اصول

زحمات و خدمات صحابه (رض) به سنت نبوی (۱۵-۹)

زحمات و خدمات صحابه ( رضوان الله علیهم ) به سنت نبوی (۹-۱۵)
ترجمه: حمید محمودپور – مهاباد
صحابه ی بزرگوار (رض) جایگاه مطهر و شریف سنت نبوی را فهمیدند و ارزش آن را دانستند و نصوص امر کننده به تبلیغ علم را فراگرفتند و رسول الله (ص) را بسیار دوست داشتند؛ از این رو به پیامبر(ص) بسیار نزدیک شدند و به گوش دادن به احادیث ایشان و اجرای آن افزودند و به بهترین روش ممکن آن را به نسل های پس از خود انتقال دادند.
خوانندگان کتب علم به روشنی می فهمند که صحابه (رض) زحمات و کوشش های فراوانی برای خدمت به حدیث نبوی انجام داده اند و از همین راه توانسته اند که سنت رسول الله (ص) را حفظ نمایند و آن را با همان لطافت و طراوات خود به نسل های بعدی؛ آن چنان که خدای عزَّ و جلَّ خواسته بود؛ انتقال دهند. آنان توانستند که از راه تلاش های فراوان به این نتیجه برسند و همین زحمات و کوشش ها موجب حفظ سنت در دل ها و فهم آن با خردها و تدوین آن در کتاب ها و نشر و پخش آن در بین مردم و اجرا و عملی نمودن آن در تمامی زمینه های زندگی گردید.
در این جا بارزترین زحمات و خدماتی را بیان خواهم کرد که از راه آن ها روشن می شود که اصحاب به خاطر خدمت به سنت، رنج و زحمت کشیده اند و راه و روشی را که در پیش گرفته اند؛ تنها به خاطر صیانت و حفاظت از آن بوده است:
نهم: تبلیغ و رساندن حدیث به دیگران
صحابه ( رضوان الله علیهم) تنها به حفظ حدیث و فهم و عمل به آن بسنده نمی کردند؛ بلکه آن را به کسی که از آن اطلاعی نداشت، می رساندند؛ آنان به خاطر احساس مسؤولیتی که خدای عزّ و جلّ و پیامبرش (ص) به آن امر فرموده بودند، حدیث را خصوصاً به اطلاع همسران و فرزندانشان و نزدیک ترین مردم به خودشان و حتی همه ی مردم می رساندند؛ همچنان که قبلاً توضیح دادیم.
آن بزرگواران به بهترین شیوه، به ادای این وظیفه پرداختند و سنت قولی و فعلی و تقریری را به افراد پس از خود انتقال دادند و دین را حفظ کردند و قرآن و سنت را بی کم و کاست به کسان پس از خود رساندند.
در مصطلحات حدیث با روایت پسر از پدر و روایت پدر از پسر و برادر از برادر و شوهر از همسر و همسر از شوهر آشنا شدیم. علما در مورد این باب ها مثال های زیادی را برای این گونه روایت ها بیان نموده اند. این نمونه ها حرص و اشتیاق صحابه (رض) را برای تبلیغ سنت؛ خصوصاً برای نزدیک ترین مردم به آنها روشن می کند. [۱]
سه مثال را برای اثبات این موضوع بیان خواهم کرد:
۱- صحابی گرانمایه؛ ام کلثوم دختر عقبه بن ابی معیط در کتاب های ششگانه ی حدیث، دو حدیث دارد که پسرش حمید بن عبدالرحمن بن عوف و شخصی دیگر از او روایت کرده اند. آن دو حدیث عبارتند از: (لیس الکَذَّابُ الَّذِی یُصْلِحُ بَیْنَ النَّاسِ؛ فَیَنْمِی خَیْرًا، أَوْ یَقُولُ خَیْرًا)[۲]،« کسی که میان مردم آشتی برقرار می کند و خیرو نیکی را افزایش می دهد و یا سخن نیکی را بر زبان می آورد، دروغگو نیست.» وحدیث: (“قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ” تَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ)[۳]. « قل هو الله أحد با یک سوم قرآن برابر است.»
۲- راویانی مشهور هستند به روایت از پدران از پدربزرکان؛ مانند روایت بهز بن حکیم از پدرش و وی هم از جدش و روایت عمرو بن شعیب از پدرش و او هم از جدش و هر دو روایتِ پسرتابعی از پدر صحابی است. [۴]
۳- علی بن حسین از حسین بن علی روایت می کند که علی بن أبی طالب (رض) به او خبر داد که رسول خدا (ص) سراغ او و فاطمه رفت و فرمود: « آیا نماز نمی خوانید»[۵]
گفتیم که صحابه ( رضوان الله علیهم ) از یکدیگر حدیث می شنیدند و از همدیگر روایت می کردند و وسایل متنوعی را ابداع نمودند و به وسیله ی آن توانستند حدیث را به دیگران برسانند و آن را پخش کنند؛ از مهمترین این وسایل عبارتند از :
 پخش شدن در سرزمین های فتح شده برای تعلیم ساکنین و تاسیس مدارس علمی درآن ها:
صحابه ( رضوان الله علیهم ) در سرزمین های فتح شده، پخش شدند و در آنجا اقامت گزیدند و با وجود عشق و علاقه ی شدیدشان به شهرنشینی؛ فقط به زندگی در شهر؛ قناعت نکردند؛ بلکه هرگاه سرزمینی را فتح می کردند؛ برخی از صحابه در آن اقامت می گزیدند و امورش را اداره می کردند و اسلام را در آنجا پخش می نمودند و به مردم آن دیار قرآن کریم و سنت نبوی می آموختند. خلفا نیز شهرهای فتح شده را با علمای صحابه یاری می کردند. مردم این سرزمین ها پیرامون صحابه جمع می شدند و از آنان علم می آموختند به طوری که در این سرزمین ها مراکز علمی بزرگی به وجود می آمد و از آنجا انوار اسلام به سایر سرزمین های دیگر منتقل می گردید.
صحابه ( رضوان الله علیهم) از پیامبرشان (ص) یادگرفته بودند که آنها لازم است برای دعوت مردم پیش آنان بروند و منتظر آمدن مردم به سوی خود نباشند؛ پیامبر (ص) پیک های خود را برای گسترش اسلام و تعلیم مسلمانان به تمام کشورها می فرستاد، در حدیث ضمام بن ثعلبه (رض) آمده است که گفت: فرستاده ات نزد ما آمد و به ما اظهار داشت که تو بر این باوری که خدا تو را فرستاده است… [۶] و معاذ ( رض) را به یمن فرستاد[۷] و این موضوع معروف و مشهوری است. صحابه در سرزمین های فتح شده، پخش شدند تا قرآن را به مردم یاد دهند و علم را گسترش دهند و خدیث را به مردم برسانند:
در مکه عبدالله بن عباس و عتاب بن أسید و حکم بن أبی العاص و عثمان بن أبی طلحه و اصحابی ( رض) دیگر وجود داشتند.
در کوفه کسانی چون علی بن أبی طالب، وسعد بن أبی وقاص، وعبدالله بن مسعود، وسعید بن زید بن عمرو بن نفیل، وعمار بن یاسر، و غیره بودند.
و در بصره افرادی مانند أنس بن مالک، وأبو موسى الأشعری، وعمران بن حصین، ومَعقِل بن یسار، وأبو بَرزه الأسلمی، وغیره وجود داشتند.
و در مصراصحابی مانند عمرو بن العاص، والزبیر بن العوام، وعبدالله بن عمرو، وعُقبه بن عامر الجهنی، وأبو بصره الغِفاری، وغیره بودند.
و در مغرب و أندلس افرادی چون المِسْوَر بن مَخْرَمه، وسَلَمه بن الأکوع، والمِقداد بن الأسود، وبلال بن حارث، وجَبَله بن عمرو، وغیره بودند.
در یمن اصحابی مانند معاذ بن جبل، وأبو موسى الأشعری، وغیره زندگی می کردند.
در خراسان افرادی مانند بُریده بن الحصیب الأسلمی، والحکم بن عمرو الغِفاری، وغیره ( رضی الله عنهما) وجود داشتند.
مدینه در زمان عمر بن الخطاب ( رض) محل تجمع صحابه بود و پس از عمر (رض) مردم زیادی می زیستند که مشهورترین آنها عبارتند از: أبو هریره، وجابر بن عبدالله، وزید بن ثابت، وأبو سعید الخدری، وعبدالله بن عمر، وغیره (رضی الله عنهم جمیعًا).
این دلیل روشنی بر آن است که یاران بزرگوار پیامبر ( رضوان الله علیهم) سرزمین ها را برای کسب غنایم یا جستجوی ثروت فتح نکردند؛ بلکه آن کشورها را برای نشر اسلام فتح کردند و در آن پرچم توحید را به یاری قرآن کریم و سنت مقدس نبوی برافراشتند.
 وسیله ی دوم: حرص بر نقل و روایت احادیثی که متناسب با فهم شنوندگان است: زیرا گفتگو با چیزی که برای شنونده قابل فهم نیست، چه بسا موجب تکذیب نص می گردد. به همین سبب است که علی بن أبی طالب (رض) فرمود: با مردم در باره ی چیزی سخن بگویید که برایشان مشهور و معروف است؛ آیا دوست دارید که خدا و رسولش (ص) تکذیب شوند.[۸]
عبدالله بن مسعود (رض) می گوید: « اگر شما در مورد موضوعی با قومی گفتگو کنی که با عقل هایشان سازگار و قابل فهم نباشد؛ برای برخی از آنان مایه ی فتنه خواهد بود.»[۹]
ابوهریره ( رض ) می گوید: « از رسول خدا ( ص ) دو راز را به خاطر سپردم، یکی از آن ها را افشا کردم و اگر دیگری را افشا کنم، گلویم بریده خواهد شد.»[۱۰]
ذهبی می گوید: این روایت ها دلیل بر جواز کتمان برخی از احادیثی دلالت دارد که موجب ایجاد اختلاف در اصول یا فروع یا مدح می شود؛ اما حدیثی که مربوط به حلال یا حرام بودن است، کتمانش، به هیچ وجه جایز نیست، زیرا چنین حدیثی جزو دلایل روشن و موجب هدایت است. از طرفی دیگر، در صورتی که ابوهریره (رض) برخی از احادیث را کتمان نمی کرد، حتماً مورد اذیت و آزار قرار می گرفت و حتی ممکن بود کشته شود؛ اما گاهی اجتهاد عالم موجب می شود که حدیث فلانی را برای احیای سنت، پخش کند، در چنین حالتی بر اساس نیتش محاسبه می شود و او برای اجتهادش، پاداش دارد، هرچند در اجتهادش اشتباه کرده باشد.[۱۱]
بنا بر این حکیمانه آن است که عالم با مردم به گونه ای حرف بزند که برایشان سودمند باشد و عقل هایشان آن را درک نماید و موضوعاتی قابل فهم و آشنا را با آنان در میان بگذارند. پس لازم نیست هر چه می دانیم، گفته شود و هرچه گفته می شود به اطلاع مردم برسد و هر چه به اطلاع مردم رسیده باشد، به معنی آن نیست که زمانش مناسب بوده است. راز و احادیثی که ابوهریره (رض) آن را کتمان می کرد، در مورد جنگ ها و فتنه ها و کشت و کشتارها و جنگ و درگیری های بوده که در آینده اتفاق خواهد افتاد.[۱۲]
ابوهریره با کنایه برخی از آنچه را به عنوان راز نگه داشته بود، بیان می کرد و از ترس فرمانروایان بد، آشکارا از آن سخن نمی گفت. به عنوان نمونه می فرمود:« از آغاز سال شصت و امارت کودکان به خدا پناه می برم»؛ این روایت به خلافت یزید بن معاویه اشاره دارد؛ زیرا خلافت وی در سال شصت هجری بوده است. خدای عزّ و جلّ دعایش را مستجاب نمود و او کمی پیش از سال شصت وفات کرد. [۱۳]
بدین سبب صحابه ( رضوان الله علیهم ) از سخن گفتن در مورد موضوعاتی که وسیله ای برای کوتاهی و سستی، به علت کوته فکری، می شد و یا نردبانی برای هواپرستان و بدعت گزاران وپیروانشان می گردید، خودداری می کردند تا مایه ی فتنه و آشوب و فساد زیاد در زمین نشود.
بنا بر این صحابه ( رضوان الله علیهم ) دانشمندانی حکیم بودند که با مردم متناسب با عقل هایشان صحبت می کردند و خارج از توانشان آنان را مکلف نمی ساختند؛ به همین سبب، تابعین، علم و دانش را دوست داشتند و به حدیث روی آوردند، آن را می شنیدند و به خاطر می سپردند و آن را به آیندگان خود می رساندند.
 وسیله ی سوم: ایجاد خشیت و ترس در دل هایشان با موعظه
صحابه ( رضوان الله علیهم ) همان سبک و برنامه ی تربیتی پیامبر (ص) را دنبال می کردند. آنان در نصیحت و موعطه بر دانش آمزان خود سخت نمی گرفتند تا بیزار نشوند.
از أبی وائل شقیق بن سلمه روایت شده که گفت: عبدلله بن مسعود ( رض) هر پنج شنبه، موعظه می کرد، مردی به او گفت: ای ابا عبدالرحمن، دوست دارم که هر روز ما را پند دهی، وی فرمود: من از این کار خودداری می کنم؛ زیرا دوست ندارم شما را به ستوه آورم و در تنگنا قرار دهم. من شما را موعظه می کنم، آن گونه که پیامبر (ص) نسبت به ما، ما را مانند ترس شخص مسموم پند و اندرز می داد.[۱۴]
ابن عباس (رض) به عکرمه چنین وصیت می کند: « هر جمعه یکبار برای مردم صحبت کن، اگر نمی پذیری، دوبار و اگر می خواهی بیشتر صحبت کنی، سه بار. با این قرآن مردم را خسته و بیزار نکن.[۱۵]
با پیروی از این اسلوب حکیمانه در تعلیم بود که علاقه مندان به علم به اصحاب بزرگوار رو آوردند و با میل و علاقه ی زیاد به آنان گوش می دادند و سخنانشان را حفظ می کردند و همین امر به حفظ سنت کمک نمود.
 وسیله ی چهارم: به کارگیری اوقات مناسب برای گفتگو با مردم و تعلیم آنان
افزون بر این که آنها را موعظه می کردند، وقت مناسبی را برای سخنرانی برمی گزیدند تا آنان را در سختی و تنگنا قرار ندهند، یکی دیگر از وصیت های ابن عباس (رض) به عکرمه این بود که : تو را نبینم که در حالی پیش مردم بروی که آنها مشغول گفتگو با هم باشند و تو برایشان چیزی را نقل کنی و سخنان آنها را قطع نمایی و به ستوه آوری؛ بلکه باید سکوت کنی تا وقتی که خودشان به تو امر کنند و اجازه دهند، آنگاه در حالی برایشان حرف بزن که خودشان مایل باشند.» [۱۶]
اصحاب در کمین اوقاتی بودند که دانش آموزان در آن زمان ها به گوش دادن میل داشتند و از آمادگی لازم برخوردار بودند؛ عاصم بن محمد از پدرش روایت می کند که گفت: ابوهریره (رض) را دیدم که در روز جمعه بیرون می رود و ایستاده دو طرف منبر را با دست گرفته بود و می گفت که ابوالقاسم راستگو و مورد اعتماد برای ما نقل نمود، پیوسته چنین روایت می کرد تا هنگامی که صدای بازشدن در مخصوص خروج امام برای نماز را شنید و آنگاه نشست.[۱۷]
وسیله ی پنجم: برگزاری مجالس برای گفتن حدیث :
از وسیله هایی که صحابه ( رضوان الله علیهم ) برای تبلیغ و رساندن حدیث به دیگران به کار می گرفتند، برگزاری مجالسی مخصوص برای گفتن حدیث بود، این مجالس را به طلاب معرفی می کردند و آنان با برای گوش دادن و حفظ حدیث خود را آماده می کردند. مثال های زیر بر این امر تاکید دارد:
۱- از مشهورترین کسانی که برای گفتن حدیث، جلسه تشکیل می دادند، ابوهریره بود؛ از محمد بن عمرو بن حزم روایت شده که او در مجلسی که ابوهریره (رض) از رسول خدا (ص) حدیث نقل می کرد، نشسته بود، در حالی که برخی او را نمی شناختند و برخی دیگر او را می شناختند. وی بارها آن را تکرار کرد. ابن حزم می گوید که : در آن هنگام دانستم که ابوهریره (رض) در روایت حدیث از رسول خدا (ص) حافظه ی بهتری دارد.[۱۸]
عاصم بن محمد از پدرش روایت می کند که گفت: ابوهریره (رض) را دیدم که در روز جمعه بیرون می رود و ایستاده دو طرف منبر را با دست گرفته بود و می گفت که ابوالقاسم راستگو و مورد اعتماد برای ما نقل نمود، پیوسته چنین روایت می کرد تا هنگامی که صدای بازشدن در مخصوص خروج امام برای نماز را شنید و آنگاه نشست. [۱۹]
محمد بن سیرین از ابوهریره (رض) روایت می کند که ابوهریره هر پنجشنبه برمی خاست و برایشان حدیث می گفت.[۲۰]
و از مکحول روایت شده که گفت: شبی مردم در عمارتی از عمارت های معاویه (رض) باهم قرار ملاقات گذاشتند و در آنجا جمع شدند. ابوهریره (رض) از میان آنان برخاست و تا صبح برای آنان حدیث روایت نمود.[۲۱]
۲- از أبی وائل شقیق بن سلمه روایت شده که گفت: عبدالله بن مسعود (رض) هر پنجشنبه مردم را نصیحت می کرد، مردی به او گفت: ای ابو عبدالرحمن دوست دارم که تو هر روز ما را نصیحت کنی. وی فرمود: من از این کار خودداری می کنم؛ زیرا دوست ندارم شما را به ستوه آورم و در تنگنا قرار دهم. من شما را موعظه می کنم، آن گونه که پیامبر (ص) نسبت به ما، ما را مانند ترس شخص مسموم، پند و اندرز می داد.[۲۲]
۳- از هلال بن یساف روایت شده که گفت: به بصره رفتم و وارد مسجد شدم، ناگهان چشمم به پیرمردی افتاد که سر و ریشش سفید شده بود، پرسیدم : این شخص کیست؟ گفتند: عمران بن حصین (رض)[۲۳]
۴- از سلیم بن عامر روایت شده که گفت: وقتی نزد ابو امامه (رض) می نشستیم و می خواست موضوع مهمی از حدیث را برای ما بیان کند، به مردم می گفت: بشنوید و فکر کنید و از ما چیزی را که می شنوید به دیگران برسانید، سلیم می گوید: به منزله ی کسی که بر چیزی که می داند گواهی می دهد. [۲۴]
۵- از خرشه بن حرّ روایت شده که گفت: من در حلقه ی کلاسی در مسجد مدینه بودم و در آنجا پیرمردی خوش سیما- همان عبدالله بن سلام ( رض) – بود. وی به خوبی برای مردم، شروع به گفتن حدیث نمود. وقتی از جای خود برخاست. گروهی گفتند: هرکس دوست دارد که به مردی از بهشتیان بنگرد، به این مرد بنگرد…؛ [۲۵]
وسیله ی ششم: خطبه های جمعه و مناسبات:
بی شک خطبه های جمعه و عیدین و نماز استسقاء و مناسبات مختلف، وسیله ای از وسائل رساندن و ابلاغ سنت بود؛ زیرا صحابی بر منبر بالا می رفت و از قرآن و سنت، برای آنان بیان می کرد و شنوندگان کاملاً آماده ی دریافت و حفظ موضوعات بودند. در اینجا مثال هایی را که بر این امر تاکید دارد، بیان می کنیم:
۱- از قیس بن أبی حازم روایت شده که او از ابوبکر صدیق (رض) نقل کرد که خطبه خواند و گفت: ای مردم شما این آیه را می خوانید و آن را در جایی به کار می برید که خداوند آن در مورد چیز دیگری به کار گرفته است: ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ﴾ [المائده: ۱۰۵]،«ای مؤمنان ! مواظب خود باشیدهنگامی که شما هدایت یافتید گمراهی گمراهان به شما زیان نمی رساند.» من از رسول الله (ص) شنیدم که می فرمود: « قطعاً مردم آنگاه که منکر را ببینند واز آن نهی نکنند، نزدیک است که خداوند کیفر و عذاب خویش را شامل حالشان گرداند.» [۲۶]
۲- از علقمه بن وقّاص اللیثی روایت شده که گفت: از عمر بن الخطاب (رض) بر منبر شنیدم که می گوید: « ارزش هر کاری در گرو نیتی است که آن عمل با خود دارد و برای هر شخصی است، آن چیزی که نیت کرده است.اگر کسی برای دنیا هجرت کند تا به آن برسد یا به قصد ازدواج با زنی هجرت کند تا او را بدست آورد،هجرت او تابع نیت اوست؛ پس هجرت انسان به سمت چیزی است که به خاطر آن در مسیر هجرت گام گذاشته است.»[ ۲۷]
۳- از ابو صالح غلام عثمان بن عفان (رض) روایت شده که گفت: از عثمان (رض) در منبر شنیدم که می گوید: من حدیثی ازپیامبر شنیدم و به خاطر ترس از جدا شدنتان ازمن، آن را از شما پنهان کردم؛ اما برایم معلوم شد که ( بهتر است ) آن را برایتان نقل کنم تا هر شخصی برای خودش آنچه را از آن می فهمد برگزیند، از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرماید: « یک روز، به کار گرفتن اسبان در راه خدا بهتر از هزار روز استفاده از آن ها برای کارهای دیگر در منازل است.» [۲۸]
۴- از ربعی بن جراش روایت شده که از علی (رض) شنید که در هنگام خطبه گفت: از رسول خدا شنیدم: « بر من دروغ نبندید، هر کس بر من دروغ ببندد، وارد جهنم می شود.» [۲۹]
صحابه (رضوان الله علیهم ) احادیث زیادی را از پیامبر (ص) در ضمن خطبه های خویش بیان فرموده اند که نشان می دهد خطبه ها یکی از وسایلی بوده است که صحابه ( رضوان الله علیهم ) برای نقل سنت به دیگران به کار گرفته اند.
وسیله ی هفتم: فتوای صحابه ( رضوان الله علیهم ) بر اساس سنت:
طبیعی بود که تابعین دور و بر صحابه (رضوان الله علیهم) جمع می شدند و در باره ی آنچه که برای شناخت امور دینیشان به آن نیاز داشتند از آنان سؤال می کردند و صحابه نیز به آنها پاسخ می دادند و غالباً منبع فتوا را از قرآن یا سنت بیان می کردند و تابعین نیز فتوا و احادیث نبوی را یاد می گرفتند. مثال های زیر دلایلی برای اثبات این امر است:
۱- از سعید بن ابی الحسن روایت شده که گفت: من نزد ابن عباس (رض) بودم که مردی پیش ایشان آمد و گفت: ای ابن عباس! من انسانی هستم که وسیله ی گذران و معیشتم از دسترنج خودم است و این تصاویر را می سازم. ابن عباس (رض) در جواب گفت: من تنها چیزی را برایت بازگو می کنم که از رسول خدا (ص) شنیدم. از ایشان شنیدم که می فرماید: « هر کس مجسمه ای را بسازد، خداوند او را عذاب می دهد و امر می کند که در آن روح بدمد؛ اما هرگز نمی تواند در آن روح بدمد. » با شنیدن این حدیث مرد نفس بلندی کشید و وحشت زده شد[۳۰] و رنگ چهره اش پرید. ابن عباس (رض) فرمود: وای بر تو، اگر نمی توانی از این کار دست برداری، تصویر این درخت و یا هرچیزی را که روح در آن نیست، بساز.[۳۱]
۲- از عمرو بن دینار روایت شده که گفت: از ابن عمر (رض) در مورد مردی پرسیدم که برای انجام عمره دور کعبه طواف نمود؛ اما سعی بین صفا و مروه را انجام نداده بود، آیا چنین شخصی می تواند با زنش همبستر شود؟ وی (رض) فرمود: پیامبر (ص) هفت بار دور کعبه طواف کرد و دو رکعت پشت مقام ابراهیم، نماز خواند و سعی بین صفا و مروه را انجام داد. قطعاً برای شما در زندگی رسول خدا (ص) الگوی نیکی وجود دارد. [۳۲]
۳- از عاصم بن سلیمان الأحول روایت شده که گفت: از أنس بن مالک (رض) در باره ی قنوت پرسیدم: آیا قنوت قبل از رکوع است یا بعد از آن؟ گفت: قبل از آن. عاصم گفت: شخصی از قول تو به من گفت که تو گفته ای: پس از رکوع؟ ابن عباس گفت: دروغ گفته است؛ من گفتم که رسول خدا (ص) یک ماه قنوت را بعد از رکوع خوانده است، پیامبر (ص) گروهی از قاریان – حدود ۷۰ نفر – را به سوی گروهی از مشرکین هم پیمان خود فرستاد و رسول خدا یک ماه علیه آنان قنوت خواند. [ ۳۳]
این پاسخ ها و فتواها و موضوعات، در باب های مختلف کتاب های سنت، بخش زیادی را به خود اختصاص داده اند و بعید است که کسی که این حوادث برایش رخ داده است، آن ها را فراموش نماید؛ زیرا آن بخشی از زندگیش و واقعه ای از وقایع عمرش به شمار می آید. بنا بر این فتوا یکی از وسایلی است که صحابه ( رضوان الله علیهم ) به واسطه ی آن سنت نبوی را به نسل پس از خود منتقل کرده اند. ابن حجر می گوید: احادیث ابن عمر (رض) زیاد هستند؛ زیرا افراد زیادی از او سؤال پرسیده اند و از او فتوا خواسته اند. [۳۴]
[۱] برای این موضوع به، علوم الحدیث؛ ابن الصلاح، صـ: ۳۱۳ وما بعد آن ، وبه فتح المغیث؛ سخاوی ۳/ ۱۴۷، مراجعه کنید.
[۲] بخاری آن را در کتاب الصلح، باب لیس الکاذب الذی یصلح بین الناس، ۵/ ۳۵۳، شماره: ۲۶۹۲، ومسلم فی صحیح خود به همان گونه در کتاب البر والصله والآداب، باب تحریم الکذب وبیان المباح منه
۴/ ۲۰۱۱، شماره ی: ۲۶۰۵ با اسناد صحیح روایت کرده اند.
[۳] امام احمد آن را در مسندش ۱۸/ ۴۹۱، شماره: ۲۷۱۴۹، ونسائی در عمل الیوم واللیله، باب ما یُستحب للإنسان أن یقرأ کل لیله، صـ: ۴۲۲، شماره: ۶۷۳، هردو با لفظ خود با اسناد صحیح بیان کرده اند، نمونه ی این متن در حدیثی از أبی سعید الخدری رضی الله عنه، کتاب فضائل القرآن، باب فضل قل هو الله أحد، ۸/ ۶۷۵، شماره: ۵۰۱۳، ومسلم در حدیث أبی الدرداء رضی الله عنه، کتاب صلاه المسافرین وقصرها، باب فضل قراءه قل هو الله أحد، ۱/ ۵۵۶، شماره: ۸۱۱ وجود دارد.
[۴] برای این موضوع به: فتح المغیث للسخاوی ۳/ ۱۵۴ وما بعدش مراجعه کنید.
[۵] بخاری آن را در صحیح خود در کتاب التفسیر، باب ﴿ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا ﴾ [الکهف: ۵۴]، ۸/ ۲۶۰، شماره ی: ۴۷۲۴ با اسناد صحیح روایت کرده است.
[۶] مسلم آن را در صحیح خود در کتاب الإیمان، باب السؤال عن أرکان الإسلام، ۱/ ۴۱، شماره ی: ۱۲ با اسناد صحیح روایت کرده است.
[۷] بخاری آن را در صحیح خود در کتاب الزکاه، باب وجوب الزکاه، ۳/ ۳۰۷، شماره ی: ۱۳۹۵، ومسلم آن را در صحیحش در کتاب الإیمان، باب الدعاء إلى الشهادتین وشرائع الإسلام، ۱/ ۵۱، شماره ی: ۱۹، هر دو با لفظ خویش با اسناد صحیح بیان کرده اند.
[۸] بخاری آن را در صحیح خود در کتاب العلم، باب من خصَّ بالعلم قومًا دون قومٍ کراهیه ألَّا یفهموا، ۱/ ۲۷۲، شماره ی: ۱۲۷ با اسناد صحیح روایت کرده است.
[۹] مسلم آن را در مقدمه ی صحیحش در باب النهی عن الحدیث بکل ما سمع، ۱/ ۱۱ با اسناد صحیح روایت کرده است.
[۱۰] بخاری آن را در صحیح خود در کتاب العلم، باب حفظ العلم، ۱/ ۲۵۸، شماره ی: ۱۲۰ با اسناد صحیح روایت کرده است.
[۱۱] سیر أعلام النبلاء ۲/ ۵۹۷٫
[۱۲] البدایه والنهایه ۸/ ۱۰۱٫
[۱۳] فتح الباری ۱/ ۲۷۳٫
[۱۴] بخاری آن را در صحیح خود در کتاب العلم، باب مَن جعل لأهل العلم أیامًا معلومه، ۱/ ۱۹۷، شماره ی: ۷۰، ومسلم به همان گونه در صحیحش در کتاب صفات المنافقین وأحکامهم، باب الاقتصاد فی الموعظه، ۴/ ۲۱۷۳، شماره ی: ۲۸۲۱ با اسناد صحیح روایت کرده اند.
[۱۵] بخاری آن را در صحیح خود در کتاب الدعوات، باب ما یکره من السجع فی الدعاء، ۱۱/ ۱۴۲، شماره ی: ۶۳۳۷ با اسناد صحیح روایت کرده است.
[۱۶] بخاری آن را در صحیح خود در کتاب الدعوات، باب ما یکره من السجع فی الدعاء، ۱۱/ ۱۴۲، شماره ی: ۶۳۳۷ با اسناد صحیح روایت کرده است.
[۱۷] حاکم آن را در المستدرک، کتاب معرفه الصحابه، ۳/ ۵۱۲ با اسناد صحیح روایت می کند و، می گوید: اسنادش صحیح است ؛ ولی آن را تخریج نکرده است وذهبی با او موافق است، اما من می گویم: إسنادش حسن است؛ همه ی رجال حدیث، به جز أحمد بن کامل قاضی مورد اعتماد هستند، وی حفظش ضعیف است و همین امر او را تا درجه ی صدوق پایین می آورد، پس حدیثش حسن است به شرطی که مخالف آن وجود نداشته باشد ، ذهبی می گوید: دارقطنی گفته اش نرم تر است، می گوید:وی ساده و آسان گیر و دنباله رو دیگران و ظرف علم است و برای حفظ خود بر دیگران اعتماد می کند؛ میزان الاعتدال ۱/ ۱۲۹، شماره ی: ۵۲۱، ابن أبی شیبه در مصنف خود، کتاب الصلوات، باب الحدیث یوم الجمعه قبل الصلاه، ۱/ ۴۶۸، شماره ی: ۵۴۱۰، با سند خود از هلال بن أبی هلال المدنی آن را با اسناد صحیح روایت می کند و می گوید : أبو هریره (رضی الله عنه ) در روز جمعه برای ما حدیث روایت می کرد تا وقتی که امام به مسجد می آمد. إسناد حدیث حسن است؛ و در آن محمد بن هلال بن أبی هلال المدنی وجود دارد که صدوق است؛ تقریب التهذیب ۲/ ۵۵۸، شماره ی: ۶۶۲۴، وپدرش هلال بن أبی هلال المدنی، مقبول است؛ تقریب التهذیب، ۲/ ۶۴۱، شماره ی: ۷۶۳۰٫٫٫
[۱۸] المستدرک ازحاکم؛ کتاب معرفه الصحابه ۳/ ۵۱۱، والتاریخ الکبیراز بخاری ۱/ ۱۸۶، والجرح والتعدیل از ابن أبی حاتم ۸/ ۴۵،می گویم: إسنادش حسن است؛ در آن إسماعیل بن أبی أویس وجود دارد که صدوق است؛ تقریب التهذیب ۱/ ۵۲ شماره ی: ۴۹۶، وعبدالرحمن بن أبی الزناد، صدوق است؛ تقریب التهذیب ۱/ ۳۳۵ شماره ی: ۳۹۷۰٫
[۱۹] پیش از این تخریجش بیان شده است.
[۲۰] خطیب آن را در الجامع ۲/ ۶۴ شماره ی: ۱۸۱با اسناد صحیح بیان کرده است.
[۲۱] خطیب در الجامع ۲/ ۶۷ شماره ی ۱۱۹۰، وحلیه الأولیاء ۸/ ۲۷۶ آن را روایت کرده اند، من می گویم: إسنادش ضعیف است؛ رجال إسناد مورد اعتماد هستند اما منقطع است؛ زیرا مکحول از أبوهریره (رض) حدیث نشنیده است.
[۲۲] بخاری آن را در صحیحش با همین لفظ با اسناد صحیح روایت کرده است، کتاب العلم، باب من جعل لأهل العلم أیامًا معلومه، ۱/ ۱۹۷، شماره ی: ۷۰، ومسلم در صحیحش به همان گونه در کتاب صفات المنافقین وأحکامهم، باب الاقتصاد فی الموعظه ۴/ ۲۱۷۳، شماره: ۲۸۲۱ روایت می کند.
[۲۳] ابن سعد فی الطبقات الکبرى، ۴/ ۳۵۳، والطبرانی فی المعجم الکبیر، ۱۸/ ۱۰۴،با اسناد صحیح روایت کرده اند وهیثمی می گوید: طبرانی آن را روایت کرده ورجالش رجال صحیح هستند؛ مجمع الزوائد ۹/ ۳۷۱، من می گویم: إسنادش صحیح، ورجالش مورد اعتماد هستند.
[۲۴] دارمی آن را در مقدمه ی سننش با همان لفظ در باب البلاغ عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وتعلیم السنن، ۱/ ۱۴۶، شماره ی: ۵۴۴، والطبرانی در المعجم الکبیر، ۸/ ۱۶۰، شماره ی: ۷۶۷۳، به همان شکل با اسناد صحیح روایت کرده اند، وهیثمی می گوید: اسنادش حسن است؛ مجمع الزوائد، ۱/ ۱۴۰، من می گویم: إسناد دارمی صحیح، ورجالش مورد اعتماد هستند، أبو المغیره همان عبدالقدوس بن الحجاج است که مورد اعتماد است؛ تقریب التهذیب ۱/ ۳۶۲، شماره ی: ۴۲۷۰ وصفوان هو ابن عمرو بن هرم نیز مورد اعتماد است؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۲۵۶، شماره ی: ۳۰۱۵٫
[۲۵] مسلم آن را در صحیحش، کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل عبدالله بن سلام رضی الله عنه ۴/ ۱۹۳۱،شماره ی: ۲۴۸۴ با اسناد صحیح روایت می کند.
[۲۶] أحمد آن را در مسندش با همان لفظ ۱/ ۱۸۸، شماره ی: ۵۳ با اسناد صحیح روایت می کند و الشیخ أحمد شاکر می گوید: إسنادش صحیح است، و أبو داود در سننش، کتاب الملاحم، باب الأمر والنهی ۴/ ۱۲۰، شماره ی: ۴۳۳۸ با کلماتی نزدیک به آن با اسناد صحیح روایت می کند، وترمذی فی سننش، کتاب الفتن، باب ما جاء فی نزول العذاب إذا لم یُغَیَّر المنکر ۴/ ۶۹، شماره ی: ۲۱۷۵ روایت می کند و می گوید: این حدیثٌ صحیح است، وابن ماجه در سننش، کتاب الفتن، باب الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر ۲/ ۱۳۲۷، شماره ی: ۴۰۰۵ آن را روایت کرده است، وألبانی آن را در صحیح سنن ابن ماجه ۲/ ۳۶۷، شماره ی: ۳۲۳۶ صحیح شمرده است، ونسائی در السنن الکبرى، کتاب التفسیر، باب ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ﴾ [المائده: ۱۰۵]، ۶/ ۳۳۸، شماره ی: ۱۱۱۵۷ روایت می کند، به نظر من: إسنادش صحیح ورجالش مورد اعتماد هستند.
[۲۷] بخاری آن را در صحیحش با همین لفظ، کتاب بَدْء الوحی، باب کیف کان بدء الوحی إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم ۱/ ۱۵، شماره ی: ۱، ومسلم در صحیحش به همین گونه ، کتاب الإماره، باب قوله صلى الله علیه وسلم: إنما الأعمال بالنیات ۳/ ۱۵۱۵، شماره ی : ۱۹۰۷ با اسناد صحیح روایت کرده اند.
[۲۸] ترمذی آن را با همین لفظ در کتاب فضائل الجهاد، باب ما جاء فی فضل المرابط ۳/ ۲۵۲، شماره ی: ۱۶۷۳ با اسناد صحیح بیان می کند و می گوید: این حدیث، حسن صحیح غریب است، وألبانی در صحیح سنن الترمذی ۲/ ۱۳۳، شماره ی: ۱۷۳۴ آن را ذکر می کند وحسن می داند، وبه همین گونه نسائی آن را در کتاب الجهاد، باب فضل الرباط ۶/ ۴۰، وأحمد در مسندش، ۱/ ۳۶۶، شماره ی: ۴۷۰ با اسناد صحیح روایت کرده اند و شیخ أحمد شاکر می گوید: إسنادش صحیح است، و دارمی در کتاب الجهاد، باب فضل مَن رابط یومًا ولیله ۲/ ۲۷۷،شماره ی: ۲۴۲۴، وحاکم در المستدرک، کتاب الجهاد ۲/ ۶۸ آن را روایت می کنند و حاکم می گوید: این حدیث مطابق شرط بخاری صحیح است؛ ولی آن را تخریج نکرده اند، وذهبی با حاکم موافق است، من می گویم: إسنادش صحیح ورجالش به جز أبو صالح غلام عثمان مورد اعتماد هستند، اما ابن حبان؛ در الثقات ۴/ ۱۳۶، والعجلی؛در الثقات صـ: ۵۱، وهیثمی؛ در مجمع الزوائد ۱/ ۲۹۷ وی را مورد اعتماد می دانند.
[۲۹] مسلم آن را در مقدمه ی صحیحش با همین لفظ، باب تغلیظ الکذب على رسول الله صلى الله علیه وسلم، ۱/ ۹، وبخاری در صحیحش به همین گونه، در کتاب العلم، باب إثم مَن کذب على النبی صلى الله علیه وسلم ۱/ ۲۴۱، شماره ی: ۱۰۶ با اسناد صحیح بیان کرده اند.
[۳۰] خلیل می گوید: ربا الرجل: یعنی نفس نفس کشید، و گفته می شود که: وحشت زده شد و مالامال از ترس شد؛ فتح الباری ۴/ ۴۸۶، والرَّبْوُ همان: به هیجان آمدن و پشت سر هم نفس کشیدن کسی است که در راه رفتن و حرکت عجله می کند؛ النهایه فی غریب الحدیث ۲/ ۱۷۷٫
[۳۱] بخاری آن را در صحیحش با همین لفظ در کتاب البیوع، باب بیع التصاویر التی لیس فیها روح وما یکره من ذلک ۴/ ۴۸۵، شماره ی: ۲۲۲۵، ومسلم نیز در صحیحش در کتاب اللباس، باب تحریم تصویر صوره الحیوان، ۳/ ۱۶۷۰، شماره ی: ۲۱۱۰ با اسناد صحیح روایت کرده اند.
[۳۲] بخاری آن را در صحیحش با همین لفظ، در کتاب الصلاه، باب قول الله تعالى: ﴿ وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ﴾ [البقره: ۱۲۵]، ۱/ ۵۹۵، شماره ی: ۳۹۵، ومسلم نیزدر صحیحش در کتاب الحج، باب ما یلزم من أحرم بالحج ثم قدم مکه من الطواف والسعی، ۲/ ۹۰۶، شماره ی: ۱۲۳۴ با اسناد صحیح روایت کرده اند.
[۳۳] بخاری آن را در صحیحش در کتاب الوتر، باب القنوت قبل الرکوع وبعده ۲/ ۵۶۸، شماره ی: ۱۰۰۲ با اسناد صحیح روایت می کند.
[۳۴] فتح الباری ۱/ ۱۹۹٫

http://www.alukah.net/sharia/0/112311/#ixzz4aHnlurJC

نمایش بیشتر

حمید محمودپور

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا