اصحابتاریخ

عمرو بن العاص، صحابی بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و سلم

عمروبن عاص(رضی الله عنه) که کُنیه‌اش ابا عبدالله و ابا محمد هم بوده، از چابک سواران و دلیران انگشت شمار قریش بوده و در نظریه پردازی و تیزهوشی و شجاعت از محدود افراد قریش به شمار می آمد. به دلیل چنین ویژگی هایی بوده که او را انتخاب و نزد نجاشی فرمانروای حبشه فرستادند تا مسلمانانی را که به آنجا هجرت نموده‌اند برگرداند.

امام ذهبی در کتاب تاریخ خودش به نام (اعلام النبلاء) در مورد عمرو بن عاص می‌گوید: عمرو بن عاص بن وائل (امام ابوعبدالله، که ابو محمد هم خوانده می شد) از مردان باهوش قریش بوده، مردی دانا که در زیرکی، تیزهوشی و دوراندیشی، ضرب المثل عام بوده و پیامبر(ص) در مورد مسلمان شدن او فرموده اند: «عمرو بن عاص ایمان آورد، مردم مسلمان شدند. یعنی مسلمان شدن او به منزله ایمان آوردن مردمان بسیاری بوده است.» امام ترمزی این روایت را آورده و آلبانی آن را صحیح دانسته است.

او بعد از صلح حدیبیه که مقدمه فتح مکه بود در سال ۷ هجری مسلمان شد، در این اثنا خالد بن ولید و عثمان بن طلحه نیز ایمان آوردند. هنگامی که این بزرگان خدمت پیامبر(ص) رسیدند، پیامبر(ص) فرمود: به راستی که مکه پاره‌های جگر خود و بهترین پسرانش را به ما پیوند داد و با مسلمان شدن ایشان، بسیاری از اهل مکه ایمان آورند و پیرو دین حق شدند که موجب شوکت و قوت و متانت اسلام شدند و بدون شک و تردید دروازه‌های مکه گشوده شدند. ابن القیم می گوید: قرارداد آتش‌بس مقدمه فتح بزرگی بود و خداوند به وسیله این توافق به رسولش و نیروهایش عزّت بخشید و زمینه و سبب پیوستن مردم به دین خدا شد و این صلح تبدیل به فتح دروازه مکه گردید. این سنت خداوند در امور بزرگ و مهم پیش رو است که مقدماتی را که قبلاً فراهم می‌نماید، تا زمینه تحقق امر و اراده پروردگار باشد.

ابن هشام در سیره نبی و امام احمد در مسندش، بحث مسلمان شدن عمرو بن عاص را از زبان حبیب بن اوس ثقفی چنین نقل نموده‌اند: عمرو بن عاص با زبان خودش برایم نقل نمود، زمانی که با سپاه احزاب از جنگ خندق منصرف شدیم، تغییراتی در روحیه‌مان ایجاد شد و مردانی از قریش که به نظرات من اهمیت می‌دادند و از من می‌شنیدند، نزد من جمع شدند تا نظر من را بدانند، به آنان گفتم می‌دانید که من معتقدم و چنین به نظرم می‌رسد که به خدا مسئله محمّد بر تمامی امور به طور غیر منتظره‌ای تفرق می‌یابد و من چیزهایی در این مورد می‌بینم و می‌دانم. شما چه چیزی را می‌بینید و می‌دانید؟ آنان پرسیدند شما چه می‌بینی و چه پیشنهادی داری؟ گفتم که چاره کار این است که به نجاشی ملحق شویم، بهتر است تا زیر دست او بر مسلمانان چیره‌ شویم. اگر قوم ما بر محمد پیروز شود، خوب معلوم است که از قوم خودمان به جز نیکی چیزی به ما نمی‌رسد. همگی گفتند: واقعاً این رأی و نظر ایده‌ آلی است، بنابراین مورد تأیید واقع شد و تصمیم گرفتیم که هدایایی را تهیه و با خود به نجاشی تقدیم کنیم. زیرا او به سوغاتی های مملکت ما علاقه دارد.

ما هم پوست های زیبا و دلپذیر زیادی را جمع کردیم و رهسپار حبشه شدیم و به نزد نجاشی رسیدیم. سوگند به خدا وقتی نزد نجاشی رسیدیم، عمر بن امیه ضمری فرستاده پیامبر نزد نجاشی آمده بود تا در مورد مهاجران (جعفر و همراهانش) با نجاشی دیدار کند و پس از مدتی از آنجا بیرون رفت و به همراهانم گفتم این عمرو بن امیه ضمری بود، چرا او را از نجاشی تحویل نگیریم و گردنش را بزنیم. زیرا اگر این کار را بکنیم، قریشیان می‌بینند که من به جای آنها فرستاده پیامبر را کشته و مجازات نموده‌ام.

عمرو بن عاص می‌گوید: با این طرح و نقشه وارد بارگاه نجاشی شدم و سجده‌ای ماهرانه تقدیمش کردم. نجاشی گفت: مرحبا به این دوستم، ببینم از سرزمین خودت چه چیزی سوغاتی آورده‌ای؟ عمرو گفت: بله ای پادشاه پوست های زیبای زیادی هدیه آورده‌ام و آنان را نزد او به نمایش گذاشتم که بسیار متعجب و مشتاق گردید. سپس گفتم: ای پادشاه مردی را دیدم که از اینجا بیرون رفت، او نماینده کسی است که دشمن ما است. خواهش می کنم او را به ما بسپار تا او را بکشیم، زیرا او به بزرگان و برگزیدگان ما سوء قصد دارد. بلافاصله به دنبال این تقاضا نجاشی خشمگین شد و از شدت عصبانیت دستش را دراز کرد و چنان ضربه‌ای به صورت خود زد که گفتم بینیش شکست و اگر در آن لحظه زمین برایم شکافته می‌شد، از ترس نجاشی فرو می‌رفتم.

 به ناچار گفتم: ای پادشاه قسم به خدا اگر می‌دانستم که از این درخواست من ناراحت می‌شوی هرگز نمی‌گفتم. نجاشی گفت: آیا می‌خواهی نماینده مردی را تحویل تو بدهم که شریعت بزرگ و پیام آسمانی به سوی او آمده، همانند موسی که دریافت کننده این وحی بوده و حال آنکه می‌خواهی او را بکشی؟

گفتم ای پادشاه آیا حقیقت چنین است؟ گفت: به‌به به تو ای عمرو، از من پیروی کن و او را تبعیت کن، زیرا قسم به خدا او بر حق است و بر تمام مخالفانش پیروز می‌شود، همانگونه که موسی بر فرعون و لشکریانش پیروز شد.

گفتم: آیا شما به جای من مسلمان شدن مرا می پذیری؟ نجاشی گفت: بله و دستش را به سوی من کشید و من نیز با او بیعت مسلمان شدن را بستم و بیرون آمدم و از نظر قبیله‌ام منصرف شده بودم، اما فعلا جریان مسلمان شدنم را از همراهانم پنهان کردم.

همراه شدن اتفاقی عمرو با خالد بن ولید برای ورود به اسلام:

عمرو(رض) داستانش را که در حدیث هم آمده است، این گونه نقل می‌کند: قبل از فتح مکه بود، روزی به قصد مسلمان شدن از مکه به سوی پیامبر در مدینه خارج شدم، هنوز از مکه دور نشده بودم که به خالد بن ولید برخوردم و پرسیدم ای ابا سلیمان کجا می‌روی؟ خالد گفت: قسم به خدا روشنایی هویدا شده و معلومه این مرد نبی و فرستاده ی خداست و می‌روم تا مسلمان شوم، تا کی در گمراهی بمانیم؟ من هم گفتم به خدا قسم من هم راه نیفتاده‌ام الّا به قصد مسلمان شدن. سپس راه مدینه را پیش گرفتیم تا به پیامبر رسیدیم.

خالد پیش قدم شد و بیعت مسلمانی را بست، پس از او من هم نزدیک شدم و گفتم ای پیامبر خدا من به این شرط بیعت می کنم که گناهان گذشته ام بخشیده شود، ولی آینده را ذکر نکردم. رسول الله(ص) در جوابم فرمود: ای عمرو بیعت کن و به حقیقت اسلام گناهان گذشته ات را نابود می‌کند و هجرت هم همینطور سوابق سوء را محو و نابود می‌کند. سپس بیعت کردم و سر جای خود برگشتم.

بعد از پیوستن عمرو به اسلام، پیامبر او را به خود نزدیک و او را از مقربان خود قرار داد، تا اینکه یکی از روزها کسی را به دنبال او فرستاد تا با لباس و تجهیزات جنگی نزد پیامبر بیاید. عمرو می گوید: هنگامی که نزدیک پیامبر(ص) رسیدم، مشغول وضو بود. سرش را بلند کرد و نگاهی به من انداخت و سرش را به نشانه تأیید تکان داد و فرمود: می‌خواهم شما را در رأس لشکری به مأموریت بفرستم تا خداوند آنجا را تسلیم شما کند و امید است غنیمت ها را نصیبت کند و میل دارم دارایی و مال و منال نیکی را تصاحب کنی. من هم عرض کردم یا رسول الله من به خاطر مال دنیا مسلمان نشده‌ام، بلکه مشتاق اسلام شدم و می‌خواهم با پیامبر خدا باشم.

پیامبر هم فرمودند: ای عمرو مال نیک شایسته مرد نیک است. امام احمد این را روایت کرده است.

عمرو براستی فضیلت سایر یارانی که قبل از او مسلمان شده بودند را دریافته بود و خود نیز جایگاه ویژه‌ای نزد پیامبر کسب نمود و بایستی که بسیار تلاش و فداکاری می کرد تا به درجه سابقین نائل می‌شد، زیرا آنان هر چه در توان داشتند، خالصانه در راه خدا بخشیدند، از طرفی هم عمرو مردی نبود به صرف ایمان آوردنی عادی قناعت کند و نقشی در دوران حیات خود و آینده‌اش نداشته باشد. لذا به دنبال فرصت هایی بود تا خدماتی شایسته به این اسلام بزرگ داشته باشد تا این مقطعی را که دیگر صحابه سابق مانند؛ ابوبکر و عمر و عثمان و علی و سایر مهاجران و انصار (رضی الله عنهما) از او سبقت گرفته بودند را جبران نماید و چون عمرو در دوران جاهلیت هم دارای نقشی بارز بوده، از او توقع می‌رفت که شعله‌های استعدادش بعد مسلمان شدنش هم افروخته شود و توانائی هایش پنهان نشود. خصوصاً در وضعیتی که پیامبر(ص) می‌خواست توانائی های یارانش را به بهترین شیوه به کار گیرد و به ثمر رساند که همینطور هم شد.

دو ماه بعد از اینکه عمرو دنیای بت ها را رها کرد و به اسلام مشرف شد، پیامبر فرماندهی سپاه اسلام ذات سلاس را به او سپرد. کمی بعد از آن نیز فرمانروایی عمان را نیز به او سپرد و به دنبال آن هم به جایی رسید تا در فتوحات اسلام و مسلمین بر مهمترین موقعیت های دو دولت قدرتمند جهان یعنی فارس و روم مسلط شود. او کسی است که قنسرین را هم فتح نمود و با اهل حلب و منیج و انطاکیه پیمان صلح منعقد کرد. از افتخارات او همین بس که مصر به دست او به جهان اسلام پیوست.

وفات عمرو بن عاص(رضی الله عنه)

عمرو بن عاص در سال ۴۳ بعد از هجرت پیامبر(ص) با بیش از ۹۰ سال سن در مصر وفات کرد، او حدود ۴۰ حدیث را از پیامبر(ص) روایت نمود.

مسلم در صحیحش در بخش ایمان، فصل اسلام که هجرت و حج موجب نابودی سوابق سوء می‌شوند روایت می‌کند: هنگامی که عمرو به بیماری مبتلا شد که منجر به فوتش گشت، هنگام احتضار به گریه‌ای شدید افتاد و رو به دیوار نمود، پسرش گفت: ای پدر مگر رسول خدا بشارت و مژده‌های چنانی به شما نداده؟ چرا اینقدر گریه می‌کنی و مکرراً می‌گفت: مگر پیامبر بشارت رستگاری به شما نداده؟ بعد عمرو رویش را به سوی ما برگرداند و گفت: ما بزرگترین چیزی که آماده کرده‌ایم، این شهادتین است و من در زندگی ام بر سه حالت بوده ام.

در دوران جاهلیتم هیچ کس به اندازه من بغض و کینه نسبت به پیامبر نداشت و خوشایندترین آرزویم این بود که بتوانم او را بکشم که اگر در چنین حالتی می‌مردم از اهل آتش بودم. ولی زمانی که خداوند اسلام را در قلب من جای داد، نزد پیامبر(ص) آمدم و عرض کردم:  دستت را بده تا بیعت کنم او هم دستش را آورد، ولی من دستم را عقب کشیدم. پیامبر فرمود: چه شده عمرو؟ گفتم: می‌خواهم شرطی داشته باشم. فرمود: چه شرطی داری؟ عرض کردم: اینکه بخشیده شوم. فرمودند: آیا نمی دانی اسلام سوابق بد را محو می کند؟ حج هم همینطور؟ بعد از آن هیچ احدی نزد من از پیامبر(ص) دوست داشتنی‌تر نبود، هیچ چیزی در چشمانم از او خوش منظرتر و زیباتر نبود و هرگز نتوانستم بزرگی و جلال او را در دیدگانم جای دهم و با چشم کاملا باز به او بنگرم و قادر به تماشای سراپای او نبودم، از بس که بزرگوار و عزیز بود و اگر از من بخواهند تا او را توصیف کنم، نمی توانم. زیرا هرگز نتوانستم با چشمانی باز به چشمان او بنگرم. پس امیدوارم در چنین حالتی بمیرم تا از اهل بهشت باشم.

امور دیگری هم به ما سپرده شده که نمی دانم وضع و حال ما با آنها چگونه خواهد بود. از شما می‌خواهم اگر مردم هرگز برای من نوحه‌سرایی نکنید و آتش را به من نزدیک نکنید و اگر من را به خاک سپردید، مقداری آب بر خاکم بپاشید و به اندازه ذبح و تقسیم گوشت یک شتر در کنار قبرم بمانید تا آرامش بیابم و ببینم چطوری جواب مأموران خداوند را در قبر می‌دهم و چگونه به نزد پروردگارم برمی‌گردم.

امام نووی بعد از شرح معانی این حدیث گفته است: احکامی که از این حدیث برداشت می‌شود عبارتند از: عظمت موقعیت اسلام و هجرت و حج و نقش آنها در بخشیده شدن سوء سابقه و اشاره به اینکه مستحب است افراد محتضر نسبت به خداوند سبحان حسن ظن داشته باشند. آیات و احادیث امیدوار کننده به عفو و بخشش یادآوری شود و بشارت های خداوند به مسلمانان و اعمال صالحه خود را به یاد بیاورد تا نسبت به خداوند خوش بین و در حالت امیدواری جان بسپارد و این ادب به اتفاق مستحب می‌باشد و دلیل این ادعا در این حدیث گفته ی پسر عمروبن عاص است که به پدرش گفت: مگر پیامبر(ص) چنین و چنان بشارتی به تو نداده؟ همچنین برداشت می‌شود که یاران پیامبر(ص) توقیر و بزرگواری پیامبر را رعایت می‌کردند.

عمروبن عاص از مردانی بود که شرف همراهی پیامبر(ص) نصیبشان شد و به دست ایشان تربیت یافتند و از کسانی اند که خداوند در شأن آنان فرمود: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْراً عَظِیماً» (فتح:۲۹)
یعنی: «محمد (ص) پیامبر خدا و کسانی که با او هستند، بر کافران سختگیر و با همدیگر مهربانند، آنان را در رکوع و سجود می‌بینی فضل و خشنودی خدا را خواستارند نشانه آنان بر اثر سجود در چهره‌هایشان هویدا است، این صفت ایشان است در تورات و مثال آنها در انجیل. چون کِشته ای است که جوانه خود را برآورد و آن را پرورش دهد تا قوی و بر ساقه‌های خود استوار شود و دهقانان را به شگفت آورد تا از انبوهی آن کافران را به خشم در اندازد. خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند آمرزش و پاداش بزرگی وعده داده است.»

همچنین در تعریف آنان در سوره احزاب آیه ۲۳ فرموده است: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً» (احزاب:۲۳)

از میان مومنین مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی نیز در انتظارند و هرگز عقیده خود را تبدیل و تغییر ندادند.

مسلمان شدن عمرو بن عاص نیرویی برای اسلام و مسلمانان بود و خسارتی بزرگ برای شرک و مشرکین. او به حقیقت حیات و شجاعت خود را در خدمت اسلام قرار داد و کافران با ایمان آوردن او زیانی بزرگ دیدند، زیرا آنها او را از بزرگان خود به حساب می‌آوردند و در امور مهم و حساس به تیزهوشی و تدبیر او نیاز داشتند. بویژه در مواردی که به دشمنی آنها با اسلام مربوط می‌شد.

خداوند به دست عمرو صفحات درخشانی از تاریخ اسلام را ورق زد تا در امتداد زمان و تاریخ بزرگ آن در خاطره‌ها ماندگار شود، برای فخر و مباهات او همین بس که مصر به دست او وارد اسلام شد.

ترجمه: عبدالله حسن زاده/بوکان
منبع: اسلام وب
ویراستار: سوزی میحراب

نمایش بیشتر

عبدالله حسن زاده

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - بوکان @ شغل : مبلغ و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا