اندیشهشبهات

مسلمان التقاطی!!

مسلمان التقاطی!!

شایان ذکر است در این نوشتار مخاطب ما فقیهان، عارفان، متکلمان و هیچ‌کدام از پیروان منضبط و اصولی این سه حوزه از دینداری و اندیشه اسلامی نیستند. بلکه مقصد و مخاطب آن کسانی هستند که یا مقصد نهایی اسلام را متوجه نشده‌اند و یا جهت تخریب اسلام، خود را مسلمان نامیده و تجاهل می‌کنند.

این مجموعه شامل لیبرال‌ها، سوسیالیست‌ها، ناسیونالیسم‌ها، مروجان فلسفه غرب، اگزیستانسیالیسم‌ها و… در سرزمین‌های اسلامی هستند که چون در حیطه اندیشه و نظر در مسائل برون دینی قدرت ایجاد چالش و امحاء متون اسلامی را ندارند این بار خود را در دایره اسلام جا داده و دست به نقد، تخریب و ایجاد تشویش در متون اسلامی می‌کنند و برای تایید نظرات خود به ضرب المثل‌ها، اشعار شاعران و دل‌نوشته نویسندگان آتئیست، نقل قول‌های ساختگی و …ارجاعمان می‌دهند و با ژستی اخلاقمندانه هرگونه نقد بر آنان را مثابه بی‌ادبی تلقی می‌کنند و مجددا به نگاه رحمانی دین ارجاعمان می‌دهند و یا حتی عده‌ای به اصل خویش باز می‌گردند و متون دینی را لعن و ناسزا می‌گویند که چرا تاب نقد ما را ندارند.

البته عده اندکی هم مسلمان دلسوز در جامعه هستند که به دلیل سطحی‌نگری در حوزه اسلام شناسی به این مرض گرفتارند که امید آن می‌رود با مطالعه و تلنگر این مطلب بیدار شوند و به مسیر سعادت بازگردند چه آن مسیر نگاه فقیهانه‌ای چون امام نووی و امام أبو یوسف حنفی رحمه الله باشد، چه نگاه عارفانه چون امام عبدالقادر گیلانی و امام بهاءالدین محمد نقشبندی بخارایی رحمه الله و چه نگاه متکلمانه‌ای چون امام ابوالحسن اشعری و احمد بن عبدالحلیم حرانی رحمه الله باشد قطعا نویسنده این مقال، عالمان هر سه حوزه اندیشه را واقعیت دین مبارک اسلام میداند و در واکاویی حقیقت و در تبیین مسائل درون دینی ورود نخواهد کرد.

قطعا نویسنده به توصیه دین و رعایت اخلاق پژوهشی به تمامی اندیشه‌ها و مکاتب غیر دینی و مروجانش احترام قائل است و صرفا کسانی در این نوشتار مخاطب ما هستند که مسیر اندیشه‌ورزی را بصورت شفاف انتخاب نکرده‌اند و با نگاهی آتئیستی در حال تبلیغ دین اسلام و دعوت به سکولاریسم هستند.

“التقاط از ریشه «ل ق ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است و تفکر التقاطى اصطلاحى است که به نحوه‌اى خاص از اندیشیدن اطلاق مى‌شود. “اهل اندیشه و نظر این سخن را که «هر اندیشمندى شایسته است در حوزه تخصّصى خویش به اظهار نظر بپردازد » مى‌ستایند و معتقدند آنجا که مباحث رنگ تخصّصى به خود مى‌گیرد باید از کارشناسان هر فن نظرخواهى کرد.

ولى گاه در مقام عمل کسانى یافت مى‌شوند که بدون توجّه به قاعده عقلانى فوق، در زمینه‌هاى گوناگون که قطعاً همگى آنها در حوزه تخصّص ایشان نیست، به اظهار نظر مى‌پردازند.این گونه افراد از میان دیدگاه‌هایى که در هر یک از زمینه‌هاى مختلف ارائه شده است، نظرى را پسندیده و برمى‌گزینند، و بدون توجّه به زیر ساخت‌هاى فکرى دیدگاه گزینش شده، مجموعه‌اى از نظریات را به عنوان تفکر خویش انتخاب و به دیگران عرضه مى‌کنند که گاه با اندکى دقت، ناهمگونى و حتى تناقض در میان اجزاى این تفکر براحتى قابل شناسایى است.

لذا تفکّر التقاطى در اصطلاح عبارت است از: مجموعه‌اى از نظریات که از گرایش‌هاى متفاوت و گاه متناقض برگرفته شده، در کنار هم گرد آمده است و چون بنیانها و زیرساخت‌هاى این گرایشها و نظریات، ناهمگون و یا در مقابل هم‌اند به عنوان نمونه، برخى برخاسته از مکاتب انسان محور یا اومانیسم می‌باشند و برخى دیگر برخاسته از مکاتب «خدامحور»، برخى برگرفته از گرایش مبتنى بر اصالت فرد و برخى برگرفته از گرایش‌هاى مبتنی بر اصالت جمع، پاره‌اى برآمده از لیبرالیسم و سکولاریسم، و پاره‌اى دیگر مبتنى بر «دین محورى» هستند، دارندگان تفکّر التقاطى بعضاً به ورطه پلورالیسم و نظریّه همه صدقى ادیان و اندیشه‌ها در افتاده‌اند.

در جامعه اسلامى ما نیز، به ویژه در نیم قرن اخیر، این نوع تفکّر در میان کسانى که از قوت فکر و قدرت تحقیق علمى لازم برخوردار نیستند، رایج بوده است. کم نیستند افرادى که از یک سو مسلمان‌اند و در مقام سخن حاضر نیستند دست از تمامیت اسلام و عقاید دینی بردارند، امّا از سوى دیگر سخت شیفته نظریات دیگران در زمینه‌هاى مختلف‌اند و در عین حال نه در مسائل دینى تخصص لازم را دارند و نه در همه زمینه‌هایى که در آن به اظهار نظر پرداخته‌اند. البتّه در چنین مواردى حق طلبى اقتضا مى‌کند که انسان یک بازنگرى دقیق بر افکار خویش داشته باشد تا خداى ناکرده هوى و هوس بر منطق و عقل او غالب نشده باشد، و آدمى ناخوداگاه در دام فریبکاران نیفتد.”

جریان التقاطی یاد شده می‌کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی در آموزش‌های خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره می‌گرفت.
این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی که خود نوعی تفسیر به رأی است. از آن ارائه می‌داد، چنان‌که مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان توده‌های معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است.”

▫️منبع: نشریه فرهنگی- اجتماعی قُبا
سال اول، شماره پیاپی دوم و سوم

عدنانحسینیراد

از طريق
عدنان حسینی راد
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا