تاریخ

کتاب دشمن من است!؟

به درازای دو دهه و نیم است که کتاب دشمن من است!؟

سرنوشت من با کتاب و کتاب خوانی گره خورده است،کتاب برای من همسفر نبود،هرگز او را همراه خود نمی دانم،او برای من دشمنی بس بزرگ است،آن هم دشمنی که همیشه به فکر این باشی که چشم از او بر نداری و مراقب او باشی تا ناگاه گم نشود، اگر از اوغافل می شدم بر من پیروز می شد و در جایی مرا مغلوب می کرد، آن زخم و دردهای عمیقی که کتاب بر دل من گذاشته است کم چیزی نیست . آن جنگی که کتاب با من آغاز کرد و تا به این لحظه هم ادامه دارد، صادقانه می گویم در تمام این جنگ ها همیشه طرف مغلوب من بودم ؛ هرچند در این مدت سعی کرده ام مانند خواننده ای جدی که دارای هدف است ، برخورد کنم و خود را تسلیم او نکنم ، ولی این احساس و حال و هوا زیاد طول نمی کشید و سرانجام شکست می خوردم و سرم به سنگ حقیقت می خورد.
کتابهایی هستند که خوانندگانشان را دیوانه می کنند، و این دیوانگی در برابر آن جدایی که مابین تو و حقیقت می افتد چیزی نیست . و هیچ چیزی جز فرهنگ گریزی که باعث جدایی میان تو و دیگران می شود را به دنبال ندارد.نماندن اجتماعی سالم و نرمال و معمول برای آنان فرقی ندارد که فقط برای زندگی تکراری و روز مره گذاشته شده اند.
خوشا بحال کسانی که سواد خواندن ندارند و از فتنه، خبرها و موضوعات روز دور مانده اند!

 خوش بحال آن خانه هایی که در آنها کتاب وجود ندارد و از آتش این جنگ ها در امان مانده اند.

خوشبختی آن زمان از زندگی رخت بر می بندد که موضوعی بی امان مانند یک جادوگر ماهر در کوچه و پس کوچه های روحت ، جولان کند و نهایتا از روزنه خواندن داخل می شود و آرامش تورا برهم می زند، آن زمان است که آرام و قرار نداری و مانند آتشی سوران و شعله ور با زبانه هایش به روش های مختلف براحساساتت تاثیر می گذارد و از آن طریق تو را دچار یاس و ناامیدی خواهد کرد.
خوشبخت آن کسی می باشد که بتواند از نیمه راه برگردد ، آن کسی که زمانی دستش به نوشته ای می رسد آن را از بین می برد، آن پهلوانی که در سایه زندگی آرام و بدون غم ، خانه اش را از کتاب پاک می کند ، دست نوشته هایش را جمع می کند ،آن کس می تواند به سر جای اولش برگردد، و به سوی اولین قدمش که همان جهل و حلوای شیرین ندانستن است بر گردد!

* ای خدای من ندانستن چه نعمت بزرگی است، آن کس که نمی داند در کوچه و خیابان های شهرش چه می گذرد ، که چگونه شهر او در سیلاب و گرداب فرو می رود و همه چیز را با خود می برد!
آنهایی که گذشته خود را فراموش می کنند و از یاد آوری آن خودداری می کنند ؛ مبادا جیره خواری و مفت خوری آنان و لذتی که به آن دست یافته اند به هم بریزد! آنها خیلی به آرامی و سادگی از معنا و مفهوم همراهی پشیمان و از آن می گذرند،اسم فرزندانشان را عوض کرده واز شهر و محل زندگی خود کوچ کرده و به شهر دیگری می روند.

 ترجمه : مژگان جواهری

نمایش بیشتر

مژگان جواهری

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ مدرس و فعال دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا