آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری! (1)
در ماه مبارک ربیع سالگرد میلاد پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- هستیم، بر مسلمانان واجب است هم به بازنگری شخصیت و سَبکِ زندگیِ خود در ابعاد فردی و اجتماعی بپردازند تا ببینند که تا چه حدی با استانداردهای آن بزرگوار مطابقت دارد و هم اینکه بیش از پیش به بازخوانی زوایای شخصیت اقیانوسگونه و بیکران این سفیر و پیامآور به حق و شایستهی پروردگار عالمیان، که به راستی «رَحمةٌ لِلعالَمین» است بپردازند و با زبان و ادبیاتِ زمانهی خویش و نیازمندیهای بشر در عصر جدید، آن بزرگوار را معرفی نمایند و صد البته، ما مسلمانان، بیش از دیگران بهشناختی نو و امروزین از حضرت رسول اکرم- صلّی الله علیه وسلّم- نیازمند و محتاجیم.
این نوشته تلاشی است برای معرفی دوبارهی این اُسوهی انسانیت که آکنده از احساسات و با زبانی ساده و صمیمانه نگاشته شده است.
*ای محمد- صلّی الله علیک وسلّم-! پس از نثار درود و سلام پروردگار به روان پاک و نام جاودانهات، هم اجازه میخواهم و هم پوزش میطلبم که دوست دارم با همین نامی که خدا بر تو نهاده است، خطابت کنم و از اعماق قلبم و با زبان ساده و قاصرم، تو را فقط «محمد- صلّی الله علیه وسلّم-» خطاب کنم. احساسی که نسبت به تو دارم، به قدری صمیمانه و خودمانی و زنده است، که نمیتوانم این را درک کنم که هماکنون در میان ما نیستی و نزدیک به ۱۵۰۰ سال پیش آن هم در جایی که زادگاه و مملکت من نبود و در میان کسانی که همزبانِ من نبودند، به پا خاستی و بندهی محبوب و برگزیدهی خدا شدی.
* ای محمد- صلّی الله علیک وسلّم-! خدای تو میداند هر روز که به نماز میایستم و در تشهد مینشینم، اگر شایستگی و لیاقتش را داشته باشم، گواهی میدهم که تو بندهی برگزیده و رسول امین خدایی، حضور گرم و صمیمانهات را با تمام وجود نه تنها درک میکنم، بلکه لمس میکنم و هر بار که نامت را میبرم و انگشتم را به نشانهی تأیید رسالت و پیامبریت، تکان میدهم، از فرط خوشحالی و احساس عزت و افتخار در پوستم نمیگنجم و اشک شوق، بیاختیار از چشمانم سرازیر میشود که این ارزش و لیاقت را پروردگار به من داده است تا از دوستداران و همراهانِ دوستانِ تو باشم و پروردگارت هم میداند که جرأت نمیکنم خود را از شاگردان تو قلمداد کنم؛ زیرا شاگردی در مکتب تو، روحی بزرگ، قلبی پُر از محبت، یقینی خدشهناپذیر، تلاش و جهادی مداوم در راه آزادی و کرامت بشر، استقامت و پایداری در برابر اذیت و آزار و زخمِ زبانِ نزدیکترین خویشان و همسایگان، میطلبد.
* ای محمد- صلّی الله علیک وسلّم-! در این روزها که سالروز تولد توست، به رسم دوستی و وفاداری، دست به قلم بُرده و نیت کردهام که یادی از نام و یاد تو کرده باشم و شما را به عنوان دوست و رهبر و مرادِ خویش به فرزندانم و به دانشآموزان و دانشجویانم و به قوم و خویشان و به هممیهنان و همکیشانم معرفی کنم، اما خیلی عجیب است! هرچه بیشتر دربارهی تو میشنوم و میخوانم، بیشتر میفهمم که در شناخت و معرفی تو ناتوان و کمآگاهم و سخت درماندهام که به آنان بگویم دوستم و رهبر و مُرادم، کیست و چه اوصافی دارد؟!
* ای محمد- صلّی الله علیک وسلّم-! وقتی میاندیشیم که پیش از بعثت در پیمان جوانمردان یا «حلفالفضول» شرکت کردی و از حقوق مظلومین دفاع نمودی، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، یک فعّال مدنی است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها یک فعال مدنی نیستی و بزرگتر از آنی!
* ای محمد! وقتی فکر میکنم که در پاسخ به عبدالله بنمسعود- رضی الله عنه- که از تو پرسید: بزرگترین گناهان چیست؟ فرمودی: کشتن فرزند به خاطر اینکه در خوردن با تو شریک است و آنگاه که در هنگام عبور از کنار کودکان به آنها سلام میکردی، و زمانی که مردم، بچههای کوچک خود را پیش شما میآوردند تا برای آنان دعا کنی و اسمی برای آنان انتخاب نمایی و تو این کودکان را با نهایت احترام در بغل گرفته و نسبت به والدین آنها اظهار محبت مینمودی و حتی گاهی پیش میآمد که در بغلت، ادرار میکردند و والدینشان از این کار بچهها ناراحت شده و سر آنان داد میکشیدند، اما تو به شدت آنان را از این کار منع میکردی و میگذاشتی تا نوزادان در بغل تو قضای حاجت نمایند سپس اسمی برای آنان برگزیده و در حقشان دعا میفرمودی و طفل را به والدین میسپردی و بعد از رفتن آنان، لباسست را آب میکشیدی و با این کارت موجب سرور و خوشحالی مردم میشدی؛
و وقتی با عثمان بنمظعون- رضی الله عنه- روبرو شدی که پسر بچهای با خود داشت و او را میبوسید پرسیدی: این بچهی خودت است؟ گفت: بلی! و تو فرمودی: دوستش داری عثمان؟ گفت: بلیای رسول خدا- صلّی الله علیه وسلّم-، بخدا قسم دوستش دارم! گفتی: آیا محبت تو را نسبت به او بیشتر نکنم؟ و عثمان- رضی الله عنه- گفت: بفرماییدای دودمانم به فدای تو! و تو فرمودی: هرکس کودک خردسالی از نسل خود را خوشحال کند، خداوند در روز قیامت او را شادمان خواهد کرد!!
آری با یادآوری چنین لحظاتی و صحنههایی دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مُرادِ من، مدافع حقوق کودکان است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها مدافع حقوق کودکان نیستی و بزرگتر از آنی!
* ای محمد– صلّی الله علیک وسلّم-! آنگاه که دست دخترت فاطمهی زهرا- رضی الله عنها- را بوسیدی، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، پدری مهربان و بلکه بهترین بابای دنیا است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها پدری مهربان نیستی و بزرگتر از آنی!
* ای محمد- صلّی الله علیک وسلّم-! آنگاه که بهیاد میآورم سالها بعد از وفات خدیجه- رضی الله عنها- از او به نیکی یاد می کردی و تا ایشان در قید حیات بود، تجدید فراش ننمودی، گرچه او سالها مُسنتر از تو بود و حتی دوستانش را هم گرامی میداشتی و نیز زمانی که همسرانت در منزل تحصن میکردند تو هیچگاه آنان را سرزنش نکردی و نه با دست و نه با زبان کمترین آزار را متوجهشان نساختی و همیشه با آنان در منزل همکاری مینمودی و در بیرون مسابقهی دو میدادی، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، همسری وفادار است اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها همسری وفادار و شایسته نیستی و بزرگتر از آنی!
* ای محمد- صلّی الله علیک وسلّم-! زمانی که گفتی: «جبریل به قدری دربارهی همسایه به من توصیه نمود تا جایی که پنداشتم همسایه از همسایه ارث خواهد بُرد.» و هنگامی که از بیماری همسایهی یهودیات مطلع شدی به عیادتش شتافتی، در حالی که او مدتها با تو دشمنی میکرد و زباله و پلیدی را بر سر و رویت میانداخت، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، بهترین همسایه است. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها همسایهای نمونه نیستی و بزرگتر از آنی!
* ای محمد- صلّی الله علیک وسلّم-! وقتی میاندیشم که در طول حیات مبارکت، هیچ کس تو را ندید که آب دهانت را روی زمین بیندازی و یاران و دوستانت را از خوردن سیر – و پیاز – به خاطر اینکه بوی بد آن دیگران را میآزارد، در روزهای جمعه و اعیاد و هنگام حضور در مسجد نیز منع کردی و فرمودی برداشتن یک خار و اسباب آزار از سر راه مردم، صدقه است و آنگاه که گفتی: مؤمنِ حقیقی کسی است که مردم از دست و زبانش آسوده باشند، دوست دارم به مخاطبانم بگویم که دوست، رهبر و مرادِ من، شهروندی به تمام معناست. اما همگان میدانند و من هم میدانم که تو تنها شهروندی متمدن نیستی و بزرگتر از آنی!
مطلب ادامه دارد
جلال معروفیان