خانواده

«طلاق» حق مسلم مردان است ؛ آری یاخیر (2-2)

 خداوند متعال می فرمایند ؛

 (و إن عزموا الطلاق فإن الله سميع عليم / و اگر تصمیم به طلاق گرفتند،آن هم با شرائطش، مانعی ندارد  در حقیقت خدا شنواى داناست. ( سوره بقره آيه –۲۲۷)

این آیه ی کوتاه ، درعین این که طلاق را بلامانع می داند، ولی درمفهوم آن ، این هشدار و تهدید وجود دارد که اگر مردان تصمیم بر طلاق گرفتند ، دیگر وعده ی مغفرت و رحمت در کار نیست و خداوند نسبت به کردار آنان شنوا و آگاه است و می داند که آیا هواپرستی ، شوهر را وادار کرده تا از قانون طلاق سوءاستفاده کند و یا اینکه براستی وضعيت خانوادگی چنان اقتضا می کرد که از همدیگر جدا شوند؟

پیام ونکات آیه

1- إسلام ، طلاق را با همه تلخی ها وزشتی هایش می پذیرد ، ولی تکلیف گذاشتن همسر را نمی پذیرد . ( و ان عزموا الطلاق)

2- تصميم طلاق با مرد است . ( عزموا)

3- از هوا پرستی وتصميمی که زندگی زن را تباه می کند پرهیز نمایید .( فإن الله سمیع علیم)

4- دربرخورد بازن باید عدالت رعایت شود

5-مردان حق ندارند از قدرت خود سوءاستفاده کنند که قدرت اصلی از آن خداوند است . (عزیز حکیم  خداوند شکست ناپذیر دانا ست

مهم تر از این ها این است در طلاق کوچک ترین غرامت مالی به زن وارد نمی شود ، درحالی که مرد اگر اقدام به طلاق کند غرامت های فراوانی گریبان گیرش می گردد ؛ از جمله : باید تاسپری شدن مدت عده هزینه زندگی ومسكن ،حضانت وسرپرستی زن مطلقه اش را نیز بپردازد.

و البته باید هزینه ازدواج مجدد رامتحمل شود و…

چون این همه مخارج بر گردن مرد است ، اسلام حق طلاق را به مرد سپره نه زن تا دقت بیشتری در این باب  اعمال شود و بی دلیل کانون گرم خانواده از هم نپاشد .

 

*در چه شرایطی طلاق در اختیار زنان است ؟

اسلام مانع این نیست که مرد در موارد زیر حق طلاق را به زن واگذار نماید ؛

1- زن در حین عقد و ضمن آن حق واگذاری طلاق به خود را شرط نکاح قرار دهد ومرد نیز بدان رضایت دهد .

2- بعد از ازدواج شوهر به زنش بگوید:هروقت دلت خواست می توانی خویشتن را طلاق بدهی ، تو صاحب اختیاری و..

3- مرد زن را در امور مربوط به طلاق وکیل خود سازد تا خود را طلاق دهد

4- انواع دیگر طلاق که از سوی دادگاه ، درصورت غیبت شوهر به مدت طولانی، یا مفقودی ، بیماری های صعب العلاج  اجرا می شوند.

5- طلاق خلعی نیز که احکام خاص خودش را  دارد و…

 

** مقید و منوط بودن طلاق به اجازه دادگاه !؟

جمهور فقهای قدیم و جدید می گویند: طلاق تنها حق شوهر است ، ومقید کردن طلاق به اجازه قاضی جایز نیست .

دلایل

الف ؛ { الرجال قوامون علی النساء. …> سوره نساء -آیه 34 }

خداوند در زندگی زناشویی سرپرستی را به مرد داده است به دو دلیل : یکی به خاطر ویژگی های خلقتی مرد که فطری است ودیگری به خاطر تحمل هزینه های زندگی از جانب مرد است .

مقید نمودن طلاق به اجازه قاضی با قوامت و سرپرستی مرد که در این آیه از آن صحبت کردیم منافات دارد ، چون شوهربه تنهایی متحمل هزینه ها و مخارج وغرامت مالی است ، لذا جز شوهر کسی این حق را ندارد.

ب ؛ دخالت دادگاه وقاضی درامر طلاق با حرمت خانواده و اسرار آن منافات دارد، چون دربیشتر مسائل وحالات طلاق برای جلوگیری از رسوایی ها است و وسیله ای است برای کتمان اسرار خانواده، که تنها طرفین ازدواج بر این اسرار امین هستند و اگر در پیشگاه قاضی عنوان شود، موجب بدنامی خانواده و رسوایی آنها می گردد وبر سرزبان ها می افتد واین کار نه تنها به زیان زوجین است بلکه زیان آن به فرزندان و خویشاوندانشان نیز سرایت می کند.

ج ؛ مقید کردن طلاق به اجازه قاضی بیش از آن که به سود زن باشد به زیانش تمام می شود ، چرا که به بهانه های مختلف از سوی شوهر مهریه ای که باید بپردازد را قسط بندی می کند و… سرانجام آن زن مطلقه که دادگاه  مهریه اش را تقسیط نموده موفق به ازدواج مجدد نمی شود و برای همیشه از ازدواج  محروم می شود .

ز ؛ در شریعت اسلامی عقد ازدواج  نیازی به حکم حاکم و دادگاه ندارد ، پس چگونه انحلال و انتهای آن باید متوقف برحکم وی باشد.

البته برخی از پژوهشگران معاصر از جمله ؛ طاهر حداد، قاسم امین، شیخ محمد عبده، شیخ مصطفى غلاینی ودیگران نظریه دیگری در این باره مطرح نموده اند که عبارت است از اینکه زن و شوهر در محضرقاضی حاضر شوند و درصورتی که تلاش قاضی برای آشتی دادن آنان مفید واقع نشود،به شوهر اجازه طلاق رجعی دهد و…..

 فلسفہ دیگر از فلسفه های طلاق ، ازبین بردن عسر و حرج و برداشتن بار سنگینی از دوش زن و مرد است ؛ زیرا بعضی اوقات به سبب بد اخلاقی و یا ضعف دینی یکی از طرفین یا هردو در فشار وناراحتی و تنگنای شدید قرار می گیرند یا به خاطر اختلاف سلیقه وتضاد فکری از همدیگر متنفر می شوند ومحبت و الفت بین آنان ازبین می رود و…. به همين جهت می بینیم دراین اواخر اکثر دولت های اروپائی و آمریکائی ناچار شدند به طلاق پناه ببرند که قبلاً آن را بر اسلام ایراد می گرفتند و در قانون مدنی خویش ازدواج بشرط داشتن حق طلاق را تصویب و تأیید نمودند و آن را به صورت قانونی ثابت در احوال شخصیه قرار دادند ، هرچند این کار مخالف با اصول دینی این دولت ها بود ولی آن را به عنوان یکی از اصول تمدن و پیشرفت قلمداد کردند .

با توجه به مراتب فوق معلوم گردید ، که پائین آوردن ارزش و مقام زن مسلمان به خلاف دستور اسلام و قرآن بوده است وهرگز قرآن آن را تنزیل نداده است ؛ بلکه اسلام باعث بالا رفتن ارزش زن به نحو بسیار چشمگیری بوده است و هرگز آن را پائین نمی آورد ، این تنها ما نیستیم که اولین بار به این حقیقت اعتراف می نمائیم ، بلکه قبل از ما بزرگان دنیای غرب به آن اقرار کرده اند .

والسلام عليكم ورحمة الله

تهیه وتدوين ؛ عبدالله علیپور

منابع ؛← تفسیر نور ، تفسیر گلشاهی ، روح الدین الاسلامی ، زن دین اخلاق، زن در اندیشه اسلامی ، کلام جدید

 بخش اول مقاله

نمایش بیشتر

عبدالله علی پور

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - نقده @ شغل : دعوتگر دینی و فعال اجتماعی - مدیر کانال تلگرامی @sozimihrab

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا