دعوت اسلامیشخصیت ها

زندگینامه عالم ربانی ملا محمد رضایی (3-2)

خصوصیات اخلاقی ایشان

استاد انسانی متواضع و فروتن بود و دوست نداشت در مجالس حکومتی شرکت کند و  اکثر روزها سه الی چهار جزء قرآن تلاوت می نمود و در ماه مبارک رمضان این امر دو چندان می شد وی از تفاسیر بیشتر تفسیر (کشاف زمخشری) و از کتب ، کتاب (احیاء علوم الدین) امام محمد غزالی را بیشتر از سایر کتب مطالعه می کردند و به طلاب و علما سفارش می کرد که این کتاب را مطالعه نمایند.

یک خاطره از استاد

روزی استاد در خاطره ای از وضعیت تحصیلی خود سخن به میان آورد و می گوید در زمان ما به خاطر فقر و تنگدستی مردم، تأمین هزینه حجره ها خیلی سخت بود لذا طلاب به دو دسته تقسیم می شدند و روزهای جمعه به روستاهای اطراف برای جمع آوری قند و چای و دیگر هزینه های حجره می رفتند تا هزینه ای جمع آوری و طلاب بتوانند سه الی چهار ماهی را با آن سپری کنند و این کار سالیانه سه الی چهار بار انجام می شد. ایشان همواره یادآورمی شدند که طلاب آن زمان با این چنین سختی هایی تحصیل می کردند.

عزت نفس

زمانیکه محمد رضا شاه به منطقه مرگور می آید و سرهنگی که در روستای زیوه بوده مردم منطقه را جهت استقبال از شاه به روستای زیوه دعوت می کنـد. وی فـردی را به خدمـت استاد می فرستند و از ایشان می خواهد که در مراسم استقبال از شاه شرکت نماید. ولی استاد  رضایی با ظرافت در جوابش می گوید: جناب شاه که مرا نمی شناسد پس من چه حضور داشته باشم و چه نداشته باشم فرقی نمی کند، و با این دلیل آن نظامی را قانع می کند و خود را از استقبال شاه مصون می دارد.

قناعت ایشان

در زمان شاه علماء کردستان جهت شرکت در مراسم مذهبی به تهران دعوت می شوند و از علما در خصوص وضعیت درآمدشان سئوال می شود که اکثر علما از درآمدشان ابراز نارضایتی می کنند و اظهار می دارند درآمدشان کم است. زمانیکه از ملا محمد در مورد وضعیت مالی اش سئوال می شود برعکس دیگران پاسخ می دهد و از وضعیت مالی خویش ابراز رضایت می کند. سایر علمایی که با او بودند او را به خاطر این کار سرزنش می کنند و ایشان در پاسخ آنها می گوید: چرا نزد کسانی که ترقی ما را نمی خواهند خود را ضعیف جلوه دهیم. اگر دولت راست می گوید خودش وضعیت ما را که بهتر می داند و کسی هم جلوی آنها را نگرفته، اکنون با این اوصاف آیا چیزی به شما خواهند داد که من از آن محروم شوم؟!

عفو و گذشت

اوایل انقلاب اسلامی ایران بود و تازه دولت توانسته بود حاکمیت خود را در روستاها اعمال کند. چند روزی به عید قربان مانده بود، همسایه ای با تراکتور یکی از نوه های ایشان به نام صالح را زیر می گیرد و او کشته می شود، مأموران آن زمان اظهار میدارند اکنون قانون حاکم است و باید این قضیه طبق مراحل قانونی طی شود. استاد ملا محمد پس از باخبر شدن فوراً از اشنویه به گسیان می آید و در جواب مأمورین در ملاء عام اعلام می دارد که آن کسی که در اثر تصادف فوت شده نوه ی من است و من راننده را در راه خدا عفو می کنم و این چنین قضیه را فیصله می دهد.

مهمترین آرزوی استاد

همیشه به فرزندان و افراد دیگر توصیه می کرد علوم دینی را فراگیرند چون معتقد بود آگاهی از مسائل دینی برای هر مسلمانی ضروری است و باید به آن عمل کند. وی همچنین معتقد بود، چون قرآن و احادیث نبوی که مرجع دین ما هستند به زبان عربی بوده، پس فراگیری علوم عربی لازم و ضروری می باشد. مهمترین آرزویش این بود هم خود و هم فرزندانش عالم باشند و تدریس نمایند و مردم را ارشاد کنند و در قبال این کار چیزی به عنوان زکات و فطره و غیره از مردم دریافت نکنند و سرانجام در آخر عمرش به این آرزو رسید. چند سالی وظیفه یک عالم دینی را انجام داد و چیزی از مردم دریافت نکرد و زمانیکه اهالی روستاهای اطراف از فرزندش عبدالعزیز تقاضا می کنند که تولیت مسجد روستا را بر عهده بگیرد وی قبول نمی کند. تا اینکه از طرف متولیان خانقال شیخ شمس الدین برهانی(رحمه ا…) از فرزندش عبدالعزیز جهت تدریس در خانقاه دعوت به عمل می آید، وی با این کار موافقت می کند و خشنود هم میشود . لذا همراه فرزندش به خانقاه می رود و وی را در آنجا به تدریس می گمارد.

کم توجهی به زرق و برق دنیا

منزلی که در آن زندگی می کرد از گل و سنگ ساخته شده بود و مردم روستا از او درخواست می کردند ساختمانی بزرگتر و بهتر بسازد و ایشان در جوابشان می فرمود «دنیا دار فانی است» و اهمیت زیادی به درست کردن ساختمان نشان نمی داد. پس از اصرار زیاد مردم یک باب ساختمان که از گل و سنگ که شامل دو اتاق و یک راهرو بود ساختند.

ایشان در آن خانه زندگی می کرد و این حدیث پیامبر(ص) در وی صدق می کند که می فرماید: کُن فی الدنیا کانّک غریبّ او عابر سبیلٍ.

ایشان به درست کردن ساختمانهای مجلل زیاد اهمیت نمی داد و بارها تکرار می کرد این دنیا دار فانی است و نباید به آن زیاد اهمیت داد. وی بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و تحقیق در علوم قرآن و فقه و تفسیر و احادیث می نمود.

پایبندی به آداب و دستورات دینی

در مراسم عروسی فرزندانش مانند مردم  افراد زیادی دعوت نمی کرد و می خواست طبق دستورات شرع اسلام انجام گیرد.در مراسم عروسی دو فرزندش به نام های ملاعبدالهادی و ملاعبدالوهاب پس از آنکه عروس را از منزل پدرش به منزل خود آوردند به شکل خیلی ساده و به دور از منکرات شرعی که در آن زمان هم در میان مردم مرسوم بود انجام داد و مردم را برای صرف نهار دعوت کرد.پس از صرف غذا مردم خود را آماده کردند تا عروس را به خانه ی وی بیاوند. ملا محمد در جواب آنها گفتند: عروس را قبل از خوردن غذا آورده ایم و دیگر کاری با شماها نداریم. و هدف ما از دعوت شما انجام سنت ولیمه بود. مردم اشنویه که تا آن زمان این گونه مراسم عروسی را ندیده بودند بسیار شگفت  زده شدند.

وقتی که در اثر زمین افتادنش پایش شکست و نمی توانست خودش جوراب و کفش بپوشد فرزندانش برای پوشیدن آنها به وی کمک می کردند و هنگامی که می خواستند ابتدا جوراب و یا کفش پای چپ را به پایش کنند فوراً می گفت برای مراعات کردن سنت ابتدا کفش و جوراب پای راست را بپوشانید و این در حالی بود که از بیماری رنج می برد. همچنین در گرفتن وضو و انجام غسل سنت روز جمعه با وجود مریضی و ناخوشی سنت ها را رعایت می کرد و کوتاهی نمی کرد.

ایشان در همان وقت مریضی که در بیمارستان بستری بود روزه های سنت مانند 6 روز شوال و 9 روز ذی الحجه و تاسوعا و عاشورا را روزه می گرفت.

هنگامی که شاگردان وی که عالمان مهم منطقه بودند به دیدارش می آمدند و گلایه می کردند که انسان بیمارحتی افطارروزه واجب برایش مباح است چراشما روزه سنت می گیرید و ایشان در جوابشان می گفت: پایم شکسته و ارتباطی با روزه ندارد و خودم دوست دارم روزه باشم و این چنین آنها را قانع می کرد.

پس از همکاری های ملا مصطفی بارزانی به ملا محمد رضایی وضعیت مالی ایشان بهتر میشود و ایشان زکات گوسفندان و گندم و غیره که توسط مردم روستای گیسیان جمع آوری شده بود به ملا محمد تحویل دادند پس از چند ماهی به مردم بازگردانید و گفت (اکنون وضع مادی بنده بهتر شده و به زکات احتیاجی ندارم)اما وظیفه ام را بدون هیچ چشم داشتی مانند سابق انجام میدهم . ایشان پس از بیست سال تبلیغ،تدریس و دعوت در روستای گسیان یک باب ساختمان در اشنویه محله مسجد ملا طه خریداری کرد و به آنجا نقل مکان نمود (در آن هنگام جناب استاد قاضی ملا محمد خضری پیشنماز و مدرس بود)

یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان

ایشان نه در زمان شاه و نه پس از پیروزی انقلاب به حاکمیت نزدیک نشد .ایشان با وجود چندین بار درخواست مسئول مرکزجهت عضویتشان در مرکز قبول نکرد و تا زمانی که فوت نمود عضو مرکز بزرگ اسلامی نشدند و به علما سفارش میکردند که در شان یک عالم دینی نیست که به حاکمیت نزدیک شود و آنها را تشویق میکرد که به تدریس و تبلیغ مشغول شوند و اعتقاد داشت پولی که از حاکمیت میگیرند شبه دارد و احتمالا حلال نباشد.

در یکی از سفرهای ایشان به تهران، اتوبوس برای نماز صبح توقف میکند و هنگامی راننده استاد را در حال وضو گرفتن میبیند تعجب میکند و به ایشان میگوید با این شیوه ای که شما وضو میگیرید و این وضوی شما بیشتر شبیه غسل کردن است نه وضو؟؟؟زیرا ایشان در هرجا و هر شرایطی کلیه مستحبات وضو را انجام میداد و این موضوع راننده را متعجب کرده بود.

خاطرات تلخ دوران طلبگی

دفعه ای با پای پیاده در کردستان عراق راه میرفتم و بسیار خسته بودم ناگهان اسب سواری پیدا شد و پرسید میخواهی سوار شوی؟ گفتم بله. مرا سوار کرد و مدتی سوار بر اسب راه پیمودیم و پرسید چه کاره ای و از چه قبیله ای هستی؟ گفتم از قبیله بارزانی هستم؛ باشنیدن این سخن خنجر خود را در کشید و گفت با این خنجر چندین نفر از قبیله بارزانی را تکه تکه کرده ام . با این کار او بسیار ترسیدم و چشمانم را بستم و منتظر شدم که با خنجرش به من ضربه بزند و من را بکشد ولی با لطف الهی هیچ حرکتی انجام نداد . اسب سوار از قبیله سورچی بود که قبلا میان آنها و بارزانی ها درگیری های خونینی رخ داده بود و چندین نفر میان انها کشته شده بودند.

انتقاد ایشان از شیوه تدریس حجره ها

ایشان بارها از وضعیت و برنامه تحصیل طلاب کردستان انتقاد مینمود و میگفت به خواندن تفسیر، حدیث، فقه و سیره پیامبر،علوم القران و علوم الحدیث اهمیت نمیدهند و آن را جزء برنامه درسی خود قرار نمیدهند و بیشتر به زبان و ادبیات عرب ، علم منطق،کلام و حکمت اهمیت میدهند و از این وضعیت تاسف میخورد.

عبادت ایشان

ایشان هنگامی که در اشنویه بود پیشنمازی و مسئولیت مسجد را بر عهده نداشتند ولی نماز های پنجگانه را در اول وقت و در مسجد با جماعت انجام میداد و اگر دفعه ای به مسجد نمیرفت در منزل همراه با اعضای خانواده خود نماز را به جماعت میخواندند و به ندرت اتفاق می افتاد که نماز را تنها بخواند و اگر بگویم که ندیده ام نماز را تنها بخواند خلاف واقعیت نیست و حتی در این اواخر که مریض بودند باز هم همراه خانواده نماز را به جماعت میخواند.

شب زود میخوابید و همیشه یک ساعت زود تر از نماز صبح  جهت خواندن صلاة التهجد بیدار می شد و سپس آماده خواندن نماز صبح میشد و بعد از نماز صبح هیچوقت نمیخوابید و مشغول خواندن قران و اذکار میشد ،تا طلوع خورشید پس از خوردن صبحانه با وضوی جدید هشت رکعت صلاة الضحی میخواند او همچنین پس از نماز صبح نمیگذاشت افراد خانواده هم بخوابند و اگر مهمانی در خانه بود آنها را نیز برای خواندن نماز بیدار میکرد .فجر صادق ، طلوع وغروب خورشید را بطور دقیق در نظر میگرفت تا نمازها در وقت خود انجام گیرند.

ایشان برای درس دادن به طلاب سعی میکرد که همواره وضو داشته باشد و در موقع تدریس بر دو زانو مینشست و هیچ وقت به چیزی تکیه نمیکرد و اکثرا در خانه و هنگام مطالعه همینطور مینشست.

برای اعلام رمضان و عیدین بسیار دقت به خرج میدادند و برای رؤیت هلال بسیار تحقیق میکردند اگر رؤیت هلال ثابت نمیشد رمضان و عیدین را اعلام نمیکرد و مردم منطقه نیز منتظر فتوای ایشان میشدند؛بارها اتفاق می افتاد که استاد ملا محمد رضایی عید را اعلام میکرد و دولت عید را اعلام نکرده بود و برعکس، همچنین این سخن را از فضیل بن عیاض بسیار تکرار میکرد : راه حق را بگیرید و به کمی رهروان آن توجه نکنید و راه باطل نروید گرچه رهروان آن زیاد باشد. بدلیل این که مسائل فقهی را طبق مذهب انجام میداد و یک ذره از آن تخلف نمیکرد استاد ملا محمد ولزی امام جمعه و مدرس روستای دیزج مرگور که بسیار شیرین بیان بود میفرمودند:اگر میخواهید مطابق شرع، رمضان و عیدین را انجام دهید از ملا محمد رضایی پیشنماز گسیان بپرسید و اگر میخواهید مطابق تقویم عمل کنید از من بپرسید و اگر میخواهید با کشور عراق روزه بگیرید از ملا رشید برهانی کایر سوال کنید .

در میان نویسندگان معاصر با آثار سید قطب و سعید نورسی (بدیع الزمان) آشنایی داشت و بسیار متاثر از افکار و اندیشه آنها بود. ایشان اعتقاد داشت برای پیاده کردن قوانین اسلام مبارزه مسلحانه فایده چندانی ندارد و باید مردم را با حقایق دینی آشنا کرد و همین کار سبب پیشرفت مردم و دوری از انحراف و بدعت میشود و راه نجات ما همین است و بس. از اینکه تلاش جدی نکرده بود که استاد بدیع الزمان را زیارت کند همیشه تاسف میخورد . اکثر رسائل بدیع الزمان را مطالعه کرده بود و از معنویاتش بسیار متاثر گشته بود. ملا محمد رضایی اگر چه با تصوف و عرفان سر و کار داشت و افکار امام محمد غزالی را قبول داشت و از آن خوشش می آمد ولی مرید و منسوب هیچ شیخی از مشایخ کردستان و غیره نبود و در میان مشایخ شیخ شمس الدین برهانی رحمه الله را قبول داشت و از عملکرد،رفتار،دستورات و آداب ایشان راضی بود.

ادامه دارد

نویسنده:عبدالعزیز رضایی

مرحوم ماموستا رضایی

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا