اصول

سنگسار و رجم  ؛ بدعتی شوم(۴)

نویسنده: حمید مهدوی

 بخش ششم، عبارت موسوم به «آیه رجم» و ایراد های وارد بر آن :

چنان که پیشتر اشاره شد برخی براین باورند که آیه ای متضمن حکم رجم در قرآن کریم وجود داشته است که تلاوت آن نسخ و حکمش باقی مانده است! در رد این اعتقاد ایرادهای آیه ادعایی در دوبخش بررسی می شود :

الف) ایرادهای درون متنی؛

۱ـ روایت های مختلف از آیه:

روایات متعدد از آیه ادعایی نشان از جعل آن دارد، زیرا واضح است که به محض نزول هر یک از آیات قرآن کریم ، جدا از این که کاتبان وحی آن را می نوشتند ، شمار قابل توجهی از صحابه نیز آن را از بر می کردند. با وجود این واقعیت مسلم چگونه می توان پذیرفت که «آیه رجم» صورت های مختلفی داشته باشد؟! صورت های گوناگونی که مشمول «اختلاف قرائت» نمی شود زیرا واژگان یا کاملاً تغییر کرده یا کم و زیاد شده اند! صورت های متنوعی که حاکی از ساختگی بودن «آیه» است!

با مراجعه به متون ، دست کم نه مورد روایت مختلف را می توان دید:

۱)روى الحاکم والطبرانی (الشیخ والشیخه إذا زنیا فارجموهما البته لما قضیا من اللذه)[نووی ، المجموع شرح المهذب،ج۲۰،ص۱۰/ کحلانی ، سبل السلام،ج۴،ص۸/ابن عاشور،تفسیرالتحریروالتنویر،ج۲۱،ص۲۴۶]

۲)وروى ابن حبان والبیهقی …«الشیخ والشیخه إذا زنیا فارجموهما البته نکالا من الله والله عزیز حکیم.»[پیشین]

۳) حَدَّثَنَا عَبْد اللَّهِ حَدَّثَنَا خَلَفُ بْنُ هِشَامٍ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ بَهْدَلَهَ عَنْ زِرٍّ قَالَ قَالَ لِی أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ کَأَیِّنْ تَقْرَأُ سُورَهَ الْأَحْزَابِ أَوْ کَأَیِّنْ تَعُدُّهَا قَالَ قُلْتُ لَهُ ثَلَاثًا وَسَبْعِینَ آیَهً فَقَالَ قَطُّ لَقَدْ رَأَیْتُهَا وَإِنَّهَا لَتُعَادِلُ سُورَهَ الْبَقَرَهِ وَلَقَدْ قَرَأْنَا فِیهَا الشَّیْخُ وَالشَّیْخَهُ إِذَا زَنَیَا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّهَ نَکَالًا مِنْ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» [مسند احمد، ج۳۵،ص۱۳۴]

۴) «حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ ، قَالَ : حَدَّثَنَا ابْنُ فَضَالَهَ ، عَنْ عَاصِمٍ ، عَنْ زِرٍّ ، قَالَ : قَالَ لِی أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ : یَا زِرُّ کَأَیِّنْ تَقْرَأُ سُورَهَ الأَحْزَابِ ؟ قَالَ : قُلْتُ : کَذَا وَکَذَا آیَهً قَالَ : إِنْ کَانَتْ لَتُضَاهِی سُورَهَ الْبَقَرَهِ ، وَإِنْ کُنَّا لَنَقْرَأُ فِیهَا : وَالشَّیْخُ وَالشَّیْخَهُ إِذَا زَنَیَا فَارْجُمُوهُمَا أَلْبَتَّهَ نَکَالاً مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ» [مسند الطیالسی،ج۱،ص۴۳۶]

۵)«والشیخ والشیخه إذا زنیا فارجموهما البته نکالا من الله تعالى»[غزالی، المنخول ، ص۳۹۲]

۶)«الشیخ والشیخه إذا زنیا فارجموهما البته»[ابن حجر، فتح الباری ،ج۹، ص۶۵/صحیح ابن حبان،ج۱۰،ص۲۷۳/سنن ابن ماجه، ج۲،ص۸۵۳]

۷)«وقال حدثنا عبد الله بن صالح عن اللیث عن خالد بن یزید عن سعید بن أبی هلال عن مروان بن عثمان عن أبی أمامه بن سهل أن خالته قالت لقد أقرأنا رسول الله آیه الرجم الشیخ والشیخه فارجموهما البته بما قضیا من اللذ ه » [سیوطی،الاتقان فی علوم القرآن،ج۲،ص۱۷]

۸)«وقال حدثنا إسماعیل بن جعفر عن المبارک بن فضاله عن عاصم بن أبی النجود عن زر بن حبیش قال قال لی أبی بن کعب کأی تعد سوره الأحزاب قلت اثنتین وسبعین آیه أو ثلاثه وسبعین آیه قال إن کانت لتعدل سوره البقره وإن کنا لنقرأ فیها آیه الرجم قلت وما آیه الرجم قال إذا زنى الشیخ والشیخه فارجموهما البته نکالا من الله والله عزیز حکیم.»[سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن،ج۲،ص۶۶]

۹)«حدثنا عبد الرحمن بن معاویه العتبی ثنا یحیى بن بکیر ثنا اللیث بن سعد عن خالد بن یزید عن سعید بن أبی هلال عن مروان بن عثمان عن أبی عثمان عن أبی أمامه بن سهل بن حنیف عن خالته العجماء قالت : سمعت رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول : الشیخ والشیخه إذا زنیا فأرجموهما البته بما قضیا من اللذه»[طبرانی، معجم الکبیر،ج۲۴،ص۳۵۰]

۲ـ اشکال در کاربرد دو واژه«شیخ» و«شیخه»؛

این دو واژه در زبان عربی معمولاً برای مرد و زنی به کار می رود که به اصطلاح پا به سن گذاشته اند و طراوت و شور جوانی را از دست داده ، تمایلات جنسی آنان تا حد زیادی فروکش کرده باشد! درلسان العرب آمده است: «الشیخ:الذی استبانت فیه السن و ظهر علیه الشیب و قیل هو شیخ من خمسین الی آخره و قیل هو من احدی و خمسین الی آخر عمره و قیل: هو من الخمسین الی الثمانین.»

[ابن منظور، لسان العرب](شیخ: کسی است که پا به سن گذاشته و آثار پیری در او ظاهر شده است. گفته شده زمان اطلاق شیخ بر انسان از آغاز پنجاه سالگی یا پنجاه ویک سالگی است تا آخر عمرش. و گفته شده: از پنجاه سالگی است تا هشتادسالگی.)

* توجه به آیه ۷۲ ازسوره هود«قالَتْ یا وَیْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ » نیز به خوبی نشان می دهد که در زبان قرآن مراد از شیخ، مردی است که به سن پیری رسیده است ، چنان که قاضی بیضاوی گوید:« شَیْخاً ابن مائه أو مائه و عشرین» [انوارالتنزیل واسرار التأویل، ذیل آیه مزبور](«شیخاً» حاکی از رسیدن [ابراهیم-ع- به سن یکصد یا یکصد و بیست سالگی است.)

در آیه ۳۳ سوره قصص هم از زبان دختران شعیب(ع)می خوانیم که پدر خود را «پیری سالخورده»(شیخ کبیر)می خوانند «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ »( وقتى به سر چاه مدین رسید، دید بر سر آن گروهى از مردم چهارپایان خود را سیراب مى‏کنند و در کنار آنها دو زن را دید که از گوسفندان خود مراقبت مى‏نمایند. گفت: شما چه کار مى‏کنید؟ گفتند: ما گوسفندان خود را آب نمى‏دهیم، تا همه چوپانان بروند و پدر ما پیر مرد سالخورده‏اى است.)

بنابراین حتی در صورت پذیرش عبارت ادعایی به عنوان آیه ، آیا از بلاغت و فصاحت قرآن کریم به دور نیست که به بیان حکم زنان و مردان سالخورده مرتکب زنا بپردازد و مراتب پیشینِ «شیخ» را که «کَهل» و «شاب» است و شامل بازه سنی ۱۶ لغایت۵۰ سال می شود(۱۷) از نظر دور دارد؟! دقیقاً به همین دلیل است برخی از فقیهان برای گریز از بن بست- بدون هیچ دلیل و قرینه ای- آن را به «مرد» و «زن» ازدواج کرده یا بیوه(ثیّب ، ثیّبۀ) تعبیر می کنند! ابن حجر به نقل از امام مالک می نویسد:« قال مالک الشیخ والشیخه الثیب والثیبه»[ابن حجرعسقلانی، فتح الباری فی شرح البخاری،ج۱۲، ص۱۴۳]

۳ـ عدم اشاره آیه کذایی به «محصن» و «غیرمحصن»؛ چنان که گذشت ، واژگان«شیخ» و «شیخۀ» تنها بر کهولت سن دلالت دارند و لازمه متصف شدن به آن ، تأهل نیست. از این رو رجم شیخ و شیخۀ شامل تمام زنان و مردان می شود، خواه ازدواج کرده باشند(محصن ، محصنۀ) خواه مجرد باشند! بر این اساس معلوم نیست که معتقدان به وجود آیه رجم با کدام دلیل حکم آن را نسخ کرده ، مرد و زن کهنسال غیر محصن را از مجازات سنگسار معاف کرده اند؟! اگر گفته شود : دلیل، آیه دوم سوره نوراست. باید پرسید کدام قرینه در این آیه «ازدواج کردگان» و «ازدواج ناکردگان» را جدا دانسته است؟!

ب)ایراد های برون متنی:

۱ـ عدم تواتر در نقل آیه ادعایی؛ یکی از شروطی که بتوان عبارتی را آیه قرآن دانست، این است که به صورت همگانی و در حد تواتر نقل شده باشد ، چنان که احمد بن علی جصاص می نویسد:«أن سبیل العلم بمواضع الآی کهو بالآی نفسها فلما کان طریق إثبات القرآن نقل الکافه دون نقل الآحاد وجب أن یکون کذلک حکم مواضعه وترتیبه»[احکام القرآن،ج۱،ص۱۰](روش تشخیص جای هریک از آیات در سورها برای تعیین صحت و سقم خود آیات نیز معتبر است ، پس وقتی راه ثابت شدن قرآنی بودن هرعبارتی نقل عمومی است نه نقل از یک نفر، تعیین مواضع و ترتیب آیات و سورها نیز به همین شیوه صورت می پذیرد.) بر این پایه نقل جمله موسوم به «آیه رجم» که تنها به عمربن خطاب(رض) نسبت داده می شود، نمی تواند از آیات کلام الله باشد.

*البته همچنان که در بسیاری از منابع بیان«آیه رجم» به عمرفاروق(رض)نسبت داده می شود، در برخی دیگر شاهد روایت های کاملاً متناقضی هستیم که نشان می دهد ایشان به اجرای حد «جلد» نسبت به مرتکبین زنای محصنه اکتفا کرده است ، از جمله: «عن عروه وعطاء أن رفقه من أهل الیمن نزلوا الحره ومعهم امرأه وهی ثیب، فترکوها ببعض الحره حتى بذلت نفسها، فبلغ عمر خبرها فأرسل إلیها فسألها فقالت: کنت امرأه مسکینه لا یعطف على أحد بشیء فما وجدت إلا نفسی، فسأل رفقتها فصدقوها فحدها، ثم کساها وحملها وقال: إذهبوا بها ولا تذکروا ما فعلت.»[متقی هندی کنز العمال، ج۵،ص۴۱۵،ح۱۳۴۷۸](از عروۀ و عطاء نقل شده است که: گروهی همسفر از اهل یمن به ناحیه ای از اطراف مدینه رسیدند ، بیوه زنی همراه آنان بود ، او را در آنجا برجای گذاشتند [تا از شدت فقر مجبور] به تن فروشی شد، عمر را از کار او آگاه کردند، احضارش کرد و[ علت انجام کار زشتش را] از وی پرسید، پاسخ داد: زنی فقیر هستم که کسی به من کمک نمی کند و جز تن فروشی کار و ممرّ دیگری برای گذران زندگی نمی دانم. از همسفرانش صحت و سقم قضیه را جویا شد و آنان اظهارت وی را تأیید کردند. عمر-رض- حد را بر زن جاری کرد و آنگاه لباسی [مقداری مایحتاج] به او داد و به همسفرانش گفت: او را با خود ببرید و از کاری که کرده ، [به کسی] چیزی نگویید.)

متقی هندی در روایت دیگری می نویسد: «عن الحسن أن رجلا وجد مع امرأته رجلا قد أغلق علیهما وأرخى علیهما الأستار فجلدهما عمر بن الخطاب مائه مائه.» [کنز العمال،ج۵،ص۴۱۵، ح۱۳۴۷۳](از حسن روایت شده است : مردی زنش را با مردی[همبستر] یافت، پرده ها را آویخت و در را بر آنها بست. [ماجرا را به عمر-رض- گزارش داد] او هریک از آن دو را صد تازیانه زد.)

۲ـ اکراه پیامبر(ص) از نوشتن آیه رجم!

اگر عبارت مزبور از آیات قرآن می بود، چرا رسول الله(ص) نوشتن آن را نمی پسندید و کاتبان وحی آن را مکتوب نکردند؟! عبارت آتی به روشنی گویای این ادعای افتراآمیز است:«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَهُ عَنْ قَتَادَهَ عَنْ یُونُسَ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ کَثِیرِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ کَانَ ابْنُ الْعَاصِ وَزَیْدُ بْنُ ثَابِتٍ یَکْتُبَانِ الْمَصَاحِفَ فَمَرُّوا عَلَى هَذِهِ الْآیَهِ فَقَالَ زَیْدٌ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ الشَّیْخُ وَالشَّیْخَهُ إِذَا زَنَیَا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّهَ فَقَالَ عُمَرُ لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ أَکْتِبْنِیهَا قَالَ شُعْبَهُ فَکَأَنَّهُ کَرِهَ ذَلِکَ …»[مسند احمد، ج۳۵،ص۴۷ ،ح۲۱۵۹۶ / نسائی،السنن الکبری،ج۴،ص۲۷۰/متقی هندی ،کنزالعمال،ج۵،ص۴۱۸](…ابن عاص و زید بن ثابت کاتب وحی بودند به این آیه که رسیدند، زید گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که می گفت:« یَقُولُ الشَّیْخُ وَالشَّیْخَهُ إِذَا زَنَیَا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّهَ» پس عمر گفت: وقتی آیه رجم نازل شد نزد پیامبر(ص)رفتم و گفتم: آیه را بگو تا بنویسم.شُعبۀ گفت: گویی حضرت از نوشتن آن اکراه دارد.)

چگونه ممکن است پیامبراکرم(ص) که مأمور به تبلیغ یکایک آیات قرآنی است، مانع کتابت آیه مهمی شود که تکلیف مرگ و زندگی انسان را مشخص می کند؟! حقیقتاً نسبت دادن چنین نسبتی به رسول دانای پروردگار حکیم جز اهانت به او نیست!

۳ـ تعارض آیه ادعایی با آیه ۲۵ سوره نساء، در این آیه به صراحت مجازات کنیزانی که مرتکب زنا شوند، نصف مجازات زنان آزاد تعیین شده است «… فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَهٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ …»( اگر مرتکب زنا شدند، مجازاتشان نصف زنان آزاد است)، براین پایه چگونه ممکن است کیفر زنان محصنه(شوهرکرده) مرگ باشد؟! آیا مرگ به عنوان مجازات، قابل تقسیم هست که نصف آن برای کنیزان اعمال شود؟!

۴ ـ تعارض آیه ادعایی با آیه ۳۰ سوره احزاب؛ دراین آیه خداوند خطاب به همسران گرامی پیامبراکرم(ص) می فرماید:«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ» [الأحزاب : ۳۰] (اى همسران پیامبر! اگر یکى از شما مرتکب گناه آشکار مى‏شود، عذابش دو برابر است و این براى خدا آسان مى‏باشد.) ، باید پرسید: اگر مجازات زنا مرگ است ، چگونه می توان آن را دو برابر کرد؟! به راستی مجازات «نصف مرگ»- در شماره پیشین تعارضات- و «مرگ مضاعف» را چه طور می توان توجیه کرد؟!

۵ـ ذکر نشدن آیه ادعایی دردو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم؛ نظر به اهمیت فوق العاده حکم رجم می بایست آیه کذایی در این دو کتاب که از اعتبار بیشتری نسبت به دیگر کتب حدیثی برخوردارند ، ذکر می شد، در حالی کمترین اشاره ای به آن نشده است ! جالب این که شارح صحیح بخاری، ابن حجر، این قضیه را عمدی می داند ، به این معنی که امام بخاری به آیه مذکور اعتقاد نداشته که آن را ذکر نکرده است«و قد قرأناها الی قوله البتۀ و لعل البخاری هو الذی حذف ذلک عمداً»[فتح الباری،ج۱۲،ص۱۴۳]( ما آن را تا آخر، یعنی کلمه «البته» خوانده ایم و شاید بخاری آن را عمداً ذکر نکرده است.)

و عجیب این که خود بخاری حکم رجم را در قرآن ثابت می داند! «و الرجم فی کتاب الله حق على من زنى إذا أحصن من الرجال و النساء إذا قامت البینه أو کان الحمل أو الاعتراف»[صحیح بخاری، ج ۸ ،ص ۲۶](حد رجم در قرآن ثابت است بر مردان و زنانی که مرتکب زنا شوند هرگاه شهود برآن گواهی دهند یا «بارداری» اتفاق افتد یا خود، اعتراف کنند.)

۶ـ اعتقاد به آیه رجم، زمینه ساز اعتقاد به نقصان و تحریف قرآن؛همچنان که در بخش «نسخ» گفته شد ، کسانی که به آیه ادعایی«رجم» اعتقاد دارند ، خواسته یا ناخواسته زمینه اشاعه باور به نقصان یا تحریف قرآن کریم را فراهم می آورند! طوری که برای راست جلوه دادن یک دروغ به گفتن دروغی بزرگتر متوسل شده، مدعی حذف ده ها آیه از قرآن شده اند!«حدثنا الحسن بن عرفه قال حدثنا عمر بن عبد الرحمن أبو حفص الأبار عن منصور بن المعتمر عن عاصم عن زر بن حبیش قال قال لی أبی بن کعب کم تعدون سوره الأحزاب قال قلت ثلاثا وسبعین قال فوالذی یحلف به أبی إن کانت لتعدل سوره البقره أو أطول لقد قرأنا فیها آیه الرجم الشیخ والشیخه إذا زنیا فارجموهما البته نکالا من الله والله عزیز حکیم» [صحیح ابن حبان ، ج۱۰، ص۳۷۴، ح ۴۴۲۹/ السنن الکبری للنسائی ، ج۴،ص۲۷۱،ح۷۱۱۲/ السنن الکبری للبیهقی ، ج۸، ص۲۱۱،ح۱۷۳۶۵/تهذیب الآثار محمد بن جریر الطبری،ج۲،ص۸۷۴](…زر بن حبیش گفت که ابی بن کعب به من گفت: سوره احزاب چند آیه است؟ گفتم: هفتاد و سه آیه است . گفت: سوگند به کسی که پدرم به نام او سوگند یاد می کرد،آن برابر سوره بقره یا طولانی تر از آن بود و ما در آن آیه رجم را تلاوت می کردیم. [که چنین بود:] هرگاه مرد و زن کهنسالی زنا کنند، باید به عنوان عقوبتی از طرف خداوند رجم شوند، و خداوند توانا و داناست.)

و از سر درماندگی هرکس را که منکر وجود آیه رجم شود ، کافر می خوانند!« أخبرنا أحمد بن الحارث بن محمد بن عبد الکریم بمرو حدثنا الحسین بن سعید بن بنت علی بن الحسین بن واقد قال حدثنی جدی علی بن الحسین بن واقد حدثنی أبی حدثنی یزید النحوی عن عکرمه عن بن عباس أنه قال : من کفر بالرجم فقد کفر بالرحمن وذلک قول الله «یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب ویعفوا عن کثیر» فکان مما أخفوا الرجم»[التبویب الموضعی للأحادیث، ج۱، شماره۴۴۲۹/ صحیح ابن حبان، ج۱۰/ص۲۷۷ ح۴۴۳۰](… هرکس رجم را انکار کند به مانند آن است که نسبت به خداوند کفر ورزیده باشد. و این سخن خداوند است که می فرماید:ای اهل کتاب ! به تحقیق فرستاده ما به سوى شما آمد، برایتان بسیارى از آنچه از کتاب پنهان مى‏کردید بیان مى‏کند و از بسیارى [چیزها] در مى‏گذرد.» رجم ازجمله آن احکامی بود که پنهان می کردند.)

و عجیب این که برای توجیه فقدان آیات ادعایی به هر سخن بی پایه و مضحکی متوسل می شوند که جز وهن دین هیچ حاصلی ندارد ؛«آیات قرآن» که خداوند خود وعده حفاظت از آن را داده است(۱۸) و قرار است برنامه ای برای زندگی بشر باشد، به وسیله بزی خورده می شود!! و به محاق ابهام و نسیان می رود!!«حدثنا أبو سلمه یحیى بن خلف . حدثنا عبد الأعلى عن محمد بن إسحاق عن عبد الله بن أبی بکر عن عمره عن عائشه . وعن عبد الرحمن بن القاسم عن أبیه عن عائشه : – قالت لقد نزلت آیه الرجم ورضاعه الکبیر عشرا . ولقد کان فی صحیفه تحت سریری . فلما مات رسول الله صلى الله علیه و سلم وتشاغلنا بموته دخل داجن فأکلها»{قال الشیخ الألبانی : حسن}[سنن ابن ماجه، ج۱، ص۶۲۵، ح۱۹۴۴ / سنن الدارالقطنی،ج۴،ص۱۷۹](… از ام المؤمنین، عائشه، روایت شده است که گفت: به درستی که آیات رجم و رضاعۀ کبیر نازل شدند و در کاغذی نوشته شده و در زیر بالش من بود؛ هنگامی که پیامبر-ص- رحلت کرد و ما مشغول مراسم خاکسپاری ایشان بودیم، بزی وارد خانه شد و آن را خورد.)

و بسی عجیب تر این که برای معقول و طبیعی نشان دادن «رجم» آن را به عالم «زبان بستگان» نیز سرایت داده ، به نقل داستان های مضحکی روی آورده اند که جز به منظور هتک و هدم دین مبین اسلام ساخته نشده اند! از جمله «حَدَّثَنَا نُعَیْمُ بْنُ حَمَّادٍ حَدَّثَنَا هُشَیْمٌ عَنْ حُصَیْنٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ قَالَ رَأَیْتُ فِی الْجَاهِلِیَّهِ قِرْدَهً اجْتَمَعَ عَلَیْهَا قِرَدَهٌ قَدْ زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ»[صحیح بخاری،ح۳۸۴۹](…عمروبن میمون گفت: در زمان جاهلیت میمونی ماده را دیدم که زنا کرده بود و گروهی از میمون ها گرد او جمع شده بودند و رجمش می کردند، من نیز همراه آنها میمون زانی را رجم کردم!!)

افکار علیل جاعلان این روایت به استناد کدام حکم شرعی یا عقلی ، حیوانات را مشمول احکام مخصوص و مربوط به انسان دانسته است ؟! اگر چنین است باید قریب به اتفاق حیوانات را سنگسار کرد ، زیرا آنها در زمان جفت گیری لزوماً با «همسرشرعی!» خود جمع نمی شوند! و جای تأمل است که این میمون خاطی نه «نر» که «ماده» بوده است!! گویا جنس ماده در عالم انسان و حیوان باید همواره مورد ستم باشند!! و بالاخره راوی چگونه زبان میمون ها را فراگرفته که فهمیده علت سنگسار کردن میمون نگون بخت زنا بوده نه چیزی دیگر؟!

همچنان ادامه دارد

بخش اول مقاله

بخش دوم مقاله

بخش سوم مقاله

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا