خانواده

تاثیر مشکلات خانوادگی بر آینده فرزندان

مشکلات مالی و فقر می تواند بر آینده فرزندان تأثیر گذارد
فقر بی گمان به وجودآورنده سختی ها و ناملایماتی است که اگر نتوان در برابر آنها مبارزه کرد، خواه ، ناخواه انسان را به زانو درمی آورد. بیشتر محرومیت ها و برآورده نشدن تمایلات که باعث عدم اطمینان اجتماعی می شود، متکی به عامل فقر است و نمی توان آن را نادیده گرفت. بحران اقتصادی و کاهش درآمدها و در نتیجه، فقر عمومی رابطه نزدیکی با جرایم نوجوانان دارد. ناکامی ناشی از فقر و تنگدستی کودک را به انحرافات گوناگون می کشاند.

آلفرد مارشال در کتاب «تئوری های اقتصادی سرمایه داری» می نویسد: «در محیط فقر، به ویژه در مناطق پرجمعیت، فقر اقتصادی موجب از میان رفتن و پژمرده شدن استعدادهای انسانی می شود، جنایت، فحشا، فساد و رفتار خلاف اخلاق در درجه اول ناشی از فقر است.»

شاید بتوان گفت فقر و محرومیت مادی از مهم ترین عوامل به وجود آورنده جرم و بزهکاری است. فردی که دچار جرم و بزهکاری می شود، از یک سو از لحاظ روانی احساس حقارت و مغبون بودن می کند و از جامعه طلبکار می شود و از سوی دیگر، چون جامعه را مسئول محرومیت و فقر خود می پندارد، نوعی احساس انتقام کشی در او پرورش می یابد.

به این ترتیب، کوشش او برای فقر زدایی چه بسا در مجاری غیرقانونی ضداجتماعی افتاده و به جنایت کشیده شود. تنگدستی در خانواده باعث می شود زنان برای تأمین موادغذایی و نیاز های زندگی از ایفای وظایف خود عاجز باشند به نحوی که تربیت فرزندان را رها ساخته و به کار در خارج از منزل بپردازند، همبستگی مثبت بین میزان طلاق و فقر وتنگدستی وجود دارد.

نداشتن مسکن مناسب برای خانواده ها، تفریحات سالم و پرکردن اوقات فراغت برای فرزندان و همچنین عدم توانایی این خانواده ها جهت محافظت فرزندان از مفاسد موجود در محیط های ناسالم و معاشرت با افراد ناباب همگی ناشی از فقر و تهیدستی خانواده است.

برخی جامعه شناسان فقر و بینوایی را از عوامل به وجود آورنده جرم دانسته، می گویند که در فرد تهیدست عقده حقارت ایجاد می شود و او را به ارتکاب جرم وامی دارد، غالبا دخترانی که منحرف شده اند از یک سو دارای زندگی محقر بوده؛ ولی از سوی دیگر، تمایل داشته اند لباس های فاخر و تجملات دیگر داشته باشند.

جوانانی که باید در همان اتاق پدر و مادر خود یا سایر برادران و خواهران بزرگتر یا کوچکتر زندگی کنند و ناچارند هرگونه صدا، تمایل، سلیقه متضاد و دخالت های بجا و بی جای دیگران را از نزدیک احساس و تحمل کنند، واجد آمادگی بیشتری برای ارتکاب جرم هستند. از نظر آسیب شناسی اجتماعی، بیکاری و فقر نیز می تواند عامل عمده ای در پیدایی نابسامانی های رفتاری و روانی و در نتیجه موجب بالا رفتن انواع کج رویی های اجتماعی به خصوص اعتیاد به مواد مخدر و حتی خودکشی باشد.

نابسامانی های اقتصادی اجتماعی از قبیل فقر، تورم، گدایی، بیکاری، فقدان امنیت مالی و حقوقی و دیگر عواملی که باعث محرومیت می شوند، زمینه مساعدی را برای انواع مختلف آسیب های اجتماعی چون خودکشی، سرقت، اعتیاد به موادمخدر، الکلیسم، طلاق و گدایی و… فراهم می آورد.

نقش والدین در شکل گیری شخصیت فرزندان و موفقیت آنان در مسیر زندگی بسیار مهم است.

آگاهی در مقابل وظایفی که نسبت به فرزندان باید داشت باشیم
خانواده مهم ترین و اصیل ترین رکن و اساس هر جامعه است و هر شخص بسته به این که چه نوع تربیتی در خانواده به دست آورده، طبق همان یادگیری در جامعه عمل خواهد کرد. والدین شخصیت کودک را رنگ می دهند، خط مشی و رفتار او را در زندگی معین می کنند و براساس روش تربیتی خود، کودکی آرام یا متعادل می پرورانند.

نگهداری اطفال هم حق و هم تکلیف است برای والدین (ماده۱۱۶۸ق.م) و هر فردی، شایسته احراز مقام پدری و مادری نیست، درست است که بلوغ و رشد جسمی زمینه را برای ازدواج فراهم می کند اما قبل از ازدواج باید به وظایف خود آشنا و به مسائل کلی تربیت آگاه و در قبال مسئولیت خود هوشیار باشند.

نقش والدین در شکل گیری شخصیت فرزندان به خصوص در کودکی و نوجوانی و موفقیت آنان در مسیر زندگی بسیار مهم است. والدین با تأمین فضای امن و پرمحبت و سازنده و ارایه الگو های مثبت، بهترین تکیه گاه برای فرزندان بوده و سبب ایجاد و افزایش اعتماد به نفس در آنان می شوند.

والدین نخستین و نزدیکترین کسانی هستند که مورد تقلید کودکان خود واقع شده و در عمل سرمشقی برای آنها قرارمی گیرند. بنابراین پدرومادر وظیفه ای خطیر و سنگین در امر تربیت اطفال به عهده دارند و کوچکترین غفلت آنها موجب سرگردانی کودک یا انحراف او خواهد شد که جبران ناپذیر است.

۹۰ درصد ارزش ها در ۸سال اول کودکی شکل می گیرد. یعنی شخصیت انسان در این سال ها، شکل می گیرد. اغلب مشکلات رفتاری ناشی از عدم توجه و پیشگیری از افتادن در دام مشکلات، مربوط به این مرحله سنی است. هر رفتار نادرست کودک، نتیجه طبیعی بی توجهی و سستی در تربیت او در این مرحله آغازین سنی است.

باید قبل از بروز بعضی مشکلات رفتاری به فکر پیشگیری بود، چون اگر ظاهر شوند، علاج شان سخت خواهد بود. زیرا در وجود کودک نقش بسته و آنها را به دور از چشم والدین، تمرین کرده است تا به صورت عادت و ملکه درآمده اند؛ بنابراین در این صورت درمان آنها سخت خواهد بود.

فرزندان در کودکی بیش از هر مقطع دیگری تحت تأثیر تلقین و عادت قرار می گیرند. باید سعی کرد خیر به او تلقین شود و او را به انجام کارهای خیر عادت داد. کودک براساس آنچه والدین به او عادت داده اند رشد و نمو می کند. باید به کودکان آموخته شود که با روحیه امیدوار و خوش بینی به مسائل نگاه کنند نه با روحیه یأس و بدبینی. اعتماد به نفس را باید به کودکان آموخت، باید به کودک آموخت که پیشنهاد و ابتکار داشته باشد.

وجود فرزندان برای ازدواج یک شمشیر دولبه است برخی شواهد نشان می دهد که احتمال طلاق زوج های دارای فرزند اندکی کمتر از زوج های بدون فرزند است. در نظر بگیرید که بیشتر زوجین مطلقه بچه دار بوده اند، به هرحال وجود فرزندان یک مانع اطمینان بخش برای جلوگیری از نابسامانی ازدواج نیست.

طلاق و ازهم پاشیدگی خانواده، زندگی و آینده فرزندان را تحت الشعاع قرار می دهد
هنگامی که طلاق زنجیره خانواده را از هم می گسلد، پدر و مادر هویت جداگانه ای می یابند ولی آن کس که دیگر نامی ندارد و بی پناه و متزلزل در جامعه رها می شود، فرزند است. جدایی پدر و مادر یک اثر آنی و زودگذر نیست؛ بلکه در تمام مراحل زندگی فرزندان اثرات منفی و زیانباری را برجای خواهد گذاشت.

پراکنده شدن اعضای خانواده و محرومیت فرزندان از سرپرستی مشترک والدین، پس از گسیختگی و از هم پاشیدگی خانواده، آنها را از داشتن مواهب و مزایای خانواده محروم و هویت فردی و خانوادگی فرزندان طلاق را مختل می کند.

آسیب شناسان اجتماعی بر این باورند که پس از جدایی والدین، مسائل روحی و روانی بسیاری برای فرزندان ایجاد می شود ازجمله بدبینی به جنس والد دیگر و بی خبرماندن از روحیات و ساختار وجودی او که آسیب های آن بعد ها در ازدواج چنین فرزندانی آشکار می شود. مشکلات روانی و جسمانی، تربیتی، احساس گناه و سردرگمی، اختلال در هویت و احتمال گرایش به بزهکاری را می توان ازجمله آثار مخرب و زیانبار معنوی و مادی طلاق روی فرزندان برشمرد.

فرزندان هیچ منطقی در طلاق نمی بینند، طلاق برای فرزندان بیش از والدین شان یک تجربه بسیار دردناک تلقی می شود. والدین پس از طلاق ممکن است شغل جدیدی اختیار کنند، سرگرمی جدید یا همسر جدیدی بیابند. پایان زندگی زناشویی برای فرزندان یک شکست کامل به حساب می آید. عکس العمل های فرزندان نسبت به طلاق در سنین مختلف متفاوت است ولی آنچه به طورکلی در آنها دیده می شود، این است که با مشاهده جدایی خانواده از یکدیگر، احساس سردرگمی می کنند.

براساس مقایسه ای که انجام شده، محققان به استدلال هایی فراوانی دست یافته اند که فرزندان خانواده های طلاق بیش از دیگران دچار مشکلات رفتاری، عاطفی، سلامتی و تحصیلی هستند و دوران نوجوانی، اوج آسیب پذیری آنان است. علل مشکلات کودکان پس از طلاق متفاوت است، شاید نخستین علت واکنش های عاطفی کودکان نسبت به طلاق عدم آمادگی آنها برای جدایی والدین باشد و عوامل دیگری ازجمله به هم خوردن سبک زندگی بی پولی، غیبت یکی از والدین و ضعف سرپرستی می تواند در این امر موثر باشد.

وضع نامناسب خانواده که بر اثر جدایی و طلاق یا ناسازگاری پدرومادر یا غیبت ممتد پدر یا نقص تربیتی مادر و عدم توجه آنان به تربیت فرزندانشان پیش می آید، می تواند در تربیت آنها اثرگذاشته و آنان را به سوی جرم سوق دهد. چون راهنمای اخلاقی، امر و نهی به خود او واگذار شده است و درون وی نوعی کشمکش بین هوای نفسانی و وجدان نارسیده و ناپخته او جریان می یابد و رفع این کشمکش ممکن است در خارج به صورت جرمی نمودار شود.

آنچه کودک یا نوجوان در خانواده به عنوان یک جامعه کوچک می آموزد، در ساختار رفتاری او شکل می گیرد و ثبات پیدا می کند بعدها همین رفتار را در جامعه بزرگتر از خانواده یا اجتماع به مرحله اجرا می گذارد.

طلاق به بچه ها آسیب می زند، بچه هایی که ناراحت می شوند ناراحتی خود را به شکلی نشان می دهند که بعضی اوقات این ناراحتی متوجه خودشان می شود، احساس ضایعه، ردشدن، ترک شدن، تنهایی، هراس، گناه، ترس و خشم به شدت آسیب می زند. بسیاری از صاحب نظران، رابطه مستقیم میان طلاق و افزایش بزهکاری، مصرف موادمخدر و اخراج شدن از مدارس می بینند.

در نیمی از بچه هایی که با آنها صحبت شده، مشخص شده که خود را علت اصلی طلاق پدر و مادرشان می دانند. آنها با خود فکر می کنند «اگر رفتار بهتری می داشتم، اگر کارهای خانه را بیشتر انجام می دادم، اگر اتاقم را مرتب می کردم یا نمرات درسی بهتری می گرفتم» پدرومادرم با هم زندگی می کردند. اگر فرزند بهتری می بودم این اتفاقات نمی افتاد. این سرزنش کردن خویشتن سبب می شود که احساس خود ارزشمندی از دست برود. احساس امنیت خاطر تمام شود و افسردگی شکل گیرد.

از دست دادن والدین، چه به صورت یتیم شدن و چه به صورت طلاق و نیز داشتن خواهران و برادران ناتنی و داشتن نامادری و در هر حال کم توجهی به نوجوانان از عوامل ناسازگاری است که زمینه را برای ناکامی و ولگردی، عقب افتادگی در مدرسه و اجتماع فراهم می کند و باعث می شود در مواقعی که نیاز به تغییراتی در مسکن، وسایل و لوازم زندگی، زناشویی خود یا خواهر و برادرش به وجود آید، فرد توان تأمین و انجام آن را نداشته باشد لذا به تناسب اهمیت مسائل و با توجه به شرایط، فرد مجبور می شود به بزهکاری روی آورد؛ خصوصا اگر پدر یا مادر وی اقدام به ازدواج مجدد کنند شرایط جدیدی به وجود می آید که ارتکاب به بزهکاری را تشدید می کند.

منبع: فرادید

ارسال برای سایت: کریم تاران

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا