ادبیاتداستان

داستان شگفت انگیز مرد فقیر !

داستان مرد فقیر

ابن جریر طبری رحمت خدا بر او باد می‌گوید:
در ایام حج تمتع که در سرزمین مکه بودم مردی خراسانی را دیدم که با صدای بلند فریاد می‌زد و می‌گفت: ای گروه حاجیان، ای ساکنان مکه ای مسافران مناسک حج، یک کیف پول با هزار دینار گم کرده‌ام، هرکس آن را به من برگرداند خداوند به او پاداش نیک عطا کند و او را از عذاب جهنم نجات بخشد و او را از اجر و پاداش معنوی قیامت بی نصیب نگذارد.

یک پیر مرد اهل مکه آمد و گفت: ای مرد خراسانی، اهل مکه از نظر معیشتی در تنگنا به سر می‌برند و ایام موسم حج هم که به پایان می‌رسد، درهای کسب و کار بسته می‌شود، شاید این مال شما در دست مردِ مومن، فقیر و کهنسالی قرار گرفته باشد که هم طمع حرمت شما و نیز مال را دارد؛ اگر مال را به شما برگرداند، با طیب خاطر و بدون اکراه مژدگانی ناچیزی به او می‌بخشید؟
مرد خراسانی گفت: مثلاً چقدر؟

پیر مرد گفت: یک دهم هزار دینار که می شود صد دینار.

مرد خراسانی راضی نشد و گفت: چنین معامله‌ای انجام نخواهم داد و او را به خدا واگذار می‌کنم و در روز حساب از او شکایت خواهم کرد… و هو حسبنا و نعم الوکیل !!

ابن جریر طبری می‌گوید: با خود گفتم این پیر مرد فقیر است و حتما او کیف پول را پیدا کرده و دوست دارد پول ناچیزی از آن به او برسد !!

بالاخره او را تا منزلش دنبال کردم و فهمیدم که گمانم درست بوده است !  شنیدم که همسرش را صدا زد و به او گفت: لبابه، همسرش جواب داد در خدمتم اباغیاث، پیر مرد گفت: صاحب پول را پیدا کرده‌ام ؛ ولی حاضر نیست مژدگانی به یابنده بدهد… به او گفتم تنها صد دینار از آن به ما مژدگانی بده اما او حاضر نشد و کارش را به خدا واگذار کرد… شما بگویید لبابه چه کار کنم؟! حتما باید برایش برگردانم زیرا از پروردگارم می‌ترسم که گناهم را دوچندان کند!!

همسرش به پیرمرد گفت: ای مرد ؛ ما ، در حالی که چهار دختر و دو خواهر و من و مادرت و خودت که جمعا نه نفر هستیم،نزدیک پنجاه سال است که همراه تو با فقر و نداری دست و پنجه نرم می‌کنیم ؛ متاسفانه نه گوسفندی داشته ایم و  نه زمین کشاورزی و نه هیچ چیز دیگری !!  پس تمام پولی که پیداکرده ای را برای خودت نگهدار و با آن ما را از گرسنگی و بی پوشاکی نجات بده! خودت از هر کس دیگری بهتر به این وضعیت اسفبار ما آگاه هستی !! انشاالله  روزی که خداوند تو را بی نیاز ‌گردانید  ، مال را به صاحبش  برگردانید و خداوند نیز در روز حساب، صاحب مال را راضی می‌کند!

پیر مرد به زنش گفت: ای لبابه بعد از هشتاد و شش سال زندگی می‌خواهید اکنون لقمه حرام بخورم! بعد از این همه سال صبر بر فقر و نداری،  دل و جگر و معده و روده‌هایم را با آتش حرام بسوزانم؟ و مورد خشم و غضب خداوند قرار بگیرم؟ درحالی که پایم لب گور است؟! نه نه  به خدا سوگند هرگز چنین کاری انجام نخواهم داد…

ابن جریر طبری می‌گوید: من برگشتم در حالی که از رفتار این زن و شوهر بسیار در شگفت بودم!
فردای آن روز مانند روز قبل صاحب مال در بین مردم ندا سر داد! پیر مرد دوباره آمد و گفت؛ ای مرد خراسانی دیروز هم شما را نصیحت کردم و گفتم به خدا سوگند سرزمین ما کشاورزی و دامداری درست و حسابی ندارد؛ به یابنده‌اش چیزی بدهید تا او دچار خلاف شرع نشود و مال تو را هم برگردانند! 

آن روز پیشنهاد کردم به یابنده صد دینار مژدگانی بدهید اما قبول نکردی، اگر مال شما به دست مردی امانت دار رسیده باشد، به جای صد دینار آماده‌ای تنها ده دینار مژدگانی به او بدهید که هم مال محفوظ شود و هم یابنده به مال ناچیزی دست یابد؟!

مرد خراسانی گفت: چنین چیزی نخواهم کرد و آن را به خدا می سپارم و در روز قیامت از او شکایت خواهم کرد. و هو حسبنا ونعم الوکیل

روز بعد صاحب مال همان ندا را سر داد و پیر مرد آمد و گفت: ای مرد خراسانی، پریروز به شما گفتم به یابنده صد دینار مژدگانی بده قبول نکردی سپس گفتم ده دینار باز هم قبول نکردی، آیا حاضری به یابنده  تنها یک دینار پرداخت کنید؟ که با نصف آن یک ظرف و با نصف دیگرش گوسفندی بخرد که شیر آن را بدوشد و ازطریق فروش شیر، برای عیالش کسب درآمد کند؟!
مرد خراسانی گفت: هرگز چنین چیزی نخواهم کرد و آن را به خدا حواله خواهم کرد و در روز حساب از او شکایت خواهم کرد، و هو حسبنا و نعم الوکیل
پیر مرد او را گرفت و گفت: بیا ای مرد دینارهایت را بگیر و بگذار به راحتی بخوابم! به خدا سوگند از هنگامی که این مال را پیدا کرده‌ام آرامشی برایم باقی نمانده است…

ابن جریر طبری می گوید: صاحب مال با او رفت و من هم آنها را دنبال کردم تا اینکه پیر مرد وارد منزل شد و از زیر زمین، دینار‌ها را بیرون آورد و گفت: مالت را بردار و من هم از خدا طلب عفو و بخشش می‌کنم و امیدوارم که خداوند از فضل و رحمت خویش مرا بی نصیب نگذارد.

مرد خراسانی دینار‌هایش را برداشت و خواست بیرون برود اما هنگامی که به در منزل رسید، برگشت و گفت: ای پیر مرد پدرم به رحمت خدا پیوست و سه هزار دینار ارثی برایم به جا گذاشته و به من وصیت نموده که یک سوم آن را در بین فقیر‌ترین مردم تقسیم کنم و من هم هزار دینار را در این کیف گذاشتم تا آن را در بین فقرا تقسیم کنم! به خدا سوگند از خراسان تا به اینجا مردی مستحق تر از شما به این مال پیدا نکرده‌ام، بیا بگیر و مبارکت باشد و خداوند متعال به شما پاداش نیک عطا کند که در آزمون امانتداری و صبر و شکیبایی بر فقر، چیره شدی… سپس مال را برای پیر مرد گذاشت و رفت.

پیر مرد از خوش حالی زد زیر گریه و دست به دعا شد و گفت: خداوند متعال قبر پدرت را منور و فرزندانش را صالح گرداند.

ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا طلاق /2/3

این (احکام) چیزی است که کسی بدان پند و اندرز می‌گردد که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد. هر کس هم از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات (از هر تنگنائی) را برای او فراهم می‌سازد به او از جائی که تصوّرش نمی‌کند روزی می‌رساند. هر کس بر خداوند توکّل کند (و کار و بار خود را بدو واگذارد) خدا او را بسنده است. خداوند فرمان خویش را به انجام می‌رساند و هر چه را بخواهد بدان دسترسی پیدا می‌کند. خدا برای هر چیزی زمان و اندازه‌ای را قرار داده است.

منبع: جمهرة الاجزاء الحدیثه (ص: ۲۵۱ )
ترجمه: علی ابراهیم پور (سردشت-نلاس)

از طريق
علی ابراهیم پور
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا