تاریخ

 چگونه به طبیعت سر بزنم؟

اواخر زمستان که می¬رسد دل هم هوای بهار می¬کند، دل هوایی می¬شود و روح گویی در کالبد نمی-گنجد، دوست دارد پر بکشد، اوج بگیرد و بزند به دشت برود به جایی که کسی نیست اوست و دشت و دشت است و او آنگاه در ابتدای این دشت بایستد چشم بدوزد به انتهای دست به اوج و به آسمان بعد راه بیافتد تنها،تنهای تنها، برود. نفس بکشد تمام دشت را تمام طبیعت را تمام زندگی را مزه مزه کند بودن را، آنگاه بالای تپه¬ای برود، یا کوهی بلندترین کوه اطراف بنشیند خستگی در کند بعد تنهای تنها نظاره کند تمام دشت را!
نجوا کند تمام اندیشه را ! خواسته¬ها را ! و حرف بزند و حرف بزند. تنهای تنها، با تو بگوید: الله الله فقط با تو، تنهای تنها، با تو بگوید از تمام آنچه که دل سویش می¬رود. گاه که انسان تنها می¬شود و در خلوتگاهی روبه روی تو می¬نشیند فراموش می¬کند که چه می¬خواست و چه می¬خواهد! فراموش می¬کند که اصلا چه در اندیشه داشته؟! و فراموش می¬کند که کیست و چه می¬خواهد و این زیباترین لحظه¬ی دیدار خلوت با معشوق است، برای تو و فقط برای تو آمدم، برای تو نشستم رو به روی تو برای تو، سکوت کردم برای تو، حرف می¬زنم برای تو، نجوا می¬کنم برای تو، خواسته¬ها بود اما فراموش شد دردها بود اما ناپدید شد رو به رویت که نشستم همه گویی پر کشیدند و رفتند. و این یعنی خالی شدم برای تو، و خالص شدم برای تو، این لحظات ناب وکم پیش می¬آید، شاید در خلوت شبانگاهی برسد سجاده¬ای یا در جاری ساختن اشکی! اما هر وقت با طبیعت رو به رو می¬شوم دل به آن می¬سپارم و با آن هم سو می¬شوم. نمی¬دانم چه حسی است که جز تو نمی¬یابم و جز با تو نمی¬گویم و جز تو حضور ندارم می¬خواهم از این لحظات ناب برای دوستان هم بگویم که چگونه همنوای با طبیعت خلوت گزینیم. و به آرامش برسیم؟!
هم خوب می¬دانیم موقعی که می¬خواهیم بیرون برویم و در واقع به کوه و دشت بزنیم، باید اسباب و اثاث برد. بار و و بندیل غذا و آسایش و تفریح. پس از این¬ها نمی¬گوییم. بعد از اتمام تفریح را می¬گوییم. وقتی که غذا صرف شد، و جسم از خوردن و آشامیدن فارغ گشت، راه بیافتید تنهای تنها بروید و گوشه-ای خلوت و خالی را پیدا کنید، راه بروید و یا بنشینید و ساکت باشید، ساکتِ ساکت به طبیعت اطراف بنگرید و سعی کنید از نگاه کردن به افراد خصوصا افراد خانواده بپرهیزید (تا افکار شما را به هم نزنند) بعد شروع کنید به حرف زدن با الله  درد و دل کنید از شادی¬ها و غم¬ها بگویید. خالی که شدید با خودش حرف بزنید، ستایش کنید، شکرش را بر زبان جاری کنید و فقط با او حرف بزنید مدتی که گذشت و احساس کردید که جز او نمی¬بینید و جز صدای او نمی¬شنوید، خوب دقت کنید افکارتان به هر جا سرک نکشد، درخت و سنگ و گل و سبزه را جز یک مخلوق وظیفه شناس که مدام در حال ذکر است، می¬بینید با آنها هم¬نوا شوید حرف بزنید و نوازششان کنید و بگویید خوشا به حال شما که بهترین راه را انتخاب کردید. ذکر و ذکر و ذکر و با آنها همنوا شوید. ذکر و ذکر و ذکر. در آن حالت متوجه گذر زمان نیستید پس خود را در همان حالت غوطه ور سازید، و آرام و بی دغدغه بعد از ساعتی متوجه اطراف که شدید و آرامش در تمام وجودتان جاری بود آرام آرام به حالت اول باز گردید. و راه بیافتید و آنگاه متوجه لذت آن ساعت شده¬اید. تنهای تنها با الله.
۲) در دل طبیعت آرام باشد از افکار روز مره فارغ باشید با آب و گل و سنگ حرف بزنید دست کودکان خود را بگیرید، و از زیبایی¬های شگرف اطراف بزنید، با اشاره و دیدن کمتر از زبان استفاده کنید، چشم¬ها را تشویق به دیدن کنید، با گوش¬ها صداها را بشنوید و اینها را به کودکانتان آموزش دهید.
۳) یه جا منشینید راه بروید، هر جا که دست داشتید بروید پیاده و از دیدن آن ها لذت ببرید.
 عبارت یعنی لحظه ای تفکر پس در آن همه زیبایی غرق شوید.
۴) فقط به فکر خوردن و خوابیدن نباشید، سبک بروید و سبک بخورید تا آسوده گام بردارید.
۵) سعی کنید در دشت نماز بگزارید تا وزش نسیم و تابیدن آفتاب روح را به پرواز در آورد روی سجاده تعبد بیشتر بمانید، تنهای تنها.
۶) از هر آنچه که بود بهره ببرید به آب بزنید سر کوه بروید در دشت بروید درخت¬ها را نوازش کنید، و با رود جاری شوید.
۷) دیدن غروب یا طلوع از دست مدهید بسیار شگرف و زیبا و دل انگیز است.
۸) در نهایت هیچ آثاری از حضور مادی و فیزیکی خود بر جا مگذارید (زباله ها رو جمع کنید تمام وسایل را برگردانید) و امانت دار باشید، که طبیعت منزل زیبایی روح است.
۹) در نهایت با کوله باری سنگین برگردید، با کوله باری از آرامش، یقیین، به آفریننده¬ی جهان و زیبایی هایش و آرزوی دیدار مجدد با طبیعت.
نسرین حسن زاده

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا