
نویسندە: کلثوم حسنزاده
شیخ رئوف نقشبندی (ر.ح) فرزند شیخ محمد (معروف به ابن شیخ و مشهور به سعدی دوم) و نوه عارف پرآوازه شیخ محمدامین نقشبندی (اهل روستای بیژوه از توابع آلان سردشت) نوه شیخ احمد عثمان نقشبندی است.
بدنیا آمدن و کودکی شیخ عبدالرئوف نقشبندی در دومین روز ماه مبارک رمضان سال 1357 هجری شمسی، در خانوادهای عرفانی و روحانی از توابع آلان سردشت در روستای اسلام آباد (بیژوی) چشم به جهان گشود. عبدالرئوف در همان دوران کودکی که هنوز سنش به 5 سالگی نرسیده بود، در خدمت پدرش حروف الفبا را یاد گرفته و کم کم در جلسات و موعظه هایش شرکت می کند و کتابهای معروف اولیه علوم دینی را میخواند و مراحل اولیه را پیش پدرش شروع میکند. اما در همان دوران کودکی پدر عزیزش را از دست می دهد و عبدالرئوف به یتیمی زندگی را پشت سر مینهد. ولی به کمک پدربزرگش شیخ محمد امین و با سرپرستی دلسوزانهاش، مجید عبدالرئوف، احساس بی پدری را از خود دور میکند و راه و روش جدیدی در اخلاق و رفتار و زندگیش را در پیش می گیرد و به سوی کمال پیش می رود.
همانطور که شیخ رئوف خود فرموده: زمانیکه شاگرد پدرم بودم زیاد در فشار بودم، اما پدربزرگم خواندن را خیلی در نظرم شیرین و پر از مهر و محبت کرد و به همین خاطر مرحله تازهای در زندگی کودکی ام شکل گرفت و روشی دیگر را برگزیدم.
عرفان:
عبدالرئوف در همان دوران کودکی در جلسات عرفانی خانقاه پدر و پدربزرگانش شرکت میکرد و بعد از درس روزانه و به خاطر علاقهاش به تصوف و با راهنمایی هوشیارانه شیخ محمدامین، راه عشق حقیقی را انتخاب کرده و به طرف خانقاه عرفانی شیخ عثمان بیاره در سراج الدین سانی در بیاره و نزدیک سنندج میرود و در آنجا به کمک و راهنماییهای شیخ سراج الدین، مشغول یادگیری اخلاق و صفات خوب درونی خود میباشد و تمام مراحل طریقت را به سوی خداوند با موفقیت و سربلندی میگذراند و اجازه خلافت در طریقه نقشبندی را از استادش دریافت میکند و در همان زمان که در خدمت شیخ عثمان در روستای دورودی سنندج بوده، در خدمت عالم بزرگ و عزیز و مشهور(ر.ح)، ماموستا ملا محمد باقر بالک بهره زیادی میبرد و زمانی که از خدمت ایشان دانش بسیاری بدست میآورد اجازه نامه را از ایشان هم دریافت میکند.
ابتدای خواندنش:
شیخ رئوف در دوران کودکی به دستور پدرش مشغول خواندن درس دینی میشود و تا زمان وفاتش در خدمت او میباشد، بعد از آن به خدمت پدربزرگش میرود و علم های اولیه عربی و فارسی را میخواند و تا سن 12 سالگی تمام علم های صرف و نحو عربی را یاد میگیرد. ایشان هر چند به مدرسه دولتی نرفت اما خیلی زیرک و دانا بود و به همان گونه که اهل عرفان بود، اهل شعر و نویسندگی و ادبی هم بود و احساس خیلی خوبی داشت که نوشتههای از شعر به زبان فارسی و کوردی و عربی از خود به جای گذاشت.
ایشان به جز علوم دینی، اهمیت زیادی به علوم دیگر هم میداد و بر عکس بیشتر کسانی که در زمان او فکر میکردند که علوم غیر دینی، علم شیطان است، ماموستا شیخ رئوف هر دو علوم را لازم دانسته و با همدیگر تکمیل میشوند.
ایشان در خدمت پدربزرگش درس اخلاق را میآموزد. بعد از اینکه نبوغ او دیده میشود، بنا به خواسته پدربزرگش به مدرسه علوم دینی دولکان، از منطقه آلان سردشت میرود و در آنجا در خدمت ماموستا ملا علی محمودی به خواندنش ادامه میدهد و در آنجا کتاب جامی، شافیهی ابنالحاجب و ذات الشفاءی شیخ جوزی و کتاب های علوم دیگر را میخواند، و بعد از چند ماه هر دو کتاب را حفظ میکند. از آنجا بعد از چند سال به دلیل بسته شدن مسجد از طرف ژاندرمری، به دستور پدربزرگش به طرف روستای گهلالهی کوردستان عراق و به خدمت ماموستا ملا محمد بوکانی معروف به رئیسی و ماموستای گهلاله میرود. ماموستا ملا محمد در مقام خیلی بالا و با روش مخصوص به خود تدریس میکرد، شیخ رئوف در اوایل ورودش، زیاد چیزی را از او درک نمیکرد (نمیفهمید) و به نظرش ماموستا زیاد دانا و اهل علم نبود. به همین دلیل به مدت چهارماه به طرف ماموستای قبلی خود یعنی ماموستا علی برگشت.
اما طولی نکشید که او را تشویق و وادار کردند که به روستای گهلاله برگردد و ماموستای گهلاله همه به دلیل زیرک بودن و علاقمندی و استعدادش دوباره شیخ رئوف را پذیرفت. بعد از چند سال به شهر سردشت پیش ماموستا علی محمودی برگشت و بار دیگر به گهلاله رفت و این بار چهرهی دیگری از علم و دانش و بزرگی ماموستا برایش ظاهر شد، برای همین تا آخر تعلیم و یادگیریش نزد ایشان میماند و در هفدهم صفر سال 1380 هجری قمری، یعنی بیستم خرداد 1339 هجری شمسی طی مراسمی اجازهنامه فتوا و تدریس را دریافت کرد.
بعد از گرفتن اجازهنامه به محل زندگی خود یعنی روستای بیژوه برگشت و مدرسه علوم دینی در سه مقطع (ابتدایی و متوسطه و نهایی) را بنا کرد که در این مورد خدمت زیادی به مردم جامعهاش کرد. بعد از آن که ماموستا صالح نجیبی به بیژوی برگشت مسئولیت تدریس را به ایشان واگذار کرد و ماموستا شیخ رئوف مشغول نوشتن و ترجمه و تحقیق شد. بعد از انقلاب ایران به سردشت رفت و اوایل در مسجد (محمد رسول الله) و بعد از آن در خانقاه مشغول امر ماموستایی میشود.
شیخ رئوف و شخصیت اجتماعی او:
ماموستا شیخ رئوف انسان بزرگ و با شخصیتی بود که در جامعه جایگاه بخصوصی داشت و نزد مردم خیلی عزیز و شخصیت مهمی داشت. ایشان در دوران کودکیاش در خانوادهای متدین و اهل عرفان چشم به جان گشود و به دلیل اینکه مردم کورد خیلی دین دوست و احترام زیادی برای ماموستایان میگذارند، ماموستا شیخ رئوف در این مورد از انسانهای باشخصیت و بزرگی در جامعه بشمار میآمد و به دلیل اینکه در مورد مسائل دینی آگاهی زیادی داشت، به مانند یک پیشوا یا یک رهبر در منطقه کوردستان بخصوص در سردشت مشهور شد.
خانواده ماموستا اهل عرفان بودند و ماموستا شیخ رئوف هم مانند آنان راه پدر و پدربزرگش را ادامه میدهد و با این شیوه با اهل تصوف یکی میشود. خودش که مرید شیخ سراجالدین عثمانی بود، برای دیدنش به بیاره رفت و آمد میکرد.
ماموستا انسانی خداپرست بود و به اندازه تواناییاش مشغول عبادت و ستایش خداوند بزرگ بود. ایشان هر چند روش طریقت نقشبندی را انتخاب کرده بود، اما به مانند عدهای از آنها گوشهگیری و انزوا را پیشه خود نساخت و با مردم همنشین شد، و همین کارش او را در نزد مردم عزیزتر کرد. یعنی هم پایبند به شریعت و هم طریقت بود. ایشان بین مردم هیچ فرقی نمیگذاشت و با همه گروه و دستهها ارتباط داشت. با انسانهای مستمند و ثروتمند رفت و آمد میکرد و در شرق و غرب دوستانی داشت. ایشان انسان میانهروی بودند و از تفریط و افراط و کوتاهی خود و دیگران را بر حذر میداشت.
ماموستا با شاگردانش ارتباط خیلی خوب و دوستانهای داشت هر چند در آن زمان طلبه و شاگرد ارتباط زیادی با استادشان نداشتند اما ایشان به مانند پدر با ایشان رفتار میکرد.
از میان طلبههای که پیش شیخ رئوف درس خواندهاند میتوانیم به ماموستا ملا ابوبکر نصیری محمد کریمی، ماموستا ملا ابوبکررسولی، ماموستا ابوبکر فلاحی، ماموستا عبدالقادر کوردی و دکتر عبدالقادر قادری اشاره کنیم.
شیخ رئوف یکی از شاعران زیرک و باهوش بود و درباره شعر به استادی بزرگ تبدیل شد و به راهنمایی برای ماموستا محمدامین امینیان که از دوستانش بود، تبدیل شد.
وصیت پدر شیخ رئوف در مورد گلستان و بوستان سعدی:
ماموستا شیخ رئوف گلستان و بوستان سعدی را خیلی دوست داشتن و عاشق آن بود و از آن زیاد استفاده میکرد. چون خانوادهاش به این دو کتاب اهمیت زیادی میدادند و پدر عزیزش مرتب به ایشان میگفت: ” که بعد از مرگش گلستان و بوستان برایشان به مانند پدر باشد و از پند و اندرزش استفاده کنند”.
ماموستا شیخ رئوف از زبان همسرش:
ماموستا هر چند دارای مقام بلند و علمی و فرهنگی و ایمانی بلند بود، اما چیزی که در نگاه اول انسان را متوجه خود میسازد، اخلاق خوب، خاکی بودن، زندگی ساده و راستگو بودنش بوده که ممکن است امروز کمتر این خصایص در کسی دیده شود. در یک جمله ماموستا صاحب کمالات و دارای صفات خوب بود.
یکی از مهمترین صفات ایشان این بود که همیشه با وضو کارهایش را انجام میداد. ماموستا همیشه به ما توصیه میکرد که به یاد خدا باشیم چون خدا آگاه به کردار و اعمالمان است و همچنین توصیه می کرد کردار و اعمال روزانه خود را محاسبه و بررسی کنیم.
از مهم ترین و بهترین خصوصیت شخصیتی ماموستا بعد از 16 سال دوری که در ذهنم مانده است: ” انسانیت و مهربانی نسبت به من و فرزندانش و همه اطرافیانش بود. من از احترام زیادی نزد ایشان برخوردار بودم و با خوبی و مهربانی با من و فرزندانش رفتار می کرد.” دعایی که مرتب بر زبانش جاری بود و از همه دعاها در نزدش افضلتر و مهمتر و من و فرزندانش را به خواندنش توصیه می کرد: ” اینکه خدایا نتیجه اعمالم چنان نباشد که بعد از مرگم آرزوی بازگشت به دنیا را داشته باشم تا دوباره فرزندانم را تربیت و یا نوشتههایم را تغییر دهم و آنها را اصلاح کنم”.
مهم ترین وصیت ماموستا به فرزندانش:
” فرزندانم هر وقت احساس کردید که مسئولیت خود را به درستی انجام دادید خوشحال باشید و خودتان را زیاد درگیر مادیات نکنید. مطمئن باشید که این فرصتی است که خداوند بزرگ در اختیار شما گذاشته تا در خدمت مردم، جوانان و کودکان و طرفداران حق و راستی باشید”.
بیشترین احساس را در درس و تدریس داشته باشید. هرگاه تأثیری در پیشرفت جامعه داشتید، بدانید که زندگی میکنید و خوشبخت هستید. همیشه سعی کنید که فرهنگ بالایی داشته باشید، فرهنگ در نزد ایشان اهمیت بسیار وسیع و گستردهای داشت، اینکه انسان را برای رسیدن به آرزوهایش و رسیدن به خدا آماده میکرد که این روش هم زیرکی و لیاقت خاص خود را میطلبد و بدون شک کسی که درون پاکی داشته باشد، تعلیم و تعلم باعث خوشحال شدنش میشود و به این معنا نیست کسانی که مدرک تحصیلی دارند از فرهنگ بدور هستند (بی فرهنگ هستند).
وفات ایشان:
شیخ رئوف مدتی بود که خود را برای لقای خالق جهان هستی آماده کرده بود و آرزوی رسیدن به او را داشت و (موتوا قبل ان تموتوا) را انتخاب کرده بود. خدمت به دین و آئین مبارک اسلام در تمام دوران زندگیش مشخص و روشن بود و نزدیک به چهل سال زمان حیات مبارکش را به تدریس و راهنمایی و تربیت و نوشتن اختصاص داده بود. زمانیکه 63 سالگی را پشت سر گذاشت در هیجدهم دی ماه سال 1381 هجری با زبان روزه در حالیکه با 11 نفر از دوستانش از مراسم فاتحه خوانی یکی از خویشاوندان از پیرانشهر به طرف سردشت در حال برگشت بودند، در تصادفی نزدیک روستای (چهکۆ) به دیار باقی شتافت. به راستی که وفات این عالم بزرگ و توانا، جامعه علمای دینی را در غم و اندوه فرو برد.
نوشتههای ماموستا:
شیخ رئوف که خدا از او راضی باشد، انسانی بسیار دانا و مفید و دارای احساس و دستی توانمند بود و برای ترقی و پیشرفت علم و ادب و عرفان از راه نوشتن آخرین خدمت خود را تقدیم جامعه بشری کرد و به مانند ستارهای درخشان در آسمان علم و دانش درخشید و مایه افتخار و سربلندی شهرستان سردشت بخصوص منطقه آلان شد. هر چند ماموستا با کمال سادگی در چند جا به این اشاره میکند و میگوید: که (شرم دارم با نوشتههای اندکی که دارم خود را در ردیف نویسندگان بشمار آورم). اما در ادامه نوشته: (زمانیکه من نبودم نوشتههایم به یادگاری بماند).
برای همین قلم را به دست گرفت و با نوشتن و ترجمه، تعدادی نوشتههای مهم و پرمنفعت در مورد علومهای متفاوت به زبان کوردی و فارسی و عربی از خود به یادگاری به جا گذاشت که شامل 40 کتاب و بیشتر از 20 خطبه است. در اینجا به تعدادی از نوشته های مفید ایشان اشاره میکنیم:
الف)- نوشتهها به زبان کوردی:
١- پەرتووکی گوڵزاری ئەدەب (دیوانی شێعر)
٢- ڕاڤەی ڕەئوف له سەر عەوامیلی شێخ مەعروف (نودهی) (زانستی نەخو)
٣- وتووێژی دکتۆر له گەڵ خاڵی پیر (بیروباوەڕ)
٤- دیاری کەلانه بۆ مامه شوان (ئەدەبیات و شێعر)
٥- ژیانی پێغەمبەران
٦- وەنینی گەوهەر به کوردی لهسەر شەرحی قەسیدەی بوردیه
٧- وێنەی چراگاز بۆ حاجی که چوو بۆ خاکی حیجاز (ڕێ و ڕەسمی حەج)
٨- دابەش کردنی میرات به گورجی له سەر شەرحی فرائضی قزلجی
٩- ڕووباری ئەدەب (کەشکۆڵ)
١٠- هەڵنانەوەی تەفسیری ڕەوان
ب)- نوشتهها به زبان فارسی و عربی:
1- رسالهای در مورد واقعه غدیر
2- رسالهای در مورد مبعث حضرت رسول (صلی الله علیه و سلم)
3- کوکبالدریه فی اصول الوقفیه (سەبارەت به زانستی ئەوقاف)
4- مجادلةالسیف و القلم
5- الإهداء الی القراء فی احکام وقوف الکلام
6- القال حول الحال
7- مجمع المتون مع بعض الفوائد(ادبیات و صرف و نحو)
8- النقشبندیه علی الصمدیه (ڕاڤەیەک له سەر کتێبی سەمەدیه)
٩- حکایات الصالحین )تذکره
10- هل من ناصر
11- مقدمهای قدوسی (فلسفه و کلام)
12- ترجمه زندگانی زرتشت
13- اختران ثابت و سیار آلان سردشت
14- دفتر حاوی یادداشتهای مختلف (کەشکۆڵ)
15- مقدمهای بر کتاب مصباح الهدایه حسین فردوسی (حهدیس ناسی)
16- شرح بدیع
17- رسالهی جفر معشر
18- انیس الجلیس (زندگی نامه خود نوشت ماموستا شیخ رئوف به زبان فارسی)
19- گنجینه گرانمایه
20- خطبهها
21- رسالهای در مورد وحدت وجود
22- فرهنگ اصطلاحات فارسی به عربی
23- رساله اعلام جرم به چراغ راه پیچیده
24- زندگی نامه حضرت شیخ محمدامین نقشبندی و تتمه فرمایشات او
25- اثبات وجود خدا
26- رساله حرمت ثروت اندوزی از طریق قاچاق، یکی از احکام ثانویه فقهی است.
27- آیینه جهاننما (نجوم و فلکیات)
28- عصای موسی (نقد بر بهائیت)
29- مجموعه مقالات
30- تقویم 400 ساله کوردی
31- صیقل آیینه
32- شرحی بر باب «مقطوع و موصول و حکم التاء» بر کتاب تجوید شیخ جزری
33- باغستان راستان
34- شرح اقسیالامانی
35- اسلام تا چه حد نسبت به حقوق زنان اقدام کرده است؟
36- مقدمهای بر کتاب بهشت کردستان
37- رسالهای با عنوان تخفیف در تطور علوم تفسیر و علوم الحدیث
38- و چندین اثر و خطابه دیگر
از خداوند بزرگ میخواهیم که بهشت پهناور و وسیع را نصیب ایشان گرداند و با پیامبران و صالحان و شهیدان زندگی کند. در آخر از خانواده محترمشان و همچنین از ماموستا محمدامین امینیان از دوستان دیرین ماموستا شیخ رئوف که اطلاعات زیادی در مورد ایشان به من دادند بسیار سپاسگزارم.
خداوند به همه عزیزان پاداش خیر دهد.
ترجمه از کردی: ناهید ایران
درود بر شما و بر منهجتان
شاعر فارس در رابطه با بزرگداشت نام و یاد بزرگان اینگونه میفرماید
نام نیک رفتگان ضایع مکن. تا بماند نام نیکت بردوام
واقعا استاد شیخ عبدالرؤف نقشبندی، از چهره های بارز علمی و عرفانی در سطح کردستانات بودند.ایشان با زیبایی و مهارت خاصی، و کاملا استادانه علم و عرفان عملی و نظری را به تشنگان معرفت و حقیقت میرساندند.
متاسفانه دنیای علم و عرفان و تشنگان راه حقیقت از برکت وجودشان محروم شدند.
از شما نویسنده عزیز هم بابت انتشار این مطالب ارزشمندتان سپاسگذارم