خانواده

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ اینگونه دخترانش را تربیت می کرد

 

مورخان اجماع دارند بر این که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ چهار دختر داشت و همه مسلمان شدند و با ایشان هجرت کردند که عبارتند از:

۱ – فاطمه، که پنج سال قبل از رسالت پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ متولد شد.

۲ – زینب؛ که با عاص بن ربیع ازدواج کرد.

۳  و ۴ –  رقیه و ام کلثوم ، همسران عثمان بن عفان که ام کلثوم بعد از وفات رقیه با عثمان ازدواج کرد.

برخی از حکمت­ های این که خداوند پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ پدر دخترها قرار داد، والله اعلم عبارتند از:

۱ – دختر در فرهنگ عرب های قبل از اسلام مایه عار و ننگ بود که باید زنده به گور می شد چنان که خداوند می فرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ»؛ و هنگامی که به یکی از آنان مژده تولّد دختر داده می شد (آن چنان از فرط ناراحتی چهره اش تغییر می کرد که) صورتش سیاه می گردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه می شد. از قوم و قبیله (خود) به خاطر این مژده بدی که به او داده می شد خویشتن را پنهان می کرد (و سرگشته و حیران به خود می گفت:) آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگاه دارد و یا او را در زیر خاک زنده بگور سازد ؟ هان ! چه قضاوت بدی که می کردند ! [نحل:۵۸- ۵۹]

در تفسیر این آیه آمده است که:  کظیم به کسی گفته می­شود که بخاطر غم و نگرانی، اندوهناک و شکسته دل باشد. ویمسکه على هون؛ یعنی دختر خوار و ذلیل باقی می ماند، هیچ ارثیه ای به او نمی رسد و پدر به وی توجه نمی کند بلکه فرزندان ذکورش را بر وی ترجیح وبرتری می دهد.   

لذا خواست خداوند بر این امر قرار گرفت که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ پدر دختران باشد تا الگویی باشد برای مؤمنان در رعایت حقوقی دختر و قائل شدن جایگاه شایسته ای برای آنان که دین حنیف اسلام آن را تأیید کرده است.

پس پدر بودن پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ برای دخترانش حادثه ­ی تازه ای در زندگانی زن بود لذا عمر بن خطاب رضی الله عنه در این خصوص گفت: “قسم به خدا! ما در جاهلیت برای زن حقی قائل نبودیم تا این­که خداوند در خصوص آنان نازل کرد آنچه را که نازل کرد و حقوق مخصوص آنان را برایشان تقسیم نمود.

۲ – پدر بودن پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ برای دختران به این خاطر بوده که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ از  تهمت کمک گرفتن از فرزندانش مبرا باشد چنان که در آن زمان عادت عربها بر این امر بود. بلکه آن دین حقی را که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ با خود به میان مردم تبلیغ کرد ودر زمین انتشار یافت، حق بود و هیچ دین دیگری به جز آن حق نیست و حق همیشه پیروز و غالب است.

در زمان جاهلیت عرب ها همیشه در انتظار فرزندان ذکور بودند تا این که بزرگ شوند ودر کنار آنها قرار گیرند و در همه امور آنان را یاری رسانند و از آنان دفاع کنند اما ترس از عار وننگ دختر سبب می شد که همیشه از متولد شدن دختری برای خویش ترس داشته باشند تا اینکه  خداوند پیامبر اسلام صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ را با دین حنیف مبعوث گردانید چنان که خداوند می فرماید: «وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»؛ و کسی که غیر از (آیین و شریعت) اسلام ، آیینی برگزیند، از او پذیرفته نمی شود ، و او در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود.[آل عمران: ۸۵]

باز خداوند فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً»؛ مروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم. [آل عمران:۳]

اسلام از حق دختر محافظت کرد و او را در جایگاه شایسته ای قرار داد و به کسی که از او نگهداری ومحافظت ونیکی کند، پاداش بزرگی را وعده داد  و نیکو تربیت کردن، نگهداری ونفقه دادن بر وی را یکی از اسباب رفتن به بهشت ودستیابی به رضایت خداوند قرار داد چنان که در حدیث شریف وارد است که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ فرمود:  “من عال جارتین حتى تبلغا جاء یوم القیامه أنا وهو کهاتین وضم أصابعه” کسی که سرپرستی دو دختر را بدوش گیرد، تا اینکه بالغ گردند، در روز قیامت می آید، در حالیکه من و او مانند این دو می باشیم و انگشتان خود را با هم یکجا نمود. به روایت امام مسلم.

از این حدیث چنین ملاحظه می شود که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ انگشتانش را به هم چسباند و از هم جدا ننمود که این امر کنایه از شدت نزدیک شدن آن شخص به پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ در بهشت می باشد.

در حدیث دیگری از عائشه –رضی الله عنها– روایت است که گفت: “دخلت علىّ امرأه ومعها ابنتان لها تسأل، فلم تجد عندی شیئاً غیر تمره واحده، فأعطیتها إیاها فقسمتها بین ابنتیها ولم تأکل منها، ثم قامت فخرجت، فدخل النبی –صلى الله علیه وسلم- علینا، فأخبرته فقال: “من ابتلی من هذه البنات بشیء فأحسن إلیهن کن له ستراً من النار” أی حجاباً ووقایه من النار ، متفق علیه.

زنى با دو دختر به منزل من آمد، و چیزى درخواست کرد، به جز یک دانه خرما چیزى نداشتم، آن را به او دادم، آن زن دانه خرما را در بین دو دخترش تقسیم کرد و خودش چیزى از آن نخورد، سپس بلند شد و از منزل بیرون رفت، همینکه او رفت پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به خانه آمد، جریان را براى ایشان نقل کردم، فرمود: کسی که به چیزی از این دخترها آزمایش شود و به آنها نیکی کند، برایش حجابی از آتش دوزخ می باشند.»

چه فضیلت و پاداشی از این بزرگتر!!

علی رغم این پاداش بزرگ که در تربیت دختران ونیکی کردن با آنان نهفته است باز هم کسانی هستند که به خاطر تولد دختر خوشحال نمی­شوند بلکه اظهار ناراحتی و  غم و اندوه می نمایند! و این جز نادانی و اعتراض بر قَدَر خداوند نیست و برخی نیز  در تربیت دختران و توجیه آنان کوتاهی می کنند و آنگونه که شایسته است به آنان توجه نمی نمایند.

اگر انسان در دین خداوند به دنبال علم و دانش رود وحدود الهی را رعایت کند و از پیامبرش پیروی نماید، در همه امور زندگی اش با آرامش خاطر بسر خواهد برد و خواهد دانست که چگونه پروردگارش را بندگی کند، چگونه با برادران، خانواده و همسرش معاشرت داشته باشد و چگونه فرزندانش را تربیت کند. ستایش خداوندی را که ما را به دین بی عیب ونقص اسلام راهنمایی کرد و ما را از هر گونه شر وبدی برحذر داشت.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ چگونه دخترانش را در مرحله کودکی تربیت کرد:

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بخاطر تولد دخترانش خوشحال می شد، چنان که برای تولد فاطمه رضی الله عنها بسیار خوشحال گردید و او را نشانه ی خیر وبرکت دانست، او را فاطمه نامید و لقب (زهراء) را برایش برگزید و کنیه ی ام أبیها – مادر پدرش-  را به وی داد.

در این قضیه درس بزرگی ازدرسهای سیره نبوی نهفته است که هر کس خداوند به اودختر بخشید هرچند تعداد دخترهایش زیاد باشد، باید به تولد آنها خوشحال وشادمان گردد و خداوند را بخاطر بخشیدن دختر به وی سپاس گوید و تصمیمش را برای تربیت  و به ازدواج در آوردن آنها با انسان های شایسته و با تقوی بعد از بلوغ قطعی کند تا این که پاداش بزرگ را به دست آورد. فاطمه رضی الله عنها دختر چهارم پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بود و از همه فرزندانش کوچکتر بود.

در مرحله کودکی بر والدین واجب است که توجه ویژه ای به او داشته باشند وهمه نیازهای جسمی و روحی خاص آن مرحله را برایش مهیا سازند و در این مرحله مسئولیت بزرگ ومهمی بر عهده ی مادر است؛ زیرا مادران بیشتر از همه با کودک در ارتباط هستند چنان که خدیجه دختر خُوَلید همسر گرامی پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ از زمان کودکی فرزندانش، در تربیت آنان بسیار می کوشید و هر وقت فرزندی را به دنیا می آورد، او را به دایه ای که در منطقه کوهستانی و آب و هوای سالم می­زیست، می سپرد  تا اینکه زبان فصیح عربی را فرا گیرند و شجیع و قوی بزرگ شوند برخلاف عادت مادران این زمان که کودکشان را به خدمتکاران ومربیانی تحویل می دهند که چه بسا سبب خلل در عقیده و رفتار کودک می شوند.

والدین باید در این مرحله، ارکان اسلام، عقیده ی صحیح، تلاوت قرآن، خواندن نماز و پوشیدن حجاب اسلامی را به کودکش تلقین نموده و آموزش دهند تا اینکه دختر از روز نخست رشدش بر آن بزرگ شود.

توجه پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به دخترانش در مرحله نوجوانی:

هر وقت دختر اندکی رشد کرد و بزرگ شد والدین باید او را با حقوق خداوند، حقوق والدین، حقوق دیگر مردم و اخلاق حسنه و رفتار شایسته در همه امور زندگی آشنا کنند ونیز او را به محافظت بر پوشیدن حجاب اسلامی و پوشش و دوری از انظار مردان، تربیت کنند تا اینکه دختر با تربیت صحیح اسلامی بزرگ شود و حقوق وتکالیف خود را بشناسد.

در عین حال نباید از آماده سازی وی برای ایفای نقش مهم در زندگی به عنوان همسر شایسته ومادری مهربان برای تربیت فرزندان نیکوکار، غفلت نمایند؛ زیرا زن مسلمان تأثیر بسزایی در زندگی دارد و مادر، نخستین مدرسه در ساختار جامعه ای شایسته می باشد بویژه هنگامی که زن مطابق کتاب خداوند زندگی کند.

هر وقت دختر به سن بلوغ نزدیک شد، باید او را بر این که همسر ومادری شایسته باشد تربیت نمود و این یک سنت الهی است ومسئولیت این امر بر عهده ی مادر است چنان که ام المؤمنین خدیجه رضی الله عنها از این امر غفلت نورزید و دختر بزرگش زینب رضی الله عنها را هنگامی که بزرگ شد وبه سن بلوغ رسید، بر مشارکت از امور خانه و مادر بودن تربیت نمود بطوری که زینب برای خواهر کوچکش فاطمه مانند مادری مهربان بود و از او مواظبت می کرد ودر اوقات فراغت با او  بازی می کرد.

راست گفته گوینده ای که گفت: ” دختر جوان آموزش دیده و تربیت یافته برای خانوده اش مایه افتخار، برای همسرش کمک کننده و برای فرزندانش مایه کمال است؛ خانواده اش به او افتخار می کنند و فرزندانش به خاطر وجود وی، خوشبخت وسعادتمند می شوند. آیا کسی هست که به دختر تربیت یافته اش شادمان نشود که امور زندگانی اش را با شناخت و آگاهی مدیریت می کند و کارهای منزل را با حکمت انجام می دهد و سرپرستی می نماید زنی که خانواده اش او را همدمی عاقل و همسخنی کامل می دانند. “

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ دخترانش را چگونه شوهر داد:

ازدواج یکی از سنت­های الهی در میان بندگان است و امری است که دین حنیف مردم را بدان تشویق و ترغیب نموده است چنان که خداوند می­فرماید:  «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» [روم:۲۱]

و یکی از نشانه های (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا این است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان (در پرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید ، و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخت (و هر یک را شیفته و دلباخته دیگری ساخت ، تا با آرامش و آسایش ، مایه شکوفائی و پرورش شخصیّت همدیگر شوید ، و پیوند زندگی انسانها و تعادل جسمانی و روحانی آنها برقرار و محفوظ باشد). مسلّماً در این (امور) نشانه ها و دلائلی (بر عظمت و قدرت خدا) است برای افرادی که (درباره پدیده های جهان و آفریده های یزدان) می اندیشند.

و خداوند می فرماید: «وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَهً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ».[نحل: ۷۲]

خدا از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت (تا در کنار آنان بیاسائید) ، و از همسرانتان پسران و نوادگانی به شما داد (تا بدانان دل خوش کنید) ، و چیزهای پاکیزه ای (همچون غلاّت و میوه جات و حیوانات) به شما عطا کرد (تا از آنها استفاده کنید و خدای را سپاسگزاری نمائید). آیا (با وجود این که کافران می دانند که سرچشمه همه نعمتها خدا است و نه کس و نه چیز دیگری ، آیا باز هم) به (بتهای) باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را (با شرک ورزیدن) ناسپاس می گذارند ؟ !

بخاطر عمل به دستور خداوند و فرمان پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بر پدر واجب است دختران را شوهر دهد وبه هیچ سببی ازاسباب آنان را از ازدواج منع ننماید و باید برای آنان شوهر مناسب، دیندار و با اخلاق برگزیند. پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ می فرماید:  “إذا أتاکم من ترضون خلقه ودینه فزوجوه، إن لا تفعلوا تکن فتنه فی الأرض وفساد عریض” أخرجه الترمذی

«هر گاه کسى پیش شما براى خواستگارى دخترتان آمد که اخلاق و دیندارى او مورد پسندتان بود، دخترتان را به ازدواج او در بیاورید و اگر چنین نکنید زمین را فتنه و فساد بزرگى خواهد گرفت.»

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ همه دخترانش را به ازدواج بهترین مردان در آورد، چنان که زینب را به ازدواج ابوالعاص بن ربیع رضی الله عنه در آورد که وی پسر خاله­ ی زینب بود و ابو العاص یکی از مردان معدود مکه در مال، تجارت و امانت­داری بود.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ وی را در دامادی ستود و فرمود: “حدثنی فصدقنی، ووعدنی فوفى لی”  با من سخن راست گفت و به من وعده داد وبه وعده اش عمل کرد؛ زیرا وی به پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ وعده داده بود که بعد از برگشتن به مکه، زینب را به مدینه بفرستد، پس به وعده اش عمل کرد و با وجود محبت شدیدی که با وی داشت، از او جدا شد.

داستان اسلام آوردن وی، واقعه ای است که بر شهامت و راستگویی وی دلالت می کند؛ داستانش به این صورت بود که وی در تجارتی برای قریش به شام رفته بود، و در راه بازگشت به مکه مکرمه دسته ای از مجاهدان مسلمان او را دستگیر نمودند  و اموال وی را تصرف کردند، وی شبانه به نزد همسرش زینب که در مدینه بود و اسلام آوردن وی سبب شده بود که از هم جدا شوند و ابوالعاص هنوز مسلمان نشده بود، ر فت و از زینب پناه خواست، زینب به وی پناه داد. هنگامی که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ نماز صبح را با مردم می­خواند، زینب خارج شد و گفت: «ای مردم! من ابو العاص بن ربیع را پناه داده ام، هنگامی که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ سلام نماز را داد، از مردم پرسید: آیا آنچه را که من شنیدم، شما نیز شنیدید؟ گفتند: آری.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ فرمود: “أما والذی نفسی بیده ما علمت بشیىء حتى سمعت ما سمعتم وأنه یجیر على المسلمین أدناهم” «قسم به خدایی که جانم در دست اوست! از قضیه خبر نداشتم تا آنگاه که شنیدید آنچه را که شنیدید، و بی گمان پایین­ ترین مسلمان می تواند یکی را در مقابل مسلمانان پناه دهد”و

سپس رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ از مسجد خارج شد وبر دخترش زینب داخل شد وفرمود: “أی بنیه أکرمی مثواه ولا یخلصن إلیک فإنک لا تحلین له” «ای دخترم! او را گرامی بدار اما اجازه نده به تو نزدیک شود؛ زیرا تو برایش حلال نیستی. راوی داستان می­گوید: پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به دنبال کسانی فرستاد که اموال وی را تصرف کرده بودند و آنان را به برگرداندن اموالش تشویق نمود، لذا یاران پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ همه­ی آنچه را که از وی تصرف کرده بودند برگرداندند و ابو العاص آن را تحویل گرفت و به مکه برگشت و اموال همه مردم را به آنان برگرداند سپس گفت: ای جماعت قریشیان! آیا حق کسی بر من باقی مانده است که دریافت نکرده باشد؟ همه گفتند: خیر، بی گمان ما تو را با وفا یافتیم. گفت: من به یگانگی پروردگار ورسالت محمد صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ شهادت می­دهم. قسم به خدا! جز این که بگویید که قصد خوردن اموال ما را داشته ای، چیز دیگری نبود که مانع اسلام آوردن من در نزد ایشان شود، پس هنگامی که خداوند اموالتان را به دستتان رساند و از آن رها شدم، اسلامم را اعلان می دارم.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ دخترش زینب را به ازدواج این شخص در آورد  و آن هنگامی بود که همسرش خدیجه بنت خویلد رضی الله عنها از وی درخواست نمود که زینب را به ازدواج  خواهرزاده اش در آورد، پیامبر نیز با وی موافقت نمود؛ زیرا از عقل کامل همسرش و اعتماد خدیجه به خواهر زاده اش که وی را به منزله ی فرزندش می دانست،  اطمینان داشت.

در اینجا درس بزرگی را از سیره ی نبوی در شوهر دادن دختران فرا می گیریم و آن این که پدر در شوهر دادن دختران به نظر همسرش عمل کند و جهت گرامی داشت و اعتراف به حق وی در این زمینه، با وی مشورت نماید.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ  دخترش رقیه را به ازدواج عثمان بن عفان – آن خلیفه ی راشد زاهد، گرامی  با حیا – رضی الله عنه در آورد که یکی از بارزترین وبهترین اخلاق کریمه ی ایشان شرم و حیاء وی بود که در وجود وی ریشه یافته بود، لذا پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ این حیاء گسترده ی وی را ستوده وفرمود: “إن عثمان رجلٌ حییّ” عثمان مردی با حیاء است. و نیز فرمود: “ألاَّ أستحی من رجل تستحی منه الملائکه ” ؛آیا از مردی که فرشتگان از وی حیاء می­کنند، حیا نکنم.أخرجه مسلم.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ   وی را بسیار دوست داشت، هنگامی که رقیه وفات یافت، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ   دختر دیگرش یعنی ام کلثوم را به ازدواج وی در آورد و هنگامی که ام کلثوم وفات یافت، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ   فرمود: “لو کان عندی ثالثه لزوجتها عثمان” اگر دختر دیگری داشتم، او را به ازدواج عثمان در می آوردم.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ   فاطمه رضی الله عنها را به ازدواج علی بن ابیطالب پسر عموی خویش در آورد. علی رضی الله عنه اولین نوجوانی بود که به پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ ایمان آورد و قبل از اسلام در خانه ی پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ  تربیت یافته بود و تا زمان بعثت در منزل آنحضرت زندگی می کرد.

ابن کثیر می گوید: ابوطالب فرزندان زیادی داشت، “رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ  [چندین سال قبل از بعثت] به عمویش عباس – که یکی از ثروتمندان بنی هاشم بود-  گفت: ای عباس ! برادرت اباطالب دارای فرزندان زیادی است و می­دانی که مردم گرفتار چه سختی ای شده اند پس بیان اندکی از سختی او بکاهیم و هر یک از ما سرپرستی یکی از فرزندانش را به عهده گیرد” لذا پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ علی را به خانه ی خود برد و تا زمانی که به پیامبری مبعوث گردید، علی در خانه اش بود و بعد از رسالت به وی ایمان آورد و او را تصدیق کرد.

دختر، امانتی است در خانه ی پدرش و بناچار باید روزی به خانه ی شوهرش منتقل شود. دین اسلام اجازه خواستن از دختر برای ازدواج وی را بر ولی اش واجب نموده است لذا نباید او را به ازدواج کسی درآورد که دوستش ندارد چنان که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ فرمود: “لا تنکح الأیم حتى تستأمر، ولاتنکح البکر حتى تستأذن”.قالوا: “یا رسول الله، وکیف إذنها؟” قال: “أن تسکت” أخرجه البخاری

«نباید بیوه زن را بدون رضایت و اجازه او نکاح نمود. و دوشیزه هم نباید بدون اجازه به ازدواج کسى درآورده شود». اصحاب گفتند: اى رسول خدا! اجازه دوشیزه به چه کیفیتى است؟ فرمود: سکوت او اجازه اوست».

کلمه ی “تستأمر” در حق بیوه زن بیانگر طلب امر است؛ یعنی تا خودش اجازه ندهد وامر ننماید نباید او را به ازدواج کسی در آورد و کلمه ی ” تستأذن” در حق دوشیزه بیانگر طلب اجازه است ؛ یعنی نباید بدون اجازه و موافقت وی، او را به ازدواج کسی در آورد. هر وقت پدر دخترش را به عقد کسی در آورد اما دختر بدان راضی نباشد، این عقد مردود است.

عَنْ خَنْسَاءَ بِنْتِ خِذَامٍ الأَنْصَارِیَّهِ رَضِیَ الله عَنْهَا: أَنَّ أَبَاهَا زَوَّجَهَا وَهْیَ ثَیِّبٌ، فَکَرِهَتْ ذَلِکَ فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ فَرَدَّ نِکَاحَهُ.[بخارى:۵۱۳۹]

از خنساء دختر خذام انصاری رضی الله عنها که زنی بیوه بود روایت است که پدرش او را به نکاح شخصی در آورد. اما او این نکاح را نپسندید. پس نزد رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ آمد و آنحضرتصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ نکاح پدرش را مردود دانست.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ قبل از ازدواج دخترانش با آنان مشورت می کرد. هنگامی که علی رضی الله عنه از فاطمه خواستگاری نمود، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به وی گفت که علی از تو خواستگاری کرده است. فاطمه سکوت نمود و پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ نیز وی را به ازدواج علی درآورد.

لذا پدرها باید قبل از ازدواج دخترانشان، از موافقت آنان اطمینان کامل حاصل نمایند.

برخی پدرها در این خصوص که می گویند: ما بهتر از آنان مصلحتشان را می دانیم، در این شک نداریم که پدر از دخترش با خبره تر است و تجربه ی بیشتری دارد و بهتر از دخترش مردها را می شناسد ولی علاوه بر این نباید از تعالیم اسلام بیرون رود  و دخترش را به ازدواج با کسی که اورا دوست ندارد مجبور نماید بلکه باید در این خصوص از وی اجازه بگیرد و قبل ازاجرای مراسم عقد از موافقت وی اطمینان حاصل نماید. در این امر فواید زیادی نهفته است از جمله اینکه دختر احساس شخصیت می کند ومی داند که بی اهمیت نیست لذا دیدگاهش را در ارتباط با مردی که به خانه ی او انتقال خواهد یافت، اظهار می دارد و این امر باعث دوام زندگانی مشترک خواهد شد. دین اسلام چنان که به مرد اجازه داده که قبل از اجرای عقد دختر مورد نظرش را ببیند و با او سخن گوید، به دختر نیز این حق را داده است.

مهریه دختران پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ

مهریه در ازدواج حقی است ازحقوق زن که شوهر باید به وی بپردازد، خداوند در این خصوص می فرماید:«وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَهً» [نسائ: ۴]مهریّه های زنان را به عنوان هدیّه ای خالصانه و فریضه ای خدایانه بپردازید.

 سنت پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بر این است که در مهریه زیاده روی نشود بلکه بهترین مهریه کمترین آن است. امام ابن قیم رحمه الله می گوید: زیاده روی در مهریه مکروه است و سبب بی برکتی و سختی می شود.

  پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ دخترانش را با کمترین مهریه شوهر داد، هنگامی که با ازدواج علی و فاطمه – محبوب­ ترین و کوچکترین دختر پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ-  موافقت شد وعلی به حضور پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ آمد پیامبر از وی پرسید:  “چه چیزی را مهریه فاطمه می نمایی؟”  علی گفت: چیزی ندارم که مهریه اش قرار دهم. پیامبر پرسید: کجاست آن زرهی که به تو داده بودم؟ علی گفت: در نزد من است.  پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ گفت: آن را مهریه فاطمه قرار ده، لذا علی رضی الله عنه آن را مهریه فاطمه قرار داد و با وی ازدواج کرد که قیمت آن چهارصد درهم بود. [ابن سعد این قضیه را در الطبقات آورده است]

این بود مهریه کوچکترین ودوست داشتنی ترین دختران پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ که سرور زنان بهشت می باشد.

آن غلو وزیاده روی که مردم امروزی در آن گرفتار شده اند، ازسنت و روش پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بسیار دور است و آن بسیار خطرناک است وبرای فرد وجامعه ودین اسلام – که دین آسانی است – ضرر وزیان های فراوانی به دنبال دارد. سهل گیری تنها منحصر به قضیه مهریه نیست بلکه در مراسم عروسی و دیگر مسائل نیز دخیل است چنان چه پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ در ازدواج هایش ولیمه ای سبک می داد. ازصفیه بنت شیبه روایت است که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ ولیمه برخی از همسرانش را با دو مُد جو داد.

ازدواج اصحاب پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ نیز به این روش بود. «أَنَسٍ – رضی الله عنه -، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ رَأَى عَلَى عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ عَوْفٍ أَثَرَ صُفْرَهٍ قَالَ: مَا هذَا قَالَ: إِنِّی تَزَوَّجْتُ امْرَأَهً عَلَى وَزْنِ نَوَاهٍ مِنْ ذَهَبٍ، قَالَ: بَارَکَ اللهُ لَکَ، أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاهٍ»[ أخرجه البخاری فی: ۶۷ کتاب النکاح: ۵۶ باب کیف یدعى للمتزوج.]

یعنی: «انس – رضی الله عنه – گوید: پیامبرصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ اثر زردى زعفران را (که معمولاً عروسها خود را با آن خوشبو مى کردند) بر عبدالرحمن بن عوف دید، گفت: «اى عبدالرحمن این چیست؟» عبدالرحمن گفت: زنى را نکاح کرده ام و مهرش وزن یک نوات از طلا مى باشد، پیامبرصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ گفت: مبارک باد، به عنوان عروسى طعام تهیه کن و مردم را دعوت بنما هر چند با گوشت یک گوسفند باشد».

ازدواج دختران پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ نیز یکی از مظاهر آسان کاری در امر ولیمه بود.در شب عروسی علی و فاطمه، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به علی گفت: ” ای علی باید ولیمه ای تهیه نمایی. سعد بن معاذ گفت: من گوسفندی دارم و به این منظور گروهی از انصار جمع شدند و چند صاع از ذرت جمع کردند و پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ ولیمه ای برای عروسی آن ها تهیه نمود. [این قضیه نیز در الطبقات ابن سعد آمده است]

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بعد از ازدواج دخترانش نیز به آنها توجه می نمود

مردم در خصوص ارتباط دختر بعد از ازدواج با والدینش متفاوت هستند؛ برخی بر این باورند که بعد از ازدواج باید دختر را رها کرد و ارتباطشان با دخترشان شبیه به قطع رابطه است لذا خانواده اش به او سر نمی زنند به این گمان که این روش برای سعادت دخترشان و علاقه و اتباط وی با شوهر و خاواده شوهرش بهتر است.

اما در مقابل خانواده هایی نیز هستند که در هر امر کوچک وبزرگ در زندگی دخترشان دخالت می کنند که این دخالت سبب خراب کردن زندگی دخترشان می شود تا جایی که منجر به طلاق می شود! اما روش و سنت پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ در این خصوص چیست؟  

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بعد از ازدواج دخترانش به دیدار آنان می رفت و سبب خوشحالی آنان می شد. پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به دیدار فاطمه نیز رفت و برای وی و شوهرش چنین دعا نمود که خداوند آنان وفرزندانشان را از شر شیطان رانده شده محفوظ بدارد.

هیچ چیزی سبب غفلت پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ از دخترانش نمی شد بلکه حتی در سخت ترین شرایط به فکر آنان بود. هنگامی که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ می خواست به جنگ بدر و رویارویی با سرکردگان قریش رود، دخترش رقیه همسر عثمان بن عفان رضی الله عنهما بیمار بود لذا به عثمان دستور داد در مدینه بماند و از دخترش پرستاری کند و با  این که عثمان در جهاد شرکت ننمود پیامبر سهمی از غنایم را به وی نیز داد

پدر باید بر حفظ خانه ی دخترش وسعادت وخوشبختی وی با شوهرش حریص باشد ودر صورت لزوم دخالت کند و بر اصلاح بین آنها به گونه ای که ضامن برگرداندن جوّ صفا و صمیمیت باشد، بکوشد.

در بین علی و فاطمه جر وبحث هایی روی داد، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ در آن دخالت کرد و صلح و آشتی را در میان شان بر قرار نمود.

احیاناً شوهر ظالمانه وناحق زن را طلاق می دهد و اهل خانواده نیز به خاطر ناراحتی وی دچار حزن و ناراحتی می شوند. این واقعه برای دو دختر پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ یعنی رقیه و ام کلثوم نیز پیش آمد که دو پسر ابو لهب؛ یعنی عتبه و عتیبه ظالمه و تنها به این خاطر که به پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ آورده بودند، طلاق دادند. عتبه بن ابی لهب با رقیه دختر پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ ازدواج کرده بود هنگامی که آیات سوره ی  مسد «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ» نازلف شد، الو لهب گفت:  “رأسی من رأسک حرام إن لم تطلق بنت محمد ففارقها قبل الدخول”، اگر دختر محمد را طلاق ندهی نظرت بر من حرام باشد، لذا قبل از اینکه با دختر پیامبر ارتباط جنسی داشته باشد، او را طلاق داد.

ابو لهب تنها به این اکتفا ننمود بلکه به پسر دیگرش نیز دستور داد که ام کلثوم دختر پیامبر را طلاق دهد به گمان اینکه با این امر بتواند پیامبر را از دعوتش غافل وسست نماید.

در اینجا درس بزرگ به پدرها ودخترانشان داده می شود که در صورت پیش آمدن چنین قضیه ای صبر پیشه کنند  وپاداششان را از خداوند درخواست نمایند وبدانند که طلاق دادن ظالمانه ی دخترشان آزمایشی است از جانب خداوند وبزودی خداوند آن را به خیر تبدیل خواهد نمود چنان که بهتر از عتبه و عتیبه را نصیب دختران پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ نمود که عثمان بن عفان یکی از ده نفری بود که مژده بهشتی بودن به وی داده شد و خلیفه ی سوم از خلفای راشدین بود که با رقیه ازدواج کرد و بعد از وفات وی با خواهر همسرش؛ یعنی ام کلثوم ازدواج نمود. خداوند می فرماید: «فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً» [نساء: ۱۸]

چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد.

و برخی اوقات چنین می شود که پدر یکی از دخترانش را به سبب مردن که سرانجام همه موجودات زنده است، از دست می دهد. 

خداوند در خصوص مرگ که سرانجام حتمی همه است می فرماید: «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا یُفَرِّطُونَ» [انعام: ۶۱]

خداوند بر بندگان خود کاملاً چیره است. او مراقبانی (از فرشتگان را برای حسابرسی و نگارش اعمال شما) بر شما می فرستد و می گمارد (و آنان به کار خود با دقّت تمام تا دم مرگِ یکایک شما ، مشغول می گردند) و چون مرگ یکی از شما فرا رسید ، فرستادگان ما (از میان فرشتگان دیگر به سراغ او می آیند و) جان او را می گیرند ، و (فرشتگان گروه اوّل و فرشتگان گروه دوم هیچ کدام در مأموریّت خود) کوتاهی نمی کنند.

کسانی که یکی از دخترانشان را از دست می دهند این را بدانند که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ همه فرزندان ذکور و دخترانش را به جز فاطمه قبل از وفات خویش از دست داد وشاهد وفات آنان بود. روش و اخلاق پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ این بود که بخاطر مرگ فرزندانش غمگین می شد و به خاطر فراقشان اشک از چشمانش سرازیر می گردید.

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ – رضی الله عنه – قَالَ: شَهِدْنَا بِنْتًا لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ قَالَ: وَرَسُولُ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلم – جَالِسٌ عَلَى الْقَبْرِ، قَالَ: فَرَأَیْتُ عَیْنَیْهِ تَدْمَعَانِ قَالَ: فَقَالَ: «هَلْ مِنْکُمْ رَجُلٌ لَمْ یُقَارِفِ اللَّیْلَهَ»؟ فَقَالَ أَبُو طَلْحَهَ: أَنَا، قَالَ: فَانْزِلْ. قَالَ: فَنَزَلَ فِی قَبْرِهَا. (بخارى:۱۲۸۵)

ترجمه: انس بن مالک – رضی الله عنه – می گوید: در تشییع جنازه یکی از دختران رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ شرکت کرده بودیم. آنحضرت صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ کنار قبر، نشسته بود و در حالیکه اشک از چشمان (مبارکش) سرازیر بود، فرمود: «آیا در میان شما کسی هست که دیشب با همسرش نزدیکی نکرده باشد»؟ ابوطلحه – رضی الله عنه – گفت: بلی، من هستم. رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ فرمود: «پس، تو برای گذاشتن میت، داخل قبر برو». ابوطلحه داخل قبر رفت.

این اشک ها، اشک بی تابی و خشمگین شدن از قضا وقدر خداوند نبود بلکه اشک رحمت وشفقت بود که از چشمان انسان های مهربان سرازیر می شود.

عَنْ أُسَامَهَ بْنِ زَیْدٍ رَضِیَ اللَّه عَنْهُمَا قَالَ: أَرْسَلَتِ ابْنَهُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ إِلَیْهِ: إِنَّ ابْنًا لِی قُبِضَ فَأْتِنَا، فَأَرْسَلَ یُقْرِئُ السَّلامَ، وَیَقُولُ: «إِنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَلَهُ مَا أَعْطَى، وَکُلٌّ عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمًّى، فَلْتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ». فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهِ تُقْسِمُ عَلَیْهِ لَیَأْتِیَنَّهَا، فَقَامَ وَمَعَهُ: سَعْدُ بْنُ عُبَادَهَ، وَمَعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، وَأُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ، وَزَیْدُ بْنُ ثابِتٍ، وَرِجَالٌ، فَرُفِعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ الصَّبِیُّ وَنَفْسُهُ تَتَقَعْقَعُ کَأَنَّهَا شَنٌّ، فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ، فَقَالَ سَعْدٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا هَذَا؟ فَقَالَ: «هَذِهِ رَحْمَهٌ جَعَلَهَا اللَّهُ فِی قُلُوبِ عِبَادِهِ، وَإِنَّمَا یَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ»[بخارى:۱۲۸۴]

ترجمه: اسامه بن زید رضی الله عنهما می گوید: پسربچه یکی از دختران رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ در سکرات موت، بسر می برد. وی قاصدی نزد رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ فرستاد واز او خواست تا بیاید. رسول اللهصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به قاصد گفت: سلام مرا به دخترم برسان و به او بگو: «از آنِ خداست آنچه بدهد و بگیرد. همه نزد او، مدتی تعیین شده دارند. صبر کن و امید ثواب داشته باش».  

دختر رسول اللهصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ برای بار دوم، قاصدی فرستاد و آنحضرت صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ را سوگند داد که حتماً بیاید. آنحضرتصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ به اتفاق سعد بن عباده، ابی بن کعب، زید بن ثابت و چند نفر دیگر از یارانش، تشریف برد. آن پسر بچه را به رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ   سپردند در حالی که نفسش، مانند مَشکی خشک شده، صدا می داد.

با دیدن این صحنه، اشک از چشمان رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ سرازیر شد. سعد گفت: ای رسول خدا! این چیست؟ پیامبر اکرم صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ فرمود:«این رحمتی است که خداوند، در دل بندگانش نهاده است. و همانا خداوند، بر بندگانی که رحم و شفقت داشته باشند، رحم می کند».

یکی از سنت های پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ این بود که در هنگام وفات دخترانش حاضر می شد و بر غسل و تکفینشان اشراف داشت وبر آنان نماز می خواند و تا هنگام دفنشان شخصاً شرکت داشت وبر سر قبرشان می ایستاد وبرایشان دعا می کرد.

«عن أُمَّ عَطِیَّهَ الأَنْصَارِیَّهِ قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ  حینَ تُوُفِّیَتِ ابْنَتُهُ فَقَالَ: اغْسِلْنَهَا ثَلاَثًا أَوْ خَمْسًا أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ، إِنْ رَأَیْتُنَّ ذلِکَ، بِمَاءٍ وَسِدْرٍ، وَاجْعَلْنَ فِی الآخِرَهِ کَافُورًا أَوْ شَیْئًا مِنْ کَافورٍ، فَإِذَا فَرَغْتُنَّ فَآذِنَّنِی فَلَمَّا اذنَّاهُ، فَأَعْطَانَا حَقْوَهُ فَقَالَ: أَشْعرْنَهَا إِیَّاهُ تَعْنِی إِزَارَهُ» [أخرجه البخاری فی: ۲۳ کتاب الجنائز: ۸ باب غسل المیت ووضوئه بالماء والسدر]

امّ عطیه انصارى گوید: وقتى که دختر پیامبرصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ (زینب) فوت نمود، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ ، پیش ما آمد و فرمود: او را سه یا پنج بار یا بیشتر اگر لازم دانستید با آب و سدر بشویید (تا بهتر تمیز شود) و آخرین بار او را با کافور یا با مقدارى کافور (تردید از راوى است) بشویید (تا خوش بو باشد) وقتى که از شستن آن فارغ شدید به من اطّلاع دهید. همین که از شستن جنازه فارغ شدیم، پیامبرصَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ را باخبر نمودیم، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ پیراهن خود را به ما داد و فرمود: این را بر تنش کنید»، (به نحوى که چیز دیگرى در زیر آن قرار نگیرد).

ام عطیه در کیفیت غسل می گوید: هنگامی که دختر پیامبر را غسل دادیم، به ما گفت: از اعضای راستش و اعضای وضو شروع کنید.

پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ بر سر قبر یکی از دخترانش که وفات می کرد، می ایستاد وبرایش دعا می کرد. هنگامی که رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَیه وَسَلَّمَ از غزوه بدر برگشت و دخترش رقیه وفات کرده بود، به قبرستان بقیع رفت و بر سر قبرش ایستا و برای دخترش دعا کرد.  

از خداوند مسئلت می نمایم که دختران ما را اصلاح کند و عفت وپاکدامنی و اقتدا به امهات المؤمنین و دختران پیامبر راستگو و درستکار را نصیبشان کند.

منبع: اسلام ویب

 ترجمه: خالد ایوبی نیا

 

نمایش بیشتر

خالد ایوبی نیا

استان آذربایجان غربی - ارومیه مترجم - نویسنده فعال دینی و حافظ قرآن

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا