اصول

زمان وچگونگی پیدایش علم اصول فقه

 

آنچه قطعی ومسلم است در مورد زمان پیدایش علم اصول فقه آنست که این علم با پیدایش فقه ایجاد شده است، چه مادام که فقهی وجود دارد، بدون شک وجود اصول و قواعدی هم برای آن لازم است، آنگاه اجتهاد شخص مجتهد مقبول ومعتبر خواهد بود.

هرچند ایجاد فقه و اصول فقه مقارن هم بوده است، اما تدوین فقه بر تدوین اصول فقه پیشی گرفته است، بدین معنا که قبل از پایه ریزی قواعد اصول فقه وپیرایش مسائل آن وجداسازی آن از سایر علوم، فقه تدوین گردید ومسائل آن تهذیب وقواعد آن ترسیم شد وبصورت ابوابی منظم نظم یافت؛ اما این بدان معنی نیست که اصول فقه فقط در هنگام تدوين آن بود که ایجاد شد وقبلا وجود نداشت، یا اینکه فقها در استنباط احکام بر اساس قواعدی معین عمل نمی کرده اند؛ نه، بلکه واقعیت آن است که قواعد و روش های این علم در نفوس مجتهدان وجود داشته وآنان در روشنایی آن قواعد عمل می کرده اند، گر چه به این امر تصریح نکرده اند؛همان گونه که عادت براین است که هر چیزی نخست ایجاد می شود وسپس تدوین می گردد.

برای مثال این رویه را در علم نحو ودر تمامی علوم وجود دارد، همچنانکه عرب ها در کلام خود فاعل را مرفوع ومفعول را منصوب ساخته اند وقبل از تدوین علم نحو، بر اساس همین قواعد و سایر قواعد عمل کرده اند، در سایر علوم نیز به این حالت بدون شک صدق خواهد کرد.

پس اصول فقه، از زمان پیدایش فقه و بلکه قبل از نشأت فقه وجود داشته است، چون اصول فقه، قوانین استنباط و موازین آرا ونظرات فقها است، اما نیاز به تدوین آن در ابتدای پیدایش آیین اسلام مشهود نبود، چون باوجود رسول الله (ص) نیازی به بحث و گفتگو درباره ی قواعد این علم وجود نداشت چه برسد به اینکه نیاز به تدوین آن وجود داشته باشد، چرا که رسول خدا (ص) خود تنها مرجع فتوا بیان احکام بودند واصلا هیچ انگیزه ای برای اجتهاد فقاهت باوجود مبارک ایشان وجود نداشت وچون اجتهادی وجود نداشته، پس نیازی هم به روشهای استنباط احکام وجود نداشته است.

اما بعد از وفات پیامبر ص وقایعی روی داد که گزیری از درافتادن ورویارویی با آنها با اجتهاد واستنباط احکام آن حوادث از قرآن وسنت وجود نداشت، اما چون فقهای اولیه بازبان عربی وأسلوب های آن و وجوه دلالات ألفاظ وعبارات آن بر معانی وآگاهی از اسرار تشریع واسباب نزول قرآن و ورود سنت و..,احاطه داشتند خود را نیازمند به بحث درباره ی اصول و ضوابط اجتهاد نمیدیدند.

بعد از عصور طلایی اصحاب (رض) وتابعین، سرزمین های اسلامی گسترش یافت و حوادث و وقایع بسیاری روی داد و عرب ها با غیر عرب ها اختلاط یافتند، به نحوی که زبان عربی سلامت اولیه ی خود را از دست داد و اجتهاد و مجتهدان وروش های اسنتباط آنان تعدد یافت ومجالس مناقشه وجدل توسعه پیدا کرد و کم اشتباهات بنام دین زیاد شد وبنا به این دلایل، فقهای دلسوز امت به این فکر افتادند که اگر برای اجتهاد اصول وقواعدی وضع نکنند افرادی عامدانه یا جاهلانه به اجتهاد پرداخته که هم باعث خدشه دار نمودن دین وهم موجب سردر گمی امت خواهند بود.

فقها بر اساس اسلوب های زبان عربی ومبادی و مقاصد آن واسرار شناخته شده ی شریعت ومراعات مصالح تشریع وروشهای اصحاب وتابعین ،مجموعه قواعدی را پایه گذاری کردند که بعد ها ((اصول فقه)) نام گرفت.

در مورد این که چه کسی برای اولین بار در اصول فقه دست به تألیف زد ،اقوال گوناگونی نقل شده است.

برخی گفته اند اولین مؤلف اصول فقه قاضی أبو یوسف شاگرد إمام أبو حنيفه بوده است، اما چون چیزی از نوشته های آن بزرگوار به ما نرسیده است نمیتوان برآن قول تکیه نمود.

اما قول رایج ومشهور ومستند ومعتمد درمیان علما این است که اولین مدون ومؤلف در علم اصول فقه امام محمدبن ادریس شافعی رح، متوفای 204 هجری بوده است.

امام شافعی دراین رساله بادقت وعمق بسیار درباره ی قرآن بیان احکام آن وتبیینات قرآن وسنت، اجماع و قیاس، ناسخ و منسوخ، امر ونهی، استدلال به خبر واحدو بسیاری مسائل دیگرپرداخته است.

پس از ایشان تألیفات زیادی توسط علما انجام گردید که هم اکنون تمامی زحمات وتلاشهای خداپسندانه ی آن بزرگواران در دسترس اهل علم میباشد، خداوند از ایشان راضی بادو مارا در زمره ی آن روشنگران قرار دهد. آمین

 

تحقیقی از:عبدالواحد رحمت الله

نمایش بیشتر

عبدالواحد رحمت الله

نویسنده و شاعر و مترجم آذربایجان غربی - مهاباد خطیب و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا