تاریخ

تعامل مثبت «اهل کتاب» با پیامبر (ص)

نمونه های از تعامل مثبت اهل کتاب با پیامبر (ص)

۱- وقه بن نوفل و تبریک رسالت

[۱]

حضرت خدیجه به صورت غیر عادی از غیاب شوهرش نگران شده بود ، ناگهان رسول خدا رد حالیکه رنگ از چهره اش پریده بود ، وارد شد ، و بدینترتیب نگرانی خدیجه نیز برطرف شد ، هر چند او نگرانی شید خود را با این جملات آشکار ساخت :

ای ابوالقاسم کجا بودی ؟ به خدا سوگند ، من فرستادگان خود را در پی تو فرستادم و آنان همه جای مکه را گشته و برگشته اند و بی آنکه تورا بیابند …

پیامبر آنچه را در خواب و در عیان مشاهه کرده بود ، با خدیجه در میان نهاد خدیجه به مقتضیات فطرت که می گوید: هرکسی نیکیکند جز نیکی پاداش نخواند دید اینگونه ازپیامبر(ص) دلنوازی کرد : نه چنین بیمی روا نیست و خداوند هرگز تورا روا نمی گذارد و خوارنمی سازد چرا که توصله رحم به جای می آوری سخن راست می گویی ، میهمان را گرامی می داری سنگینی بار بی کسان بردوش می کشی نادان را برخوردار می سازی و مردم را در مقابل سختی های روزگار و یاری می رسانی .

ام المومنین خدیجه سپس برخاست و به همراه همسر گرامیش به دیدار ورقه بن نوفل روانه شد ، ورقه از حنیفیانی بود که بت پرستی را رها کرده و به خدا پرستی روی آورده بود او به آن دلیل مسیحیت را برای خودبرگزیده بود چون برزبان عبری تسلط داشت و با استفاده از آن به مطالبه در این آیین می پرداخت و ظاهراً او از ایین مسیحیت مبتنی برتوحید و یگانه پرستی پیروی می نمود و نه آیین تثلیث ، نامبرده از بشارتهایی که در تورات و انجیل درباره پیامبر موعود آمده و این بشارت که پیامبری به نام احمد مبعوث خواهد شد آگاهی داشت .

افزون براینها ورقه اینک به سنین پیری قدم گذاشته و اندیشه اش پختگی لازم را یافته بود … .

در چنین حالتی دختر عموی او خدیجه بنت خویلد و همسر گرامی محمد (ص) جهت پرسش دوباره نقطه آغازین نزول وحی بر پیامبر (ص) به حضور وی رسید در این دیدار خدیجه به ورقه که از نعمت بینایی محروم بود گفت : از پسر برادرت بشنو ،آنگاه پیامبر آنچه را در خواب و در عیان دیده و مشاهده کرده بود برای ورقه تعریف کرد ورقه که با دقت عجیبی به سخنان پیامبر گوش فرا داده بود ، در پاسخ اظهارات او گفت : این همان ناموسی است که بر موسی نازل می شد …ورقه که با اخبار پیامبران و سختی ها و شدائدی که در طول دعوت به سوی خدا برایشان پیش می آید آشنایی داشت رو به پیامبر کرد و گفت :« ای کاش من در آن هنگام جوان بودم و کاش در آن زمان که خاندانت تو را از شهر بیرون می کنند ، زنده می بودم »

پیامبر که از این سخن سخن ورقهدهشت زده و متعجب بود ، که چگونه امکان دارد مردم و خادانش او را از شهر بیرون کنند حال آنکه او را صادق و امین ی دانند لذا با تعجب و انکار پرسید :« آیا آنان مرا از شهر اخراج می کنند ؟» ورقه که این گونه شدائد را با طبیعت دعوت و پیام و رسالت او و همه پیامبران الهی سازگار می دید جواب داد :« هیچ کس همانند آنچه تو بر مردم آورده ای بر مردم نیاورده است مگر آنکه مورد ستم قرار گرفته است ».و در پایان ابن نوفل که با چشم دل همه چیز را درباره آینده پیامبر (ص) می دید خواست به ایشان بگوید که : علیرغم سختی راه و مشکلات فراوان در نهایت چون او بر حق است پیروزی از آن اوست پس به او گفت :« اگر من آن روز زنده باشم تورا با قدرت پیشتیبانی خواهم کرد [۲] »

مجموع آنچه گذشت مورد اهتمام و اعتنای ویژه همه مورخان و سیره نویسان و محدثان است هر چند هستند کسانی که گوشه هایی ازداستان را بر نمی تابند .[۳]

در این داستان آنچه اهمیت تاریخیدارد این است که درباره قضیه ای بسیار پیچیده و غریب و مهم با شخصی مشورت می شود که از موقعیت رفیع اجتماعی و دینی برخوردار است ورقه کسی بود که نسبت بهاخبار پیامبران پیشین نحوه القای وحی و طبیعت راه انبیااشنایی کامل داشت به نظر می رسد خدیجه و پیامبر در انتخاب ورقه نوفل به عنوان مشاور اهداف بزرگی را دنبال کرده است ؛ او عالم دین مسیح و پیرو آیین مسیحیت بود در واقع با تایید نبوت محمد(ص) از طرف قطب جهان مسیحیت زلزله ای در میان پیروان اینآیین پدیدار گشت ضمن اینکه موضع ابن نوفل حقانیت جبهه قریش را نیز دچارتزلزل واضطراب نمود علاوه بر اینکه حضرت خدیجه اسلام آوردن پسرعمویش ورقه را نیز مورد نظر داشت که چنین شد .

واساساً بحث بر سر تردید و شک پیامبر (ص) نسبت به آنچه از خدا دریافت کرده نیست .

۲- نجاشی زمامداری دادگر

باافزایش تعداد مسلمانان آزار و ستم بر آنان فزونی و تنوع بیشتری یافت و آزارهای مشرکان همگانی شده بود وباماندن مسلمانان در مکه و مناطق مجاور و تحت سلطه قریش راهی برای رهایی از این وضع رقت بار وجود نداشت .

بنابراین زمانی که اصحاب آن حضرت درباره مهاجرت کسب تکلیف کردند پیامبر(ص) در پاسخ آنها فرمود: اگر به خاک حبشه هجرت کنید بسیار برای شماسودمند خواهد بود زیرا بر اثر وجود یک زمامدار میرومند و دادگر در آنجا به کسی ستم نمی شود و آنجا خاک دوستی و پاکی است و شماها میتوانید در انجا به سر ببریدتا خدا فرجی برای شما پیش آورد .پس مسلمانان (جمعاً هشتاد و سه نفر ) طی دو مرحله ودر سال پنجم بعثت راهی حبشه شدند [۴].

ام سلمه یکی ازمهاجران اوضاع خود وهمراهانش را در حبشه اینگونه توصیف می کند : وقتی در کشور حبشه سکونت گزیدیم در حمایت بهترین حامی قرار گرفتیم بر دین و جان خود احساس امنیت می کردیم خدا را عبادت می کردیم بدون آنکه کسی به ما آزاری برساند و سخن بدی از کسی بشنویم [۵]. ابن اسحاق می گوید : هنگامی که سران قریش مشاهده کردند که مسلمانان در سرزمین حبشه با کمال آرامش و امنیت استقرار یافته اند و در آن دیار صاحب خانه و قرارگاهی شده اند با همدیگر به تبادل نظر و طرح این توطئه پرداختند که دو مرد کاری از میان خود درباره وضعیت این گروهبه حضور نجاشی اعزام کنند تا مسلمانان را بهمکهباز گردانند تا بتوانند دیگر بار آنان را از دین خود برگردانند به همین منتظور عمروبن ال      و عبدالله بن ربیعه را به حبشه روانه کردند و هایایی از کالاهای جالب و نادر مکه نیز به همراه آنان فرستادند تا آنها را به نجاشی و اطرافیانش هدیه کنند و بدین وسیله اورا بفریبند .

آن دو فرستاده سفارش هایی را که قبیله اشان بدانها کرده بود به انجام رساندند و هدیه هر کشیشی را به وی دادند و خطاب به نجاشی گفتند : پادشاها گروهی از جوانان تازه به دوران رسیده و سبک مغزها –البته به ادعای آنان – دست از روش نیاکان و گذشتگان خود کشیده و به نشر آیین دیگری اقدام نمودهاند که نه با ایین رسمی کشور حبشه تطبیق می کند و نه با ایین پدران و نیاکانشان این گروه اخیراً به این کشور پناهنده شدهاند و از آزادی این مملکت سوءاستفاده می کنند اینک بزرگان قوم این گروه مارا در این باره به حضور پادشاه فرستادهاند که حکم اخراج آنها را صادر فرمائید و به کشورشان باز گردانید .همین که سخنان فرستادگان قریش تمام شد صدای وزیران و کشیشان اطراف نجاشی بلند شد و همگی به حمایت از فرستادگان قریش قیام کرده و گفتارشان را تایید نمودند پس از تمام شدن سخنان دو فرستادهقریش واعلام حمایت وزیران و کشیشان از آنان نجاشی به سخن آمد و گفت : هرگز این کار عملی نیست من آنان را به این دو تسلیم نمی کنم تا کنون چنین رخ نداده است که قومی در جوار من قرارگیرند و مرا بر دیگران بر گزینند و من آنان را برانم مگر آنکه آنان را به حضور خود فراخوانم اینک این گروه را به حضور خوانده و از آنان درباره آنچه این فرستادگان در مورد شان می گویند پرسش می کنم …

مسلمانان مهاجر به حضور نجاشی رسیدند و پادشاه اسقفهای دربار را دعوت کرده و در حضور آنان از مهاجران پرسید : این دینی که به سبب آن دین پدران خود را ترک گفته و در دین من و در دین هیچ یک از این ملتها در نیامده اید چیست ؟

جعفرابن ابیطالب سخنگوی مسلمانان مهاجر پاسخداد : پادشاه مامردمی گرفتار جاهلیت بودیم رابطه خویشاوندی را از هم می گسستیم با همسایگان و پناهندگان بدی می کردیم و در میان ما قوی و عیف را می خورد مابرای ن وعیت بودیم تا آنکه خداوند پیامبری را به سوی ما فرستاد که نسبت بهاو راستگویی امانتداری و و پاکدامنی وی را میدانیم او مارا به خدا فرا می خواند تا اورا یگانه بدانیم او همچنین مارا به راستی در گفتار ادای امانت صله رحم حسن برخورد با پناهنده و همسایه و خودداری از دامن زدن به امور حرام و کشتن دیگران فرمان داد و از پلیدیها و سخن دروغ و ناحق با زمان داشت … پس ما او را تصدیق کردیم و بهاو ایمان آوردیم … دراین هنگام قوم ما بخاطر پیروی از محمد شب و روز مارا شکنجه دادند تا مااز آیین خود دست برداریم و بار دیگر سنگها را بپرستیم … ما مدتها از خود مقاومت نشان دادیم تا آنکه تاب و توانایی ماتمام شد اکنون برای حفظ دین خود دستاز مال و زندگی شسته قصد به خاک حبشه سرزمین تو بیرون آمدیم و تورا بر دیگران برگزیدیم و به زندگی در پناه تو علاقمند شدیم ودادگری شاه حبشهبسان آهن ربا مارا بسوی خود کشید و به دادگری شما اعتماد کامل داریم .

بیان شیرین جعفر بهاندازه ای موثر افتاد که شاه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ازاو خواست تا بخشی از کتاب آسمانی پیامبر را بخواند جعفر آیات آغازین سوره مریم را تلاوت کرد .در پی این ماجرا نجاشی گفت این حقایق باآنچه عیسی اورده است همه از یک مشعل پرتو می گیرند »سپس به آن دو فرستاده ی قریش گفت : بروید که به خداوند سوگند آنان را به شما تسلیم نخواهم کرد و آنها درایندین سرزمین دلگیر ودل آزرده نخواهد شد [۶] و همچنین گفت : خدا موقع دادن این قدرت از من رشوه نگرفته است لذا سزاوار نیست من نیز از این طریق ارتزاق کنم [۷].

نامه پیامبر به نجاشی

دراین میان پیامبر خدا (ص) نامهای به منجاشی نوشت ودر آ« به نیکی با مسلمانان اشاره کرده بود و او را به پذیرش اسلام دعوت فرموده بود ( ظاهرا نگارش نامه همراه با هجرت صورت گرفه است ) متن نامه پیامبر به نجاشی آنگونه که روایت بیهقی آمده به شرح زیر است :

بسم الله الرحمن الرحیم از محمد رسول خدا ، به جاشی اصحم پادشاه حبشه .

سلام برتو من بسوی توخداوندی را که پاداه قدوس مومن و مهمین است می ستایم و گواهی می دهم که عیسس روح خدا و کلمه اوست که از آن زرا بسوی مریم تبول آن پاکدامن عفیف و نیکوالقا کرد و روی به عیسی با ردارد و خداوند اورا از روح و از مدم خود خلق کرد آن سان که ادم را به قدرت خود و ورح رابه دمیدن خوی آفرید … من تورا به خدای یگانه ای که شریک ندارد و به فرمانبری مستمر او به این که از من پیروی کنی و به من و آنچه بر من نازل شده است ایمان آوری ، فرا می خوانم ، که من رسول خدایم واینک پسر عموی خود جعفر را به سو فرستاده ام و تنی چند از مسلمانان نیز همراه اویند ، هنگامی که نزد تو آمدند ، پذیرا ییشان کن و گستاخی و سرکشی را واگذار ، من تو و سپاهیانت را به خدا فرامی خوانم و اینک رسالت خدا را به تو ابلاغ می کنم و اندرز داده ام سپس نصیحت مرا بپذیر . سلام برآن کس که راه هوایت را پیروی کند» [۸]

پیامبر حکیم اسلام ، در این نامه دو مسأله را در پی گیری فرموده و مورد توجه قرار داد که نتیجه ای مثبت هر دو مسأله در پی نامه پدیدار گشت .

نخست نجاشی را به سوی خدا فرا می خواند و از او می خواهد که ایمان آورد ، و دوم : وی نسبت به مسلمانان مهاجر توصیه می کند که با آنان خوش رفتار و متین باشد . قضیه خوش رفتاری و مهمان نوازی نجاشی نسبت به مهاجران را در صفهات پیش به استحضار رسانیدیم . و اما درباره قضیه دعوت پیامبر از نجاشی ، برای ایمان آوردن به او ، سیره نویسان آورده اند که نجاشی در پاسخ نامه پر از اندرز و حکمت پیامبر (ص) اسلام را پذیرفت و به او و رسالتش ایمان آورد و مووع ایمان اوردن و پذیرش مهاجران را طی نامه ای به اطلاع پیامبر (ص) رساند .

بسم الله الرحمن الرحیم .

به محمد رسول خدا ، از نجاشی اصحم بن ابجر

ای پیامبر خدا ، سلامی از خداوند و رحمت الهی و برکات او بر تو باد ، هیچ خدایی جز او نیست که مرا به اسلام هدایت کرد ، ای رسول خدا ، نامه ات به من رسید که در آن درباره عیسی اموری را یادآور شده بودی . ما آنچه را تو به هدف تبلیغ آن به سوی ما فرستاده شده ای دریافتیم و پسر عموی تو و همراهانش را به خود نزدیک ساختیم من گواهی می دهم که تو رسول راستگوی خدا و تایید کننده رسالتهای پیش از این هستی من با تو و با پسر عمویت بیعت کردن و بر دست او به پیشگاه پروردگار جهانیان اسلام آوردم و پسر خود اریحا بن اصحم بن ابجر را به سوی تو فرستادن . ای رسول خدا من تنها مالک خویشتن هستم و اگر خواسته باشی به حورت می رسم ، چه ، گواهی می دهم که آنچه می گویی حق است .[۹]

هیئت تحقیقی مسیحیان وارد مکه می شوند

در نامه نجاشی به پیامبر (ص) ملاحظه می کنیم که پادشاه حبشه ، فرزند خود را (در رأس گروهی از حبشه) به هدف دیدار پیامبر و اظهار مسلمان شدن آنان ، روانه مکه می کند .

سیره نویسان نوشته اند که : هیئت مذکور مرکب از بیست نفر بود ، وارد مکه شدند و با پیامبر(ص) در مسجد ملاقات کردند و سوالاتی را از حضرت پرسیدند .[۱۰]

بیهقی از ابو امامه روایت کرده که گفت : « هئیت (اعزامی) نجاشی ، وارد مکه شد و آن حرت خود برخاست و من خیر مقدم ،( شخصاً)  آنان را خدمت می گزارد ، اصحاب وی می گفتند : ای رسول خدا ، ما تو را از این کار بی نیاز می کنیم ، اما پیامبر فرمود : آنها اصحاب مرا اکرام و با آنان به نیکی رفتار کرده اند . و من دوست دارم . این عمل را جبران کنم .[۱۱]در ادامه پیامبر (ص) بهخ سواالات آنان پاسخ گفت و آنها را به آئین اسلام دعوت فرمود آیات قرآن و سخنان شیرین پیامبر(ص) آنچنان روحیه آنان را دگرگون کرده بود که بی اختیار ، اشک از چشمانشان سرازیر شد و همگی نشانه هایی را که در انجیل برای پیامبر موعود ، خوانده بودند ، در وی محقق دیدند .

جلسه گرم و خوش فرجام این هئیت ، برای ابو جهل گران آمد لذا با کمال تندی ، خطاب به آنان گفت : شما را مردم حبشه به عنوان یک هیئت علمی به مکه اعزام کرده اند، دیگر قرار نبود دست از آئین نیالکان خود بر دارید ، گمان نمی کنم ، مردمی ابله تر از شما در روی زمین باشند ، آنان در پاسخ گفتند : ما به آئین خود و شما به آئین خود باشید … .[۱۲]

روایت شده که پیامبر پس از دریافت خبر وفات نجاشی ، وی را ستایش کرد و سپس همراه اصحاب بر جنازه اش (غیاباً) نماز میت خواند .[۱۳]

رسول رسولی کیا کارشناس ارشد قرآن و سیره

 

منابع:

  1. البدایه والنهایه ، ابن کثیر ،ج۳ ،ص ۶ ، به نقل از صحیح نجاری ، باب کیف کان بدءالوحی .
  2. ر.ک: جعفر سبحانی ، فروغ ابدیت ، ج۱ ،ص ۲۲۸ .
  3. ۳٫ السیره النبویه ابن هشام ، ص۱۸۰ .
  4. عبدالرحمن ابن خلدون ، تاریخابن خلدون .ج۲ ص۴۱۲ .
  5. محمدابو زهره ، خاتم پیامبران ،ج۱ ،ص ۷۲۸ تا۷۳۱ و جعفر سبحانی فروغ ابدیت ج۱ ،ص۳۱۰
  6. جعفر سبحانی ، فروغابدیت ، ج۱ ص ۳۱۵ به نقل از ابن هشام .
  7. عل الاحمدی المیانجی ، مکاتیب الرسول ، ج ۲ ، ص ۴۳۰ ، و محمد ابوزهره ، خاتم پیامبران ، ج ۱ ، ص ۷۲۴-۷۲۵ .
  8. همان
  9. الاحمد المیانجی ، مکاتیب الرسول ،ج ۲ ، ص ۷۲۶ .
  10. محمد ابو زهره ، خاتم پیامبران ، ج ۱ ، ص ۷۲۶ .
  11. جعفر سبحانی ، فروغ ابدیت ، ج ۱ ف ص ۳۸۹ .
  12. ابن هشام ، السیره النبویه ، ص ۱۹۳ .
  13. محمد ابو زهره ، خاتم پیامبران ، ج ۱ ، ص ۷۲۶ .
  14. جعفر سبحانی ، فروغ ابدیت ، ج ۱ ف ص ۳۸۹ .
  15. ابن هشام ، السیره النبویه ، ص ۱۹۳ . 
نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا