تاریخ

مراقب دعای مظلوم باشید(داستان)

 مشهور بود که یکی از دوستانم “رقیه شرعی” را بر روی کسانی که به مریضی داخلی دچار شده اند، انجام می دهد و حتی بر روی کسانی که دچار سحر و… دعا می خواند.

برایم تعریف کرد که روزی یکی از تاجران بزرگ شهر بسویم آمد و از درد شدیدی که در دست چپش داشت شکوه می کرد.

آمد و جلویم نشست و گفت: ای شیخ دعا بخوان، دعا بخوان برایم!!

به او گفتم: چرا نالانی؟!

گفت: درد شدیدی دارم و نمی دانم چرا به این درد گرفتار شده ام، به دکترهای زیادی مراجعه کرده ام، اما سودی نبرده ام؛ دستم سالم است اما نمی دانم که چرا اینقدر درد دارد، شاید مورد چشم زخم واقع شده ام.

بر روی تاجر رقیه خواندم و برایش دعا کردم و در روز دوم و سوم و… این کار را به مدت چندین روز انجام دادم، اما هر روز که می گذشت درد او شدید و شدیدتر می شد.

روزی به تاجر گفتم: ای فلانی! شاید این همه درد بسبب دعای مظلومی باشد که او را اذیت داده ای یا مال او را خورده ای یا ناموس او را مورد تعرض قرار داده ای؟!

رنگ چهره اش تغییر کرد و فریاد زد: من به کسی ظلم کنم!! چرا من ظلم انجام می دهم؟؟! من مرد شریفی هستم. وقتی دیدم او ناراحت شده و فریاد می زند، معذرت خواهی کردم و… بعد تاجر بیرون رفت.

بعد از ده روز تاجر پیشم آمد و دیدم در کمال سلامتی است؛ اصرار کرد که می خواهد دستهایم را ببوسد و بعد گفت: بعد از فضل و لطف پروردگار شما سبب شفای من بودید.

گفتم: چطور؟ رقیه شرعی که برایت نفعی نداشت؟!

تاجر گفت: وقتی که از پیش شما رفتم، درد و اذیت بیشتری به من فشار آورد و حرفی که شما به من گفتی در گوشم تکرار می شد: (شاید به کسی ظلم کردی).

یادم آمد روزی که خواستم، قصری برای خود درست کنم، در کنار زمین من زمینی دیگر که متعلق به زنی بود که شوهرش فوت کرده بود و چند فرزند یتیم برایش باقی مانده بود.

خواستم که زمین را از بیوه زن مادر یتیمان بخرم، کسی را فرستاد م که مایلم زمین را از شما بخرم، مادر بچه ها گفته بود که با پول این زمین چکار می توانم انجام دهم، نه زمین را نمی فروشم و آن را نگه می دارم تا اگر بچه ها بزرگ شدند، خودشان در آن زمین خانه درست کنند.

تاجر گفت: زیاد کوشش کردم تا زمین را بهم بفروشد، چون برای من خیلی ارزش داشت.

به تاجر گفتم: پس چکار کردی؟

تاجر گفت: زمین را از راههای مخصوصی به تصرف خود در آوردم و مجوز ساخت، راهی برایش ردیف کردم و زمین را درست کردم.

گفتم: بیوه زن؟ یتیم ها؟

تاجر گفت: خبر به بیوه زن رسید و او آمد، وقتی دید که کارگران در زمین او مشغول کارند، شروع کرد به گریه و زاری و دعا برعلیه من و کارگران فکر می کردند که این زن دیوانه است و به همین خاطر اعتنائی به او نمی کردند.

 تاجر گفت: از آن روز به بعد، احساس کردم که دستم مرا اذیت می کند، تاجایی که نه شب خواب داشتم و نه روز استراحت.

به تاجر گفتم: خیلی خوب پس کار کردی؟

تاجر گفت: رفتم نزد آن زن و از او عذرخواهی و گریه کردم و زمینی بهتر از زمین خودش به او دادم و بیوه زن راضی شد و برایم دعای خیر کرد.

از منزل بیوه زن خارج شدم… و به خداوند متعال پناه آوردم و از او طلب عفو و بخشش کردم، تا اینکه احساس کردم دردی مرا آزار نمی دهد و دستم به حالت اولی برگشته ، سالم و تندرست شدم. خدایا شکرت ولله الحمد.

داستان به پایان رسید، اما باید بدانیم که هر مریضی که به انسان می رسد، عذاب و عقوبت پروردگار نیست، نه نه چرا؟ چون پیامبران و مردان خدایی هم مریض احوال می شوند.

اما منظورم این است که بوسیله مریضی، خداوند متعال بنده اش را از “تکبر و فخر فروشی و خود بزرگ بین ” پاک می گرداند.

اگر بنده ی پروردگار در همه احوال خوب باشد، مال و ثروت و سلامتی و اولاد و… داشته باشد، سرکش می شود و مبدأ و آخرت را از یاد خواهد برد.

بعضی اوقات می خواهد چیزی را بفهمد اما نمی داند، می خواهد چیزی رابه یاد آورد، اما ازیاد می برد، بعضی وقتها اشتهای چیزی را دارد، اما هلاک و نابودی او در آن است و چیزی را ناخوش می پندارد، اما زندگیش مرهون آن چیز است.

بهمین خاطر خداوند متعال عبد خود را با انواع مریضی و آفات امتحان می کند تا او را بیازماید و از خواب غفلت بیدار شده و بسوی “پروردگار” برگردد.

و این “سر” قبول شدن دعای مریض و مظلوم و مسافر و روزه دار و.. است، برای اینکه اینها محبوبان پروردگار هستند.

پاک و منزهی برای خداوندی که بوسیله بلاهایش به ما رحم می کند و ما را با نعمتهایش آزمایش می کند.

منبع: عاشق فی غرفه العملیات.

ترجمه: عبدالله احمدی

ویراستار: حسن زاده

نمایش بیشتر

عبدالله احمدی

نویسنده و مترجم و فعال دینی ✅ ساکن : آذربایجان غربی - مهاباد - روستای حمزاباد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا