اصول

گویا پیامبراسلام(ص) مخالف “نوروز” بوده است!

واکاوی علمی و دقیق موضع پیامبر در باره «نوروز»

تحقیقی پیرامون احادیث روایت شده پیرامون نوروز

*آنچه از نظرتان می گذرد مقاله ای است از استاد خواجه بشیر احمد انصاری که دربرگیرنده مطالب و نکات ارزنده و مفیدی است پیرامون نوروز و اینکه آیا حدیث روایت شده از پیامبر در این مورد صحیح می باشد و یا خیر ؟

علاوه بر نکات جالب و جدید دیگر.

* مقاله با اندک تغییرات صوری ارائه می گردد البته همین مقاله در اسفند ۱۳۹۲و۹۳ نیز بر سایت عرضه شده است که به علت اهمیت آن بازنشر می شود

نوروز دشمنان گوناگونی دارد، گروهی درد دین دارند و هدف‌شان پاسداری از مرزهای اعتقاد در برابر یورش سنت‌های آتش‌پرستانه است. دسته‌ای با تمامی سنن فرهنگی این خطه‌ی باستانی سر دشمنی داشته و به بهانه دین ، با نوروز مخالفت ورزیده و هر آنچه را که از آن بوی تمدن کهن این سرزمین به مشام آید می‌کوبند.

جمعی  خصلت و سرشت‌شان زمستانی است و همین که عمامه‌ای بر سر گذاشته، چشمان خویش را سرمه نموده و با جبینی تُرش و چهره‌ای گرفته بر صدر مجلسی تند نشستند، تصور می‌نمایند که گویا به خدا نزدیک شده و صلاحیت دارند تا هر امری را که دل‌شان خواست حرام و یا حلال اعلام نمایند!

اگر نوروز را از گذشته‌های دور، روزِ اعتدالِ بهاری نامیده‌اند، که در آن ، شب و روز برابر می‌شوند و هم هوا معتدل می‌گردد،طرفداران تجلیل از آن را می‌توان رهروان خط اعتدال نامید، همان‌طوری که مخالفانش را می‌توان در قطار افراط‌‌گرایان زمستان طینت ، قرار داد.

– اگر نوروز را سمبل زندگی و زایش و رویش دانست ، دشمنان آن را باید سپاهیان انتحار و مرگ و تباهی‌ خواند.

–اگرنوروز را روز تجلیل از درخشش آفتاب و چیره‌شدن نور پنداشت، مخالفان آن را باید ساکنان زیرزمین ها و تاریک‌خانه‌هایی تصور نمود که از دیدن آفتاب، روبرو شدن با جامعه و بالأخره از نشان دادن چهره‌های عبوس خود به مردم هراس دارند.

در چند سالی که گذشت و با توجه به  انقلاب رسانه‌‌ها، رساله‌ها، مقاله‌ها و سخنرانی‌های زیادی در مخالفت با جشن نوروز نشر شد که زیر بنای تمامی آن‌ها حدیثی بوده که از انس بن مالک-رضی‌الله عنه‌- روایت شده است. در این مقاله ما سعی خواهیم کرد تا نگاهی دوباره به همین حدیث افکنده و ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار دهیم.

متن این حدیث در کتاب «الصلاه» باب «صلاه العیدین» سنن ابوداود چنین آمده است: «حدثنا موسی بن إسمعیل حدثنا حماد عن حمید عَنْ أَنَسٍ-رَضِی اللَّهُ عَنْهُ- قَالَ: قَدِمَ النَّبِی-صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ- الْمَدِینَهَ، وَلَهُمْ یوْمَانِ یلْعَبُونَ فِیهِمَا، فَقَالَ: (مَا هَذَانِ الْیوْمَانِ)؟ قَالُوا: کُنَّا نَلْعَبُ فِیهِمَا فِی الْجَاهِلِیهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ-صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ- قَدْ أَبْدَلَکُمُ اللَّهُ بِهِمَا خَیرًا مِنْهُمَا: یوْمَ الْأَضْحَی، وَیوْمَ الْفِطْرِ.»(۱) یعنی: موسی فرزند اسماعیل از حماد و حماد از حمید و حمید از انس رضی الله عنه روایت می‌کنند که گفت: زمانی که پیامبر-صلی الله علیه وسلم- وارد مدینه شد  متوجه شد که مردم آنجا دو روزمشخصی دارند  که در آن دو مناسبت به بازی و شادی می‌پرداختند. پیامبر فرمودند: «این چه روزهایی است؟» گفتند: ما در دوران جاهلیت – قبل از اسلام –در این دو روز به بازی و سرگرمی می‌پرداختیم. پیامبر خدا در پاسخ فرمودند: «خداوند دو روز بهتری را برایتان جایگزین آن‌ها کرده است؛عید قربان و عید فطر.

-محمد شمس الحق عظیم‌آبادی مؤلف عون المعبود که از معروف‌ترین شارحان سنن أبوداود بوده و صد سال پیش در هندوستان می‌زیسته، در شرح این حدیث می‌نویسد: «زمانی که پیامبر اسلام از مکه به مدینه هجرت نمود، در مدینه مردم از دو روز تجلیل به عمل می‌آورند – که به باور شارحان حدیث – یکی نوروز بوده و دیگرش مهرگان

در قاموس آمده است که نوروز نخستین روز سال است و در روز مشهور نوروز که سال خورشیدی با آن آغاز می‌گردد، -همان‌طوری که در اول محرم سال قمری شروع می‌شود- آفتاب به برج حمل می‌رسد ، اما مهرگان در اول برج میزان می‌آید – و بدین‌صورت – در مقابل نوروز قرار می‌گیرد. هوا در نوروز و مهرگان معتدل می‌شود و شب و روز با هم مساوی می‌گردند و چنین برمی‌آید که دانشمندان پیشین علم فلک در زمان خویش این دو روز را از همین جهت برای بازی و سرگرمی‌ برگزیده و سپس معاصران‌شان به تقلید از حکیمان پرداخته اند؛ و چون معمولاً مردم ، آن گروه را صاحبان عقل کامل می‌دانستند و هرآنچه را که از زبان آنان جاری می شد راستی و حقیقت می پنداشتند ، سپس پیامبران آمدند و آنچه را که حکیمان بنا کرده بودند، باطل اعلام نمودند- تا از این شائبه جلوگیری نموده باشند -.

شارح سنن ابوداود اضافه می‌کند که اسلام ، این دو جشن را به دو عیدی تبدیل نمود که هم در دنیا و هم در آخرت برتری دارند.

عظیم‌آبادی باز از طیبی نقل می‌نماید که خوشی و سرور در این دو روز جایز نیست و سپس از ابوحفص کبیر نقل می‌نماید که گفته‌است : هرگاه کسی در این روز تخم مرغی را به مشرکی به رسم تعظیم این روز تقدیم دارد به خدا کفر ورزیده و عملش ضایع خواهد بود». پایان سخن عظیم‌آبادی شارح سنن ابوداود.

حال توجه خواننده را به چند نکته جلب می‌نماییم:

نکته اول: ضعف راوی حدیث

اگر به اسناد و سلسله راویان  این حدیث نگاهی افکنیم ، به راویان ذیل برمی‌خوریم: موسی، حماد، حمید، و انس بن مالک. در جمع این چهار راوی ، دانشمندان رشته جرح و تعدیل در مورد حمید – راوی اصلی حدیث – سخنانی گفته‌اند که باید بدان توجه نمود.

گروه بزرگی از محدثان و دانشمندان رشته حدیث ، حمید را مُدَلِّس خوانده‌اند. مدلس به آن راوی حدیث گفته می‌شود که حدیثی را در حالی که از کسی نشنیده ، ولی آن را طوری روایت می‌کند که شنونده یا خواننده تصور می‌نماید که گویا آن را از او شنیده است – براین اساس نامبرده بدون اینکه حدیث مذکور را از انس بن مالک شنیده باشد به روایت آن از او مبادرت ورزیده است –

ابن‌حجر در «هدی الساری» می‌نویسد: که حمید در قسمت احادیثی که از انس روایت نموده است تدلیس می‌نمود.

ابن‌حجر همچنان در «طبقات المدلسین» می‌گوید که حمید کثیر التدلیس بود و حتی گفته می‌شود: که بیشتر روایات او از ثابت و قتاده بوده است – نه از انس بن مالک – و نباید فراموش کرد که قتاده خود نیز نزد گروهی از محدثان مدلس بوده است؛ علاوه بر اینکه  گروهی از دانشمندان همانگونه که ابن‌حجر نیز نقل می‌کند حمید را به خاطر نزدیکی‌اش با دربار خلفا و سلاطین نقد نموده و عدالت و صلاحیتش را در امر روایت حدیث ، زیر سوال برده‌اند.

نکته دوم : در حدیث روایت شده ذکری از نوروز و مهرگان نشده است

در متن این حدیث و در سخن پیامبر اسلام (ص)ذکری از نوروز و مهرگان نشده است بلکه همان‌طوری که مرحوم عظیم‌آبادی می‌نویسد: این شارحان حدیث بوده‌اند که اشاره پیامبر را به نوروز و مهرگان معطوف دانسته‌اند.

هدف عظیم‌آبادی از شارحان ، شاید ملا علی قاری باشد، در حالی که ملا علی قاری روایت دیگری نیز دارد که می‌توان در امر جواز نوروز به آن استناد نمود!

حال پرسش اینست که آیا برداشت و تصور شارحی – همچون ملاعلی قاری – از یک  حدیث می‌تواند اساس تحریم و تحلیل امری قرار گیرد؟!

نکته سوم: موضوع عمومی ؛ ولی راوی تنها یک نفر!!

اگر برفرض ، این حدیث در مورد نوروز و مهرگان هم بوده باشد باز ما به یک مشکل دیگر برمی‌خوریم. در اصول حدیث احناف –حنفی ها- اصطلاحی وجود دارد که آن را (عموم بلوا) می‌نامند ؛ عموم بلوا به مسایلی گفته می شود که عموم مردم یک جامعه با آن در ارتباطند به این مفهوم که اگر در شهری تنها یک نفر گواهی دهد که گویا هلال عید را دیده است شهادتش قابل قبول نیست یا اگر فردی در نماز جمعه بیاید و درباره امام جمعه بگوید که او به جای دو رکعت نماز یک رکعت خواند، طوری که او یگانه نمازگزاری در جمع تمامی نمازگزاران باشد که چنین ادعایی کرده است، هرچند که انسانی بسیار صادق و پرهیزگار هم باشد باز هم سخنش اعتبار ندارد ؛ در چنین حالاتی امامان فقه حنفی معتقدند که اگر چنین حدیثی ، شهرت حاصل نکند و به تواتر نرسد، نمی‌تواند تا مرحله ثبوت یک حکمی ارتقا یابد  که آن حکم عمومی را تحلیل و یا تحریم  نماید . حنفی‌ها می‌گویند که در همچون مواردی حدیثی که به زندگی و عملکرد تمامی و یا بخش اعظم مکلفان جامعه ارتباط داشته ولی به شهرت و یا تواتر نرسیده است؛ این عدم شهرت و عدم تواتر، بنیان آن روایت را سست می‌‌سازد؛ زیرا به عملی مربوط می شود که در سطح گسترده‌ای به وقوع می‌پیوندد؛ در چنین مواردی اگر حدیث از سوی یک صحابی – همچون انس – روایت شود هرچندکه سند آن قوی هم باشد، باز هم نمی‌تواند اساس حرمت و یا وجوب امری قرار گیرد.

امام جصاص و کمال بن‌الهمام و گروه دیگری از بزرگان معتقدند که خبر واحد مربوط به مسایل “عموم بلوا” تنها در مورد اباحت و استحباب قابل تطبیق بوده و نمی‌تواند امری را حرام و یا واجب قرار دهد.          

   – نکته مهم اینکه – زمانی که پیامبر اسلام به مدینه هجرت نمودند، راوی این حدیث ،انس بن مالک کودکی ده ساله بود ؛ پرسش اینست که چرا در جمع هزاران صحابی پیامبر اسلام  تنها یک نفر- انس ده ساله –  این حدیث را شنید و روایت نمود؟ و باز از جمع تابعین چرا حمید طویل یگانه شخصی است که این حدیث را روایت نموده است ؟!

سخن بر سر عدالت انس نیست، آن صحابی بزرگواری که ده سال تمام در خدمت پیامبر اسلام بوده و بخش بزرگ میراث ادبی پیامبر را نیز روایت نموده است، بلکه سخن بر سر اینست که تجلیل سالانه و پیوسته یک جامعه از یک مناسبت ، کاری است که به زندگی فرد فرد آن‌ها و تمامی جامعه مربوط می شود و احادیث مربوط به همچون مسایلی باید از سوی جمعی -از کبار اصحاب – روایت شود نه یک فرد، همان‌گونه که اصولی‌ها در بحث بلوای عام مطرح نموده‌اند.

 ناگفته نماند که یاران پیامبر در روایت احادیثی که به احکام – حلال و حرام و … – مربوط بوده حرص شدیدی از خود نشان می‌دادند که کتاب‌های فقه و احادیث احکام شاهد این ادعا است.

نکته چهارم: چطور می‌توان ادعا نمود که انس بن مالک روزه گرفتن در نوروز را مکروه می‌دانست ولی تجلیل از آن را حرام می‌پنداشت؟!

اگر از مسأله بلوای عام هم بگذریم بازهم اشکال دیگری مطرح می‌شود؛در حدیث دیگری که امام احمد بن حنبل از انس بن مالک روایت نموده است که ایشان روزه گرفتن به مناسبت نوروز را مکروه دانسته‌اند، در حالی که روزه امری تعبدی است و تخصیص دادن آن به روزی معین بدون آنکه شارع به آن اشاره نموده باشد، امری است خطرناک. پرسش این است که چطور می‌توان ادعا نمود که انس بن مالک روزه گرفتن در نوروز را مکروه می‌دانست ولی تجلیل از آن را حرام می‌پنداشت؟!حدیث یاد شده در مسند امام احمد و کتاب «اقتضاء الصراط المستقیم» نوشته احمد ابن‌تیمیه آمده است.

نکته پنجم:شارح گرامی نگفته‌ که چرا پیامبران سخن حکیمان را در همچون مواردی باطل اعلام نموده‌اند و علت این بطلان چه بوده است؟

عظیم‌آبادی و شاید ایشان اززبان شارحان پیشین این حدیث علت گزینش روزهای نوروز و مهرگان را به خاطر معتدل بودن هوا و برابر بودن شب و روز برای بازی و سرگرمی دانسته و آن را به حکیمان نسبت می‌دهد و باز می‌نویسد که پیامبران آمدند تا آنچه را که حکیمان بنا کرده بودند، باطل اعلام نمایند

شارح گرامی نگفته‌اند که چرا پیامبران سخن حکیمان را در همچون مواردی باطل اعلام نموده‌اند و علت این بطلان چه بوده است؟ آیا علت همین است که در موسمی معتدل بازی صورت نگیرد؟ آیا می‌توان گفت که حکمت و نبوت در برابر هم قرار دارند؟!

نکته ششم : معنای واژه “عید”

در حدیثِ روایت شده از انس بن مالک ، نکته دیگری نیز جلب توجه می‌نماید که با نادیده گرفتن آن نمی‌توان برداشت درستی از حدیث داشت  و آن واژه عید می‌باشد. برای فهم درست واژه‌ی عید باید به سخنان دیگر پیامبر اسلام رجوع نمود ؛ در حدیثی که ابو داود از ابوهریره روایت نموده پیامبر می‌فرماید: «لا تجعلوا بیوتکم قبورا ولا تجعلوا قبری عیدا وصلوا علی فإن صلاتکم تبلغنی حیث کنتم» یعنی: از خانه‌هایتان قبرستان و از قبر من عید نسازید و بر من درود بفرستید؛ زیرا درود شما هر جایی که باشید به من خواهد رسید.

شارحان گفته‌اند که هدف بخش نخست این حدیث – لاتجعلوا بیوتکم قبوراً- اینست که در خانه‌هایتان نماز برپا دارید و دعا کنید و قرآن بخوانید؛ زیرا خانه‌ی خالی از عبادت به قبر شباهت دارد.

 آنچه هر سه بخش این حدیث را به هم پیوند می‌دهد، “عبادت” است؛ به این معنی که پیامبر می‌فرماید: «در خانه‌هایتان نماز برپا دارید و قبر مرا عبادت نکنید و بر من درود بفرستید؛ زیرا درود شما در هر جایی که باشید به من خواهد رسید.» اینکه واژه عید به قبر نسبت داده شده است به مفهوم اینست که قبر پیامبر (ص) به معبدی مبدل نشود. همان‌طوری که در احادیث دیگر می‌فرماید: «قبر مرا چون بتی عبادت نکنید» و یا «همچون بنی‌اسراییل که گور پیامبران‌شان را سجده‌گاهی برای خویش ساختند قبر مرا نیز معبدی نسازید.»

 آنچه از این حدیث می توان استنباط نمود  اینست که عید به مفهوم دینی آن پیوندی ناگسستنی با عبادت و نیایش دارد، یعنی اگر کسی معتقد به دینی بودن جشن نوروز بوده و این مناسبت را از لحاظ دینی چون عید فطر و عید قربان بداند، در آن حال می‌توان فتوا داد و آن را تحریم نمود.

در حدیث انس بن مالک همچنان دیدیم که پیامبر می‌فرماید: «قَدْ أَبْدَلَکُمُ اللَّهُ» یعنی اینکه خداوند عید فطر و قربان را جایگزین دو عید قبلی نموده است. در اینجا باید متوجه بود که تعیین امری از سوی خداوند دارای مفهومی عبادی است. خلاصه سخن اینکه هرگاه مناسبتی دارای صبغه‌ی عبادتی نباشد، نمی‌توان آن را تحریم نمود، اگر چنین باشد پس باید مناسبت‌های زیادی در زندگی روزمره ما الغا شوند که هیچ‌کسی چنین نگفته است. اگر چنین می‌بود پس مسافرت اعضای خانواده در  تابستان به این‌سو و آن‌سو هم باید حرام می‌بود؛ چرا که مردم هر سال و به‌صورت دسته‌جمعی به این و آن سو سفر می کنند و در ایام معینی خوشی و سرورشان را ابراز می دارند.

نکته هفتم : کاربرد «خیریت» و یا «بهتر بودن» در یک متن نمی‌تواند دلیلی بر تحریم  یک مسأله باشد.

اگر – دشمنان نوروز – دو پا را در یک کفش گذاشته و بر تحریم این مناسبت – غیر عبادی – تأکید نموده و ما نیز تمامی نکات یاد شده را نادیده انگاریم باز هم می‌بینیم که اشکالی دیگر مطرح می‌شود. بر مبنای این حدیث پیامبر فرموده‌اند: «خداوند دو روز بهتری را جایگزین آن دو روز اولی کرده است: عید قربان و عید فطر». تمامی کسانی که پیرامون تحریم تجلیل از نوروز چیزی نوشته و یا سخنی گفته‌اند بیشتر از همه بر اصل جایگزینی در متن حدیث تأکید نموده‌اند. اما اگر به نصوص قرآن و حدیث رجوع شود، مشاهده خواهد شد که کاربرد «خیریت» و یا «بهتر بودن» در یک متن نمی‌تواند دلیلی بر تحریم  یک مسأله باشد.

بیایید برای فهم صحیح‌تر «خیراً منهما» به قرآن مراجعه نماییم. قرآن کریم در آیه‌ی ۶۱ سوره‌ی البقره می‌فرماید: (وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسَی لَن نَّصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیرٌ)؛ یعنی: و چون گفتید: ‌ای موسی هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نمی‌آوریم از خدای خود برای ما بخواه تا از آنچه زمین می‏رویاند از [قبیل] سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برای ما برویاند [موسی] گفت آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پست‌‏ترید)؟

 این آیه اشاره دارد به همان خواسته‌ی بنی‌اسراییل ، که اشتهای سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز به سرشان زده بود و آن را بر (مَنّ) و (سَلوی) ترجیح می‌دادند. از متن این آیه هیچ مفسری چنین استنباط نکرده است که سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز بر آن‌ها حرام گردیده است ، بلکه آنچه فهمیده می‌شود برتری(مَنّ) و (سَلوی) بر مواد غذایی یاد شده است.    در احادیث پیامبر هم واژه «خیراً منها» مفهوم تحریم را نمی‌رساند.

حدیثی داریم که پیامبر اسلام همین واژه را در مقام مقایسه میان همسران خویش «خدیجه» و «عایشه»رضی الله عنهما بکار برده‌اند. عایشه‌ی صدیقه روایت می‌کند که پیامبر اسلام عادت داشت که ازخدیجه به خوبی یاد می نمود، روزی از خدیجه به نیکی یاد نمود و من در پاسخ ایشان گفتم: «هل کانت إلا عجوزاً قد أبدلک الله خیراً منها»، یعنی: آیا غیر از این است که او پیره‌زنی بود و خداوند زن بهتری نصیب‌تان نموده است، پیامبر با شنیدن این پاسخ به خشم آمد و گفت: «لا والله ما أبدلنی الله خیراً منها» یعنی: نه، سوگند به خدا کسی را که جایگزین او نموده از او بهتر نیست. در این حدیث  ، هدف پیامبر و هم هدف عایشه همسر ایشان ، اثبات فضیلت یکی بر دیگری بوده است نه خط بطلان کشیدن بریکی از آن دو همسر بزرگوار پیامبر اسلام.

نکته هشتم: چرا آنچه از ابوحفص برای ما مانده و آن‌را بارها تکرار می‌کنیم همین فتوای اوست؟!

هنگام شرح این حدیث به فتوایی منسوب به ابوحفص کبیر برمی‌خوریم. ابوحفص کبیر شخصیت بزرگی است که محدثی چون امام بخاری در دامان او پرورش یافته و او مؤسس نخستین مدرسه و نخستین کتابخانه در تاریخ مسلمان‌ها می‌باشد. ولی جای تعجب ، اینجاست که آنچه از ابوحفص برای ما مانده و آن‌را بارها تکرار می‌کنیم همین فتوای اوست. اگر اسم ابوحفص را از طریق گوگل جستجو نماییم، در تمامی نتایجی که بدست خواهیم آورد اسم او را تنها در پیوند به همین فتوایی خواهیم یافت که اهدای تخم‌مرغ را در روز نوروز مساوی با کفر می‌داند. پرسش این‌ است که آیا ابوحفص در تمامی عمر خویش همین یک فتوا را صادر نموده و سپس دست از کار کشیده بود؟

یکی از کارهایی که فرزند ابوحفص – که او نیز امام و ادامه‌دهنده‌ی راه پدرش بود- انجام داد، پشتیبانی از بنیانگذار سلسله‌ی سامانی امیر اسماعیل و ایستادن در کنار او بود و از سوی دیگر می‌خوانیم که امیر اسماعیل سامانی در سال ۸۹۲میلادی ریاضیدانان خراسان را خواست تا تقویم کشور را بازنویسی نموده و نوروز را در نقطه‌ای قرار دهند که همزمان با گذر آفتاب از خط استوا باشد. چنانچه پادشاهان سامانی نوروز را از آغاز تا انجام دولت‌شان با شوکت خاصی تجلیل می‌نمودند. پرسش در این است که اگر تجلیل از نوروز معادل با کفر بوده، پس چرا بنیانگذار این سلسله که به نیروی ابوحفص صغیر فرزند ابوحفص کبیر روی کار آمده بود، آن را تجلیل می‌نمود؟ و در این زمینه تاریخ شاهد هیچ‌گونه واکنشی از سوی او نبوده است.

ابوحفص کبیر حنفی بود و امام ابوحنیفه هم در عصر منصور عباسی می‌زیست در حالی که خلیفه مذکور هم نوروز و هم مهرگان را تجلیل می‌نمود.

ابوحنیفه و یاران او که نه تنها احکام قضایای خُرد و بزرگ زمان خودشان را بیان نموده بلکه احکام قضایای فرضی را هم جستجو نموده وبرای آیندگان به میراث گذاشته‌اند؛ چرا در زمینه‌ی بزرگداشت از نوروز فتوایی از امام و یا شاگردانش «محمد» و «ابویوسف» و «زفر» به یادگار نمانده است؟

آن‌ها در آن زمان – که بیشتر از هزار سال از آن می‌گذرد و چیزی بنام طیاره «هواپیما» وجود نداشت – از همدیگر می‌پرسیدند که اگر فردی بر پشت پرنده‌ای سوار شده و جهت ادای حج و یا عمره به سوی مکه پرواز نماید، احرامش را در کجا بر تن نماید؟

در آن زمان برخی بر این افتراضات فقهی آن دانشمندان می‌خندیدند، بی‌خبر از آنکه روزی مردم به وسیله‌ی پرنده‌هایی آهنین به سوی حج پرواز می‌نمایند.

حال پرسش اینست که اگر تجلیل از نوروز این قدر حرام می‌بود؛ چرا فتوایی از آن‌ها در دایره‌المعارف‌های ضخیم فقهی‌شان درج نشده است؟ اگر گفته شود که آن‌هایی که معتقد به جایز بودن این مناسبت‌اند آن‌ها نیز در این زمینه فتوایی صادر ننموده اند ، در پاسخ خواهیم گفت که در اصول فقه و بر مبنای تمامی مذاهب اسلامی «الاصل فی الاشیاء الاباحه»؛ یعنی: اصل در اشیاء جایز بودن آن‌ها است، از همین لحاظ ابراز دلیل ، وظیفه‌ی کسی است که اعتقاد به حرمت چیزی داشته باشد نه به جواز آن.

نکته نهم: انفاق تخم‌مرغ حرام است نه تجلیل از نوروز

اما اینکه چرا خواجه ابوحفص کبیر اهدای تخم‌مرغ را در روز نوروز مساوی باکفر دانسته ، علت دیگری داشته است. علتی که بیشتر به تخم‌مرغ مربوط است تا به نوروز. به این مفهوم که هدیه دادن تخم‌مرغ ریشه در باور‌های بت‌پرستانه دارد که از هزاران سال پیش رواج داشته است ؛در پندار‌های دینی فینیقی‌ها، یونانی‌ها، مصری‌های باستان و هندی‌ها رابطه‌ای میان خدا و آفرینش و تخم‌مرغ موجود بوده است. به عبارت دیگر آن‌ها خدا را در تخم‌مرغ می‌دیدند. یکی از این پندار‌ها این بود که شب آبستن شد و از او تخم مرغی به دنیا آمد و همان تخم هسته‌ی نظام آفرینش قرار گرفت.

مصری‌های قدیم تخم‌مرغ را رنگ می نموده و تقدیم خدایان‌شان می‌نمودند. یکی از نظریات بسیار رایج در میان مصری‌های عصر فرعونی این بود که خدای آفتاب از دل نخستین تخم مرغ در جهان بیرون آمد و سپس به آسمان عروج نمود.

از دوره‌های بسیار پیش تا عصر ابو‌حفص کبیر و تا امروز، همزمان با جشن نوروز دو مناسبت دینی دیگر تجلیل می‌شود که یکی مربوط به مسیحی‌ها می‌شود و دیگرش به یهودی‌ها تعلق دارد ، مسیحی‌ها عید خود را «عید الفصح» می‌نامند که در غرب به نام «ایستر» شهرت یافته است ، مسیحی‌ها را باور بر اینست که در این روز عیسی-علیه‌السلام- از گور برخاست و از همین لحاظ آن را «عید قیامت» نیز خوانند. همزمان با همین مناسبت یهودی‌ها عید دیگری دارند که آن را «پساک» خوانند. یهودی‌ها معتقد‌ند که در این روز خداوند قبیله «بنی‌اسراییل» را از دست مصری‌ها نجات داد. یکی از آداب و رسوم این جشن در میان پیروان هر دو دین رنگ کردن تخم‌مرغ و اهدای آن به همدیگر است که مفهومی نمادین داشته و همین امروز در تمامی جوامع مسیحی و یهودی رایج است. برخی تخم‌های پلاستیکی را از بازار می‌خرند و به همدیگر تحفه می‌دهند. نویسنده این سطور معتقد است کهسخن ابوحفص و فتوای او در زمینه‌ی همین اعتقاد دینی به تخم مرغ و آداب و رسوم این دو عید یهودیان و مسیحیان بیان شده است.

علامه محمد اقبال لاهوری در رساله‌ی گران‌سنگ «احیای فکر دینی در اسلام» می‌نویسد که امام ابوحنیفه آمد و فقه رأی و درایت را اساس گذاشت تا به ما بفهماند که هنگام مطالعه‌ی سخن خدا و پیامبر باید عقل ما نیز حضور داشته باشد، ولی برخی از پیروان آن امام بزرگ آمدند تا سخنان خود آن امام را در غیاب عقل مطالعه نمایند.

نکته دهم : پیروان ادیان مختلفی در امتداد تاریخ‌شان نوروز را با خرافات آلوده ساخته و با افسانه و اسطوره عجین ساخته‌اند

در پایان یک نکته مهم را نباید فراموش نمود و آن اینست که پیروان ادیان مختلفی در امتداد تاریخ‌شان نوروز را با خرافات آلوده ساخته و با افسانه و اسطوره عجین ساخته‌اند. هم زردشتی‌ها این کار را کرده‌اند ، هم مسیحی‌ها و هم مسلمانان، بی‌خبر از اینکه نوروز به هیچ دینی مربوط نبوده و به هیچ مذهبی پیوند ندارد. نوروز را خداوند در صبحدم هستی آفرید و تا زمانی که زمین به دور خورشید می‌چرخد نوروز هم وجود خواهد داشت. انتخاب نوروز نه به خاطر تخت‌نشینی یک شاه و پیروزی شاه دیگری بوده است، طوری که دانشمندان بزرگی چون ابوریحان بیرونی و فردوسی و دیگران بدون هیچ سند معتبر تاریخی، افسانه بافته‌اند.

جشن نوروز دست کم پنج‌هزار سال می‌شود که بر پایه‌ی علوم ریاضی، دانش فلک و تجربه و بر مبنای نیاز‌های طبیعی برخاسته از اوضاع و شرایط کشاورزی و دامپروری از سوی ملل مختلف و تمدن‌های گوناگونی تجلیل می‌شود. در شرایطی که کشور ما به سر می‌برد، گروهی آمدند و زخم دیگری بر سینه‌ی نوروز گذاشتند و آن سیاسی ساختن این مناسبت غیر سیاسی است که با نوروز و فلسفه وجودی آن سازگاری ندارد. نوروز را باید از دست افسانه و اسطوره و خرافه و سیاست و تحجر نجات داد.

در رابطه با نوروز سخنان زیادی گفته شده و ما با کوهی از سوء فهم روبرو هستیم، اگر حیات باقی بود رساله‌ی مفصلی را بر آن تخصیص داده و به‌ اندازه‌ی فهم متواضعی که از دین و رابطه‌اش با نوروز داریم برداشت خویش را در پیشگاه خواننده عزیز قرار خواهیم داد چه قبول افتد و چه نه.

(۱) [عون المعبود شرح سنن أبی‌داؤد، نگارش ابوالطیب محمد شمس الدین عظیم‌آبادی، چاپ دوم، جزء سوم، صفحه۴۸۵-۴۸۶، المکتبه السلفیه، المدینه المنوره، المملکه العریه السعودیه، ۱۹۶۸]؛

نویسنده : خواجه بشیر احمد انصاری

 

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا