تاریخ

داستان مردی بخیل

مردی بخیل و بد اخلاقی بود که کسی او را دوست نداشت و از ستم او گلایه داشت بجز یک دوست دوره کودکی اش که به او سر می­زد و طبیعت زشت او را تحمل می­کرد!!

یک روز مرد بخیل با چهارپایش از مسافرت بر می­گشت در مسیرش به خانه ­ی دوستش رفت تا در آنجا استراحت کند و چیزی در خانه ­ی دوستش بخورد که ناگهان مضطرب و پریشان از جایش برخاست!!

به فکرش رسید که یک کیسه با سی سکه طلا را در زیر سایه ­ی درختی جا گذاشته است که نزدیک بود بخاطر این مصیبت دیوانه شود! اما هنکامی که خود را به آنجا رساند با کمال ناباوری آن را نیافت.

صبح روز بعد .. دختر دوستش به پدرش خبر داد که او را از فقر و تنگدستی  نجات بخشیده است!!

و کیسه ­ای را با سی سکه طلا به پدرش داد.

پدرش او  را بوسید و به او  گفت: این طلاها از آنِ دوستم می­ باشد!!

پدر آن دختر که خود مردی فقیر بود با سرعت خود را به دوستش رساند تا آن خبر خوشحال کننده را به او بدهد.

هنگامی که به نزد دوستش رسید، و کیسه ­ی طلا را به او  داد. مرد بخیل هنگامی که کیسه را باز کرد و دید که سی عدد سکه طلا در آن است، به دوستش گفت که این تعداد ناقص است و تعداد واقعی سکه ­ها چهل قطعه طلا بود و به دوستش گفت: که در نزد قاضی از تو شکایت خواهم نمود که دخترت دزد است و تو هم در این دزدی او را همکاری کرده ­ای!!

هنگامی که به نزد قاضی رفتند، قاضی که به شکایت او گوش داد و او را نگاه کرد با تخصصی که داشت، فهمید که او دروغ می­ گوید!!

به بخیل نگاه کرد و پرسید: آیا مطمئن هستی که در کیسه ­ات به جای سی عدد سکه طلا، چهل سکه بود؟؟

مرد بخیل جواب داد: مطمئن هستم و شروع کرد دستش را بلند کرد که سوگند بخورد.

قاضی به او  گفت: بنابراین آن کیسه را که آن دختر پاک و حلال پیداکرده از آنِ شما نیست، زیرا کیسه­ ات را که گم کردی چهل سکه در آن بوده است و این کیسه تنها سی سکه در آن است و این کیسه در دست آن دختر امانت­دار وحلال باقی می­ماند تا زمانی که صاحبش پیدا شود و هر وقت کسی کیسه­ای پیدا کرد که چهل سکه در آن باشد حتماً به شما خبر خواهیم داد!! پس اکنون می­ توانی بروی!!

مرد بخیل شروع به داد و فریاد کرد و به قاضی می­ گفت: که دروغ گفتم و به این خاطر دروغ گفتم تا جایزه­ ای به دختر و پدرش ندهم!

 در کیسه ای که گم کردم تنها سی سکه طلا بود.اما قاضی به سخن او اهمیتی نداد و به نگهبانان دستور داد تا او را از دادگاه اخراج کنند.

نتیجه:

 راستگو و امانتدار باش …. دروغ مگو و به گونه­ ای با مردم رفتار کن که دوست داری آنگونه با تو رفتار کنند!!.

ترجمه: خالد ایوبی نیا

نمایش بیشتر

خالد ایوبی نیا

استان آذربایجان غربی - ارومیه مترجم - نویسنده فعال دینی و حافظ قرآن

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا