گفتگو

بوسه اي بردامن بانوي ايمان وايثار ؛ زینب غزالی

بانوي دعوتگرزينب غزالي يکي از مجاهداني بودکه باجسمي ضعيف ؛ اما،ايمان واراده اي فولادين توانست عظمت عشق خداوند را به طاغوت گران مزدوربفهماند وثابت کند ايمان به خدا و برنامه هاي راستين اسلام زن و مرد را نمي شناسد و هرگاه  ايمان وجود انسانی را فراگيرد هيچ شخص و شیئی نمي توانددربرابرشهرچندضعيف البنیه هم باشد ،مقاومت کند و یا  آن را از پا در بياورد و افکار و عقايدش را از او سلب کند.

آري اگرمروري برخاطرات و سرگذشت زینب غزالی مصری و افرادي ازقبيل ايشان داشته باشيم درمي يابيم و به اين باورخواهیم رسيدکه خداوندتعالي انسان را طوري خلق کرده که اگر ايمان بر او غالب شد جسم او هرچندبه ظاهرنحيف باشد اما چنان قدرت و اراده اي پيدا مي کند که شکست ناپذيرخواهدشد و در برابر هرگونه شکنجه و عذاب استقامت می کند، و به لذّتي خواهدرسيدکه سراسر وجود او را فرا مي گيرد و در نهاد و درون خودحس خشنودي خدا را تجربه مي کند و در نهايت اين دستاورد را با هيچ آرزو و هوي وهوس دنيايي مبادله نمي کند و گام هاي والا و استوار در اين راستا بر مي دارد و هرگزعقب نشيني نخواهدکرد.

بانوزينب غزالي نمونه بارزي از دعوتگراني است که اولا در راه رضايت الله تعالي و ثانيأ پيشبرد اهداف والايشان نهايت فداکاري وتلاش نموده اند و در اين راستا ازجسم وجان خود نيز گذشته اند.

خصوصا به عنوان يک زن مسلمان فرهيخته درسي به مامي آموزد و به همه ثابت مي کند، که تبليغ دين اسلام ودعوتگري و اصلاح جامعه زن ومرد نمي شناسد و هنگامي که صحبت ازمبارزه شد هيچ دليلي وجود ندارد زنان را به پشت صحنه هدايت کنند !

براستی او مدرک و سند مهم اثبات وجود موثرزنان در صحنه است امری که نمي شود آن را انکارکرد.

وقتي مسلمان بتواند هدف دار زندگي کند و وجود خويش را در روزمرّگي  و بطالت گم نکند و بابرنامه براي تحقق اهداف زندگي اش را ادامه دهد،زن و مردي وجود ندارد و هر دو وظايفي يکسان و در نتيجه مؤاخذه و پاداشي برابر خواهندداشت.

زينب غزالي زن مسلماني بودکه تنها و بي محافظ توانست در برابر طاغوت ستمکر زمان خود – جمال ناصر – شجاعانه مبارزه کند و ايستادگي ومقاومت ايشان بعد از نسل ها نمونه و الگو نه تنهابراي زنان بلکه براي مردان نيز بوده و خواهدبود.

زينب غزالي بانوي مفسرمصري که درسال ١٩١٧ميلادي درمحموديه مصرچشم به جهان گشود ؛ در خانواده اي ديندار،با تقوا  به اوج  رسيد و مطمئأ تربيت صحيح خانوادگی نيز در پرورش يافتن او بي تأثيرنبوده است وبه گونه اي با او رفتارشده بود که  اعتمادبه نفس بالا و عزت نفس شاياني داشته باشد.

لازم به بيان است پدرش توانسته بود آن گونه شخصيتي به دخترش بدهد که در آینده سر و گردنی نه تنها از زنان بلکه از مردان نیز بالاتر داشته باشد ؛ او هيچ گاه زینب را تنها با اسم کوچک صدا نمي زد ؛ بلکه همواره  او را خانم یا خاتون زينب خطاب مي کرد!

اخلاق نيکوي پدرباعث شده بود که نهال ايمان و باور در وجود دخترش بارور بود.

از همان دوران کودکي وي را با خود به محافل و مجالس بزرگان مي برد و او را از پسرانش متمايزنمي ساخت.

زينب  دوران ابتدايي اش را در مدرسه گذراند،کم کم به سن نوجواني که رسيد از آنجا که طبق رسم موجود آن دوره براي دختران چندان خوشايند نبود که به مدرسه بروند و به دلیل ممانعت برادر بزرگش ؛ او از رفتن به مدرسه باز ماند.

امّا زينب که به ظاهر از درس و مدرسه منع شده بود دست از مطالعه وتحقيق برنداشت ؛ تازه انگيزه اش براي پيشرفت وتحصيل علوم دینی مضاعف شد ؛ همت عالی او اجازه نمی داد که بيهوده درخانه بماند و هيچ فعاليت مفیدي نداشته باشد ؛پس او بيشتر وقتش را مشغول خواندن ونوشتن کتب ديني بود .

علاقه وافر او به درس باعث شد که زینب بار ديگر از حضور درخانه گله مند شده و دو باره راه مدرسه را در پیش گیرد و این بار و پس از برطرف شدن موانع و عرف غلط مصمم شد درس دوسال را يک ساله به اتمام رساند !

آوازه زينب به جايی رسيد که ديگر همه او را مي شناختند و او به يکي از زنان فعال آن دوره که در زمينه فرهنگي و دینی فعاليت مي کردند شناخته می شد .

 با شنيدن خبر تلاش مجدد زینب براي تحصيل ، مدیر آن موسسه و مدرسه که زینب در آنجا مشغول تحصیل بود به او پیشنهاد همکاری و پذیزفتن پست معاونت داد ؛ولی او به دلايلي از قبول کردن آن سرباز زد.

حادثه اي به خواست خدا براي زینب اتفاق افتاد و او به شدت دچارسوختگي شد و تا پاي مرگ نيز رفت ..

هرچند زینب از پزشکان معالجش شنیده بود که بدلیل عمق سوختگی ديگر امکان زنده ماندن او  وجود ندارد ، اما وي به آساني تسليم پیشگویی های بی اساس آنان نشد و خاضعانه از پروردگارش طلب شفاکرد و با خدایش عهد بست اگر شفا پیدا کند تا پايان عمرش در خدمت اسلام و مسلمانان باشد و با تمام توان و وجود از دين او دفاع کند همین بود که به گفته همان پزشکان معجزه ای رخ مي دهد و او شفا پيدا مي کند.

زينب غزالي پس از بهبودیش از سوختگی دوباره  فعاليت هاي خود را آغازکرد و مدیریت موسسه زنان مسلمان را برعهده گرفته و شروع می کند به دعوت و تبلیغ که الحمد لله دعوتش در سراسر مصر فراگير مي شود تا اينکه از سوي رژیم لائيک و دین ستیزجمال ناصر تحت فشار قرار مي گيرد و پس از بازداشت و دستگیری بالاخره او را به چندین سال زندانی و حبس محکوم می کنند..

داستان ايستادگي ومقاومتش در برابر زورگویان و ایستادنش بر عهدي که باخدايش بسته بود زبان زد خاص و عام شده بود.

آری هرچند بانو زينب را به زندان مخوف انفرادي طاغوت انداختند و او را تحت شديدترين شکنجه هاي وحشيانه ي جسمي و روحي قراردادند و درصدد اخذ اعتراف و تسلیم  و منصرف شدن  وي ازهدفش بودند ولی به هيچ نتيجه اي نرسيدند تا بالاخره شکنجه ها  و وحشی گری ها را تا آنجا رساندند که شخص رئيس جمهور برشکنجه هاي وي نظارت مي کرد و پس از اینکه باز شکنجه ها بی سود بود جمال ناصر دستور اشدّ مجازات علیه وی را امضا کرد،که از جمله این شکنجه های ددمنشانه می توان به آويزان نمودن وی اشاره نمود ؛ علاوه بر شلاق و تازیانه جلادان کوردل بر بدن وي که در اثر آن تن رنجور وي را سياه و کبود و خونين کرده بود!

پس از نا اميد شدن جلادان از تسلیم شدن زینب تصمیم گرفتند که او را بدون نان و غذا در ميان انبوه موش ها و سگ ها رها کنند تا شاید بدین وسیله وي را خسته و پشيمان از اهدافش کنند ولی بحمدالله ذرّه اي بر اراده پولادین تاثيرنگداشت ؛ بلکه او با ايمان و اراده اي که داشت هرگز لحظه اي از اين راه منصرف و نا اميد نشد و خداوند چنان صبر و شکيبايي به وي عطاکرد که توانست از اين امتحان سخت الهي موفق وسربلند بيرون بيايد و پشت حريفان خود را به خاک بمالد و تا پايان عمر شريف خود،درخدمت راستي و حقيقت ماند و امروز الحمدلله او الگويی شده است براي من و براي همه زنان مسلمان  ، ان شاءالله ما زنان و مردان مومن و دعوتگر بتوانيم قطره اي از اين درياي بيکران اراده و استقامت او را دارا باشيم.

 

به اميدتوفيق حق

 

نويسندهشيدامحمودي

 

آ.غ.    اشنويه

نمایش بیشتر

شیدا محمودی

@ استان آذربایجان غربی - اشنویه @@ نویسنده ، شاعر و مترجم @ فعال مدنی و اجتماعی

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا