تاریخشخصیت هاگفتگو

مصاحبە اختصاصی سوزی میحراب با ماموستا محمد آلاله – پیرانشهر

ماموستا محمد آلاله

« سوزی میحراب »:استاد گرامی، لطفا برای خوانندگان « سوزی میحراب » مختصری از بیوگرافی خودتان، بگویید ؛ اینکه کی و کجا متولد شده اید؟ چطورشد که راهی « حجره » شدید؟ در کجا و خدمت کدام اساتید زانوی تلمّذ زده اید؟

پاسخ : بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

با عرض سلام محضر شما و گردانندگان و خوانندگان 《 سوزی میحراب》و استمداد عنایت از خداوند منان باید عرض کنم که : بنده فرزندعبدالله، مشهور به آلاله، در سال ۱۳۲۶ در روستای ( زیوه ) از توابع شهرستان مهاباد متولد شده ام. با توجه به شرایطی که در آن زمان برای بیشتر مردم اتفاق می افتاد یعنی کوچ کردن از منطقه ای به منطقه ای دیگر ، این رویداد سخت و ناگوار شامل حال ما شد و به ناچار از روستای دهبکر مهاباد به روستای ترکش از توابع شهرستان پیرانشهر نقل مکان کردیم، بعد از سه سال به روستای همجوار یعنی روستای بیکوس رفتیم و بعد از سه سال اقامت در روستای مذکور متاسفانه پدر و مادرم را از دست دادم و هر دو فوت کردند . مزار هر دوی آن ها در قبرستان شیخ طه بیکوس می باشد.

شرایط زندگی بنده و برادران‌ و خواهرانم با توجه به این که سن و سالی نداشتیم خیلی سخت بود و سرپرستی ما در نبود عموهایم به دست برادرزاده های پدرم افتاد و به ناچار به نزد آنان رفتیم…
بنده بعد از مدتی همراه خواهرانم به روستای تیرکش برگشتم  و تا پنجم ابتدایی درس خواندم البته در آن زمان ( شاه) معدود روستاهایی مدرسه داشتند و از آن جا که بنده پدر و مادر نداشتم تا مدت زیادی  از  ورود به مدرسه اینجانب ممانعت کردند…
بعد از اقامت چند ساله در روستای تیرکش بار دیگر به روستای بیکوس برگشتیم و نزد ماموستای روستا قرآن را آموختم. با توجه به علاقه ای که به حجره و دروس دینی داشتم از خانه ی پسر عموهایم فرار کردم و به روستای تیرکش نزد ماموستا احمد محصلی مشهور به ( زودی) رفتم‌ و چون بدون رضایت پسر عموهایم به حجره رفاه بودم تا یک سال به منزل برنگشتم ؛ چرا که می ترسیدم مانع برگشتنم به حجره شوند…

دوران سخت و پر مشقت و گرفتاری آن دوران را سپری کردم ، البته زندگی بیشتر طلبه هایی که پدر و مادرشان را از دست داده بودند از من بهتر نبود؛ تازه به مراتب بدتر هم‌بود؛ بخصوص از لحاظ معیشتی …
با توجه به اختلافی که با پسر عموهایم داشتیم همراه برادر شهیدم (علی) به ناچار به روستای حمزه آباد مهاباد نقل مکان کردیم، در آن مدت زمانی که آن جا بودیم ثروت سامان مرحوم پدرم توسط عموزاده هایم برباد رفت.! بعد از مشورت با برادرم بار دیگر به حُجره برگشتم و در خانقاه برهان از توابع بوکان رفتم و نزدیک به یک سال خدمت استاد مرحوم شیخ اسماعیل، برادرزاده (شیخ محمد فرزند شیخ برهان) تلمذ نمودم  و بعد از آن همراه استاد شیخ اسماعیل به منطقه ارومیه روستای ( تیشکه سو ) رفتم و در این مدتبرخی از علوم حوزوی را فرا گرفتم…

پس از آن به منطقه پیرانشهر برگشتم و در حجره روستاهای کوپر خدمت ماموستا حسن محمدی  و کانی باغ خدمت ماموستا عبدالله شیخ شرفی و روستای گرگول خدمت مرحوم استاد شهید‌ ماموستا یوسف فتاحی تحصیل حجره ام را پی گرفتم …
اساتید برجسته ای که آن زمان وجود داشتند و بنده بیش از بقیه در خدمتشان درس خوانده ام و به کسب فیض پرداخته ام عبارتند از:

حاج ماموستا حسن کوپر ، حاج ماموستا احمد سلیمی ، شیخ اسماعیل شمس الدینی برهان .

و آن عده از اساتید نامداری که متاسفانه نتوانستم در خدمتشان زانوی تلمذ بزنم نیز عبارت بودند از: حاج ماموستا سید نور الدین واژی ، حاج ماموستا محمد بوداقی ، حاج ماموستا محمد واوی،حاج ماموستا نجم الدین کوکبی،حاج ماموستا عبدالرحمن سیسیری، حاج ماموستاخضر باروزه و….

بعد از مدتی باز به پیرانشهر نقل مکان کردم و مدتی در خدمت مرحوم استاد احمد سلیمی مشهور به ( دونه خور ) زانوی تلمذ زدم و در نهایت خدمت حاج ماموستا حسن کوپر در سال ۱۳۵۶ فارغ التحصیل شدم .

البته مراسم اجازه نامه بنده در روستای ( دو چومان ) انجام شد و در همان روستا مشغول انجام وظیفه امامت جمعه و جماعت شدم و نزدیک به { ۲۰ } سال در آن جا ماندگار شدم و مشغول تدریس طلاب بودم ؛ معمولا در حجره این جانب حدود ۱۰ الی ۱۲ طلبه داشتیم . بعد از آن به روستای تیرکش بازگشتم و تاکنون در همین روستای خوش آب و هوا سکونت دارم …


« سوزی میحراب »: استاد، از موانع و مشکلات دوران تحصیلیتان بگویید؟

پاسخ : حقیقتاً بزرگ ترین مشکل دوران تحصیل بنده که به نظرم مشکل اکثریت طلاب دیگر نیز بود، مشکل فقر و نداری بود که بسیار مرا اذیت می داد؛ چون متأسفانه خانواده هایی که فرزندان خود را به طلبگی می فرستادند غالباً فقیر بودند، بخصوص آن دسته از طلبه هایی که یتیم بودند در مشقت و سختی دوران طلبگی را سپری می نمودند.

از مشکلات دیگر می توان به این نکته اشاره کرد که در آن زمان طلاب مبتدی ( سوخته) می بایستی برای تهیه غذا هر سه وعده به درب منازلی که از قبل تعیین شده بودند می رفتند و روزهای جمعه نیز برای تامین مایحتاج حجره از جمله قند و … به درب منزل تک تک اهالی روستا بروند …

بنده به یاد دارم که در بعضی مناطق آداب و رسوم به گونه ای بود که طلاب مبتدی( سوخته ) می بایستی به خانواده هایی که به ییلاق و کوهستان رفته بودند و دامدارن جهت اخذ کمک به آن جا بروند ، که این خود باعث انزجار و مشکلات روحی و روانی در بین طلاب می شد ؛ پدیده نامیمونی که نشان از دیکتاتوری و استبداد طلاب باسابقه موسوم به( مُستعد ) بود که از هرگونه زحمت و خدمت در حجره سر باز می زدند و طلبه های زیر دستشان را همچون رعایایی فاقد اختیار و آزادی می نگریستند.

لازم است به این نکته اشاره کنم که نبود استادی دلسوز در بین طلاب بزرگ( مستعد) و نبود یک برنامه منظم برای تدریس و تربیت اخلاقی و معنوی طلبه ها ( سوخته ) از مشکلات بزرگ آن زمان بود…
بدون شک یکی از بزرگ ترین مشکل طلبه های آن دوره نبود حامی و پشتوانه مادی بود به گونه ای که برای رفع کمبود منابع درسی با توجه به شرایط بحرانی مادی مجبور بودیم بعضی از کتاب ها را با دست خط خودمان بنویسیم …

گاهی برای جمع آوری کمک های مادی به اتفاق دوست گرامیم ملا طه و بقیه دوستان دیگر بیشتر روستاهای منطقه را گشته ایم  ولی دستاورد آن چنانی عایدمان نشده است !!

البته گاهی هم با استقبال خیرین مواجه می شدیم به یاد دارم زمانی که برای جمع آوری کمک به روستاهای ارومیه رفته بودیم یکی از کدخداهای نامدار آنجا به هر یک از ما یک صد تومان به عنوان هدیه داد و برای نهار نیز از ما پذیرایی کرد…


« سوزی میحراب »: استاد، عدم وجود مدارس علوم دینی در سطحی وسیع در کردستان را معلول چه عللی می دانید؟ چرا بیشتر حجره ها تعطیل شده اند؟ بعضی کوته فکران بر این باور هستند که حجره و مدارس علوم دینی محل پرورش افراد افراطی و خشونت طلب شده است این گفته تا کجا صحت دارد؟

پاسخ : دلایل زیادی در تعطیلی حجره ها نقش داشته اند که می توان به چند نمونه از آن ها اشاره کرد از جمله:

در اوایل انقلاب جوانان زیادی به حجره ها آمدند که بعد از لغو قانون معافیت طلاب از خدمت سربازی به تدریج طلیگی سیر نزولی در پیش گرفت …

نبود شوق و ذوق و علاقه مردم به این راه و روش حجره های سنتی یکی دیگر از دلایل مهم خالی شدن حجره ها از طلبه شد.

نبود امکانات رفاهی و حتی گاهی بی مهری عده ای از  اولیای طلاب در تعطیلی و کم رونق شدن حجره ها نقش بسزایی داشته است.

ساخت و ساز مدارس آکادمی در روستاها نیز تا حدودی بر این روند تاثیرگذار بوده است..

لذا بنده به جوانان و مردم عزیز و دین پرور کردستان توصیه می کنم:

فرزندانشان را به حجره بفرستند، بخصوص جوانان با استعداد که ما شدیداً نیازمند حضور این گونه افراد در حجره ها هستیم؛ نه مثل گذشته که اغلب آن فرزندی را که در فراگیری دروس مدرسه مشکل داشت را به حجره می فرستادند!

جامعه ما در آینده نیازمند جوانان با استعدادی است که از لحاظ علمی در سطح جهانی حرف برای گفتن داشته باشند و به صورت تخصصی وارد کارزار علمی شوند …امیدوارم در آینده شاهد حضور این دسته از جوانانمان در حجره ها و مدارس علوم دینی باشیم.
در جواب سوال دوم نیز  بنده با جرات می گویم در مناطق ما تا به حال هیچ طلبه ای که حامی این پیام ( خشونت و تندروی) باشد تحویل جامعه داده نشده است ، اگر هم موجود باشد قطعا این امر ریشه در  منش و اخلاق خود آن شخص دارد  نه حجره های سنتی مناطق ما .. یا این که  چنین اشخاصی زحمت بررسی و تحقیق را به خود نداده و ادبیات غرب و دشمنان اسلام و مردم را تکرار کرده اند ، بی آن که متوجه ضرر و زیان آن شده باشند.

متاسفانه علیرغم‌ یاد آوری و تذکر  این نصیحت، بعضی از این اشخاص در جهل خود اصرار می ورزند ولی برخی دیگر که خطر این ادبیات را در دین و جامعه را می دانند شتابان به سوی حق باز می گردند …


«سوزی میحراب »: استاد بزرگوار، مزایا و محاسن ، معایب و نقایص تحصیل در حجره های سنتی و قدیم را چطور ارزیابی می کنید؟ آیا به سبک و روش قدیم می توانیم حجره های امروزی را اداره کنیم؟

پاسخ : با توجه به شرایطی که در منطقه حاکم است بنده  انتظار داشتم دولتمردان همانگونه که برای مدارس علوم دینی برادران اهل تشیع سالانه بودجه ای را اختصاص می دهند برای مدارس علوم دینی و حجره های اهل سنت هم این گونه عمل کنند که متاسفانه تا این لحظه این گونه عمل ننموده اند . لذا جامعه اهل سنت به ناچار باید مثل همیشه در پی زنده نگه داشتن حجره های خود باشد…


« سوزی میحراب »: استاد ارجمند ،لطفا بفرمایید که طلبه های معاصر شما چه مواد درسی را می خواندید ؟ و آیا به راحتی می توانستید برای ادامه تحصیل به خارج ایران از جمله کوردستان عراق و …. سفر نمایید؟
پاسخ : در حجره های سنتی آن دوره صرف و نحو، بلاغه و بیان منطق و… تدریس می شد؛ ولی  متاسفانه در اغلب حجره های آن دوره تدریس تفسیر و علوم حدیث جزء برنامه درسی نبود؛ و بعضی از طلبه ها بر اساس یک سلیقه شخصی آن دروس را در واپسین روزهای تحصیل شان؛ آن هم با شتابی عجیب می خواندند …

بنده دو جلد از تفسیر علامه نسفی را نزد ماموستا حسن کوپر خواندم و در زمینه حدیث هم تاج الاصول و ارشادالعباد را خواندم.
البته در آن زمان‌ بعضی از دوستان به کشورهای همجوار از جمله کردستان عراق سفر می کردند … از قضا در آن جا بیشتر از منطقه ما  به تدریس علوم القران و علوم حدیث توجه می شد … و  مرحوم ملا مصطفی بارزانی برای یکی از ماموستایان آن منطقه کتابخانه بزرگی را مهیا کرده بودو در فراخوانی اعلام نموده بود هر طلبه و ماموستایی برای خرید کتاب به این جا آمد در صورتی که هزینه پرداخت نداشت بنده آن را پرداخت می کنم و دوستانی که حامل نامه ای از طرف ماموستا مصطفی بارزانی بودند هر کتابی  که می خواستند را  به صورت رایگان با خود می آوردند…


« سوزی میحراب »: استاد عزیز ، دینداری و زنده نگه داشتن سنت در بین طلاب آن زمان چگونه بود؟

پاسخ : بیشتر طلاب آن‌زمان‌ اهل تقوی و عبادت بودند هر چند گاه وقتی سستی و تنبلی از جانب بعضی طلبه ها پیش می آمد که این حالت به ندرت پیش می آمد..


« سوزی میحراب »: استاد گران مایه، همچنانکه اطلاع دارید آشفتگی بسیاری در میان ماموستایان دینی کوردستان؛ بویژه در بخش صدور فتوا وجود دارد آیا وجود هیاتی تحت عنوان هیات فتوی ضرورت ندارد ؟ در این شرایط بحرانی چه توصیه هایی برای ماموستایان دارید؟

پاسخ : متاسفانه چنین هیاتی را در منطقه نداریم که  پایه گذاری و تاسیس چنین هیاتی جهت جلوگیری از بعضی مشکلات در جامعه بسیار ضروری می باشد…

در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم  مسئله شورا وجود داشت ؛ امروزه اجماع بر مسائل مستحدثه  بسیار لازم و ضروری می باشد؛ لذا انتظار می رود ماموستایان بزرگوار شرایط و ظروف را درک کرده و از تفرقه و تعصب پرهیز کنند ، به جای‌تخریب یکدیگر در پی بازسازی شخصیت خود و خدمت به جامعه باشند … بدون شک داشتن نظرات متفاوت  و آرای مخالف مشروط به اینکه توام باشد با رافت و مهربانی و رفت و آمد مایه عزت و سرفرازی و اخوت و برادری همه آنان‌خواهد بود؛ جا دارد علما به جای مجادله به منابع مهم‌ علمی و فقهی و تفسیر مراجعه کنند و از مناقشه و برخورد های ناشایست دوری نمایند…
لازم‌به ذکر است که ماموستایانی که سن و سالی دارند لازم است هرچند وقت یک بار به دیدار موستایان جوان بروند و آنان را به ادامه راه دعوت اسلامی تشویق کنند و تجارب چندین ساله خود در اختیار آنان بگذارند و دقایقی را هم به درد دل آنان گوش دهند تا جانی تازه بگیرند و بهتر از گذشته بر راه خودشان استقامت نمایند.


« سوزی میحراب »: استاد مهربان، اگر حرف ناگفته ای دارید با جان و دل می شنویم

پاسخ : آرزوی موفقیت و سربلندی و ثبات و استقامت را برای مدیریت و دست اندرکاران زحمتکش سایت سوزی میحراب خواستارم . با تشکر از شما از این که این وقت را در اختیار بنده گذاشتید.


مصاحبه کننده: ابراهیم مهرابیان

نمایش بیشتر

ابراهیم مهرابیان

مترجم. نویسنده. دعوتگر دینی آذربایجان غربی - پیرانشهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا