تاریخ

اسرای خاکی و معراج افلاکی

چکیده ماجراي اسراء و معراج

اسرا و معراج یکی از معجزات بزرگ پیامبر(ص) است که در مکه رخ داده است. شرح این سفر در سوره های اسراء (آیه اول) و سوره نجم ( آیات 1 تا 18) آمده است
سال 11بعثت است، خديجه همسر پيامبر و ابوطالب عمو و حامي پيامبر فوت كرده اند. سال غم و اندوه است (عام الحزن). پيامبر براي تبليغ به طائف رفته ولي با دست و پاي مجروح و چهره اي خونين و دلي شكسته برگشته است. خسته و تنها و بي سرپرست به مكه باز مي گردد
ولي آيا مگر خداوند سرپرست متقيان نيست؟ امشب 27 رجب است، نصفه هاي شب، جبرئيل با بُراق مي آيد و پيامبر را به مهماني خداوند متعال مي برد. اسري و شب روي ( حركت افقي) پيامبر از مكه (مسجدالحرام) شروع مي شود و به بيت المقدس (مسجدالاقصي) مي رسد. بعد از نماز جماعت با اكثر انبيا و به امامت حضرت محمد(ص) ، معراج (سفر به آسمانها : حركت عمودي) آغاز مي شود. از آسمان دنيا كه رد مي شوند ، به آسمانهاي 2و3و4و5و6و7و تا سدرة المنتهي مي روند
پيامبر در هر يك از اين جايگاهها، مخلوقات عجيبي از قدرت خدا و از جمله بهشت و جهنم را مي بيند. بعنوان مثال مرداني را مي بيند كه دائم با سنگ، فرق سر خود را مي شكافند. جبرئيل مي گويد اينها در دنيا نماز عشا نمي خواندند و مي خوابيدند. زناني را مي بيند كه با موي سر آويزان هستند چون در دنيا موي سر آنها را نامحرمان ديده اند. فرشتگاني رامي بيند كه دائم در حال ركوع يا سجده و يا گفتن ذكر خاصي هستند.
بعد از سدرة المنتهي و بيت المعمور پيامبر تنهايي به حضور خداوند مشرف مي شود و با چشم دل ، خدا را مي بيند و خداوند بعنوان كادوي اين مهماني و سفر ، نمازهاي پنج گانه را بر او و امتش واجب مي گرداند. پيامبر شاد و مسرور و با روحيه اي تازه با جبرئيل در همان شب به مسجدالاقصي برگشته و بعد از نماز جماعت با اكثر انبيا و به امامت ايشان، به مسجدالحرام (مكه) باز مي گردد. صبح فردا اين ابوبكر صديق است كه نشنيده همه حرفهاي پيامبر را از دور تصديق و تاييد مي كند ولي بقيه… .
خلاصه ، معراج سفر چند ساعته پيامبر در شب 27 رجب در سال 11 بعثت است از مكه به بيت المقدس (اسري) و از آنجا به بالاي آسمانها (معراج).

مناظري از معراج
1-مقدمات معراج
شق الصدر
بعد از نماز عشاي شب 27 رجب پيامبر در مكه داخل محوطه مسجد الحرام (حطيم يا حجر يا منزل ام هاني) خوابيده بود. چند فرشته از آسمان پايين آمدند، سينه پيامبر را شكافتند و قلب پيامبر را در تشتي از آب زمزم شستشو دادند و قلبش پر از ايمان و … شد تا براي سفر آسماني، آمادگي داشته باشد.
بُراق
جبرئيل امين پيش پيامبر آمد و مركبي به نام «بُراق» به همراه داشت. «بُراق » مركب آسماني انبيا، موجودي سفيد رنگ از اسب كوچكتر و از الاغ بزرگتر بود كه 2 بال بزرگ داشت و مقدار هر قدمش به اندازه مقدار ديد چشمش بود و به سرعت «برق» نیز حرکت می کرد. جبرئيل به پيامبر گفت كه سوار بُراق شود. بُراق نافرماني مي كرد. جبرئيل در گوشش گفت كه از اين پيامبر محترم تر بر تو سوار نشده است آيا شرم نداري؟ پس پيامبر سوار بُراق شد و همراه با جبرئيل سفر خود را شروع كردند.
2-از مكه تا بيت المقدس ( اسري )
سه ايستگاه
در راه به محلي با درختان نخل (يثرب : محل تشكيل حكومت اسلامي) رسيدند. پياده شدند و 2 ركعت نماز سنت خواندند. در محلي كوه مانند (طور سينا : محل نزول وحي بر موسي) پياده شده و 2 ركعت نماز سنت خواندند. در جايگاهي سفيد رنگ ( بيت اللحم : محل تولد عيسي) هم پياده شده و 2 ركعت نماز سنت خواندند.
قافله شتر گم كرده
در راه به قافله اي برخوردند كه يك شتر آنها رم كرده بود و يك دستش شكسته و فرار كرده بود. پيامبر از بالاي سر آنها محل شتر را به آنها نشان داد. آنها صداي محمد المصطفي را شناختند.
شنيدن سه صدا
در سمت راست مسير ندايي آمد پيامبر خواست جواب بدهد ولي با اشاره جبرئيل توجهي نكرد. در طرف چپ هم ندايي ديگر آمد. باز توجهي نكردند. كمي بعد به چند نفر رسيدند كه به پيامبر سلام كردند. با اشاره جبرئيل پيامبر جواب سلام آنها را داد.
تعبير سه صدا
جبرئيل از پيامبر پرسيد آيا فهميدي آن صداهاي مسير چه بودند؟ و ادامه داد كه صداي طرف راست مبلّغ يهوديت بود اگر به او جواب مي دادي، امت تو يهودي مي شد. صداي سمت چپ مبلّغ مسيحيت بود و اگر جواب مي دادي، امت تو مسيحي مي شد. صداي آخري هم ابراهيم و موسي و عيسي بودند كه بر تو سلام كردند. ( در بعضي روايات 2 صداي ابليس و دنيا را آورده اند در حاليكه دنيا به شكل پير زن يا زن جواني با بازوان برهنه ظاهر شده است؛ تا امت را گمراه و دنيا پرست كنند.)
رسيدن به بيت المقدس
به حياط مسجدالاقصي رسيدند. پيامبر افسار براق را به حلقه اي از در مسجد بست كه ساير انبيا هم مركب خود را به آن قسمت مي بستند. در مسجد 2 ركعت سنت تحية المسجد خواندند. (‏سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ‏: اسراء1)
سه نوشيدني
پيامبر خسته و تشنه بود. 3 ظرف آب ، شير و شراب براي پيامبر آورده شد. پيامبر ظرف شير را نوشيد. جبرئيل گفت اگر آب را انتخاب مي كردي امتت غرق در آب مي شد و اگر شراب را برمي گزيدي، همه امت تو گمراه مي شد. ولي با انتخاب شير غذاي پاك و فطري ، دين فطري اسلام و هدايت را براي امت خود برگزيدي. ( در بعضي روايات 2 ظرف شير و شراب – در بعضي هم 3 ظرف شير و شراب و عسل آورده اند)
3-از بيت المقدس تا آسمانها ( معراج )
سنگ مسجدالاقصي (قبه الصخره)
وقتي در بيت المقدس پيامبرخواست سوار براق شود و به آسمانها برود سنگي از حياط مسجد كه زير پايش بود، با پاي پيامبر بالا آمد و پيامبر فرمود كه بايست و نيا. آن سنگ اكنون هم همانطور در مسجد الاقصي معلق در هوا مانده است. ( البته حالا زير آن، ستون گذاشته اند و چندین ستون مشابه دیگر نیز درست کردند تا صدمه اي به ستون اصلی نرسد).
صورت هاي ملكوتي
پيامبر در آسمان مناظري از احوالات مردمان خوب و بد را مشاهده فرمود و جبرئيل هم علت آنها را به ايشان مي گفت.
گروهي شكم آنها بقدري بزرگ بود كه نمي توانستند بايستند. آنها رباخواران بودند. گروهي سفره اي از گوشت و غذاي پاك جلوي دست داشتند ولي از غذاي گنديده و متعفن مي خوردند. آنان حرام خورها يا کسانی بودند که حلال را رها كرده و حرام را چسبيده اند يا زن حلال خود را رها كرده و شب را با زن حرام به سر مي برند. بعضی لبهاي مثل لب شتر داشتند و سنگ جهنم مي خوردند. چون در دنیا مال يتيم خورده اند. گروهی گوشت پهلويشان را قيچي مي كردند و مي خوردند. آنان غيبت كنندگان و عيب جويان دنیا بودند. بعضي مثل چهارپا و تقريباً لخت كه از سنگ و زقوم دوزخ مي خوردند و شباني به دنبال داشتند. آنان زكات نمي دادند. بعضي سرشان را بر سنگ مي كوبيدند و دوباره مثل اول شده و باز تكرار مي شد. چون در نماز سهل انگار بودند یا تارك الصلاه بوده و یا نماز عشا نخوانده و خوابيده اند. شخصي پشته باري سنگين از هيزم داشت و پشت سر هم زور مي زد ولي نمي توانست بلند كند و هر بار هم يك هيزم بدان افزوده مي شد. او کسی است که زير وام و قرض مانده باز هم قرض مي گيرد. يا از عهده امانت بر نيامده و باز امانت قبول مي كند. بعضي لب و زبان خود را قيچي مي كردند و باز به حالت اول برگشته و تكرار مي كردند. این عاقبت سخن گويان فتنه انگيز يا سخنوران بي عمل است. نور يا گاو نري از سوراخ سنگ كوچكي بيرون مي آمد و مي خواست به جاي اولش برگردد. آن صورت کسی است كه سخن گنده اي گفته و از حرفش پشيمان است. زناكار يا زنی که بچه ديگري به شوهر خود نسبت مي دهد ، به پستان آويزان بودند. گروهي در يك روز هم زراعت مي كاشتند و هم درو مي كردند. آنان مجاهدان في سبيل الله و مهاجران و انفاق كنندگان بودند.
مَلَك اسماعيل
دربان آسمانهاي بالا در آسمان دنيا ، فرشته اي بود به نام اسماعيل كه 12هزار فرشته زير دست داشت و آنها نیز هم هر كدام 12 هزار فرشته زير دست داشتند. آنها نگهبانان آسمان بودند و شياطين را از استراق سمع دور مي كردند. بعد از معرفي و احوالپرسي با او، پيامبر به آسمانهاي بالا وارد شد.
آسمان اول
آدم
فردي تنومند و با چهره گندمگون را ديدند كه دو گروه در راست و چپ خود داشت. هر بار كه به سمت راست ( اهل بهشت ) نگاه مي كرد شاد مي شد و هر بار كه به سمت چپ ( اهل جهنم ) نگاه مي كرد گريه مي كرد. جبرئيل گفت اين آدم است كه ارواح اولادش را در عليّيّن و سجّين مي بيند. پيامبر به او سلام كرد و او هم گفت مرحبا بالاخ الصالح.
ملك الموت
به فرشته اي بزرگ و با هيبت و عصباني رسيدند كه لوحی نوراني جلوي خود داشت و دائم بدان نگاه مي كرد و با كسي حرف نمي زد. به دستور جبرئيل به سوالات پيامبر پاسخ داد. ملک الموت گفت دنيا مثل سكه اي ( پول سياه يا انگشتري ) در دست من است. هر كس اسمش از روي اين لوح پاك شود ، روحش را مي گيرم. هيچ خانه اي نيست مگر اينكه روزي پنج بار بدان نگاه مي كنم. هر بار كه يكي مي ميرد و برايش گريه مي كنند، به آنها مي گويم خود را ناراحت نكنيد، دفعه هاي بعدي بر مي گردم و شما را هم با خود مي برم.
آسمان دوم
در آسمان دوم دو پسر خاله همشكل، يحيي بن زكريا و عيسي بن مريم را ديد و به آنها سلام كرد. عيسي شبيه عروة بن مسعود ثقفي بود.
آسمان سوم
شخصي خوش سيما را در آنجا ديد و جبرئيل گفت كه او يوسف نبي است.
آسمان چهارم
در اين طبقه هم حضرت ادريس را مشاهده فرمود.
آسمان پنجم
مردي پير با ريشي خيلي بلند را ديد كه هارون نبي بود.
آسمان ششم
در آسمان ششم مردي بلند قد و پرمو با موهاي مجعد را ديد كه اگر دو پيراهن هم مي پوشید، باز هم موهايش بيرون مي زد. او حضرت موسي بود.
آسمان هفتم
مردي را ديد كه موي سر و ريشش جو گندمي بود و به ديوار بيت المعمور تكيه زده بود. او ابراهیم بود که خيلي شبيه پيامبر بودند.
بيت المعمور
بیت المعمور، خانه آباد آسماني كه بالاي سر كعبه زمين مي باشد و زيارتگاه فرشتگان است. هر روز 70 هزار فرشته بدان وارد مي شوند و ديگر تا قيامت به آنها نوبت نمي رسد كه برگردند. پيامبر هم داخل آنجا شد و 2 ركعت نماز سنت در آنجا خواند.
چهار رود
نزديك بيت المعمور 4 رود وجود داشت كه 2 تا از آنها ظاهر بودند و دجله و فرات نام داشتند. 2 تاي ديگر هم ناپيدا بودند و به داخل بهشت مي رفتند.
بهشت و جهنم
پیامبر (ص) بهشت و جهنم را نیز مشاهده فرمود. (‏عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى‏: نجم15 )
• از دور نسيم خوش بويي مي آمد. جبرئيل گفت كه اين بوي بهشت است. پيامبر به بهشت وارد شد و از رود كوثر نوشيد و در رود رحمت غسل كرد.
• كنيزي ديد كه در رودهاي بهشتي غوطه مي خورد. از او پرسيد كه تو مال چه كسي هستي ؟ گفت من كنيز زيد بن حارثه هستم.( پيامبر وقتي به زمين برگشت اين مژده را به زيد، همراه خود در سفر طائف داد.)
• بوي خوشي به مشام مي رسيد. جبرئيل گفت كه اين بوي كنيز دختر فرعون است. چون در دربار فرعون خداي واقعي را قبول داشته و فرعون را خدا نمي دانست ، او را سوزاندند. و اين بوي خوش اوست. از بهشت خارج شدند.
• اين بار بوي بد و فرياد و گرما به آنها رسيد. جبرئيل به مالك ( خازن جهنم ) دستور داد كه گوشه اي از جهنم را به آنها نشان دهد. شعله اي از آن به بالا زبانه كشيد و پيامبر ترسيد كه او را هم بگيرد. به دستور جبرئيل، مالك روپوش جهنم را گذاشت. از آن به بعد پيامبر خيلي كم خنده مي فرمود.

سدرة المنتهي
سدرة المنتهي آخرين درخت و آخرين جايگاه عروج فرشتگان و ارواح شهداست. (‏عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى‏: نجم14) درختي خيلي عظيم است كه ميوه هايش بزرگ و برگهايش به اندازه گوش فيل پهن است. رودخانه سلسبيل از اين درخت سرچشمه مي گيرد. بر روي اين درخت رنگها و چيزهاي عجيبي نشسته اند.
صورت اصلي جبرئيل
نزديك بهشت و سدره المنتهي ، پيامبر جبرئيل را به شكل واقعي خودش مشاهده كرد كه 600 بال داشت و سرش به عرش رسيده بود. (‏وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى‏: نجم13)
رفرف
حركت به بالا و ادامه راه همچنان ادامه داشت. ولي ديگر جبرئيل هم نمي توانست پيامبر را همراهي كند. پس پيامبر سوار وسيله اي «رفرف» نام شد كه مثل آسانسور به بالا مي رفت.
شنيدن صداي قلم
پيامبر تا حدي بالا رفت كه صداي قلم هاي تقدير را مي شنيد كه در دستان ملائك بودند و دستورات خداوند را در لوح محفوظ ثبت مي كردند.
قاب قوسين
پيامبر به اين مقام بزرگ هم رسيد. در آنجا به اندازه دو کمان، تا خدا (یا جبرئیل) فاصله داشت و آنچه لازم از آنان می شنید.( ‏فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى‏: نجم9)
وجوب نماز
در آنجا خداوند 50 نماز را براي هر روز بر پيامبر و امتش فرض گردانيد كه حاوي تمام اذكار عالم بالا و ملائك بود. پيامبر در مسير بازگشت به موسي برخورد . موسي گفت كه اين تكليف زيادي براي امت توست. از خدا تقاضا كن تا آنرا كم كند. پيامبر به پيشنهاد حضرت موسي چندين بار به حضور خداوند برگشت و هر بار 10 نماز كاسته مي شد. تا اينكه به 5 نماز بسنده كرد. البته خداوند فرمود كه چون هر حسنه اي 10 ثواب دارد، پس اين 5 نماز هم، ثواب آن50 نماز را دارد.

4-بازگشت از سفر معراج
غبار و هياهوي آسمان دنيا
در مسير بازگشت كه با جبرئيل به آسمان دنيا رسيدند ، گرد و غبار و سر و صداهاي زيادي شنيدند. جبرئيل گفت كه اين سر و صدا و گرد و خاك شياطين است كه بر پا كرده اند تا مومنان به آسمانها نگاه نكنند و در مورد آفرينش آنها تفكر نكنند.
جماعت با انبيا در بيت المقدس
با هم به مسجد الاقصي باز گشتند. در آنجا ارواح همه انبيا حضور داشتند. همه به پيامبر سلام مي كردند. موقع نماز صبح بود. نماز جماعت با امامت حضرت محمد (ص) اقامه شد.
قافله اي با شتر خاكستري در راه مكه
در مسير بازگشت به مكه در نزديكي تنعيم به قافله اي از قريش رسيدند. پيامبر از آنان آب خواست و كمي آب نوشيد. قافله شتري خاكستري در جلو داشت كه پارچه سياهي بر آن انداخته بودند و دو گوني سياه و سفيد بر پشت داشت. پيامبر از آنها رد شد و با جبرئيل و براق در همان شب به مسجد الحرام باز گشت.

5-عكس العمل مردم
بعد از نماز صبح پيامبر بيرون رفت و نزديك كعبه و حجر الاسود ايستاد. ابتدا به ابوجهل برخورد. ابوجهل مثل هميشه با تمسخر گفت: نكند كه باز حرفي براي گفتن داشته باشي؟ پيامبر فرمود چرا من امشب به بيت المقدس و آسمانها رفته ام و حالا هم اينجا هستم. ابوجهل خنديد و مردم را جمع كرد تا همه به حرفهاي او بخندند. هر كس حرفي مي زد. مطعم بن عدي هم بعد از درشتي زيادي گفت كه مگر مي شود فاصله رفت و برگشت دو ماهه مكه تا شام را در يك شب انجام داده باشي، تو دروغ مي گويي.
چند نفر پيش حضرت ابوبكر رفتند و ماجرا را تعريف كرده و گفتند بيا ببين محمد چه مي گويد. حضرت گفت اگر محمد اينها را گفته، من هنوز از او نشنيده باور مي كنم. ابوبكر هم پيش پيامبر رفت. بعضي گفتند كه اگر راست مي گويي بگو مسجدالاقصي چند در و ستون و… دارد؟ ابوبكر گفت براي اينها تعريف كن تا قبول كنند. ولي پيامبر براي نماز به بيت المقدس رفته بود و به در و ديوار آن كه توجهي نكرده بود. خداوند شكل بيت المقدس را جلوي چشمانش مجسم كرد و به سوالات مردم پاسخ داد و با هر جمله اي ابوبكر مي گفت كه راست مي گويي. (چون ابوبكر قبلاً مسجدالاقصي را ديده بود). پيامبر فرمود اي ابوبكر چون تو حرف مرا تصديق مي كني ، من هم از امروز تو را « ابوبكر صديق » مي خوانم.
بيشتر مردم قبول كردند. بعضي باز نشانه ديگر مي خواستند. پيامبر قافله تنعيم را مثال زد و فرمود كه قبل از ظهر به مكه مي رسند و شتر جلوي قافله، خاكستري رنگ است كه پارچه سياهي بر آن است و دو گوني سياه و سفيد حمل مي كند. بعضي زود به تنعيم رفتند و حقيقت را با چشم خود ديدند. خلاصه بعضي بدان ايمان آوردند ولي چند نفري هم از دين برگشتند.

6-آيا معراج روحي بود يا جسماني؟
معراج پيامبر با جسم و روح و در بيداري بوده است نه اينكه بعضي گفته اند كه فقط روحي بوده است يعني يا در حالت بيداري و تخيل و تفكر بوده و يا در خواب و رؤيا بود. براي اثبات اين حرف چند دليل عقلي و نقلي ذكر مي كنيم.
1*دلايل قرآني :
1)در سوره اسري آيه اول« ‏سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ » و آیه 10 سوره نجم « ‏فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى‏» كلمه عبد آمده است. خدا بنده خود را به شبروي برده است- آنچه لازم بود به بنده خود وحي كرد . عبد و بنده مجموع جسم و روح است نه فقط روح. جالب اينكه نفرموده سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بروحه.
2)در آيه 17 سوره نجم «‌‌‌ ‏مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى‏ » يعني چشم او منحرف نشد و به خطا نرفت بعبارت ديگر چشم او درست به چيزي نگاه مي كرد كه مي بايست نگاه كند. معمولاً چشم (بصر) و بينايي با جسم انجام مي شود.
3)كلمه سبحان در اول آيه (اسري/1) كه بزرگي و مهم بودن را مي رساند يعني اين عمل شبروي كار مهم و بزرگ و بي نقصي بوده است. اگر فقط خواب يا تخيل بود نيازي به اين تعريف و تمجيد نداشت.
4)آيه 12 سوره نجم مي فرمايد « ‏أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى‏ » آيا با او درباره چيزي كه ديده است ستيزه مي كنيد؟ البته در قسمت آخر اين واقعه ستيزه و مباحثه و تكذيب مشركان ذكر شده است. آيا اگر پيامبر مي گفت كه فقط در خواب و رويا به اين سفر رفته ، اين همه مباحثه و تكذيب و انكار لازم مي شد؟ آيا خواب و تخيل لازم است تكذيب شود؟ مگر ما خود انواع خوابهاي عجيب و باور نكردني نديده ايم که به سادگي هم از كنار آنها مي گذريم و كسي هم درمورد آنها با ما مخالفت نكرده است. پي در واقع اين ماجرا جسماني بوده است كه اينهمه تكذيب و مباحثه بدنبال داشته است.

2*دلايل روايتي و حديثي
5)در مسير رفت و برگشت از اين سفر پيامبر به 2 قافله جداگانه مي رسد و با هردوي آنها گفتگوي مختصري انجام مي دهد كه فرداي آن روز اثبات مي شود. آيا پيامبر در خواب خود با آنها حرف زده و از كوزه آنها آب نوشيده است؟
6)در نظريات و رواياتي مثل حضرت عايشه و حسن بصري ، كه در آن زمان فقط به جنبه روحي اين ماجرا پرداخته اند ، خود حربه اي سياسي بوده براي اينكه مناظرات و مجادلات مشكل ساز را تعطيل كنند.

3*دلايل عقلي
7)در اين واقعه مركب سفر، موجودي به نام «براق» بوده است. آيا مركب و وسيله نقليه براي جسم است يا روح؟
8)شير نوشيدن پيامبر در اين سفر خود به ما مي گويد كه جسم شير مي نوشد يا روح؟
9)آيا يك خواب مي تواند مورد تكذيب و انكار و مناظره واقع شود؟
10)آيا يك خواب می تواند مرتد شدن چندين مسلمان را هم به دنبال داشته باشد؟
11)آيا يك خواب مي تواند دليلي براي صدق نبوت باشد ؟ آيا كسي به خواب وخيال ايمان مي آورد يا به معجزه و خرق عادت؟
12)آيا بالا آمدن سنگ (يا صخره) در حياط مسجدالاقصي به زير پاي ايشان كه الان هم در هوا معلق است ، بي علت و بدون حضور ايشان در مسجدالاقصي روي داده است؟

معراج انبياي ديگر
1-حضرت ادريس بنا به آيه (مريم/57) تا بهشت عروج كرد و ديگر بر نگشت.
2-حضرت موسي با وعده قبلي – با 70 نفر از صحابه – روزانه – در زمين تا كوه طور – رفت و همه بيهوش شدند.( قصص/42) ولي معراج پيامبر ما ناگهاني – به تنهايي(بدون صحابه) – شبانه – از زمين تا آسمانها – رفت و در بيداري كامل هم بود.
3-بنا به آيه( نساء/158) حضرت عيسي به صليب كشيده نشد و به بالا برده شد و طبق روايات تا آسمان 4 رفت و ديگر برنگشت. جالب اينكه در انجيل ها آمده است ( البته مخالف قرآن بوده و غلط است) كه مسيح 3 روز بعد از دفن، در روز يكشنبه از قبر بيرون آمد و بر شاگردانش و مردم ظاهر شد و تا 40 روز در زمين ماند و بعد به آسمانها عروج كرد و نزد خداي پدر رفت. آنها عروج مسيح مرحوم را قبول دارند ولي عروج پيامبر ما را در حالت زنده و بيداري قبول ندارند.
4-حضرت الياس هم طبق آيات و احاديث به آسمانها رفت و ديگر برنگشت.

*معراج از نظر علم روز
در مورد اين رخداد مهم و تاريخي ، همينكه طبق قرآن و سنت براي مؤمن اثبات شود ، كافي است و حجت بر آن تمام است. اما در اين بين بعضي استدلاليون مثل فيلسوفان و فيزيك دانان و منجمان و … كنجكاو هستند و مي گويند قبول آن از نظر عقلي غير ممكن است. ما هم در اين رابطه با چند دليل و منطق از آنها استقبال مي كنيم.
دو نكته مهم !
1-اين حقيقت كه عقل و علم بشري نسبت به آينده ناقص است ، يك امر بديهي است و خود گواه اين است كه عقل بشر در حال تكامل مي باشد.
2-براي انجام هر كار ، فقط يك راه كه ما مي دانيم وجود ندارد. بلكه راههاي زيادي هست كه ما آنها را نمي دانيم. با پيشرفت علم روش هاي بيشتر و ساده تري براي انجام كارها پيدا مي شود. كارهايي مثل تبديل عصاي موسي به اژدها ، خروج شتر صالح از كوه ، تكلم عيسي در گهواره و سفر طولاني ولي كوتاه مدت پيامبر به آسمانها و … را معجزه يا خرق عادت مي نامند. چون انجام اين امور با روش هاي معمولي و عادي انجام نشده اند پس براي ما باوركردني نيستند. ولي واقعيت اين است كه اين امور و معراج پيامبر با روشهاي خيلي پيشرفته و سريع و با اذن خداوند انجام مي شوند. در زير چند مثال ذكر شده است كه اين دو نكته را واضح تر مي كند.

چند مثال
1.زماني سفر كردن با شتر و الاغ خيلي طول مي كشيد مثلاً مسافت 800 كيلومتر با الاغ نزديك 10 شبانه روز طول مي كشيد. به مرور با كمك ماشين به نصف روز كاهش يافت و جديداً با هواپيماي مسافرتي يك ساعت و نيم طول مي كشد و با جت يا موشك حتي در كمتر از يك ربع هم ميسر است. اگر به مردم آن زمان مي گفتيم كه با هواپيما اين مسافت 10 شبانه روزي در 2 ساعت طی می شود، شايد روزها و هفته ها به شما مي خنديدند.
2.در زمان قديم مردم صدا و تصوير همديگر را با چشم مسلح تا فاصله حداكثر يك كيلو متر درك مي كردند. ولي با اختراع دوربين دو چشمي و دستگاه تلفن و تلسكوپ و تلويزيون ، امروزه چشم و گوش ما قدرت عجيبي پيدا كرده است. بطوريكه صداي دوست خود را در آنطرف كره زمين و در عرض چند ثانيه مي شنويم و در تلويزيون (پخش زنده) صدا و تصوير خيلي دور را هم به راحتي و در زمان اندكي درك مي كنيم.

سوالات دانشمندان و جواب به آنها
ا. آيا سير در آسمانها ممكن است؟ جواب : بله .
بنا بر هيات پيازي بطلميوسي ، خرق و التيام افلاك ناممكن بود. جهان آن زمان 2 بخش بود. كره زمين از 4 عنصر آب ، خاك ، باد و آتش ساخته شده و خارج از آن هم 9 فلك شفاف و بلورين وجود دارد كه به شكل پوسته هاي پياز روي هم افتاده اند و بين آنها فاصله اي وجود ندارد. در كل موجودات خاكي نمي توانند وارد افلاك بلوري شوند. چون با اين كار، افلاك دچار خرق (پارگي) و التيام (جوش خوردن) مي شوند. و اين خرق و التيام افلاك غيرممكن است. پس سفر فضايي در آن زمان ناممكن بود.
ولي با پيشرفت علم نجوم و ظهور گاليله و كوپرنيك و كپلر و هابل و … هيات بطلميوسي به زباله دان تاريخ واصل شد. هواپيما و جت و موشك و شاتل فضايي كه تا كره ماه و ديگر سيارات منظومه شمسي و حتي خارج از منظومه هم رفته اند ، گردش آسمانی امروزه امري مسلم است و خود گواه بر اين ادعاست.
2.با چه وسيله اي به اين سفر آسماني رفته است؟ جواب: بُراق .
امروزه مسافرتهاي فضايي با چند مشكل و مانع عمده روبرو هستند. ولي با پيشرفت علم اين مشكلات حل شده است.
نيروي جاذبه زمين كه اجازه نمي دهد چيزي از اين كره خاكي جدا شود و همه چيز را به سمت خود مي كشد. ولی با موشك با سرعت 2/11كيلومتر بر ثانيه می شود از جاذبه فرار کرد. در فضا هوا وجود ندارد. این مشکل با كپسول اكسيژن رفع شده است. گرماي سوزان و سرماي كشنده فضا ، اشعه هاي مرگبار ماوراي بنفش (سوزاننده پوست)، اشعه X(نابودكننده بافت داخل بدن) ، اشعه كيهاني (نابودگر كل بدن) و شهابهاي سرگردان فضا را می توان با موشك و لباس فضايي حل کرد. برای بي وزني در فضا نیز کافی است در دورهه ای شبیه سازی تمرین داشته باشیم.

آيا مردمان معمولي امروزي که با اين دانش اندك خود توانسته اند چنين وسايلي تهيه كنند، خداوند كه تمام نيروها و اشعه ها و افلاك به دستور او در جريان است ، نمي تواند وسيله اي براي سفر پيامبر خود فراهم كند؟ پس با مركبي به نام براق كه براي تقريب ذهني مردم آن زمان به شكل يك اسب بالدار وصف شده ، خداوند شايد وسيله اي حتي خيلي پيشرفته تر از شاتل هاي فضايي امروزي در اختيار پيامبر خود گذاشته باشد.

3.چه مدت زماني براي سفر به آسمان های هفتگانه و بالاتر لازم است؟ جواب : در كمتر از نصف يك شب

الف. مشكل سرعت
1-موشك هاي امروزي سرعتي بالغ بر 2/11 كيلومتر بر ثانيه دارند.
2-علم كيهان شناسي (نظريه Big Bang جُرج گاموف ) می گوید جهان در حال انبساط است و كهكشانها دائم از همديگر دور مي شوند و جهان بزرگتر مي شود. مثلاً كهكشان سنبله با سرعت 12000كيلومتر بر ثانيه و كهكشان اكليل با سرعت 20000 كيلومتر بر ثانيه و كهكشان شجاع (سريعترين) با سرعت 60000 كيلومتر بر ثانيه از ما دور مي شوند.
3-علم فيزيك (نظريه نسبيت اينشتين) می گوید ماده قادر نيست سرعت نور ( 300000 كيلومتر بر ثانيه) را تحمل كند مگر اينكه خود به نور تبديل شود. چون هر جسمي با اين سرعت حركت كند، طول آن به سفر مي رسد و جرم آن هم بينهايت مي شود. سرعت نور آخرين سرعت شناخته شده ماده تا حالا مي باشد. پس وسيله نقليه اي نيست كه با سرعت نور حركت كند.
4-آيا نور سريع ترين است؟ خير. امواج جاذبه جهاني در يك آن سراسر جهان را مي پيمايند تا تعادل جهاني حفظ شود. چون در هر گوشه جهان ستاره اي مي ميرد و منفجر مي شود ( ابر نو اختر ) و ستاره هاي ديگر در جاهاي ديگر متولد مي شوند و اين چرخه نياز به تعادل دارد. پس سرعت امواج جاذبه كيهاني خيلي بيشتر از سرعت نور است و بعبارت ديگر نور بيشترين سرعت را ندارد.

ب. مشكل زمان
1-امروزه با موشك هاي فضا پيما با سرعت2/11 كيلومتر بر ثانيه ، فاصله زمين تا ماه را در طي 3 شبانه روز طي مي كنند. براي رسيدن به دور ترين سياره منظومه شمسي (پلوتون) با اين سرعت حدود 250 سال طول مي كشد.
2-نور خورشيد 8 دقيقه و چند ثانيه طول مي كشد تا به زمين برسد. بالفرض اينكه وسيله اي داشته باشيم كه با سرعت نور300000 كيلومتر بر ثانيه حركت كند؛ با اين وسيله براي رسيدن به اولين ستاره همسايه خورشيد ( آلفا قنطورس) 4سال و چند ماه طول مي كشد. و براي رسيدن به ستاره شعراي يماني 9 سال طول مي كشد. به قول ايزاك آسيموف ما با نظريه اينشتين و آخرين حد سرعت او يعني سرعت نور ( حتي در صورت رسيدن به آن سرعت هم ) باز در منظومه شمسي زنداني هستيم. و راه حل ديگري لازم است تا ما را از اين محدوديت نجات دهد.

مثالهاي كوچك براي درك اين پديده بزرگ
الف : داستان انبيا
1-سلطنت حضرت سليمان كه بر باد بود صبحگاهان مسير يك ماه و عصرگاهان هم مسير يك ماه را طي مي كرد. (سبأ/12)
2-آصف بن برخيا از وزیران حضرت سليمان، تخت بلقيس در يمن را در يك چشم بر هم زدن براي سليمان آورد. (نمل/40)
ب : علم روز
بعد از پياده رفتن ، اسب و الاغ و شتر بكار گرفته شد. سپس دوچرخه و ماشين و قطار آمدند و حالا هواپيماهايي با سرعت بيشتر از صوت ، موشك ها و شاتل هاي فضايي سريعي آمده اند که دیوار صوتی را می شکنند و از چنگال جاذبه زمين می گریزند.

خلاصه كلام
همه اين شواهد و قراين براي اين مطلب است كه پرواز به آسمانها براي مردم زمان پيامبر خيلي ناممكن بنظر مي رسيد. ولي امروزه با اختراعات جديد و پيدا كردن روشهاي نو درصدد تسخير فضا و آخرين سيارات هستيم. اين عقل در حال تكامل ما اگر كمي منصف باشد مي بيند كه درك چنين پديده اي خيلي مشكل هم نيست.

فلسفه و پيام هاي معراج
1-مشاهده نشانه هاي قدرت خدا
• بنا به آيه اول سوره اسراء « ‏لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا » و آیه 18 سوره نجم « ‏لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى‏ » انجام اين سفر شبانه براي مشاهده نشانه هاي قدرت خداوند بود.
• مشاهده قدرت الهي یعنی اي مسلمان به امم ديگر وابسته نباش. به حقارت راضي نشو. دائم به فكر عالم بالا باش.
• سست دانستن مكر كافران و كوچك شماري آنان و اهل يقين شدن.
• پيامبر دو رود دجله و فرات و كره زمين را مشاهده كرد. يعني اينكه دينش در اين كره خاكي پخش خواهد شد و ساكنان اين كره نسل به نسل پرچمدار اسلام خواهند بود.
• اندازه و ارتفاع آسمانها و مخلوقاتي كه در آن آسمانها وجود داشت مي خواهد به ما بفهماند كه مست و مغرور به پيشرفتهاي علمي و صنعتي خود ( موشك هاي فضاپيما ، كشتي هاي بزرگ و…) نباشيم و فكر نكنيم كه از اين سياهي ها رنگي بالاتر نيست. بلكه هر چه علم انسان پيش برود باز هم در مقايسه با قدرت خدا مثل اسباب بازي بچه هاست.

2-تكريم حضرت فخر عالم
• اي كافران اگر قدر رسول را نمي دانيد، من او را به آسمان ها مي برم. اگر دين او را نمي خواهيد من هم شما را نمي خواهم و قومي ديگر جايگزين شما مي كنم.
• در هر آسمان يك پيامبر وجود داشت و استقبال آنها اينطور بود : مرحبا بالاخ الصالح.
• پيامبر در اين سفر به مقام « عبد » رسيد. مقام عبد و بندگي از همه مقام ها بالاتر است. پس ما هم مطيع و تسليم دستور خدا و رسول باشيم.
• ساير معجزات به پيشنهاد مردم بود ولي معراج خير. چون فقط براي تكريم و احترام پيامبر و افزودن يقين او بود.

3-دلنوازي از پيامبر ( در برابر گذشته )
• با دقت در موقعيت بد روحي پيامبر قبل از معراج ( عام الحزن و طائف ) مي بينيم كه با اين سفر از پيامبر دلداري مي شود.
• در مقابل آزارها و بي احترامي ها و شكنجه دنياخواهان، به مهماني پرزرق و برق و پر بركت الهي دعوت مي شود و حتي كادو هم مي گيرد تا پاره اي از اين ناراحتي ها را فراموش كند.
• حكمت امروزي اين دلنوازي، افزايش ايمان ما انسان هاست.

4-تقويت روحي پيامبر ( براي آينده )
• اين واقعه در وسط دوره رسالت23 ساله ايشان بود تا با آن ، مشكلات گذشته زدوده شود و ريشه پيروزي آينده كاشته شود.
• پيامبر روحيه اش تقويت مي شود و حمايت خداوند را براي ادامه راهش حس مي كند و با تواني بيشتر به ادامه دعوتش مي پردازد.
• آمادگي براي برپايي حكومت اسلامي را بدست مي آورد.
• دنيا پر از مشكل و غم و دشمن است. بر خدا توكل كن، خدا از تو دفاع مي كند.

5-وحدت اديان آسماني
• اسري (حركت افقي يا زميني ) از مكه ( قبله اصلي ) به بيت المقدس ( قبله سابق و موقت ) و نماز جماعت با ساير انبيا خود نشانه وحدت اديان الهي و آسماني است بر ضد مكاتب بشري و ماترياليستها. معراج مقابله دنياي خداپرستي است با دنياي كفر و الحاد. وحدت اديان آسماني و اتحاد ديني برضد مکاتب زمینی است .
• حضور در قدس ، احترام به انبيا و اديان گذشته است.
• نزديكي و اخوت در بين همه انبيا ( بقره/285 ) «كل امن بالله» : تكميل ساختمان ايماني كه انبياء قبلي پي ريزي كرده اند.

6-ختم نبوت
• امامت پيامبر براي نماز جماعت همه انبيا در بيت المقدس، خود دليلي بر ختم نبوت ايشان است.
• همه انبيا محمد را تصديق كردند. همه پيامبر بعد از خود را باور داشتند. اخذ ميثاق از همه ( آل عمران/81 ) انجام گرفته است.
• اقرار بر اينكه اسلام آخرين قانون آسماني براي بشریت است.

7-ارزش مقام والاي انسان
• پيامبر مسير سدرة المنتهي به بعد را تنهايي رفت و حتي جبرئیل هم نمي توانست از اين حد بالاتر برود. يعني انسان مي تواند به درجه اي برسد كه حتي فرشتگان مقرب هم بدان نرسيده اند. پس انسان مي تواند موجودي ارزشمند و بلند مقام شود. (جنبه تبشير و تشويق)

8-اخلاق و كنترل نفس
• پيامبر در آسمانها صورت ملكوتي كارهاي انسان را به شكل هاي مختلف مي بيند. اين بخش عاقبت بدكاري و گناه را به ما نشان مي دهد و ما را از عاقبت اين كارهاي بد مي ترساند. پس تا حدودي جنبه اخلاقي و كنترل نفس را هم براي ما به ارمغان دارد. ( جنبه تنذير و تهديد)
• اندرز سوره اسراء آیه 8 این است که « إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا» عناصر شيطاني را از خود بزداييد و گرنه اگر برگرديد (به كارهاي غلط گذشته) ما هم بر مي گرديم ( به رويه عذاب اقوام پيشين ).

9- نماز بهترين هديه
• فرض شدن نمازهاي پنج گانه در اين سفر ، خود يكي از پربركت ترين نعمت هاست. زماني كه پيامبر مي ديد گروهي از فرشتگان با هم يك ذكر مي خوانند و يا گروهي فقط در ركوع مي گويند سبحان ربي العظيم يا گروهي در سجده مي گويند سبحان ربي الاعلي و انواع اذكار ديگر را از فرشتگان مي ديد ، به حال آنها براي خود و امتش غبطه مي خورد. خداوند نماز را به ايشان هديه كرد كه هر ركعت آن شامل تمامي اذكار فرشتگان در عالم بالاست و به اندازه همه آن فرشتگان ثواب دارد ( و حتي بيشتر چون فرشتگان مجبورند ولي انسان ها با اختيار خود اين اذكار را بر زبان مي آورند.) پس نماز چكيده اي از تمام اذكار موجود در جهان است و شخص نماز خوان در نمازش به تسبيح عمومي و جهاني مي پيوندد.
• در اين سفر بزرگ نماز واجب شد يعني نماز فريضه اي بزرگ و مهم است. پيامبر به معراج رفت تا وسيله عروج و ترقي روحي مردم را به ارمغان بياورد.
• شهوات نفساني روح را پست می كنند. نماز آسماني روح را عروج دهد. نشانه قبولي نماز دوري از پستي و گناه است(عنكبوت/45). گويي نداي خداوند به امت محمد اين است كه : گرچه نمي توانيد مانند رهبرتان محمد با جسم و روح به ملكوت آسمانها بياييد ولي مي توانيد با انجام نمازهاي پنج گانه در هر شبانه روز چندين بار با دلهايتان به سوي من پر بگشاييد و از دنياي فاني و آرزوهاي نفساني فاصله بگيريد.
• نماز فرض بزرگ و آسماني است ( قرة عيني في الصلاة). نماز معراج مومن است و عروج از دنيا به معنويات. كادوي نماز فقط براي خود رسول نبود بلكه براي امت او هم بود. معراج نبوي 3 مرحله دارد : 1. از مسجدالحرام به مسجدالاقصي 2. از مسجدالاقصي به سدره المنتهي 3. از سدره به قاب قوسين او ادني. و مشابه آن نماز (معراج) مومن هم 3 مرحله دارد: 1. قيام 2. ركوع 3. سجود.

10-اسلام ، دين فطرت
• خوردن شير که غذاي فطري و سالم است ، نماد دين فطري و پاك اسلام و هدايت شدن در سايه آن است.

منابع

1. تفسير ابن كثير
2. تفسير المراغي
3. فتح الباري، ابن حجر العسقلاني
4. دلائل النبوه، ابوبكر احمد بن حسين بيهقي
5. محمد ، شیخ محمد رضا
6. سيرت رسول الله (سيره ابن هشام ) ، اسحق همداني
7. فقه السيره ، محمد غزالي مصري
8. معجزات پيامبران، عبدالنعيم هاشمي
9. احتفاء و ابتهاج بالاسراء و المعراج ، محمد علي خالدي
10. خاتم پيامبران ، محمد ابو زهره
11. قصه هاي قرآني، ترجمه مصطفي زماني
12. سيري در تعاليم اسلام ، محمود شلتوت
13. سخني كوتاه درباره سرزمين قدس شريف و مسجدالاقصي، عبدالرحمن پيراني
14. سيماي معراج پيامبر از ديدگاههاي مختلف، محمد محمدي اشتهاردي
15. پروازهاي غيبي، اسماعيل محمدي
16. معراج به روايت فيض كاشاني ، مهدي نائيني
17. معراج ، شق القمر و عبادت در قطبين، ناصر مكارم شيرازي

کمال مولودپوری ، مهاباد

نمایش بیشتر

کمال مولود پوری

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

‫3 نظر

  1. در مورد ابي بکر صديق او کاذب ترين فرد بود بزرگترين دروغش کذب ولايت علي ع بود وبردن نام او به صديق واين که حرف او را قبول داشتن وحرف مهمد امين رانه خود يک دروغ است ولقب صديق اکبر از حضرت به علي ع داده شد بدانيد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا