تاریخ

عفو و گذشت محمدی در فتح مکه

عفو وگذشت پیامبر (ص) از مشرکان مکه در اوج قدرت

نویسنده: ایهاب کمال احمد.

مترجم:علی ملازاده.

۲۷ آذر ماه سال ۱۳۹۴سردشت .

تواضع:

ابن اسحاق می گوید:عبدالله بن ابوبکر مرا مطلع نمود هنگامی که پیامبراسلام (ص)به ذی طوی – مکانی است نزدیک مکه – رسید ودرحالی که شادمان بود و سر بر روی مرکبش گذاشته بود توقف نمود و رسول الله به خاطر اکرام خداوند از ایشان، متواضعانه سرش را این قدر فرود آورد که نزدیک بود ریش مبارکش به پشت مرکبش برسد.(۱)

رسول خدا (ص) با این پیروزی ، مغرور ومتکبر نگردید ، ایشان مثل یک غارتگر، خشمگین ومتکبرانه وارد مکه نشد ، بلکه متواضعانه وشاکرانه ، این نعمت و پیروزی بزرگ را پشت سر گذاشت(۲)

در حالی که بر مرکبش سوار بود چندین بار سوره فتح را قرائت  نموده (۳)، وآن گاه که طواف کعبه می کرد جهت رعایت ، حال طواف کنندگان با کشیدن عصا ی که در دست داشت ، حجر الاسود را زیارت نمود(۴).

بعد از فتح مکه پیامبر (ص)به منزل خویش نرفت ، بلکه در حجون (نام کوهی در بالای مکه)چادری را بر پا نمود ،و هیچ کسی را برای خروج از منزل وترک نمودن منزلش وادار ننمود.(۵)

عفو وگذشت ایشان: 

بعد از تحقق این پیروزی بزرگ  ،پیامبر (ص) در بیت الحرام نماز خواند وبا الله اکبر گفتن آن را طواف نمود،واز مسجد الحرام  خارج شد ، در حالی که قریشی دربیرون مسجد به صف ایستاده ، ومنتظر عکس العمل پیامبر بودند، پیامبر (ص) خطاب به آنان فرمودند:(لا اله الا الله وحده لا شریک له ،صدق وعده،ونصر عبده،وهز م الاحزاب وحده )پیامبر (ص) در ادامه  فرمودند: آگاه باشید تمام مال و سرمایه وخون شما در زیر چتر اسلام مصون است ، خداوند فخر وتکبر جاهلیت ، وافتخار کردن به آباء و اجداد را از شما بر داشته و آن را حرام نموده است،همه ی مردم از آدم وآدم از خاک می باشد؛

همانگونه که خداوند می فرماید ( ‏یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ‏‏) ای مردمان ! ما شما را از مرد و زنی ( به نام آدم و حوّاء ) آفریده‌ایم ، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید ( و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخّص شود ، و در پیکره‌ی جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد ) . بی‌گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متّقی‌ترین شما است . خداوند مسلّماً آگاه و باخبر ( از پندار و کردار و گفتار شما ، و از حال همه‌کس و همه چیز ) است .  ‏ ‏حجرات آیه ۱۳٫

بعد پیامبرفرمود: ای جماعت قریش،فکر می کنید با شما چگونه برخورد می نمایم ، عرض کردند ما به جز خیر از شما چیز، دیگری را انتظار نداریم  شما برادر گرامی ، وپسر برادر گرامی ما هستی .

پیامبر فرمود:(همان چیزی به شما می گویم که یوسف علی نبینا وعلیه الصلاه والسلام به برادرانش گفت:امروز هیچ کس شما را سر زنش نمی کند، بروید شما آزادید )

پیامبر (ص) عفو عمومی صادر فرمودند واز تمام قریش گذشت نمود ، قریش تصور می کردنند که پیامبر(ص) از آنان انتقام می گیرد وسخت مجازات می نماید، خون در رگهایشان منجمد گردیده، وقدرت گام بر داشتن نداشتند، ترس و وحشت سراپای وجود آنان را فرا گرفته بود ،بیم آن را داشتند که پیامبر (ص) حکم قتل آنان را صادر نماید ، واموالشان را بعه عنوان غنیمت تقسیم کند،چون مشرکین مسلمانان و  مستضعفان را آزارو اذیت فراوان داده بودند ، وخون یاران عزیز پیامبر (ص) را ریخته بودند.

بعد ازپیروزی بر این دشمن ظالم وخونخوار ،آنچه از طبیعت بشری در چنیین مواقعی انتظار می رود انتقام گرفتن بود،اماکسانی که در اوج اخلاق ربانی قرار گرفته بودند ،عفو عمومی دادند، که اندک سرزنشی در آن نبود؛ درود بر این نفسهای پاک ربانی.

 

این نمونه ی است از گذشت،وچشم پوشی پیامبر (ص) ،که تا حال تاریخ چنین چیزی را به خود ندیده است .

 این بود موضع گیری آن حضرت نسبت به کسانی که نسبت به ایشان بی ادبی کرده بودند، واو را دروغگو می خواندند ومسخره می کردند،

ایشان را از این شهر مقدس  که زادگاه وی بود بیرون کردند ،

وهمچنین اصحاب ویاران آن پیامبر را اذیت ، وحتی آنان را از خانه وکاشانه خود بیرون راندند

رسول خدا (ص)  در کنار این عفو عمومی ،نسبت به بعضی از سران وبزرگان قریش امتیاز ویژه ای داد ، مثلا

ابی سفیان، صفوان بن امیه وعکرمه پسر ابو جهل و غیره، علی رغم این همه اذیت وآزارو بی ادبی که به شخص پیامبر داشتند، نا گفته نماید این کار پیامبر برای خدا ودر جهت کسب رضایت خدا بود

 

خلیل پارسا, [۰۷٫۰۱٫۱۶ ۱۴:۴۶]

ویکی دیگری ازنمونه های دیگرگذشت رسول الله (ص) : داستان حاطب پسر ابی بلتعه می باشد؛عبید الله پسرابی رافع می گوید از علی پسر ابی طالب شنیده ام که می گفت:رسول خدا (ص) من وزبیرومقدادبن اسود را مامورکرد فرمودند :  برویدتا به باغ خاخ- مکانی است میان مکه ومدینه در فاصله ی۱۲کیلومتری مدینه-می رسید، پس در آن باغ زنی را می یابید که سوار هودج است وبا او نامه ای است، آن نامه را از او گرفته ونزد من آورید،ما به راه افتادیم تا به آن باغ رسیدیم، ناگهان آن زن را دیدیم ، پس به او گفتیم:نامه را بیرون آور.گفت که نامه ای ندارم.گفتیم:  یا نامه را بیرون می آوری،یا لباست را از تنت بیرون آورده  ونامه را پیدا می کنیم.

پس نامه را از میان گیسوهایش بیرون آورد.پس نامه را گرفتیم ونزد رسول اکرم (ص)آوردیم.دیدیم که آن نامه را حاطب بن ابی بلتعه  نوشته است است تا اینکه سران قریش در مکه  را از برخی  اسرار رسول خدا  (ص) آگاه کند.رسول اکرم (ص) حاطب را احضار کرده و به او فرمودند:ای حاطب این چیست؟ حاطب گفت:یا رسول الله در داوری علیه من عجله نکنید ؛حقیقت این است که من مردی از قریش نیستم  وکسی رل در مکه ندارم، ولی کسانی از مهاجران که با شما هستند ودر مکه بستگانی رو دارند که خانواده ها واموال خویش را به وسیله آنها حمایت می کنند، لذا من هم در این اندیشه افتادم اگر چه با قریش نسبتی ندارم ،حداقل برای آنها کاری کرده باشم وخدمت انجام داده باشم  تا با این کار توانسته باشم ازخانواده ام حفاظت نمایم  پس من این کار را به سبب کفر وارتداد انجام نداده ام وبه کفر راضی نبوده ونیستم.

رسول خدا فرمودند: (حاطب راست گفتند)  حضرت عمر رضی الله عنه گفت:یا رسول الله،اجازه بدهید تا گردنش را بزنم ،رسول اکرم (ص)فرمودند:(ایشان در جهاد علیه کفار در بدر حضور داشته اند،رسول اکرم (ص) به ایشان فرمودند : هر چه دوست دارید انجام بدهید شما را بخشیدم. والسلام علیکم ورحمه الله            

 

منابع:

۱-سیره ابن هشام(۴۱۰۷))

۲-السیره النبویه الصحیحه (۲/۴۸۲)،الرحیق المختوم(ص:۱۰۹)

۳-اخرجه البخاری(۳۹۴۵) از حدیث عبدالله بن مغفل.

۴-سنن ابی داود(۱۶۰۳)از حدیث ابی طفیل.

۵-السیره النبویه الصحیحه(۲/۴۸۲).

۶-   سیره ابن هشام(۴/۱۰۷۸)،وزاد المعاد(۳/۴۰۷،۴۰۸).

۷-محمد رسول الله منهج ورساله(۴/۳۳۸)،و السیره النبویه فی ضوء القرآن و السنه(۲/۴۴۸)،و السیره النبویه الصحیحه(۲/۴۸۱٫

۸-البخاری(۴۵۱۱)،ومسلم(۳۱۹۶).

 

منبع:

 شبکه الالوکه

والسلام علیکم و رحمه آلله

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا