گفتگو

زندگینامه مرحوم ماموستا جلال شیخ عبدالله دمیه‌وی

ماموستا شیخ جلال پسر شیخ عبدالله دمیه‌وی در روستای (دمیه‌وی) در منطقه اورامان ایران در سال۱۳۴۴ه – ۱۹۱۹میلادی، از پدر و مادری متدین متولد شدند، که هر دوی آنها مرید و منسوب شیخ ضیاءالدین و شیخ نجم الدین و شیخ علاءالدین بودند.

از زمانی که چشمانش را باز کرد، در کنار پدرش خواندن قرآن را شروع کرده و بعد از تمام کردن قرآن مجید، شروع به خواندن کتابهای آن وقت به زبان کردی و فارسی کرد. سپس در آن منطقه به حجره رفته و برای خواندن علوم و دانش دینی، کمر همت بسته و خواندنش را از کتابهای (تصریف زنجانی) آغاز کرده و تا قسمت تنبیه در خدمت ماموستا ملا علی صفاخان در روستای (بارا‌م آوا) بوده است.

سپس در فصل پاییز که ۱۵ روز از ماه شوال سال ۱۳۵۹هجری از آن گذشته بود، با ماموستا شیخ جلیل برادر بزرگش به روستای مسو در منطقه پنجوین رفته و در آنجا به خواندن عوامیلین مشغول شده و تصریف زنجانی و سپس (انموذج و إظهار) را به اتمام رسانید.

بعد از گذشت ۱۸ ماه در کنار ماموستا شیخ جلیل، خواندن (تصریف ماموستا ملاعلی) را با دقت و دلسوزی تمام شروع کرده و پیش ایشان یاد گرفت. هر چیزی را که در کنار ماموستا خوانده آن را حفظ کرده است و بعد از آن به روستای آلمانه به خدمت حاجی سید بابه شیخ آلمانه رفته و در آنجا تمام کردن تصریف ملا علی را در کنار ماموستا ملا محمدامین پایگلان  که از مریدان حاجی سید بابه شیخ بوده و در آنجا مشغول امامت و تدریس بودند، شروع کرد.

بعد ازتمام کردن تصریف ملا علی مشغول خواندن و حفظ کردن (وضع و إستعاره) در کنار همان ماموستا شده و در همان هنگام که در آلمانه بود، در سال ۱۳۶۱هـ پدرش شیخ عبدالله دمیه‌وی به رحمت خدا رفت، که خیلی رویش تإثیر داشت و بعد از این واقعه مشغول خواندن و حفظ کردن کتاب ملا جامی تا نزدیک به بحث المرفوعات شد. سپس در سال ۱۳۶۳ هـ با ماموستا به روستای پایگلان رفته که مرتب مشغول خواندن (ملاجامی) و بعد از تمام شدن زمستان و در همان سال به شهر سنندج رفته و نزد ماموستا ملا صدیق فرزند ماموستا عبدالعظیم مجتهدی در مسجد (والی) می رود و در همان جا سکنا گزیدند‌ و در ماه رمضان همان سال به مدرسه ملا محمد گرجی رفته و به مدت هفت ماه در سنندج ماند و بیشتر چیزهایی را که حفظ کرده بود، به فراموشی سپرد. 

در پاییز همان سال، آنجا را ترک کرده و به روستای و‌یسه به خدمت ماموستا ملا احمد رفت و خواندن کتابهای شرح سیوطی را شروع کرد. در این زمان قحطی و گرانی شروع شد، بعد از سپری شدن زمستان سال ۱۳۶۴هجری، در فصل بهار به روستای سعدآباد نزد ماموستا ملا سعید سداوا رفت و در خدمت ایشان شرح سیوطی را ادامه داد. (گلنبوی – شرح منطق) را در آنجا تمام کرده و در سال ۱۳۶۵ هجری به روستای بناوه‌سوته از مناطق پینجوین، دوباره به خدمت ماموستا ملا احمد ویسه رفت و کتاب (عبدالله یزدی) را شروع کرد و در پاییز همان سال به روستای کانی سیف رفت و بعد از هفت روز همراه ماموستا ملا محمود به روستای سیاوناو رفتند و بعد از خواندن (گلنبوی آداب) و (مقولات عشره) در مدت زمانی کم، به دلیل کمبود حجره و مکان برای طلبه ها و همچنین شروع برف و سرمای زمستان، ماموستا به شهر (خورمال- گل عمر رضی الله عنه) از توابع هورامان عراق رفت و در خدمت ماموستا سید عارف چوری از نوادگان عالم بزرگ ملا بوبکر موصنیفی چوری، در سال ۱۳۶۶ مستقر شد.

در آنجا خواندن گلنبوی برهان را شروع کرده و نزدیک بود که آن را تمام کند که گرمای شهر شاره‌زور شروع شده و به همین خاطر به روستای نزاره در منطقه پنجوین، به خدمت ماموستا شیخ حسن مریوان می رود و در آنجا هم در سال ۱۳۶۷ هجری گلنبوی برهان را تمام می‌کند و مشغول خواندن (شرح عقاید نسفی) و همچنین (فرائض شرح المنهج) و بخشی از (علم الحساب) می شود. سپس به روستای پریس از منطقه حلبچه به خدمت ماموستا ملا عزیزی پریس می رود که در آنجا مدت زمان زیادی نمانده و به خدمت ماموستا سید عارف در خرمال برمی گردد و به دلیل قحطی آن زمان، آنجا هم نتوانسته است بماند. برای همین در سال ۱۳۶۸ هجری به منطقه مریوان و باز به خدمت حاجی سید بابه شیخ در روستای آلمانه بر می‌گردد و مشغول خواندن و ادامه شرح عقاید نسفی در بحث تکوین تا پایانش می شود.

همچنین مشغول خواندن (مختصر) از علوم (بلاغه) می شود و بعد از تمام کردن آن خواندن کتاب (جمع الجوامع) از علوم (اصول فقه) را آغاز می کند و سپس که ماندنش در آلمانه به درازا می کشد و سال های ۱۳۶۸ و ۶۹ و ۷۰ را در آنجا سپری می کند، تصمیم می گیرد که یا به روستای بالک به خدمت ماموستا ملا باقر یا روستای بیاره به خدمت ماموستا ملا عبدالکریم مدرس برود و بعد از کمی فکر کردن، قسمتش به روستای بیاره می‌افتد که هنوز شیخ علاءالدین در قید حیات می‌باشند و در خدمت ماموستا ملا عبدالکریم مدرس علوم (جمع الجوامع) را ادامه می‌دهد و همچنین تفسیر (البیضاوی) را شروع می‌کند. همینطور در خدمت ماموستا شیخ جلال از علوم فقه اسلامی (فتح القریب) و (فتح المعین) مباحث (عبادات و معاملات) و (منهاج الطالبین) را تا آخر بحث (طلاق) و نزدیک به نصف (شرح المنهج) و بحث نکاح و طلاق از (تحفه المحتاج) و تفسیر بیضاوی (یک سال در آلمانه و چهار ماه در بیاره) خوانده است.

 بعد از گذشت چهار ماه و تغییر شرایط ماموستا عبدالکریم مدرس، بیاره را ترک می‌کند و به سلیمانیه و سپس به کرکوک و بعداً به بغداد می‌رود. در این هنگام ماموستا شیخ جلال و ده طلبه‌ی دیگر بدون استاد در بیاره می‌مانند و شیخ علاءالدین به او فرمان می دهد که طلبه‌ها را درس دهد و در مدت پنج ماه این فرمان را انجام می‌دهد.

او به شیخ جلال می‌گوید که قبل از تدریس در (رابطه معنوی) تفکر نماید و سپس آن را مطالعه نموده و درس را به طلبه ها بیاموزد، ماموستا می‌فرماید: از این حالت صوفیانه اش، تجربه خوبی بدست آوردم و تأثیر زیادی از آن گرفتم.

سپس بنا بە تصمیم شیخ علاءالدین و بعد از مشورت با صد عالم بزرگ هر دو منطقه کردستان ایران و عراق تصمیم گرفته می‌شود که ماموستا شیخ محمد بالیسانی همچون مدرس در بیاره معرفی شود. بعد از آن به فرمان حاجی بابه شیخ و در خدمت ماموستا بالیسانی برای بار سوم به روستای آلمانه سفر می‌کند و این بار در آن جا ماندگار می‌شود و مشغول خواندن در خدمت استادش می شود و بعد از اتمام جلد دوم (جمع الجوامع) و خواندن (تشریح الافلاک) و اتمام کتاب (تهذیب الکلام) و بعد از گذشت پنج سال در خدمت استاد، اجازه ماموستا شدن را از حاجی سید بابه شیخ در سال ۱۳۷۱ هجری در روز پنج شنبه ۲۲ ذی القعده دریافت می کند و در همان زمان هم اجازه را از شیخ علاءالدین و پسرش شیخ محمد سراج الدین النقشبندی دریافت می‌کند.

ماموستا شیخ جلال الدین ۱۲ سال تمام در خدمت دانایان و عالمان بزرگ هورامام و کردستان بوده است. سپس به مدت ۵۴ سال در خدمت دین و آیین اسلام بود. بیشتر عمرش را در روستای نژمار از مناطق مریوان سپری کرده است. در تمام مدت خدمتش به دین و آیین (از این ۵۴ سال، تنها دو سال بدون طلبه بوده است) و مرتب حجره اش از مشتاقان علوم شریعت و آینی پر بوده است. در این مدت هم تمام کتابهای حجره را تدریس کرده است، به جز (تهذیب الکلام) که آن هم ظاهرا طلاب و علاقه مندی نداشته است که این کتاب را بخواند!

 لازم است در تاریخ هم اشاره شود که مردم این روستا احترام قابل توجهی برای ماموستا و طلاب داشتند. بعد از نزدیک شدن به سن ۹۰ سالگی و ناتوان شدن شدید، به ناچار روستای نژمار را ترک می کند و به شهرستان کانی دینار در منطقه مریوان می رود و در مورخ ۱۷/۱۱/۲۰۱۶ به یزدان پاک می پیوندد.

إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّـا إِلِیْهِ رَاجِعُونَ

– ماموستایان بزرگی که ماموستا شیخ جلال در طول حیاتش در خدمت آنها بوده یا آنها در خدمت ایشان بوده اند یا با هم بوده و ملاقات داشته اند، عبارتند از:

 ماموستا ملا عبدالکریم مدرس که در خدمت ایشان درس خوانده است.

حاجی سید بابه شیخ آلمانه – کاژاوی، اجازه افتا داده است.

ماموستا ملا قادر بالک – ماموستا محمد درتفی – سید شریف کانی سانان – ماموستا ملا عارف وله‌ژیر

ماموستا محمود سیاوناو- ماموستا سعید سدّاوا-ماموستا محمد امسن اسپریز –ماموستا عارف بانه پینجوین

ماموستا اسماعیل پنجوین –  شیخ حسن گله – نزاره –ماموستا محمدامین پینجوین-ماموستا محمد شیخلمارین

ماموسنا ملا عزیز پریس-ملا صالح هلبجه-ملا بهای بیاره–ملا صاحیب تویله-ملا محمد ملا بهاو

شیخ عمر بالیسان-ملا محمود بیخود – شاعر-ملا حسن عبابیلی-ماموستا سید دعلی کاژاوی

ملا مجید سلواوا-ملا قادر دگاگا-ملا اسعد بوریری-ملا محمدامین پایگلان-ملا احمد ژان-ملا محمدامین کنعان

 

ترجمه: ناهید ایران

ویراستار : حسن زاده

نمایش بیشتر

ناهید ایرانی

استان آذربایجان غربی - مهاباد مترجم فعال دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا