بود و با من درباره این اشخاص سخن می گفت آنها را به احترام وی آزاد می نمودم!

 گرچه اینها اسیر جنگی بودند و اگر کسی موفق به کشتن آنان شده بود سرزنشتی متوجه وی نبود، اما آن حضرت صلی الله علیه و سلم نیکی مطعم در حق خود را به یادآورد و آن را فراموش نکرد و به اُسرا گفت: اگر اکنون مطعم، زنده بود و برای آزادی شما پادرمیانی می کرد، درخواستش را رد نمی کردم و به ازای نیکی که مطعم با من کرده است، شما را رها می کردم!

 انسان های نجیب مواضع محترمانه دیگران را در حق خود فراموش نمی کنند، حتی اگر دارای دین دیگری بوده و یا  اصلا اهل دین نباشند!

آیا ما به نیکی مردم اعتراف کرده و دنبال فرصت بوده ایم تا طبق رهنمود و سنت رسول خدا، لطفشان را پاسخ گوییم یا اینکه آن را نادیده گرفته و رفته ایم؟!

انسان برده با زنجیر مقید است، در حالی که شخص آزاده، نیکی، او را مقید می کند! پس آزاده باش و لطفی که به شما شده را فراموش مکن، درست است کسی که خوبی کرده اغلب منتظر باداشی از طرف نیست، اما زشت است که تو خوبی های دیگران ر ا فراموش کنی!

مردی از یک زن خواستگاری کرد، پدرش به او گفت: “من  دخترم را از این جهت که او را نمی خواهم و یا نمی توانم زندگیش را تامین کنم به ازدواج تو درنیاورده ام، ولی این قانون خدا در بین مردم است؛ پس هر آنچه در توان داری از مهریه و منزل و جهیزیه تهیه کن وبقیه را من تامین می کنم!

ازدواج صورت گرفت و بعد از آن، شوهر گفت: در مدت بیست سالی که  با همدیگر زندگی می کنیم تاکنون  همسرم را عصبانی نکرده ام و حتی زمانی که او با من دعوا هم کرده، نیکی پدرش نسبت به خودم را به یاد آورده و سعی کرده ام او را خشنود کنم، اگر چه اشتباه از وی بوده باشد!

نیکی از بین نمی رود و اگر چنانچه نزد مردم نیز از بین برود نزد خدا هرگز نابود نمی شود، پس  مانند کسی نیکی کن که منتظر بازپرداخت آن نیست، اما اگر کسی در حق تو نیکی کرد آن را دَین و بدهی تلقی کن و در طول عمر به دنبال آن فرصتی باش که آن نیکی را پاسخ گفته و جبران کنی، این، منش پیامبران است!

نویسنده: ادهم شرقاوی

از طريق
رسول رسولی کیا
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا