خانواده

در باره ی «طلاق عاطفی» و آثار مخرب آن چه می دانید؟ !

 عبدالله علی پور

طلاق عاطفی، طلاقی است که به موجب آن، زن و شوهر با یکدیگر ارتباط صمیمی ای ندارند و نمی توانند درباره احساسات و عواطف خود با یکدیگر حرف بزنند و ارتباط زناشویی مناسبی هم ندارند. این نوع طلاق، در مقایسه با طلاق رسمی، اثر به مراتب مخرب تری دارد، چرا که در طلاق رسمی زن و مرد از یکدیگر جدا می شوند و هر یک به دنبال زندگی تازه خود می روند اما در طلاق عاطفی که زوج زیر یک سقف زندگی می کنند، این موضوع در درازمدت فشار روانی زیادی به آنها وارد می کند و چون این همسران ارتباط احساسی خوبی هم با یکدیگر ندارند، زندگی شان کسالت بار خواهدشد.

طلاق عاطفی ، از آن موضوعاتی است که نمی شود تنها از دریچه یک رشته و حوزه ، به آن نگاه کرد ؛ باید از زاویه های مختلف، زیر و رویش کرد تا به جنبه هایش پی برد. روان شناسی،جامعه شناسی و…. جزو رشته هایی هستند که می توانند در این امر،به ما کمک کنند .

وقتی از طلاق عاطفی به طور گسترده تر حرف می زنیم ، وارد مباحث آسیب های اجتماعی می شویم که طبعاً تبدیل به بحثی مهم و ضروری در جامعه ما و دیگر جوامع می شود.

موضوع را با چند سؤال دقیق تر بررسی خواهیم کرد .

چرا طلاق عاطفی مهم است ؟   مردم ما چقدر با طلاق عاطفی آشنا هستند ؟ راه علاج چیست ؟ طلاق عاطفی یعنی چه ؟

طلاق عاطفی، یعنی زندگی کردن کنار هم، بدون داشتن پنج محور ؛

۱- درد مشترک

۲- درک مشترک

۳- عشق مشترک

۴- نیاز مشترک

۵- حال و آینده مشترک

در واقع طلاق عاطفی یعنی درکنار هم بودن به سردی ، زندگی بر مبنای سوختن وساختن ، زندگی بدون عشق زیر یک سقف، زندگی بدون کنش های صمیمانه وعاطفی و زندگی محروم از شادی وشعف و زندگی خاموش. و از بعد دیگری ، یعنی زندگی سرشار از عیب جویی؛ و این یعنی حرکت به سوی طلاق عاطفی .

طلاق را امروزه همه می شناسند،درست به اندازه ازدواج  !!  

لازم نیست در فیلم های تلویزیون و سینما دنبال آن باشی ؛در هر مجلس عروسی که  بروی، حتماً تک و توک  آدمی را می بینی  که قبلاً عین همین عروسی را تجربه کرده است و الآن خوشحال و خندان طلاق گرفته و به خاطر ازدواج دیگری با حسرت کف می زند و شادی می کند !!  

حتی در بعضی مجالس این آدم ها ، دیگر کم نیستند، خیلی زیادند ؛ فقط باید چشم باز کنی و ببینی !! 

عاطفه ؛ واژه ای آشنا برای همه است ؛ خیلی ها آن را معنای کلمه ” مهر” و “محبت ” می دانند ؛ چیزی شبیه (عشق) اما لطیف تر و بسیار ماندگارتر و عمیق تر از آن ؛ اما جالب این جاست که خیلی ها با وجودی که خود گرفتار (طلاق عاطفی)اند ، معنای آن را نمی دانند. معنا را نمی دانند اما با آن زندگی می کنند و تلخی و دشواری آن را در لحظه لحظه زندگی مشترک خود با تمام پوست و استخوانشان حس می کنند.

طلاق عاطفی را می توان نقطه مقابل پیوند عاشقانه دانست ، طلاق یعنی باز کردن گره ، یعنی جدا کردن یک پیوند وطلاق عاطفی یعنی این که دونفر با وجود این که ازهم دور نیستند و می توانند نگاه در نگاه هم بدوزند و با هم صحبت کنند ، اما از ” هم نگاهی” دوری می کنند و از ” هم صحبتی ” می گریزند؛  نگاهشان را به چیزی دیگر می دوزند و سفره دلشان را برای شخص دیگری باز می کنند ، طلاق عاطفی بین دونفر یعنی پایان همه خاطرات هیجان انگیز عاشقانه ای که قبل از این گمان می رفت وجود داشته است ؛ یعنی بی مهری مطلق بین دو انسانی که همه گمان می کنند دلشان به هم گره خورده است ولی در واقع چنین نیست. 

زخم عاطفی،زخم بر عواطف ماست که در جریان روابط ما ایجاد می شود ؛ ما به عنوان موجودات اجتماعی، در خانه و خانواده و در محیط زندگی و جامعه مان با انسان های دیگر رابطه برقرار می کنیم و امکان زخم خوردن و زخم زدن هم هست.

زخم عاطفی به لحاظی از زخم جسمی  بدتر است زیرا در بسیاری از موارد منشاء زخم آشکار نیست و نه تنها دیگران ؛ بلکه خود ما هم ممکن است ندانیم چرا افسرده ایم، عبوس و دلمرده ایم ،با خشمی خاموش می سوزیم، و روزهایمان را بی شور و انرژی و شب هایمان را دلتنگ و بی قرار سپری می کنیم.

آیا تا به حال به جملاتی مثل این برخورد کرده اید؟ من هیچ علاقه ای به ازدواج ندارم. خودم خواستم ترکش کنم، مطمئنم این روزها هرگز نمی توان رابطه عاطفی خوبی داشت و…..

در این میان چه کسی مقصر است ؟ نوجوانان؟ تربیت خانواده؟ جامعه؟مدرسه علوم دینی و نظام آموزشی ؟ مقصر شل شدن آن گره محکم روزهای اول عاشقی کیست؟ انبار پر مهر و محبت  دیروز این زوج بی مهر امروز را چه کسی خالی کرد؟ آیا این انبار ناگهانی خالی شد ؟

کاملاً معلوم است ! انبار عشق کم کم خالی شد. اگر به یکباره آتش مهر سرد می شد، دو نفر طاقت تحمل این همه سردی را نداشتند و برای ترمیم پیوند سرد شده کاری می کردند. واقعیت این است که طلاق عاطفی کم کم و آهسته و به تدریج رخ می دهد. در واقع با پیدا شدن سرو کله یک غارتگر محبت است که یکی از طرفین یا هر دو تصمیم می گیرند سمت نگاه و نگرانی اش را از شریک زندگی اش به سوی آن غارتگر بگرداند.

این  ” شکارچی محبت ” می تواند مقام ، ثروت و قدرت ، بچه باشد ؛ که غیر از سهم محبت خود، سهم مهر همسر را هم شکار می کند.

سهم بیشتر دادن به شکارچی یعنی سهم کمتر رسیدن به یکی از شریک های زندگی و این خلاء عاطفی دیر یا زود باید با چیزی پر شود ؛  بنابراین شریک محروم به جست و جوی جایگزینی برای پر کردن خلاء درونی خود بر می آید . اتفاقی که اگر دوام یابد در درازمدت پنجره ای جدید را در مقابل ذهن شریک محروم باز می کند .

پنجره ای که در آن نسخه جایگزین و بدل از نسخه اصل ،  دوست داشتنی تر و آرام بخش تر می شود و این لحظه ، یعنی جا افتادن جایگزین به عنوان گزینه آرامش ، را می توان نقطه بی بازگشت جدایی عاطفی دانست ؛ بنابراین شریک محروم به جست و جوی جایگزینی برای پر کردن خلاء درونی خود بر می آید ؛ اتفاقی که اگر دوام یابد در درازمدت پنجره ای جدید را در مقابل ذهن شریک محروم باز می کند ؛ پنجره ای که در آن نسخه جایگزین و بدل از نسخه اصل ،  دوست داشتنی تر و آرام بخش تر می شود و این لحظه ، یعنی جا افتادن جایگزین به عنوان گزینه آرامش ، را می توان نقطه بی بازگشت جدایی عاطفی دانست .

غارتگر مهر و عاطفه همسری می تواند ” جنس مخالف ” باشد ، مهم نیست نظرمن و شما در مورد آن چه باشد ؛ مهم این است که حقیقت دارد و تنها راه دفاع در مقابل این غارتگر بی رحم و خانمان برانداز ، درک متقابل زن و شوهر از شرایط همدیگر است. باید دونفری در و پنجره خزانه محبت را محکم نگه دارند و اجازه ندهند این غارتگر ، گرمای عشق بین آنها را از بین ببرد .

  متاسفانه رسم شده است که می گویند طلاق عاطفی در بین زنان تحصیل کرده بیشتر شده است .

نکته جالب این جاست که این شایعه را بیشترخود تحصیل کرده ها دامن می زنند و…..   در واقع غارتگران عاطفه ، برای خالی کردن خزانه مهر زن و شوهر و شل کردن گره پیوند عاطفی بین آن دو نه تنها کم نیستند، بلکه آن قدر زیادند که هر کدام از آنها می توانند کاشانه های بسیاری را برهم بزنند.

اگر در کوچک ترین واحد جامعه یعنی خانواده اثری از مهرو عشق و عطوفت و مهربانی نباشد بدون هیچ تردیدی می توان گفت که در مقیاس کلان تر در محله و شهر نیز مهر و عاطفه کالایی نایاب خواهد شد. به همین دلیل باید هر زن و شوهری نسبت به میزان إحساس و عاطفه حاضر و جاری در خانواده حساس باشد و به هیچ قیمتی اجازه ندهد این گنجینه کمیاب و غیر قابل بازگشت به راحتی از خزانه دارایی های معنوی خانواده بیرون رود . 

عاطفه و محبت جاری در خانواده یک سرمایه بی نظیر است که با حفظ آن می توان از سخت ترین شرایط و مشکلات به راحتی و با شادی عبور کرد.

اگر تاریخ اجتماعی ایران را بررسی کنیم ، متوجه خواهیم شد که چنین اتفاقی ، پیش از ما هم در جامعه جریان داشته است.

اگر پای صحبت قدیمی ها و پدربزرگ ها و مادر بزرگ هایمان بنشینیم ، می بینیم که بخشی از ازدواج ها، مبنای عشق و دوست داشتن نداشته است و طرفین همدیگر را نمی دیدند و بدون صحبت های اولیه ، زیر یک سقف می رفتند و بعدش، به فلسفه سوختن و ساختن تن می دادند که در جامعه ما، شدتش بیشتر بود و…..

نتیجه می گیریم که طلاق عاطفی برخاسته از اختلافات ناشی در میزان خواسته ها ،سلیقه ها، عواطف، دیدگاه ها و….است . امروز با توجه به این که زنان مدت زمان بیشتری را بیرون از منزل می گذرانند و ارتباطات زوجین در بیرون از منزل افزایش یافته است، زن و مرد خلاء های عاطفی شان را بیشتر در خارج از منزل پر می کنند . همچنین امروزه با گسترش تبلغات سوء فرهنگی و تبلیغات مسموم  آمار طلاق عاطفی افزایش یافته است. رواج پدیده  طلاق عاطفی در جامعه و عدم توجه به آن می تواند کیان و بنیان های خانواده ها را متزلزل و بحران های جدی در پی داشته باشد . ما وظیفه داریم با تمام این ها ما باید راهکاری برای کاهش طلاق های عاطفی ایجاد کنیم حال نه با طلاق بلکه با مصالحه و رفتاری درست و فرهنگ سازی .

 

تهیه و تدوین ؛  عبدالله علی پور 

 

ترجمه ؛ سحر محمدی

 

منابع ؛ زن دین اخلاق، گاهنامه مهاباد ( گوفاری مهاباد) ، آثار صوتی داعیان دینی ، إنترنت و….

نمایش بیشتر

عبدالله علی پور

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - نقده @ شغل : دعوتگر دینی و فعال اجتماعی - مدیر کانال تلگرامی @sozimihrab

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا