تاریخ

سفیر پیامبر در دربار کسری 

   پیامبر اسلام (ص) ، عبدالله بن حُذافه 2( در روایتی شجاع بن وهب) را به دربار کسری  فرستاد ، او ابتدا بر در قصر خسرو پرویز ایستاد و اجازه ورود خواست پس از ورود عبدالله ، کسری از او خواست نامه را به اطرافیانش بدهد  اما او از این که نامه را به كسي جز خود او بدهد امتناع ورزید و گفت : نه ، باید همچنان که رسول خدا  به من فرمان داده است ، نامه را به خودت بسپارم،پس کسری گفت : نزدیک بیا،واو نیز نزدیک شد و نامه را به دست او داد،تا آن را بخواند .

  محمدجریرطبری متن نامه رابه شرح زیر نقل کرده است:بسم الله الرحمن الرحیم .از محمد فرستاده خداوند ، به کسری بزرگ ایران .درود بر آن کس که حقیقت جوید و به خدا و پیامبر او ایمان آورد و گواهی دهد که جز او خدایی نیست و شریک و همتایی ندارد و معتقد باشد که محمد بنده و پیامبر اوست ، من به فرمان خداوند ، تو را به سوی او فرا می خوانم ،او مرا برای هدایت همه مردم مبعوث کرده است ، تا همه را از خشم او بترسانم و حجت را بر کافران تمام کنم ، اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از ایمان و اسلام سر برتافتی گناه ملت مجوس بر عهده توست . 3

  سیره نویسان گزارش کرده اند که هنوز مترجم از خواندن نامه مبارک پیامبر فارغ نشده بود که خسرو پرویز سخت برآشفت و داد زد و نامه را از مترجم گرفت و پاره کرد و دستور داد نامه رسان (ابن حذافه) را از قصر بیرون کنند، او نیز قصر را ترک کرده و عازم مدینه شد ، جریان را برای پیامبر(ص) تعریف کرد،آن حضرت ازبی احترامی خسرو پرویز ناراحت شد و فرمود:خداوندا ریشه سلطنت اورا پاره کن. 4

  البته یعقوبی برخلاف عموم تاریخ نویسان می نویسد:خسرو پرویز،نامه مبارک پیامبر را خواند وجهت احترام آن حضرت ، مقداری مشک و ابریشم توسط ابن حذافه برای او فرستاد . 5

  خسرو پرویز با پاره نمودن نامه رسمی پیامبر ( ص) و اخراج سفیر او، باز آرام نگرفت تا بالأخره تصمیم گرفت ، نگارنده نامه (رسول خدا) را نیز به قتل برساند ، به فرماندار خود(باذان) در یمن نامه نوشت و به او دستور داد که : دو مرد از دلاوران خود را به سراغ این مرد در حجاز بفرست ، تا او را به حضور من بیاورند ! فرماندار یمن در پاسخ فرمان خسرو پرویز دو نفر از افسران دلاور را روانه مدینه کرد ، و طی نامه ای به رسول خدا نوشت که همراه آن دو به حضور کسری – در ایران – برود !

  فرستادگان باذان ، به حضور پیامبر خدا (ص) در مدینه رسیدند و گفتند : شاهنشاه ، کسری، شما را خواسته است ، اگر این کار را انجام دهی به سود تو خواهد بود وگرنه ، پادشاه کسی است که تو خود از او آگاهی داری و می دانی که تو و حکومتت را نابود خواهد کرد.

  پیامبر اسلام که همواره در فکر هدایت انسان ها به سوی نور ایمان و اسلام بود ، ابتدا خواست ضمن استقبال گرم و صمیمی که از آن دو به عمل آورد ، آنان را با گوشه ای از آئین اسلام آشنا کند،لذا پس ازاینکه دید آن دو محاسن – ریش – خود را تراشیده و تنها سبیل خود را بلند گذاشته بودند به آنان فرمود : وای بر شما! چه کسی شما را به چنین کاری فرمان داده است ؟ گفتند : پروردگارمان (کسری)،رسول خدا ( بدون اینکه از اطلاق نام خداوندبر کسری عصبانی شده و عکس العمل نشان دهد،با لحنی آرام ) فرمود : اما پروردگار من ، مرا به بلند گزاردن محاسن و چیدن سبیل فرمان داده است !

و سپس پیامبر فرمود : من فردا نظر خود را (مبنی بر حضور در دربار کسری) به شما خواهم گفت .

  در این میان از آسمان ، به پیامبر خدا(ص) خبر رسید که خداوند ، شیرویه ، فرزند خسرو پرویز را بر وی چیره ساخته و وی پدرش را به قتل رسانده است ، فردای آن روز که افسران یمن ، برای گرفتن جواب نهایی ، به حضور پیامبر رسیدند ، پیامبر اکرم فرمود : پروردگار جهان مرا مطلع ساخت که دیشب ، خسرو پرویز ، توسط پسرش شیرویه ، کشته شد ، مأموران باذان ، از شنیدن این خبر ، سخت وحشت زده شده و گفتند : مسئولیت این گفتار به مراتب بالاتراز ادعای پیامبری است ، که شاه ساسان را به خشم درآورده است ، ما ناچاریم این گفته شما را به حضور باذان برسانیم و او نیز  مراتب را به خسرو پرویز گزارش خواهد کرد . پیامبر فرمود : جریان را از زبان من به باذان اطلاع دهید وهمچنين به او بگوئید : دین من وحکومت من،به همان جا خواهد رسید که کسری رسیده است، و به اواعلام كنيد:اگر اسلام بیاوری،آنچه را هم اکنون دراختیار داری،همچنان دردست تو باقی خواهم گذاشت و تو را از جانب خود ، پیشوای قومت خواهم ساخت .

  پیامبر (ص) در پایان مأموریت آن دو فرستاده یمنی، کمربند گرانبهائی را که برخی از رؤسای قبایل ،به او هدیه داده بودند و در آن طلا و نقره بکار رفته بود به عنوان هدیه ، به آنان داد و هر دو نفر با کمال رضایت از محضر رسول خدا مرخص شدند وراه یمن را در پیش گرفتند و باذان،فرماندار انتصابی یمن را در جریان قرار دادند .

  باذان با شنیدن خبر کشته شدن خسرو پرویز توسط پسرش،از زبان محمد گفت:به خداسوگند،این سخن یک شاه نیست، همانگونه خواهد شد که اوگفته است،اکنون در انتظار می نشینیم ، اگر آنچه او در مورد پادشاه گفته است واقعیت داشته باشد،قطعاً اوپیامبری است که از جانب خدا فرستاده شده است،واگر گفته ها(و پیش بینی های)وی واقعیت نداشته باشد،آن وقت تصمیم خودرا درباره او خواهیم گرفت .

  چیزی نگذشت که نامه ای از شیرویه به مضمون زیر به فرماندار یمن رسید:آگاه باش که من،پدرم خسرو پرویز را کشته ام … پس از آنکه نامه ام به دست تو رسید،از مردم برای من بیعت بگیر و با آن شخصی که ادعای پیامبری نموده با خشونت رفتار مکن ، تا فرمان من در این باره به تو برسد .

  همه صاحبان سیره و تاریخ نویسان نوشته اند که:نامه شیرویه،موجبات اسلام آوردن باذان و کلیه کارمندان حکومت محلی یمن را (که همگی ایرانی و زرتشتی بودند ) فراهم آورد ،پس از این ماجرا ، باذان با پیامبر خدا(ص) مکاتبه نموده و اسلام خود و کارمندان حکومت خود را به حضرتش ابلاغ کرد .6

  مورخان علت خشم خسرو پرویزرادوچیزدانسته اند:نخست اینکه در نامه مبارک پیامبر،نام اوبه دنبال حضرت محمد(ص)آمده بود،ودوم نیز اینکه خسرو پرویز براین باور بودکه عربها، رعیت و بنده اویند . 

  درباره تأثیر نامه پیامبر اکرم(ص) در کسری،باید این نکته را یادآور شویم که : اگر بر فرض نامه پیامبر در روحیه خسرو پرویز،اثری نداشت (هر چند مورخانی اصولاً پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را انکار کرده اند)تفصیر از نامه ونامه رسان ویا شرایط زمانی ارسال نامه نبود، بلکه روحیات خاص و خودخواهی و خود برتر بینی مفرط او بود که اجازه نداد پیرامون محتوای نامه رسول خدا،چند دقیقه ای بیاندیشد !.

  البته ناگفته نماند بازتاب نامه مبارک حضرت رسول در میان مردم ایران و مجوسیان زیر سلطه خسرو پرویز بسیار وسیع بود،ایمان آوردن فرماندار یمن و کارمندان زیر مجموعه اش،از همین زاويه قابل ارزیابی است . بنابراین  می توان گفت : نامه رسول خدا تنها یک فریاد در درون یک دره نبود بلکه این فریاد ، انعکاس هایی داشت که در پی آن به گوش رسید ، به دیگر تعبیر ، هر چند شمار کسانی که در وهله نخست ایمان آوردند ،اندک بوداما همین،سرآغازی شد برای آنکه افراد فراوانی در یمن و سرزمین های دیگر به اسلام گرایش پیدا کنند .

رسول رسولی کیا

منابع :

  1. کسری لقب شاهان ایران بود،المیانجی،مکاتیب الرسول، ج 2، ص 423.
  2. البخاری ، صحیح البخاری ، ج 4 ،ص 1610.

3.محمدجريرالطبري، تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 654.

4.البخاري،صحيح البخاري،ج4،ص1610.

5.ابويعقوب،تاریخ الیعقوبی،ج2، ص62.

6.داستان ازاول تاآخر به نقل از:ابن کثیر،البدایةوالنهایه،ج4، ص 306الي 310؛الاحمدي الميانجي، مکاتب الرسول، ج 2،ص 316 .

  1. عمید زنجانی ، فقه سیاسی و…، ص 342 – 343 .
  2. محمد ابوزهره ، خاتم پیامبران ، ج 3 ، ص 239 .
نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا