گفتگو

خواجه نصیرالدین طوسی را بشناسیم(۲-۲)

روزگار خواجه‌ نصیر

سده‌ هفتم‌ هجری‌ بدون‌ شک‌ سخت‌ترین‌ ایام‌ تاریخ‌ ایران‌ است، چه‌ این‌ مصادف‌ با ترکتازی‌ و حمله‌ قوم‌ خونخوار و بی‌رحم‌ مغول‌ بر بلاد اسلامی، به‌ ویژه‌ ایران‌ است. علتهای‌ عمده‌ این‌ حمله‌ را حتماً‌ در کتابهای‌ تاریخ‌ خوانده‌اید و چون‌ اینجا مقصود نگارش‌ تاریخ‌ نیست‌ از ذکر وقایع‌ و رویدادهای‌ تاریخی‌ تن‌ می‌زنیم‌ و فقط‌ چند علت‌ برجسته‌ را که‌ با مقصود ما ارتباط‌ دارد، ذکر می‌کنیم.

‌چنگیز خان‌ هنگامی‌ به‌ خیال‌ لشکرکشی‌ به‌ ایران‌ افتاد که‌ سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ (در گذشته‌ ۶۱۶ ه’.ق) در ایران‌ حکومت‌ می‌کرد. این‌ پادشاه‌ البته‌ پادشاهی‌ لشکرکش‌ و جنگ‌ آزموده‌ بود، در تحمل‌ سختیها بسیار طاقت‌ داشت‌ و چندان‌ فریفته‌ عیاشی‌ و خوشگذرانی‌ هم‌ نبود، بلکه‌ بیشتر ایامش‌ به‌ مجالست‌ اهل‌ علم‌ و مناظره‌ با فقیهان‌ می‌گذشت، تا حدودی‌ به‌ اصلاحِ‌ حال‌ مردم‌ و وضع‌ مملکت‌ هم‌ بی‌اعتنا نبود.

‌اما امیرانی‌ که‌ در بلاد داشت‌ غالباً‌ نالایق‌ و خودسر و نافرمان‌ بودند از قبیل‌ حاکم‌ اُترار یا فاراب‌ که‌ همه‌ سفیران‌ چنگیز را کشت‌ و اموالشان‌ را به‌ غنیمت‌ برداشت‌ و یکی‌ از علل‌ مهم‌ خشم‌ و لشکرکشی‌ چنگیز را فراهم‌ آورد.

‌ثانیاً: مادر این‌ سلطان‌ که‌ ترکان‌ خاتون‌ نام‌ داشت‌ در تمام‌ کارهای‌ کشور دخالتِ‌ مستفیم‌ می‌کرد و حتی‌ در انتخاب‌ ولیعهد هم‌ اجازه‌ به‌ سلطان‌ محمد نمی‌داد و در این‌ راه‌ آن‌ زن‌ مستبد بر طبقه‌ روحانیون‌ اتکأ تمام‌ داشت.

‌ثالثاً: هم‌ سلطان‌ محمد و هم‌ مادرش‌ بی‌رحم‌ و ستمکار بودند و وقتی‌ ممالک‌ عظیمی‌ را تسخیر می‌کردند، به‌ جای‌ حسن‌ سلوک‌ و دلجویی‌ و مهربانی‌ و خوشرفتاری، با مردم‌ سخت‌ می‌گرفتند و بیش‌ از بیش‌ شعله‌های‌ عصیان‌ و نافرمانی‌ را در دلهای‌ آن‌ بیچارگان‌ برمی‌افروختند.

‌رابعاً: بین‌ امیران‌ و رئیسان‌ قشون‌ سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ همواره‌ نزاع‌ و ستیزه‌ و دشمنی‌ حکمفرما بود و غالباً‌ همدیگر را به‌ بددینی‌ و بستگی‌ به‌ اسماعیلیان‌ متهم‌ می‌کردند، برخی‌ از این‌ گروه‌ با خود خوارزمشاه‌ هم‌ میانه‌ خوبی‌ نداشتند و چند بار هم‌ درصدد کشتن‌ او برآمدند و چند تنشان‌ خدمت‌ خوارزمشاه‌ را ترک‌ گفتند و به‌ اردوی‌ چنگیز پیوستند.

‌خامساً: پس‌ از نبرد که‌ سپاهیان‌ خوارزمشاه‌ در حدود سال‌ ۶۱۲ با لشکریان‌ پسر چنگیز (جوجی) کردند و اول‌ بار بود که‌ با مغول‌ روبرو شدند، چنان‌ مرعوب‌ شجاعت‌ و دل‌آوری‌ سپاه‌ دشمن‌ شدند که‌ پس‌ از مراجعت‌ از سمرقند پیوسته‌ از آنها یاد می‌کردند.

‌در هر حال‌ مغولان‌ به‌ ایران‌ آمدند و کارهایی‌ کردند که‌ حمله‌ تازیان‌ را در اواخر ساسانیان‌ از یاد برد و خرابکاریها و قتل‌ و نهب‌ و غارت‌ را به‌ نهایت‌ رسانیدند. تنها قسمتی‌ از ایران‌ که‌ در این‌ ایام، پایکوب‌ سمند جور و غارت‌ و چپاول‌ مغولان‌ خونخوار نشد، جنوب‌ ایران‌ است‌ که‌ در دست‌ اتابکان‌ فارس‌ قرار داشت. سعدی‌ اشاره‌ به‌ همین‌ مطلب‌ کرده‌ آنجا که‌ در مدح‌ اتابک‌ ابوبکر بن‌ سعد گوید:

سکندر به‌ دیوار رویین‌ و سنگ‌    بکرد از جهان‌ راه‌ یأجوج‌ تنگ‌

ترا سد یأجوج‌ کفر از زر است‌    نه‌ رویین‌ چو دیوار اسنکدر است(۲)

‌با همه‌ این‌ اوصاف، شگفت‌ است‌ اگر بگوییم‌ که‌ همین‌ سده‌ هفتم، یکی‌ از بهترین‌ ایامی‌ است‌ که‌ نوابغ‌ و بزرگان‌ علم‌ و حکمت‌ و تاریخ‌ و نقاشی‌ و شعر ایران‌ در آن‌ به‌ عرصه‌ هستی‌ رسیده‌اند، مولوی‌ بلخی‌ و شیخ‌ سعدی‌ و خواجه‌ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ همدانی‌ و عطاملک‌ جوینی‌ و حمدالله‌ مستوفی‌ و خواجه‌ حافظ‌ شیرازی‌ و دیگران‌ در همین‌ روزگار تار و ظلمانی‌ به‌ وجود آمده‌اند و بدون‌ شک‌ بزرگ‌ترین‌ نماینده‌ حکمت‌ و ریاضی‌ و اخلاق‌ در این‌ سده، خواجه‌ ابوجعفر نصیرالدین‌ محمدبن‌ محمدبن‌ حسن‌ طوسی‌ ملقب‌ به‌ استاد بشر است.

هولاکو شهرت‌ خواجه‌ را در حکمت‌ و ریاضی‌ شنیده‌ بود و مهارت‌ خواجه‌ در بستن‌ زیج‌ و رصد حتی‌ تا اقاصیِ‌ مغولستان‌ نیز رسیده‌ بود چنان‌ که‌ «منگوقاآن» از برادرش‌ هولاکو خواست‌ تا در آنجا رصدخانه‌ای‌ ایجاد کند ولی‌ به‌ سبب‌ برخی‌ پیش‌آمدها هولاکو خواجه‌ را در ایران‌ نگاه‌ داشت‌ و چون‌ خود او به‌ نجوم‌ و احکام‌ آن‌ بسیار اعتقاد داشت‌ و در هر کار با منجمان‌ رأی‌ می‌زد و به‌ احکام‌ آنها به‌ کارها اقدام‌ می‌کرد، بر آن‌ شد که‌ در ایران‌ رصدخانه‌ای‌ دایر کند. در سال‌ ۶۵۷ خواجه‌ را به‌ این‌ مهم‌ نامزد کرد و دستور داد در مراغه‌ رصدی‌ انشأ کند و در این‌ راه‌ تمام‌ اوقاف‌ ممالک‌ ایلخانی‌ را تحت‌ اختیار خواجه‌ قرار داد و خواجه‌ دوبار – یکی‌ در سال‌ ۶۶۲ و دیگری‌ کمی‌ پیش‌ از فوت‌ خویش- به‌ بغداد رفت‌ تا امور اوقاف‌ را تحت‌ نظر بگیرد و پس‌ از وضع‌ مخارج‌ و مستمریات‌ مازاد آن‌ را برای‌ انجام‌ عمل‌ رصد ضبط‌ کند و در ضمن‌ این‌ سفرها آنچه‌ کتاب‌ و آلات‌ رصدی‌ برای‌ کار خود لازم‌ می‌دانست‌ از اطراف‌ جمع‌ کند و هولاکو و پس‌ از او اباقا نیز در تهیه‌ اسباب‌ این‌ امر و جلب‌ دانشمندان‌ می‌کوشیدند تا زیجِ‌ مراغه‌ به‌ انجام‌ رسید و خواجه‌ خلاصه‌ اعمال‌ و رصدهای‌ خود و یارانش‌ را در کتاب‌ «زیج‌ ایلخانی» مدون‌ کرد.

‌برخی‌ از مورخان‌ گفته‌اند که‌ بستن‌ (تأسیس) رصد مراغه‌ به‌ فکر خود خواجه‌ بود و سالها پیش‌ از آنکه‌ به‌ خدمت‌ هولاکو برسد در این‌ اندیشه‌ بود که‌ هر وقت‌ اقتضا کند و زمان‌ یابد و وسایل‌ فراهم‌ شود به‌ این‌ کار اقدام‌ کند، نهایت‌ آنکه‌ چون‌ در روزگار هولاکو این‌ آرزو را ممکن‌الحصول‌ دید او را بر این‌ کار برانگیخت. گویند هولاکو گفت: «فایده‌ این‌ کار چیست؟» آیا آنچه‌ آمدنی‌ است‌ و مقدر است‌ که‌ بشود با بستن‌ رصد و دانستن‌ حرکات‌ کواکب‌ می‌توان‌ از آنها جلوگیری‌ کرد؟ خواجه‌ گفت‌ جواب‌ را با مثلی‌ ادا کنم، آن‌ گاه‌ از ایلخان‌ درخواست‌ کرد که‌ یک‌ دو نفر بر بلندیی‌ که‌ نزدیک‌ آن‌ مکان‌ بود برآید و از آنجا یک‌ طشت‌ مسین‌ بزرک‌ فرواندازد به‌ نحوی‌ که‌ مردم‌ آن‌ را ندانند، هولاکو این‌ کار را انجام‌ داد، کسی‌ را مأمور کرد که‌ بر پشت‌ بام‌ رود و آن‌ طشت‌ را بیندازد، از افتادن‌ طشت‌ آوازی‌ سخت‌ ترسناک‌ و هول‌انگیز پدیدار گشت‌ و مردم‌ به‌ هم‌ برآمدند و وحشت‌ همه‌ جا را فراگرفت‌ و جمعی‌ بی‌هوش‌ گشتند. اما خواجه‌ و هلاکو که‌ از سبب‌ آن‌ امر آگاه‌ بودند نهراسیدند. پس‌ خواجه‌ گفت: اگر علم‌ نجوم‌ را هیچ‌ فایده‌ نیست‌ این‌ فایده‌ را دارد که‌ اگر کسی‌ از اوضاع‌ و احوال‌ فلکی‌ آگاه‌ باشد، زمان‌ ظهور حوادث‌ ترسی‌ که‌ در مردمان‌ غافل‌ و نادان‌ به‌ وجود می‌آید، در او پدید نمی‌آید. هولاکو چون‌ این‌ طور دید خواجه‌ را به‌ بستن‌ رصد امر داد و فرمود که‌ ساختمان‌ آن‌ را آغاز کند.(۳)

‌خواجه‌ در این‌ عمل‌ مددکار و دستیاران‌ چند داشت‌ که‌ مهم‌ترین‌ آنها فخرالدین‌ مراغی، فخرالدین‌ اخلاطی، نجم‌الدین‌ دبیران‌ و مؤ‌یدالدین‌ عرضی‌ بودند که‌ خواجه‌ خود از آنها نام‌ برده‌ است. غیر از این‌ عده‌ که‌ برشمردیم‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ و منجمان‌ هم‌ در این‌ کار با خواجه‌ مشارکت‌ داشته‌اند که‌ نام‌ چند تن‌ از ایشان‌ را ذکر کرده‌اند که‌ اهم‌ آنها عبارتند از: رکن‌الدین‌ استرآبادی، محیی‌الدین‌ مغربی، قطب‌الدین‌ شیرازی، شمس‌الدین‌ شیروانی، کمال‌الدین‌ ایجی، نجم‌الدین‌ اسطرلابی، قومنجی‌ [تومه‌جی] چینی، ملقب‌ به‌ سینک‌ سینک؛ که‌ خواجه‌ رشیدالدین‌ آن‌ را به‌ عارف‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ و چند تن‌ دیگر.(۴)

‌بنای‌ رصد در سالی‌ تمام‌ شد که‌ خواجه‌ در آن‌ سال‌ وفات‌ یافت‌ (۶۷۲). بنابراین‌ بنای‌ این‌ رصدخانه‌ ۱۵ سال‌ وقت‌ خواجه‌ را گرفت.

‌بزرگواری‌ خواجه‌ در این‌ کار بزرگ‌ تنها مربوط‌ به‌ قدرت‌ علمی‌ او نیست، چه‌ اگر این‌ کار را هم‌ نمی‌کرد دانش‌ و معرفت‌ خواجه‌ بر دانشمندان‌ آشکار و معلوم‌ بوده‌ و هست، بلکه‌ در آن‌ است‌ که‌ با چه‌ مهارت‌ و استادی‌ و متانت‌ و سخنان‌ حکیمانه‌ در عقل‌ هولاکو رسوخ‌ کرد و آن‌ خون‌ آشام‌ بدکردار را واداشت‌ که‌ به‌ جای‌ خرابکاری‌ و کشتار خلق‌ خدا به‌ اصلاح‌ امور اجتماعی‌ و پیشبرد فرهنگ‌ و فنون‌ بپردازد و از کسی‌ که‌ مظاهر تمدن‌ را خراب‌ می‌کرد شخصی‌ بسازد که‌ کاخ‌ تمدن‌ را برافرازد و در پیشبرد و ترقی‌دادن‌ علم‌ سر از پا نشناسد.

‌خواجه‌ سرانجام‌ کار را به‌ جایی‌ رسانید که‌ هولاکو را برانگیخت‌ تا شخصی‌ به‌ بلاد عربی‌ بفرستد و دانشمندانی‌ را که‌ از ترس‌ مغول‌ و حمله‌ خرابکارانه‌ آنها فرار کرده‌ بودند و به‌ اربل‌ و موصل‌ و جزیره‌ و شام‌ رفته‌ بودند، تشویق‌ کند و آنها را به‌ ایران‌ بازگرداند و نیز از دانشمندان‌ آن‌ بلاد گروهی‌ را به‌ مراغه‌ بیاورد. هولاکو برای‌ این‌ کار «فخرالدین‌ لقمان‌ بن‌ عبدالله‌ مراغی» را نامزد کرد و این‌ مرد، شخصی‌ هوشمند و زیرک‌ بود و با حسن‌ تدبیر توانست‌ مبلغی‌ خلق‌ را که‌ به‌ بلاد عربی‌ رفته‌ بودند به‌ شهرهای‌ خودشان‌ بازگرداند و بدین‌ وسیله‌ کار خود را نیک‌ انجام‌ دهد و برگردن‌ دانش‌ و معرفت‌ حقی‌ داشته‌ باشد.(۵)

‌هولاکو مانند سایر شاهزادگان‌ مغول‌ شتابکار بود و می‌خواست‌ که‌ کار رصد به‌ زودی‌ پایان‌ یابد و از این‌ جهت‌ به‌ خواجه‌ و همکارانش‌ فرمان‌ داد که‌ کار خود را زود انجام‌ دهند.» از این‌ رو، کار آن‌ چنان‌ که‌ خواجه‌ می‌خواست‌ نشد. خود خواجه‌ در مقدمه‌ «زیج‌ ایلخانی» به‌ این‌ مطلب‌ اشاره‌ کرده‌ و می‌گوید، «رصد به‌ کمتر از سی‌ سال‌ که‌ دور این‌ هفت‌ ستاره‌ تمام‌ شود نتوان‌ ساخت‌ و اگر بیشتر از سی‌ سال‌ به‌ آن‌ کار مشغول‌ باشند بهتر و درست‌تر باشد. ولیکن‌ پادشاه‌ ما که‌ بنیاد رصد آغاز فرمود، فرمود که‌ جهد کنید تا زودتر تمام‌ کنید و فرمود که‌ مگر به‌ دوازده‌ سال‌ ساخته‌ شود. ما بندگان‌ گفتیم: جهد کنیم‌ اگر روزگار وفا کند.»(۶)

َ‌ کتابخانه‌ مراغه‌ با ۴۰۰۰ هزار کتاب‌

از کارهای‌ بزرگ‌ دیگر خواجه‌ این‌ است‌ که‌ در محل‌ رصد مراغه‌ کتابخانه‌ بزرگی‌ احداث‌ کرد و بنا به‌ فرمان‌ هولاکو کتابهای‌ نفیس‌ و سودمند بسیاری‌ که‌ از بغداد و دمشق‌ و موصل‌ و خراسان‌ غارت‌ شده‌ بود و در کار رصد خواجه‌ هم‌ لازم‌ بود به‌ آن‌ کتابخانه‌ آورده‌ شد. خود خواجه‌ مأمورانی‌ به‌ اطراف‌ بلاد می‌فرستاد که‌ هر جا کتب‌ علمی‌ بیابند خریداری‌ کنند و برای‌ او بفرستند و خود هر کجا به‌ کتاب‌ مفید و نفیسی‌ برمی‌خورد و در مسافرتها به‌ نظرش‌ می‌رسید همه‌ را می‌خرید و در این‌ کار چنان‌ کوشش‌ داشت‌ که‌ به‌ عقیده‌ برخی‌ از مورخان‌ چهارصد هزار = ۰۰۰,۴۰۰ کتاب‌ در کتابخانه‌ مراغه‌ گردآمده‌ بود.(۷)

َ‌ وزارت‌ خواجه‌ نصیرالدین‌

گذشته‌ از احترام‌ و عزتی‌ که‌ خواجه‌ در دستگاه‌ ایلخانی‌ داشت، به‌ نظر برخی‌ از مورخان‌ خواجه‌ وزارت‌ هولاکو را نیز به‌ عهده‌ داشته‌ است، خوانساری‌ در روضات‌ الجنات‌ و «ابن‌ شاکر» در فوات‌ الوفیات‌ به‌ این‌ امر تصریح‌ کرده‌اند، سبکی‌ نیز در طبقات‌ الشافیه‌ همین‌ قول‌ را آورده‌ است. ولیکن‌ همه‌ وزارت‌ او را مطلق‌ نمی‌دانند بلکه‌ می‌گویند: خواجه، وزارت‌ هولاکو را داشت‌ بدون‌ اینکه‌ دخالتی‌ در اموال‌ بکند، ولیکن‌ چنان‌ عقل‌ او را ربوده‌ بود و بر او مسلط‌ شده‌ که‌ هولاکو سوار نمی‌شد و مسافرت‌ نمی‌کرد و دست‌ به‌ کاری‌ نمی‌زد مگر وقتی‌ که‌ خواجه‌ تعیین‌ می‌کرد…»(۸) و این‌ قول‌ به‌ نظر درست‌تر می‌آید چه‌ به‌ آنکه‌ خواجه‌ در پیش‌ هولاکو مقرب‌تر از همه‌ بوده‌ و عظمت‌ و احترام‌ فوق‌العاده‌ داشته‌ از هیچ‌ مأخذی‌ به‌ صراحت‌ برنمی‌آید که‌ او وزارت‌ هولاکو را به‌ آن‌ معنی‌ که‌ در خرج‌ و دخل‌ و عزل‌ و نصب‌ مستقیماً‌ دستی‌ داشت‌ باشد پذیرفته‌ باشد بلکه‌ اگر در اموری‌ از او مشورت‌ می‌خواستند آنچه‌ موافق‌ مصلحت‌ بوده‌ اظهار می‌داشت‌ و با فراست‌ و کیاستی‌ که‌ داشت‌ در حل‌ و فصل‌ امور هولاکو را یاری‌ می‌کرد و بیشتر اوقات‌ خویش‌ را به‌ کار ترجمه‌ و تألیف‌ و تصنیف‌ کتب‌ و افاده‌ طالبان‌ می‌گذرانید.

‌برخی‌ از مورخان‌ که‌ وزارت‌ خواجه‌ را مطلق‌ و مسلم‌ پنداشته‌اند، شاید از این‌ راه‌ بوده‌ که‌ دیده‌اند، ایلخان‌ مغول‌ تمام‌ اوقاف‌ ممالک‌ پهناور اسلام‌ را در اختیار او گذارده‌ بود تا ده‌ یک‌ آن‌ را صرف‌ مخارج‌ و لوازم‌ رصد و ساختن‌ رصدخانه‌ کند. به‌ هر حال‌ اگر خواجه‌ در دربار ایلخان‌ مذکور سمت‌ رسمی‌ وزارت‌ نداشته‌ در عمل‌ از همه‌ وزیران‌ اقتدار و سیطره‌ و جبروت‌ بیشتر داشته‌ است.

تهیه و تنظیم: محمد مادح رستمی

                              خواجه نصیرالدین طوسی را بشناسیم(۲-۱)

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا