اصول

مفهوم تحیّات و سلام در نماز

ای پروردگارا‌ ای خدا و یزدانم جز نام تو نیست ورد زبانم

اکنون آخر نمازت است. درخت حضور که با آب وضو، ریشه دوانیده و با اوراد نماز، ساقه و شاخه گسترانیده، حالا می‌خواهد به بار بنشیند. میوه‌ای که از قلب بر می‌آید و از جنس اشک است.‌ای اشک کجایی؟ بیا مژگان را تَر کُن و آبی به صورت خاک گرفته از سجده‌هایم بزن، تا جانی تازه بگیرم و حرف آخرم را با خالق بزنم.
اینجا صحرای محشر است. خداوند عزّوجلّ، قاضی محکمه است؛ پیامبر (ص)، شهید، گواه‌ و شافع توست؛ کراماً کاتبین و اعضای بدنت، شاهدان تو هستند؛ مردمان جهان، حضّار صحن علنی دادگاه می‌باشند. همه چیز آماده است و حالا تو، تویِ متهم، وارد جایگاه می‌شوی.
همه‌ی چشم‌ها به تو دوخته شده. با چشمانی خیس و دلی حزین به حرف بیا. قبل از همه چیز، رو به قاضی (الله تعالی) کرده و می‌گویی: التَّحِیَّاتُ الْمُبارَکَاتُ الصَّلَوَاتُ الطَّیِّبَاتُ لِلَّهِ: سلام و درود پاک و پر برکت بر تو‌ای خداوندا.
هـــه‌رچــی ســڵاو و ڕێزه‌                  شــایـانی تـۆی به‌ڕێـزه‌
همه‌ی سلامها و احترامها شایسته‌ی شما خداوندی که‌ ذوالجلالی.
رو به شهید و شفیع (پیامبر صلی الله علیه‌ وسلم) می‌کنی و از نگاه کردن به چشمانش، خجالت می‌کشی و می‌گویی: اَلسَّلَامُ عَلَیْک أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ: سلام و برکات خدا بر تو‌ای پیامبر رحمت. حال رو به حضار می‌کنی. جماعتی که آشکارا و پنهانی، حق آن‌ها را پایمال کرده‌ای. به همه‌ی آنان و به خودت سلام می‌کنی، مخصوصاً جماعت درستکاران: السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ.
بعد از سلام به حضار دادگاه الهی، پرونده‌ی تو حاضر است. همه چیز بر ضد توست؛ حتی خودِ خودت…. حال برای آخرین کلام، دفاعیه‌ی خودت را بخوان: أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ.‌ای جماعت این برنامه‌ی زندگی من بوده است. فقط خدا قانونگذار و رازق و… همه‌کاره‌ی من بوده است. و محمد المصطفی پیام‌رسان خداوندم بوده، سیره و سنت او، روش زندگی من بوده است. این حرفِ زبانت است ولی دلت چیزهای دیگری در خود دارد. در عمق ضمیرت از گفتن این کلام خجالت می‌کشی. آیا انصافاً اینطور بوده است که می‌گویی؟ رو نداری به خدا و رسولش نگاه کنی. اینجاست که اشک به فریاد چشمانت می‌رسد و روحت را آبیاری می‌کند و دروغهای نشسته بر چهره‌ات را محو می‌کند.‌ای قطرات اشک کجایید که لازمتان دارم…
نوبت به التماس و دعا می‌رسد. هرچه دل تنگت می‌خواهد بگو. اول از همه، برای محمد المصطفی دعا می‌کنی تا از شفاعتش بی‌نصیب نمانی: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلى إبْراهیمَ وَ عَلى آلِ إبْراهیمَ فی العَالَمینَ إنَّکَ حَمیدٌ مَجید:‌ای خداوندا بر محمد و آل محمد، سلام و درود بفرست. مثل حضرت ابراهیم و آل او، ‌ای خدایی که بزرگواری و شایسته‌ی سپاس و ستایشی. بعد برای همه‌ی خوبان و خودت دعا می‌کنی. شاید تو هم مورد عفو، واقع شوی و از بدان دور بگردی: رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا (نوح: ۲۸) آخر خدایا من هم، اندک ایمانی داشتم، پس فراموشم نکن: رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ (ابراهیم: ۴۱)، اَللّهُمَّ إنّی ظَلَمْتُ نَفْسی ظُلْماً کَثیراً کَبیراً وَ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلّا أنْتَ. فَاغْفِرْلِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ وَ ارْحَمْنی. إنَّکَ أنْتَ الغَفور الرَّحیم...
هرچه دعا در چنته داری رو کن. همین که زبانت از دعا بایستد، کارنامه‌ات را می‌گیری و مأموران، تو را به پل صراط می‌کشانند که بر روی دوزخ کشیده شده است. دعا‌هایت تمام و اخراج از دادگاه شروع، امید‌هایت پایان و ناله‌هایت آغاز می‌شوند. ولی نه! ناگهان می‌شنوی: اَلسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ الله. این تویی که به فرشتگان دست راست و چپ خودت سلام می‌دهی. نه! شکر خدا هنوز که عمرت تمام نشده و زندگی پابرجاست. قیامت و حساب و کتاب، هنوز که شروع نشده است. پس‌ ای رقیب و عتید،‌ ای زندگی! سلام. ‌ای حیات طیّبه و زندگی آبرومندانه و بدون گناه، باز هم سلام. من برگشتم. ‌ای کاتبان اعمال من! حال می‌خواهم زندگی بهتری را شروع کنم. پس جانم به قربان شما. شروع کنید به نوشتن کارهای خوبی که همین الان می‌خواهم آغاز کنم… و زندگی همچنان ادامه دارد…
حس عجیبی است. انگار شخص متهمی از زیر دار اعدام، عفو شده و فرصتی دیگر برای جبران، به او داده باشند.‌‌ همان فرصتی که بار‌ها از زبان جهنمیان می‌شنویم تا مدت اندکی به این دنیا برگردند و کارهای بهتری انجام بدهند: رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ (فاطر: ۳۷) بلی، خداوند متعال این فرصت را به تو داده. پس ببینم چه کار می‌کنی! تا نماز بعدی فرصت داری. چون در نماز بعدی، این دادگاهی، دوباره شروع می‌شود. شاید نماز بعدی، آخرین نماز تو باشد.

کمال مولودپوری

نمایش بیشتر

کمال مولود پوری

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا