تاریخ

«خالد بن ولید»شمشیر برنده ی خدا

خدمات حضرت خالد به اسلام:

تاریخ نویسان نوشته‌اند که حضرت خالد در ۱۲۵ جنگ کوچک و بزرگ شرکت نمودند و در هیچ یکی از این جنگ ها شکست نخورده اند.
در میان عرب ها این مقوله مشهور بوده است که در جنگی که خالد شرکت داشته باشد شکست وجود ندارد .

تاریخ گواهی می دهد که ژنرالهای بزرگ جنگی به خاک پای حضرت خالد هم نمی‌رسیدند.
از جنگ موته گرفته تا بزرگترین جنگ که فتح ایران است، حضرت خالد در این جنگها تاکتیک های سرنوشت سازی از خود نشان دادند.
حضرت خالد در میدان جنگ:

بعد از اسلام آوردن اولین جنگ و سریه «موته» بود که حضرت خالد درآن شرکت نمودند.در این جنگ خالد توانایی هایی از خود بروز دادند که حضرت رسول اکرم (ص) به ایشان لقب (سیف الله) دادند.
ناگفته نماند که غزوه موته در هشتم هجری جمادی الأولی رخ داد.
این اولین غزوه‌ای است که حضرت خالد بعد از اسلام آوردن در آن شرکت نمود و این غزوه با مهارت و تدابیر و تاکتیک های جنگی ایشان به پیروزی رسید.
دلایل رُخ دادن غزوه موته (موته سرزمین کوچکی از شام است)

حضرت رسول اکرم (ص) توسط حارث بن عمیر نامه‌ای برای شرحبیل فرستادند ؛ این نامه نگاری در شرایطی بود که مطابق قوانین دنیا ، حفظ عزت و جان سفیر و نامه رسان الزامی بود لیکن شرحبیل بر اثر غرور و مستی قدرت خود نامه رسان رسول الله حارث را به طرز اسفناکی به شهادت رساند.
هنگامی که حضرت رسول اکرم (ص) از شهادت سفیر خودش باخبر شد خیلی ناراحت شدند و چون مشغول تنبیه یهودیانی بود که پیمان شکنی کرده بودند، همینکه از سرکوبی آنان اطمینان حاصل نمود برای قصاص گرفتن خون حضرت حارث بن عمیر لشکر سه هزار نفری را به طرف شرحبیل در بصری روانه کرد و فرماندهی لشکر را به زید بن حارثه سپردند.
قبل از روانه کردن لشکر، رسول اکرم (ص) پیشنهاد کردند که اگر زید بن حارثه شهید شد بعد از او جعفر بن ابی طالب فرمانده ی لشکر شوند و اگر جعفرهم شهید شد عبدالله بن رواحه  لشکر مسلمانان را فرماندهی نمایند و بعد از شهادت او با مشورت فرمانده ی دیگری را تعیین کنید.

حضرت رسول اکرم (ص) تا محل «ثنیه الوداع» لشکر را همراهی نمود و سپس برگشتند.
 هنگامی که لشکر اسلام به موته رسید، شرحبیل برای تحقیق درباره لشکریان اسلام برادرش سدوس را به همراه پنجاه سوار به آنجا فرستاد بعد از رسیدنشان به این مکان ، جنگ با لشکر مسلمانان آغاز شد و سدوس به هلاکت رسید…

هنگامی که شرحبیل از قتل برادرش سدوس با خبر شد ترس سراسر وجودش را فراگرفت 
و به قلعه ای پناه برد ؛ از آنجا برادر دیگر خود را برای طلب کمک پیش پادشاه و قیصر روم به (یلغار) فرستاد، که پادشاه روم لشکری صد هزار نفری به کمکش فرستاد البته
بعضی از تاریخ نویسان می‌گویند:این لشکر از صد هزار نیز بیشتر بوده است.
هنگامی که مسلمانان از این لشکر با خبر شدند نگران شدند ؛ بعضی پیشنهاد دادند که حضرت رسول اکرم (ص) را در جریان بگذارند  که شاید آن حضرت عقب نشینی را پیشنهاد دهند یا کمک بیشتری برایشان بفرستد.
 عبدالله بن رواحه در جمع مسلمانان به ایراد خطبه پرداختند و گفت:
ای مردم، شما از شهادت نباید بترسید ،چرا که برای نیل به همین هدف شهر خود را ترک کرده‌اید ؛ بدانید که هیچ وقت مسلمانان در اثر برخورداری از اسلحه و نیروهای لشکری به پیروزی نرسیده‌است، در جنگ بدر تعداد مسلمین خیلی کم و تعداد دشمن خیلی زیاد بود ؛ سامان جنگی ما فقط دو اسب بود و با وجود اینکه کفار از سامان جنگی و تجهیزات زیادی برخوردار بودند خداوند به ما فتح و پیروزی عنایت فرمود.
 ما دو حالت داریم یا پیروز می‌شویم و از مجاهدان (جنگجویان) به شمار می‌آییم یا شهادت نصیب ما خواهد شد  و در نائل شدن به درجه شهادت ملاقات دوستان نصیب ما می‌شود ؛ و در هر صورت رضایت خداوند را به دست می‌آوریم و این هدف اساسی ماست. همه صحابه سخنان عبدالله را پذیرفتند…

پس مومنان و مشرکان در مقابل یکدیگر برای جنگ بزرگی صف آرائی کردند.
بعد از شروع شدن جنگ حضرت زید که لشکر را رهبری می‌کرد به شهادت رسید و بعد از آن ، حضرت جعفر بن ابی طالب پرچم اسلام را برداشت و شروع به جنگیدن کردند ، اسب ایشان زخمی شد و ایشان بدون سواری به جهاد با کفار ادامه دادند ناگهان شمشیر یکی از کافران بازوی راست جعفر را قطع کرد ؛ پس پرچم را با دست چپ خود گرفت تا آن دستش را هم قطع کردند پس پرچم را با دو وسط بازو گرفت….

در این موقع کافر دیگری از قسمت کمر به ایشان حمله ور شد و ایشان را به دو نیم کرد و به شهادت رسید.
بعد از آن عبدالله بن رواحه پرچم مسلمانان را برداشت و بعد از کشتن تعداد زیادی از کفار او نیز به شهادت رسید .
روحیه مجاهدان در جنگ بطور کامل بعد از به شهادت رسیدن سرداران نامدار اسلام به ناامیدی کشیده شده بود.
یورش کفار لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و بعد از به شهادت رسیدن عبدالله رواحه و با افتادن پرچم اسلام به زمین کفار خواستند که پرچم اسلام را بردشته و با خو ببرند که ثابت بن ارقم پرچم را برداشت و لشکر اسلام را که در این موقع در خوف و هراس به سر می‌برد با این جمله مورد خطاب قرار دادند که: «یا معشر الـمسلمین اصطلحوا علی رجل منکم». ترجمه: «(ای گروه مسلمین بر رهبری و فرماندهی شخصی از میان خودتان متفق شوید من به خاطر حفظ نمودن پرچم اسلام مبارزه نموده‌ام و حق کسی را غصب نکرده‌ام».
لشکریان اسلام در جواب گفتند: «رضینا بک»ما به فرماندهی تو راضی هستیم» ثابت بن ارقم در جواب گفت: «ما أنا بفاعل فاصطلحوا علی خالد بن ولید» «من صلاحیت این کار را ندارم شما بر رهبری وفرماندهی خالد توافق کنید».

در حالی که مسلمانان بر این امر اتفاق کردند حضرت خالد را به عنوان رهبر لشکر قبول کردند.
حضرت خالد پرچم را از حضرت ثابت تحویل گرفته و گفت:
ای ثابت! چگونه من فرمانده شوم در حالی که شما از نظر سن از من بزرگتر هستید و از اصحاب بدر می‌باشید؟
حضرت ثابت بن ارقم فرمود: اما مردانگی و دلیری و مهارت  در تاکتیک های جنگی از فضائل شما است و من پرچم را به خاطرتحویل دادن آن به شما برداشته بودم.

بعد از برداشتن پرچم، خالد فرمانده سپاه اسلام شد ولی از آنجا که مسلمانان خوف زده شده بودند عده ای از آنان پا به فرار گذاشتند.
خالد با مشاهده این منظره به قطیبه بن عامر دستور داد مسلمانان را فراخواند: «ای مسلمانان، من از شما می‌پرسم که شما از ترس مرگ به کجا فرار می‌کنید ؛ زیرا مرگ هر کجا باشید شما را در می یابد؛ پس چرا در میدان جهاد همانند مردان نمی‌ مانید ؟  کمی فکر کنید جهاد کردن در راه خدا و به درجه شهادت نائل شدن بهتر است یا مثل افراد بزدل و ترسو فرار کردن و از پشت سر تیر خوردن و جان دادن و مردن با ذلت و خواری؟! هرکس در دنیا از ترس مرگ فرار کند به عنوان شخصی ترسو و ذلیل به شمار می آید.
موفقیت بزرگ برای مومن این است که با قدرت و مردانگی به مقابله کفار بپردازد و با زخم سینه به ملاقات معبود حقیقی خود بشتابد .

 آیا شما نمی‌دانید که اگر فرار هم کنید نه تنها بزدل و ترسو لقب داده می‌شوید بلکه کفار هیچ یک از شما  را حتی در  خانه اتان نیز امان نمی‌دهند؟ تازه شما همانند بزدلان نیز خواهید مرد ، لذا بهتر است با مقابله کردن با آنها بپردازید و یا پیروز شوید یا شهادت نصیبتان گردد که این است مردانگی».
بعد از شنیدن این خطبه همه مسلمانان جمع شدند… حضرت خالد لشکر را منظم نموده و از پیشروی دشمن جلوگیری نمود…. کارزار جنگ به همین منوال ادامه داشت که وقت غروب آفتاب فرا رسید و هر دو سپاه به سنگرهایشان بازگشتند.
هنگام صبح و قبل از شروع جنگ حضرت خالد لشکری که روز قبل در سمت راست می‌جنگید را در طرف چپ قرار داد و لشکر چپ را به سمت راست آورد…
کفار که روز قبل لشکر را دیده بودند گمان کردند که دیشب برای مسلمانان نیروی کمکی رسیده است ؛ به همین علت بود که کفار به خوف و هراس افتادند و نتوانستند با مسلمانان مقابله کنند لذا پا به فرار گذاشتند…
خداوند حضرت خالد را منصور و پیروز گردانید و لشکر کفار شکست خورد.
دلیری و تاکتیک و تدبیر و اندیشه جنگی که خالد در جنگ موته بکار برد در تاریخ نمونه ندارد، کجا امکان داشت که لشکر سه هزار نفری در مقابل لشکر صد هزار نفری پیروز شود؟
اما حسن تدبیر حضرت خالد باعث شد که اقلیت بر اکثریت پیروز گردد.
﴿کَم مِّن فِئَهٖ قَلِیلَهٍ غَلَبَتۡ فِئَهٗ کَثِیرَهَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾ [البقره: ۲۴۹]. یعنی: «چه بسا گروهى اندک که به حکم [و اراده] الهى بر گروهى بسیار پیروز شده است».
روایتی معتبرحاکی است که در جنگ موته و پس افتادن پرچم مسلمانان بدست مبارک حضرت خالد بن ولید ، نه شمشیری شکسته شد و نه کافری مقابله نمود ….

بعد از فارغ شدن از جنگ موته حضرت خالد بطرف مدینه حرکت کردند ، در میان راه قلعه‌ای وجود داشت که هنگام گذشتن لشکر اسلام از آنجا برایشان مزاحمت ایجاد می‌کردند
حضرت خالد این قلعه را فتح نمود و به زیر پرچم اسلام در آورد و این امر باعث ملقب شدن به صفت «سیف الله» شدند.
منبع: http://medie.blogfa.com/post/342
ارسال : فایق شریعت پناه

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

  1. درباره کشتار مردم ایران در تیسفون و بین النحرین هم بهتر اشاراتی داشته باشید . من نامه این آقا برای عمر نوشته را خواندم، درباره کشتار مردم شهر تیسفون که چطور کوچه به کوچه مردمش را کشتن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا