تاریخ

چرا در فراق محبوبم حضرت محمد (ص) گریه نکنم؟

چرا در فراق محبوبم حضرت محمد (ص) گریه نکنم؟

 

چرا گریه نکنم به خاطر نبودن محبوبم (ص)

 

هر بار که سر بلند می کنم و چشمانم به آسمان  زیبای کوردستان می افتد، به سرچشمه ها و جویبارها و رودهای کوردستان می روم،

هر بار که سبزی  کوه و دشت و باتلاقها و چمن های سرزمینم درنظاره گر چشمانم قرار می گیرد، به جای شادی وخوشحالی دراین پاره گوشت قلب کوچک و نازکم ، بغضی سخت و سیلابی از اشک از چشمانم سرازیر می شود که تا سرچشمه ی اشک هایم بجوش نیایدو برروی آتش درونم سرازیرنشود وآن را خاموش نکند آرام نمی گیرد                   

شمارا به خدا چطور گریه نکنم!!!       

چطورخون جگرم را در جویبار چشمم رها نکنم بخاطرچمن های زیبای وطنم؟! تاشایدلاله سرخ زیبایی شکوفا شود ومنم ناله وبیدادی ازجان بیزار،مانندبلبل و قمری و هزار دستان، نه گه گاه،بلکه روزی هزاربار به دور این گل سرخ زیبا بگردم وبگویم؛ گلی را که خودم بزرگش کردم و باآب چشمانم آبش دادم به درگاه الهی کی رواست که گل ازمن باشد و دیگری گیرد گلابش را درخاک مبارک و پربرکتی ک مشک وعنبر تو را در آن نمی بینم چگونه می توانم نگریم؟ 

 من چگونه دل به دنیا خوش کنم، چگونه چشمانم یارای دیدن دنیا را خواهد داشت؟ تا در این سفره رنگین و آراسته و نعمت های خدادادی دنیا،من درمانده نیز تنها با حسرت و اندوه،انتظار بوی خوش تو را کشم وبس  بخاطر خدا بیایید تا بر سر چشمه ای خنک وزیبا جمع شویم وبا تمام وجود به خاطر حال امت اسلامی زیبایمان زار زار گریه کنیم شاید بلکه این اشکهای پراز درد ورنجمان که از دیدگان این چشمه بر سر گونه های دشت اسلام مظلوممان می ریزد وبا دیدن این گریه های پریشان واشک های جوشان ما بخشکد و اندکی دلش آرام بگیرد و آتش درونش فروکش شود 

نه! نه! (اینگونه نیست)! ای برادران،خواهران،عزیزان،طوری که که من صدای آه و ناله امت اسلامی را می شنوم،که مظلومانه  به من  می گوید: ای فرزندم اینگونه گریه روانیست تا زمانی که راه مرگ وکشتار را دنبال کنید ما نیز که این گونه خود را جوانان وانسان هایی با ایمان و شجاع می دانیم ِ؛ ولی معنی شکست را نمی دانیم ، پس حال که این گونه است بر بلندای کوه های سرزمین اسلامی برویم خدا را گواه بگیریم و پیمان برادری ببندیم که مانند این کوه های رنگین و باوقار و با خون دل هایمان ثابت کنیم که دنباله رو پیامبرمان هستیم.

 چگونه می توانم گریان نباشم؟ هربار که سرم را بالا می گیرم و به اطراف خودم می نگرم باز تو را نمی بینم ؛ هرچند باز هم در میان ما جای تو خالی ست و کلام شیرین تو که نمونه ای از احساسات دینداری و خداپرستی و عشق وصمیمیت بود را نمی شنوم؟

قطره ایی اشک از جوبارچشمم ازسرچشمه ی دلم فرو می ریزد، قطره ایی اشک،قطره ایی خون،از دل پاره پاره و از چشم کم سوی من می جوشد

ای سرورم،یاد روزگاری که سنگ تیره بختی وتلخی زندگی نمی توانست دل یارانت را بشکند و آنها را ناامید گرداند،چه خاطرات شیرینی ، هر زمان که این روزها را به یاد می آورم و عشق و دوستی تو را به یاد می آورم باز هم قطراتی از خون بر روی چهره ی زرد رنگم سرازیر می شود

ای محبوبم،اگر چه گذر زمان و گردش روزگار تو را از من دور گردانید ولی هرگز هیچ قدرتی نمی تواند عشق تو را از دل من بیرون کند. تصویر تو با قلم عشق در دل من نگاشته شده و حتی در زیر خاک  هم محو نخواهد شد

مطمئن باش که تو در نتیجه ی وظایف و افتخاراتی که انجام داده ای بسیار سربلند و سعادتمندی ومن نیز هرچند در صحرای هجران سرگردان و نالانم اما باز هم از سعادتمندی تو و افتخارات تو و به یاد تو خوشبختم

و چرا گریان نباشم در حالی که تو که مایه آرامش دل و نور شب های تاریک و تنهایی من هستی.

 

نویسنده: عبدالله علیپور

مترجم ؛ زهرا محمدی

 

نمایش بیشتر

زهرا

نویسنده و مترجم استان کرمانشاه- پاوه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا