خانواده

داستان مرگ و زندگی از زبان امام غزالی

مردی در بیابان، بسیار تشنه بود و دنبال آب می گشت. ناگهان پشت سر خویش شیری دید که به سمت او می آمد، سخت هراسان شد و پا به فرار گذاشت ، اما بیچاره که سرعتش از شیر بیشتر نبود و نمی توانست از دست شیر به مکان امنی پناه ببرد و در آن مکان درختی هم نبود که بالای آن برود، لذا به هر سوراخی که سر راهش قرار می گرفت حاضر بود داخل شود ، ناگهان چاه آبی در مقابلش ظاهر شد، مرد از ترس شیر داخل چاه شد! پس از مدتی که نَفَسش جای خود آمد یک نگاهی به ته چاه انداخت، در ته چاه اژدهایی دید که دهان باز کرده و در انتظار بود که مرد پایین بیفتد و او آن را ببلعد، بسیار ترسید و دنبال دستاویزی گشت ، گیاهی پیدا کرد و دستگیره اش نمود ، وقتی که بهتر نگاه کرد، دید که دو موش، یکی سفید و دیگری سیاه دارند ریشه های آن را می جوند و هر لحظه امکان دارد ریشه های گیاه را قطع کنند و مرد در دهان اژدها بیفتد!

لذا دنبال چاره ی دیگری می گشت که ناگهان سوراخی دید که زنبور عسلی در آن جا، عسل خالصی فراهم آورده بود ، مرد دست به سوراخ برد و از آن عسل خالص خورد. عسل به قدری لذیذ بود که مرد را سرمست کرد به گونه ای که نه شیر یادش ماند و نه اژدها و نه آن دو موش سیاه و سفید و ریشه جویده شده ی دستاویزش !

دوستان گرامی این حکایت ماست ، در این حکایت مَثَل شیر همان مرگ است که ما را دنبال می کند و ما از ترس این که مرگ، ما را درنیابد به هر مکان ممکنی پناه می بریم! و مَثَل دهان اژدها، همان قبر است که می دانیم امروزه در قبرستان قبرهای زیادی دهن باز کرده و انتظار ما را می کشند و خدا می داند نصیب چه کسانی از می شوند و شاید هم نصیب ما شوند و هیچ کس در آن شکی ندارد.

و مَثَل ریشه ی گیاه، عمر ماست که دستاویزش کرده ایم تا در دهان اژدها که قبر باشد نیفتیم و مَثَل دو موش سیاه و سفید هم شب و روز هستند که مرتب در گردش هستند و از عمر ما کم می کنند که هر آن ممکن است ریشه که عمر است قطع شود و ما در دهان اژدها بیفتیم.

 و اما مَثل عسل، همان لذایذ این دنیا هستند که ما را مست و بیخود کرده اند؛به گونه ای که هم مرگ(شیر) را فراموش کرده ایم و هم قبر(دهان اژدها) را و هم کوتاه شدن عمر(ریشه) را و هم آمد و شد شب(موش سیاه) و روز(موش سفید) را .

بر گرفته از پندهای امام محمد غزالی( علیه الرحمه)

امید است که لذت های این دنیا ما را از این واقعیت های انکار ناپذیر غافل نکنند و خود را برای آمدن چنین روزی آماده کرده باشیم.ان شاء الله الرحمن.آمین یا رب العالمین.

ابراهیم عمری

 

نمایش بیشتر

ابراهیم عمری

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : بازنشسته آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

‫2 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا