تاریخسیره نبوی

محمد صلی الله علیه و سلم ، پیامبری شکیبا

پیامبر شکیبا

بردباری پیامبر اسلام

بردباری پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وسلم) مانند روز روشن بوده و بر همگان هویداست‌ ،‌ خداوند در اغاز بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) را از مسؤولیت سنگینی که بر عهده گرفته است اگاه ساخت و فرمودند :

إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا
ما سخن (پرمسؤولیّت و پر دردسر و لبریز از تکالیف و وظائف) سنگینی را بر تو نازل خواهیم کرد (که قرآن است).

این قول سنگین رسالت جهانی ایشان است که ادای آن بر او و عمل به آن نیز بررهروانش سنگین می باشد. انجام چنین رسالت خطیری بدون یک روح مقاوم و شکیبا و بردبار، امکان پذیر نیست ازاین جهت در آیات متعددی ایشان را به صبر و شکیبایی دعوت می نماید که به برخی از آنها اشاره  می کنیم:

درآغاز نزول وحی خداوند پیامبر(ص)‌‌رامورد خطاب قرار می دهد ومی فرماید «و لربک فاصبر» (مدثر۷) ترجمه: وبرای (خوشنودی و محض رضای) پروردگارت شکیبائی کن.

ودرجای دیگر قرآن صبر و استقامت پیامبر (صلی الله علیه و سلم)‌ را یاد آور شده و می فرماید: فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل(احقاف۳۵)
پس (در برابر اذیّت و آزار کافران) شکیبائی کن، آن گونه که پیغمبران أُولُواالعزم (در سختیها) شکیبائی کرده‌اند.

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ (هود۱۱۲)

بنابراین، همان گونه که فرمان یافته‌ای (در راه تبلیغ و ارشاد و مبارزه و پیکار و پیاده‌کردن تعلیمات قرآن) استقامت کن همراه کسانی که (از کفر و شرک دست کشیده‌اند و) با تو (به سوی خدا) برگشته‌اند وایمان آورده‌اند)

سراسرزندگی پیامبر صلی الله علیه و سلم با مشکلات همراه بود و آزارها و اذیت های فراوانی نسبت به او روا می داشتند. ایشان را سنگباران کرده و یاران او را شکنجه و به خودش دشنام و ناسزا گفتند. اما در مقابل این مشکلات صبور بود و حلم و بردباری را پیشه کرد و این باعث شد که دینش جهانی گردد.

 

 دراینجا می خواهم  شمه‌ای از بردباری پیامبر (صلی الله علیه وسلم) درسفر طایف رابە شما عزیزان تقدیم نماییم.

عَنْ عَائِشَهَ أَنَّهَا قَالَتْ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم: یَا رَسُولَ اللهِ، هَلْ أَتَى عَلَیْکَ یَوْمٌ کَانَ أَشَدَّ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ؟ فَقَالَ: «لَقَدْ لَقِیتُ مِنْ قَوْمِکِ وَکَانَ أَشَدَّ مَا لَقِیتُ مِنْهُمْ یَوْمَ الْعَقَبَهِ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِی عَلَى ابْنِ عَبْدِ یَالِیلَ بْنِ عَبْدِ کُلَالٍ فَلَمْ یُجِبْنِی إِلَى مَا أَرَدْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِی، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلَّا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَهٍ قَدْ أَظَلَّتْنِی فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِیهَا جِبْرِیلُ، فَنَادَانِی، فَقَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِکَ لَکَ، وَمَا رُدُّوا عَلَیْکَ، وَقَدْ بَعَثَ إِلَیْکَ مَلَکَ الْجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِیهِمْ»، قَالَ: «فَنَادَانِی مَلَکُ الْجِبَالِ وَسَلَّمَ عَلَیَّ، ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّ اللهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِکَ لَکَ، وَأَنَا مَلَکُ الْجِبَالِ وَقَدْ بَعَثَنِی رَبُّکَ إِلَیْکَ لِتَأْمُرَنِی بِأَمْرِکَ، فَمَا شِئْتَ، إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَیْهِمُ الْأَخْشَبَیْنِ»، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم: «بَلْ أَرْجُو أَنْ یُخْرِجَ اللهُ مِنْ أَصْلَابِهِمْ مَنْ یَعْبُدُ اللهَ وَحْدَهُ لَا یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا».

ترجمە: از عایشه روایت است که از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید: آیا روزی سخت‌تر از روز اُحُد بر تو گذشته است؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «سختی‌های فراوانی از قومِ تو دیده‌ام. سخت‌ترینش روز عقبه بود؛ آن‌گاه که خود را به “عبد یالیل بن کُلال” عرضه کردم و او خواسته‌ام را نپذیرفت. غمگین شدم و به رویِ خود رفتم و تا “قرن الثعالب” به خود نیامدم. آن‌جا سَرَم را بالا گرفتم؛ ابری دیدم که بر من سایه افکنده بود و چون به آن نگاه کردم، جبرئیل را در آن دیدم. مرا ندا داد و گفت: الله متعال، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک فرشته کوه‌ها را نزدت فرستاده است تا درباره آن‌ها هرچه می‌خواهی به این فرشته حکم کنی. سپس فرشته کوه‌ها مرا ندا داد، به من سلام کرد و گفت: ای محمد! الله، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک مرا نزدت فرستاده است تا درباره آن‌ها هرچه می‌خواهی به من دستور دهی؛ چه می‌خواهی؟ اگر بخواهی، دو کوه را بر سرِشان فرود می‌آورم. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «(خیر؛) بلکه امیدوارم الله از نسلِ این‌ها کسانی پدید آورَد که فقط الله یکتا را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند».

رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به طایف رفت و با سه نفر از سرداران و اشراف ثقیف که سه برادر به نام‌های عبدیا لیل بن عمرو، مسعود و حبیب بودند، ملاقات کرد و آن‌ها را به سوی الله دعوت کرد، با آنان در این مورد صحبت نمود که آمده تا برای دین اسلام او را یاری کنند و برای یاری او در برابر قومش به پا خیزند؛ اما پاسخ آن‌ها بسیار زشت و نابخردانه بود.

یکی از آن‌ها گفت: اگر خداوند تو را فرستاده باشد من غلاف کعبه را پاره می‌کنم! دومی گفت: آیا خداوند کسی غیر از تو نیافت تا او را به پیامبری مبعوث گرداند؟! و اما سومی با تصنع به دنبال عبارتی می‌گشت که به او پاسخ دهد و می‌کوشید تا جملات و پاسخش صحیح‌تر و بلیغ‌تر از آن دو باشد. لذا گفت: به خدا قسم! من به تو هرگز جواب نمی‌دهم؛ زیرا اگر چنانکه می‌گویی پیامبر خدا هستی پس خطر تو بزرگتر از آن است که من به تو پاسخ دهم و اگر تو بر خدا دروغ می‌گویی پس تو شایسته‌ی آن نیستی که من با تو سخن بگویم.

آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در حالی که از خیر ثقیف ناامید شده بود و از سوی دیگرهم نمیخواست بردباری پیامبر گونه اش را فراموش کند از نزد آن‌ها برخاست، با آن هم بیم آن داشت که مبادا قریش از عدم استقبال و عدم قبول اسلام آن‌ها باخبر گردند و آزار و اشکنجه‌ی بیشتری نسبت به او اعمال کنند. قبیله ثقیف نه این که دعوتش را لبیک نگفتند؛ بلکه ناجوانمردانه بردگان  ونوجوانان خویش را تحریک کردند و آن‌ها به دنبال رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به راه افتادند و ناسزایش می‌گفتند و داد و فریاد می‌کردند.

نابخردان ثقیف از دو طرف صف بسته بودند که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) با بردباری و صبر تمام، به سرعت از میان آن‌ها می‌گذشت و هر گامی که برمی‌داشت آن‌ها سنگی نثارش می‌کردند و رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) کوشش می‌کرد به سرعت گام بردارد تا خودش را از پرتاب سنگ‌های آنان نجات دهد. در حالی که از پاهای مبارکش خون جاری بود و سنش بالا بود و از سن چهل سالگی گذشته بود، به سرعت از آن‌ها دور شد و رفت و رفت تا این که در یک جای امنی در زیر سایه‌ی نخلی نشست تا مقداری استراحت کند و در عین حال فکر می‌کرد که چگونه قریش از او استقبال خواهند کرد و چگونه وارد مکه شود. آنگاه چشم‌هایش را به آسمان بلند کرد و گفت:

«اللَّهُمَّ إلَیکَ أَشْکُو ضَعْفَ قُوَّتِی، وَقِلَّهَ حِیلَتِی، وَهَوَانِی عَلَى النَّاسِ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِینَ، وَأَنْتَ رَبِّی، إلَى مَنْ تَکِلُنی؟ إلَى بَعِیدٍ یتجَهَّمنی؟ أَمْ إلَى عَدُوٍّ مَلَّکْتَهُ أَمْرِی؟ إنْ لَمْ یکُنْ بِکَ علی غَضَبٌ فَلَا أُبَالِی، وَلَکِنَّ عَافِیتَکَ هِی أَوْسَعُ لِی، أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الظلماتُ، وَصَلُحَ عَلَیهِ أمرُ الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ مِنْ أَنْ تُنزل بِی غَضَبَکَ، أَوْ یحِلَّ علی سُخْطُک، لَکَ العُتْبَى حَتَّى ترضَى، وَلَا حولَ وَلَا قوهَ إلَّا بَکَ»

ترجمه: {پروردگارا! از ضعف نیرو و بی‌چارگی و بی‌ارج‌شدن در میان مردم به تو شکوه می‌کنم. ای مهربان‌ترین مهربانان! تویی پروردگار مستضعفان و تویی پروردگار من – مرا به کی وا می‌گذاری؟ به بیگانه‌ای که بر من چهره درهم کشد یا به دشمنی که تو خود، او را بر کار من قدرت و توان بخشیده‌ای؟ [پروردگارا!] اگر تو بر من خشمگین نیستی، باکی ندارم اما عافیتی [که تو عطا فرمایی] برایم از هر چیز فراگیرتر است. از آن که خشم تو بر من فرودآید یا نابخشودنی‌ات بر من لازم آید به نور ذات تو که تاریکی‌ها بدان نورانی گردند و کار دنیا و آخرت بدان راست آید، پناه می‌جویم، از تو [به حدی] پوزش می‌خواهم تا آنگاه که خشنود گردی که جز از سوی تو تاب و توانی نیست.}

پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در همین حال بود که ناگهان ابری برسرش سایه‌اش کرد که جبرئیل (ع)در آن حضور داشت، ندایش کرد: یا محمد! خداوند سخن قوم و آنچه به تو پاسخ دادند را شنید و فرشته‌ی کوه‌ها را به سویت فرستاده است تا به هر آنچه خواستی فرمانش دهی. پیش از آن که آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) لب به سخن گشاید فرشته‌ی کوه‌ها ندایش کرد: السلام علیک یا رسول الله، ای محمد! خداوند سخن قومت را با تو شنید و من فرشته‌ی کوه‌ها هستم. پروردگارت مرا به سوی تو فرستاده است تا به آنچه خواسته باشی فرمانم دهی. سپس قبل از آن که آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) سخن بگوید یا امری اختیار نماید فرشته‌ی کوه‌ها پیشنهاداتی تقدیم نموده و می‌گفت: اگر بخواهی دو کوه را که از کوه‌های بزرگ مکه بودند – با همدیگر بچسبانم و همواره فرشته‌ی کوه‌ها در انتظار دستور بود که پیامبر(صلی الله علیه وسلم) پا به گردن خواسته‌ی نفس و شهوت و انتقام گذاشت و گفت: نسبت به آن‌ها صبر و حوصله به خرج می‌دهم شاید از نسل آن‌ها کسی را خداوند بیرون بیاورد که خدا را بپرستد و چیزی با او شریک نگرداند.

چه زیباست بردباری پیامبر (صلی الله علیه وسلم) که واقعاً الگو و نمونه‌ی بهترینی برای تمام امت اسلامی است که در مصایب و سختی‌های زندگی از صبر، شکیبایی و بردباری استفاده کنند.

وإن الذی بینی وبین بنی أبی   فإن أکلوا لحمی وفرت لحومهم

ولیسوا إلی نصـری سراعا وإن هم        ولا أحمل الحقد القدیم علیهم

وبین بنی عمی لمختلف جدا    وإن هدموا مجدی بنیت لهم مجدا

دعونی إلى نصر أتیتهم شداً    ولیس رئیس القوم من یحمل الحقد

ترجمه: «همانا آنچه میان من و برادران و عموزادگانم وجود دارد بسیار متفاوت است»

«اگر آن‌ها گوشت مرا بخورند من گوشت‌های‌شان را فربه می‌کنم و اگر مجد و عظمت مرا ویران نمایند من کاخ شکوه و عظمت آن‌ها را بنا خواهم کرد»

«آن‌ها به یاری من نمی‌شتابند، ولی اگر مرا به یاری خویش فرا خوانند به سرعت خواهم آمد»

«من کینه‌ی دیرینه را با خود حمل نمی‌کنم و سردار وبزرگ قوم با خودش بغض و کینه را حمل نخواهد کرد».

بردباری پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بهترین درسی برای انسان‌های عاقل است اگر درک کنند؛ چون ازاین‌طریق میتوان به اهداف های خیلی‌ بزرگ رسید .

نویسندە : محمد محمودی

نمایش بیشتر

محمد محمودی

نویسنده و مترجم آذربایجان غربی- سردشت فعال دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا