گفتگو

اباضيـه

اباضيه گروهي ميانه رو از گروه هاي خوارج است، پيروان اين مذهب خود را از جملهء خوارج نمي شمارند، بلكه مذهب خويش را مذهبي اجتهادي و فقهي  از مذاهب اهل سنت مي دانند، مثل مذاهب چهار گانهء ديگر اهل سنت، يعني :  حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي0

– تأسيس وافراد برازنده:

– تأسيس كنندهء اين مذهب عبدالله بن اباض مقاعسي مرُي است، كه به اباض منسوب مي شود و آن قريه اي در يك جانب يمامه است.

– از اشخاص برازندهء شان جابرابن زيد ( 21- 96هـ )  است، وي از جملهء كساني است كه نخستين تدوين كنندگان حديث شمرده مي شوند، علوم خويش را از عبدالله ابن عباس، عائشه، انس ابن مالك، عبدالله ابن عمر و ديگر بزرگان صحابه ، اخذ نموده است.

-ابوعبيده مسلمه ابن ابي كريمه : از مشهور ترين شاگردان جابرابن  زيد است.

وي بعد از جا برابن زيد مرجع اباضيه گرديد ، ومشهور به لقب ” قفاف” است.

-ربيع بن حبيب فراهيدي: وي در نصف قرن دوم هجري زندگي نموده، ومسندي [كتابي به طرزمسند] از احاديث نيز تصنيف نموده كه بنام (مسند ربيع بن حبيب) ياد ميشود، اين كتاب مطبوع ومتداول است.

-ازجملهء  امامـان شان درشمـال افريـقا، در دوران حكومـت عباسي: حـارث بن  تليد، بعد از وي ابوخطاب عبدالاعلي بن السمح معافري،  بعد از وي ابو حاتم يعقوب بن حبيب، بعد از وي حاتم مروزي بود

-آن امامان شان كه بعد از يكديگر، در دولت رستمي بر تاهرت مغرب حكومت كردند عبارت اند از: عبدالرحمن، عبدالوهاب، افلح، ابوبكر، ابواليقظان، ابو حاتم0         

  -از جملهء علماء شان :

1-سلمه بن سعد: وي در اوائل قرن دوم، مذهب شان را در افريقا نشر نمود0

2-ابن مقطع الجنوني: علوم خويش را دربصره فرا گرفت ، بعد به وطن خود، در (جبل نفوسه) كه در ليبيا واقع است، باز گشت تا درنشر مذهب اباضي سهم گيرد0

3-عبد الجبار بن قيس مرادي : وي در دوران امام شان حارث بن تليد، قاضي بود0

4-سمح ، ابوطالب: وي از زمرهء علماء شان در نصف دوم قرن دوم هجري به شمار ميرفت0 در دوران عبدالوهاب بن رستم تا مدتي وزير وي بود ، بعدا منحيث والي وي بر جبل نفوسه واطراف آن در ليبيا ايفاي وظيفه نمود0

5-ابوذر ابان بن وسيم : از جملهء علماء شان، در نصف اول قرن سوم هجري بوده، ومنحيث والي براي افلح بن عبدالوهاب، بر مناطق طرا بلس ايفاي وظيفه نموده است.

افكار ومعتقدات :

-اباضيها به تنزيه مطلـق پروردگار دعـوت مي كنند، وآنچـه از قرآن كـريم و

احاديث شريف را كه ظاهرا افادهء تشبيه مي نمايد طوري تأويل مي كنند كه معني داشته باشد ومفضي به تشبيه نشود، اسماء حسني وصفات را براي خداوند عزوجل ثابت مي نمايند، همانطوري كه خداوند آنها را براي خويش ثابت كرده است ، ( مثلا ) استواء خداوند برعرش بايد تأويل مجازي شود،و دست خداوند(كه در قرآن آمده ) بايد به قوت ويا به نعمت تأويل شود0

به ديدار خداوند  در آخرت قائل نيستند، و در اين مورد از اين ايت: (لاتدركه الأبصار) استدلال مينمايند.

-برخي مسائل آخرت را ، از قبيل ترازوي اعمال وپل صراط وغيره، تأويل مجازي ميكنند.

-افعال انسان را خداوند خلق كرده، وخود انسان كسب نموده است، درين مسئله آنان موقف وسطي ميان قدريه و جبربه اتخاذ نموده اند0

صفات خداوند زياده بر ذات خداوند نيست بلكه عين ذات خداوند  هستند

-قرآن كريم نزد آنان مخلوق است

-به «المنزلة بين المنزلتين» قائل نيستند [چنانكه معتزله ها به آن قائل اند]يعني ميان كفر وايمان جاي سومي وجود ندارد زيرا آندو، مانند زندگي وموت، ومانند حركت وسكون ضد همديگر اند، وميگويند هر گاه كسي از ايمان خارج شود دركفر داخل مي شود،[ چون جاي سوم وجود ندارد] ، بنابرين كسي كه مؤمن نبود حتـمي كافراست، درين مسئـله به اين قول خداوند  استدلال ميكنند: (إماشاكرا وإماكفورا ).

-مردم به نظر آنها به سه گروه تقسيم مي شوند:

1-مؤمناني كه تقاضاهاي ايمان خويش را پوره كرده اند

2-مشركاني كه شرك شان ظاهر و آشكار است

 3-گروهي كه كلمهء توحيد را مي خوانند وبه اسلام معترف اند، ولي در سلوك وعبادت ملتزم به اسلام نيستند ، بنابرين اينها مشرك نيستند زيرا به توحيد ويكتايي خداوند  اقرار دارند ، ومؤمن نيز نيستند، چون آنان به  آنچه ايمان تقاضا دارد ملتزم نيستند ، پس اين گروه در احكام دنيا بامسلمانان اند، به خاطر اقرار شان به توحيد، ودر احكام آخرت، به خاطر عدم وفاي شان به ايمان  ومخالفت شان با آنچه توحيد تقاضا مي كرد بامشركين اند0

-وطن مسلمانان ديگر كه مخالف آنان اند دار توحيد است، جز اردوگاه پاشاه كه آن دار بغي ميباشد

– عقيده دارند كه مخالفين شان، از اهل قبله، كافر هستند نه مشرك، عروسي ومناكحه با آنان جائز است، ميراث بردن ميراث دادن به آنها حلال است، غنيمت اموال شان از قبيل سلاح، اسپ وغيره اسباب جنگي درست بوده، وغنيمت اشياء ديگر شان حرام است                            

 –مرتكب كبيره كافر است، وممكن نيست كه در حال گناه كردنش و اصرارش بر

آن، بدون توبه از آن، داخل جنت شود، زيرا خداوند گناهان كبيره را، براي مرتكبين آن، تاكه قبل از مردن توبه نكنند، نمي بخشد

-برای كسي كه گناهي از گناهان كبيره را مرتكب مي شود لفظ “كافر” را استعمال مي كنند، آنهم به اين فكر كه اين كفر كفر نعمت است، نه كفر ملت، ولي اهل سنت والجماعت براي وي كلمهء ” عاصي “يا ” فاسق ” را استعمال مي كنند ، وبه نظر اهل سنت كسي كه درين حال ( درحال فسق وعصيان ) بميرد در دوزخ تا وقتي عذاب مي شود كه ازگناه پاك شود، بعد ازآن به جنت برده ميشود.

-خلافت مخصوص به قريش نيست، بلكه هر مسلماني كه در آن شرائط خلافت موجود باشد صلاحيت خلاف را دارد، و هر خليفه اي كه منحرف شود مناسب است بر طرف كرده شود و ديگري در جايش تعيين گردد

-خلافت به طريق وصيت در مذهب آنان باطل و نادرست مي باشد، و بايد خليفه از راه بيعت تعيين گردد وتعدد خلفاء ( پادشاهان ) در چندين جاي درست است.

قيام در مقابل پادشاه ظالم را نه واجب مي دانند و نه هم از آن منع ميكنند، بلكه آنرا جائز مي دانند، اما وقتي اوضاع براي قيام مناسب باشد، و ضرر قيام هم كم ارزيابي شود آنگاه همين جواز به طرف وجوب نزديك ميشود، و اگر اوضاع براي قيام مناسب نباشد  و ضررها هم زياد به نظر بيايد ودرحصول مطلوب هم چندان اطمئنان وجود نداشته باشد آنگاه جواز به طرف عدم جواز ومنع نزديك ميشود،بازهم درهيچ وضع از قيام منع صورت نمي گيرد، وكتمان حق ( و بازنشتن)  در صورتيكه پادشاه ظالم باشد، به هيچ وجه خوشايند نيست0

-مي گويند: پدر پدر [باباي پدري] در نگهداري طفل [حضانة] از مادر مادر [مادر كلان] مستحقتر است، واكثر مذاهب به خلاف آن قائل اند0

مي گويند: پدركلان برادران را از ميراث محروم ميسازد در حاليكه ديگر مذاهب قائل اند كه برادران با پدركلان در ميراث شريك مي شوند.

-نزد آنان دعاء كردن به شخص به خوبي هاي جنت و آخرت درست نيست مگر به شخصي كه مسلمان باشد و مقتضيات دين خودرا به طور كامل آنجام دهد و به سبب طاعت خويش مستحق ولايت باشد أما دعاء كردن به نيكي هاي دنيا و يا به خيرهائيكه إنسان را أز أهل دنيا بودن برهاند و أهل آخرت سازد اين نوع دعاء براي هر مسلمان درست است چه متقي باشد و چه گنهگار.

-آنان گروهي مي داشته باشند بنام ( حلقة العزابة) كه تعداد محدودي را در بر ميگيرد و متشكل از أفراد دانشمند و مصلح أهل قريه مي باشد، اينان تنظيم امور ديني،  تعليمي، إجتماعي و سياسي جامعهء اباضي را بدوش دارند همچنان اينها در زمان ظهور و دفاع حيثيت مجلس شوري را دارا ميباشند  أما در زمان خمول وكتمان وظايف إمام را بذمه ميگيرند و أمور إمامت را پيش ميبرند. 

-آنان گروپ ديگري دارند بنام ( ايروان ) اين گروپ مجلس شوري را  تشكيل ميدهد و همكار (حلقة العزابة) ميباشند، بنابرآن اين گروپ قوهء دوم را در قريه تشكيل ميدهد، يعنى بعد از قوهء عزابة اينها هستند .

-در ميان خويش حلقاتى تشـكيل ميدهند كـه متصدي جمع آوري زكاة و توزيع آن به مستحقين و فقراء ميباشند، و از خواستن زكاة، كمك و هر نوع چشم داشتن در مال مردم شديدا منع مينمايند .

-از گروه اباضي چندين فرقهء ديگر انشـعاب كرد كه حـالا از آنان أثري باقي نيست و آنان قرار  آتي اند:

-حفصيه: پيروان حفص بن أبي المقدام.

-حارثيه : پيروان حارث اباضي.

-يزيديه : پيروان يزيد بن انيسه.

 -سائر اباضي ها از افكار اين گروه ها بيزاري خويش را اعلان نموده اند و آنان را  بخاطر پرا گنده گويى و دوري شان از خط سير اصلي اباضي كه تا امروز باقي است كافر ميدانند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-اباضي ها  به قرآن، حديث،  إجماع، و قياس اعتماد نموده از آنها استدلال مينمايند.

-از مذهب أهل ظاهر نيز متأثر اند  چون در بعضي مواضع نصوص ديني را  تفسير ظاهري و حرفي مينمايند.

همچنان از مذهب معتزله متأثر بوده قول  به مخلوق بودن قرآن كريم مينمايند.

انتشار و جاهاي نفوذ :-

آنان در جنوب جزيرة عربي نفوذ و ظهوري داشتند، بحديكه به مكهء مكرمه و مدينهء منوره رسيده بودند و در شمال افريقا  دولتي  داشتند  بنام  دولت  رستميه كه پايتختش تاهرت بود.

-حكمروائي آنان در شمال افريقا به مدت يكصد و سي سال پي در پي بطور مستقل ادامه يافت تا آنكه فاطمي ها حكومت شان را از ميان برداشتند.

اباضيه در عمان نيز دولتي مستقل برپا كردند كه تا عصر حاضر نيز حكمفرمايان اباضي بر آن حكومت ميكنند.

-از جاهاي تاريخي شان ( جبل نفوسه) در ليبيا ميباشد، كه پايگاه شان بوده و از همان جابه نشر مذهب اباضي پرداخته و امور گروه اباضي را تنظيم مي نمودند .

آنان وجود خويش را تا امروز در عمان , حضرموت, يمن , ليبيا , تونس، الجزائر، و صحراء عربي حفظ نموده اند.

مراجع:

1-الإباضية في موكب التاريخ          على  يحيى  معمر- مكتبة   وهبه  –  القاهرة

                                              1284هـ\ 1964م.

2-المذاهب الإسلامية                     محمد أبوزهرة –المطبعة النموذجية.

3-الفرق الإسلامية                        (ذيل كتاب شرح المواقف للكرماني)  تحقيق

                                              سليمة عبد الرسول – مطبعة ارشاد – بغداد  -1972م

4- إسلام بلا مذاهب           د.مصطفى الشكعة- الدار المصرية للطباعة و النشر–  بيروت.

5- الملل و النحل                         للشهرستاني-الطبعة الثانية-دار المعرفة-بيروت.

6- الإباضية بين الفرق الإسلامية       على يحيى معمر-مكتبة وهبه-ط1–1396هـ    /1976م – القاهرة .

7-الفرق بين الفرق                        عبدالقادر البغدادي.

8- مقالات الإسلاميين                   أبو الحسن الأشعري.

9- الفصل في الملل و و النحل الأهواء             أبو محمد بن حزم.    

10- المذاهب و الفرق و الأديان المعاصرة                 عبدالقادر شيبه أحمد .

      

11- الفرق الإسلامية في الشمال  الافريقا        فردبل ترجمة عبدالرحمن  بدوي .

12- تاريخ فلسفة الإسلام               د. يحيى هويدى.

 

منبع :

موسوعه آسان در بيان فرقه ها و گروهها به زبان فارسی

نويسنده : دکتر حماد الجهني مترجم : محمد طاهر (عطائي)

الناشر: مركز الثقافة الإسلامية ” بخارى”.حقوق الطبع محفوظة لمركز الثقافة الإسلامية “بخارى”.

 

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا