دکتر فضل الهادی وزین[۱]
۵- عزت و تزلزل ناپذیری
یکی دیگر از اصول قرآنی گفتگو احساس عزت، آشکار کردن حق و پایداری بر آن است، خداوند می فرماید:
(وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ)[۲] [عزّت و قدرت از آن خدا و فرستاده او و مؤمنان است] و یا می فرماید: ( وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ )[۳] [ و ( از جهاد در راه خدا به سبب آنچه بر سرتان میآید ) سست و زبون نشوید و ( برای کشتگانتان ) غمگین و افسرده نگردید ، و شما ( با تأییدات خداوندی و قوّه ایمان راستین و نیروی حقی که از آن دفاع میکنید ) برتر ( از دیگران ) هستید ( و پیروزی و بهروزی از آن شما است ) اگر که به راستی مؤمن باشید ( و بر ایمان دوام داشته باشید).
بنا بر این باید مسلمانان با حرکت از این اصل قرآنی سر سفره گفتگو حضور پیدا کرده و بدان چنگ اندازند، که چنین احساسی ایشان را اطمینان و اعتماد به نفس بیشتر بخشیده و مانع گرفتار شدن در دام مماشات سیاسی و دست کشیدن از اصول و ثوابت خواهد شد. البته برخوردار شدن از عزت ایمانی به معنی خیره سری و سرباز زدن از پذیرش حق نیست بلکه منظور از عزت فروتنی در برابر خدا و ترس از گرفتار شدن به کیفرهای سخت او است.
احساس عزت چنان زمینه ای را برای انسان مسلمان فراهم می سازد که آشکارا و بدون تردید حق را بر زبان جاری ساخته و در بیان حقایق صراحت لهجه داشته باشد:
(أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ )[۴] [آیا آن کس که راه راست را نشان میدهد سزاوارتر است که پیروی شود] و یا می فرماید: (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ)[۵] [آیا سوای حق جز گمراهی است ؟ پس چگونه باید از راه به در برده شوید؟].
مسلمانان باید در زمینه آشکار نمودن حقایق پیامبر نور و رحمت (ص) را اسوه و الگوی خویش قرار دهند که خداوند خطاب به ایشان می فرماید:
(فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ )[۶] [ پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان فرمان داده میشوی ( که دعوت حق است ) و به مشرکان اعتناء مکن ( که چه میگویند و چه میکنند )]. و یا می فرماید: (وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ)[۷] [و ( به یاد بیاور ای پیغمبر ! ) آن گاه را که خداوند پیمان مؤکّد ( بر زبان انبیاء ) از اهل کتاب گرفت که باید کتاب ( خود ) را برای مردمان آشکار سازید و توضیح دهید و آن را کتمان و پنهان نسازید].
لزوم آشکار ساختن حقایق و پرده برداشتن از روی آنها انسان را به یاد وخامت پنهان کردن حقایق دین می اندازد که خداوند مؤمنان را از عواقب این امر خطیر برحذر داشته و می فرماید:
( إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ)[۸] [ بیگمان کسانی که پنهان میدارند آنچه را که از دلائل روشن و هدایت فرو فرستادهایم ، بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب ( تورات و انجیل ) بیان و روشن نمودهایم ، خدا و نفرینکنندگان ( چه از میان فرشتگان و چه از میان مؤمنان انس و جان ) ، ایشان را نفرین میکنند ( و خواستار طرد آنان از رحمت خدا خواهند شد). چنانکه اهل کتاب را نیز از عواقب وخیم تحریف حقایق هشدار داده و می فرماید: ( یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ )[۹] [ ای اهل کتاب ! چرا حق را با باطل میآمیزید و کتمانش میکنید ، و حال آن که شما میدانید ( که عقاب و عذاب خدا در برابر چنین کاری چیست؟).
وقتی مهم ترین هدف گفتگو با دیگران پرده برداشتن از روی حقایق باشد چاپلوسی و تملق گویی مبتنی بر جعل و تحریف واقعیتها با اهداف گفتگو در تناقض بوده و زمینه مناسب آن را به نابودی می کشد.
۶- اولویت بندی
برای اینکه روند گفتگو بازدهی مطلوبی داشته باشد باید شرکت کننده گان موضوعات را دسته بندی و به ترتیب اولویت مباحث را دنبال نمایند، که اتخاذ این روش هم از تضییع وقت جلوگیری کرده و هم بررسی تفاصیل و جزئیات در پرتو کلیات را میسر می سازد.
اعتقاد به این اصل از روش گفتگوی پیامبران با اقوام خویش نشأت می گیرد که ایشان مباحث مورد نیاز را از مهمترین آنها همچون توحید عملی (الوهیت) و دعوت مردم به سوی پرستش پروردگار، آغاز می کردند، و لذا پیام آوران صلح و آزادی از جمله: نوح، هود، صالح و شعیب – علیهم السلام – خطاب به مردم دوران خویش می گفتند:
(اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ)[۱۰] [برای شما جز خدا معبودی نیست . پس تنها خدا را بپرستید].
چنانچه ابراهیم – علیه السلام – نیز روش تدریج و گام به گام پیش رفتن را اتخاذ و جهت متقاعد ساختن مردم از بیان قضیه مهم و سرنوشت ساز توحید و کنار زدن شرک و بت پرستی آغاز کرد:
(فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَباً قَالَ هَذَا رَبِّی)[۱۱] [هنگامی که شب او را در برگرفت ( و تاریکی شب همهجا را پوشاند ) ستارهای ( درخشان به نام مشتری یا زهره ) را دید ( بر سبیل فرض و إرخاءالْعِنان ) گفت : این پروردگار من است !]، ولی وقتی غروب کرد فرمود: (لا أُحِبُّ الآفِلِینَ)[۱۲] [من غروبکنندگان را دوست نمیدارم ( و به عبادت چیزهای تغییرپذیر و زوالپذیر نمیگرایم )]. یعنی ایشان از این طریق خواستند پرستش ستاره ها و سپس به همین ترتیب عبادت خورشید و ماه را ابطال و مردم را متوجه لزوم عبادت خداوند سبحان و فرونهادن بت پرستی نمایند.
سیره عملی پیامبر اسلام (ص)، گام به گام پیش رفتن مراحل مختلف دعوت اسلامی و نزول تدریجی قرآن نیز بیانگر این اصل قرآنی است، لذا می بینیم پیامبر نور و رحمت (ص) جهت اجرای عملی اصل مزبور ابو موسی اشعری و معاذ بن جبل را به سوی سرزمین یمن گسیل داشت و ایشان را سفارش فرمود که ابتدا از تبیین مساله بنیادین توحید شروع و آنگاه انجام احکام عملی همچون نماز و زکات را از مردم درخواست کنند.
۷- برخورداری از پشتوانه استدلال
یکی دیگر از ارکان مهم گفتگو اهتمام جدی به دلایل و مستندات قوی و منطقی است و باید هر کدام از طرفین، آراء و دیدگاه های خویش را بر پایه دلایل روشن و خدشه ناپذیر ارائه دهند و گر نه اساس مباحث و ادعاها فرو ریخته و فاقد ارزش علمی خواهد بود.
قرآن کریم اهتمام جدی به ارائه دلیل و مدرک را معیار قبول و رد هر نوع بینش و منشی دانسته و خودش نیز همواره دیگران را به اقامه دلیل و برهان بر امور مختلف فرا می خواند، که در اینجا به نمونه هایی از آن اشاره خواهیم کرد:
خداوند رحمان پیامبر را فرمان می دهد که کفار را ملزم به ارائه دلیل نماید، می فرماید: (قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ)[۱۳] [بگو: اگر راست میگوئید دلیل خویش را بیاورید]. در جایی دیگر می فرماید:
(قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی)[۱۴] [بگو: دلیل خود را ( بر این شرک ) بیان دارید . این ( قرآن است که ) راهنمای کسانی است که با من همراهند ( و پسینیان بشمارند ) و این ( هم تورات و انجیل و دیگر کتابهای آسمانی که ) راهنمای کسانی بوده که قبل از من میزیستهاند].
امام فخر الدین رازی – رحمه الله – در تفسیر آیه نخست می گوید: این آیه بیانگر آن است که هر کس ادعای نفی یا اثبات چیزی نماید باید بر اساس دلیل و مدرک باشد. [۱۵] بقاعی در تفسیر آیه مزبور به نقل از حرالی می گوید: این آیه بیش از همه دلایل، مذهب مقلدین را فرو ریخته و دال بر آن است که هر نوع سخن فاقد دلیل، باطل و از درجه اعتبار ساقط می باشد. [۱۶]
هر که قرآن کریم را به دقت مورد کنکاش و وارسی قرار دهد به وضوح می بیند که واژه های «برهان»، «سلطان» و «حجت» در بسیاری از آیات وارد شده است، و حجم زیادی از آنها نیز به گفتگوی پیامبر خدا با کفار زمان خویش ارتباط دارد. قرآن مشرکان را از ارتکاب بت پرستی بدون دلیل و مدرک برحذر داشته و می فرماید:
( وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ )[۱۷] [ هرکس که با خدا ، معبود دیگری را به فریاد خواند – و مسلّماً هیچ دلیلی بر حقّانیّت آن نخواهد داشت – حساب او با خدا است. قطعاً کافران رستگار نمیگردند، ( و بلکه مؤمنان رستگار میشوند )].
در جایی دیگر از ایشان می خواهد برای اثبات موضع گیری خود (پرستش خدایان دیگر به همراه خدا) اقامه دلیل کنند، می فرماید: ( أَمَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ)[۱۸] [ ( آیا معبودهای دروغین شما بهترند ) یا کسی که آفرینش را میآغازد ، سپس آن را برگشت میدهد ، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی عطاء میکند ؟ ( حال با توجّه به قدرت آفرینش یزدان ، و نظم و نظام موجود در پدیدههای جهان ، و اقرار عقل سالم به زنده شدن دوباره مردمان در دنیای جاویدان ) آیا معبودی با خدا است ؟ ( ای پیغمبر بدیشان ) بگو : دلیل و برهان خود را بیان دارید اگر راست میگوئید ( که جز خدا معبودهای دیگری هم وجود دارند )].
در یکی دیگر از آیات از روی انکار و تعجب، نامتعادل بودن دیدگاهشان پیرامون قضیه ایمان به خدا و ملائکه را به باد انتقاد گرفته و می فرماید: ( مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ. أَفَلَا تَذَکَّرُونَ. أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ)[۱۹] [ چه چیزتان شده است ، چگونه داوری میکنید ؟ ( هیچ میفهمید چه میگوئید ؟ ! ). آیا یادآور نمیگردید ( و از این بیخبریها به خود نمیآئید ، و از این بیهودهگوئیها دست بر نمیدارید ؟ ). یا این که شما دلیل روشن و روشنگری ( در این زمینه ) دارید ؟].
قرآن کریم مردم را از بحث و مناظره بدون دلیل بر سر آیات منع کرده و می فرماید: ( الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ)[۲۰] [ آنان کسانیند که بدون هیچ دلیلی که ( از عقل یا نقل در دست ) داشته باشند ، در برابر آیات الهی ( موضعگیری میکنند و ) به ستیز و کشمکش میپردازند . ( چنین جدال بیاساس و نادرستی با آیات الهی ) موجب خشم عظیم خدا و کسانی خواهد شد که ایمان آورده باشند . این گونه خداوند بر هر دلی که خود بزرگبین و زورگو باشد ، مهر مینهد ( و حسّ تشخیص را از آن میگیرد) ]. و یا می فرماید:
( إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ)[۲۱] [ کسانی که بدون دلیلی که ( از سوی خدا ) در دست داشته باشند ، درباره آیات الهی به ستیزهگری و کشمکش میپردازند ، در سینههایشان جز برتری جوئی نیست و هرگز هم به برتری نمیرسند. پس ( از شرّ این گونه افراد خودخواه و برتری طلب ) خود را در پناه خدا دار که او ( سخنان بیاساس ایشان را ) میشنود و ( توطئههای ناجوانمردانه آنان را ) میبیند].
خداوند متعال به هنگام رد دیدگاه مشرکین به پوچی و بی ارزشی عقاید و آراء بدون دلیل اشاره کرده و می فرماید: ( إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى )[۲۲] [ اینها فقط نامهائی ( بیمحتوی و اسمهائی بیمسمی ) است که شما و پدرانتان ( از پیش خود ) بر آنها گذاشتهاند . هرگز خداوند دلیل و حجتی ( بر صحت آنها ) نازل نکرده است . آنان جز از گمانهای بیاساس و از هواهای نفس پیروی نمیکنند . در حالی که هدایت و رهنمود از سوی پروردگارشان برای ایشان آمده است ( و در پرتو آن میتوانند به ناچیزی بتها پی ببرند و رضای خدای را بجویند و راه سعادت بپویند )].
یکی از نکات حائز اهمیت در این میان اینکه: شماری از آیات مربوط به موضوع گفتگو با صیغه امر «قل: بگو» شروع می شوند، که انسان از خلال مفاهیم آنها متوجه این مساله می شود که خداوند پیامبر (ص) و مؤمنان را فرمان می دهد به هنگام با بحث و گفتگو با دیگران بر عقاید و دیدگاه های خویش اقامه دلیل کرده و بدون دلیل و مدرک لب به سخن نگشایند.[۲۳]
۸- علم و آگاهی
جایگاه علم و علما در قرآن بسی روشن و نیازی به بحث مفصل و طولانی ندارد، زیرا علم و دانش تنها راه ایمان و توحید خداوندگار است: (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)[۲۴] [بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد].
بنا بر این هر که وارد عرصه گفتگو با دیگران می شود باید مسلح به سلاح کارآمد و برنده علم و دانش لازم به ویژه آگاهی از محور گفتگو و تفاصیل و جزئیات آن باشد، و گر نه گفتگوی مورد نظر از مسیر اصلی خویش خارج و به مجادله ای عقیم و ناکام که نتایج و ابعادش زیر پرده ضخیم ابهام پنهان شده، مبدل خواهد شد، چنانچه باید گفتگو کننده از نقطه نظرات طرف مقابلش اطلاع کافی داشته باشد تا به امور خارج از چارچوب بحث نپردازد. قرآن کریم برخورداری از نیروی علم و دانش را از ویژگیهای لازم گفتگو کننده برشمرده و افراد فاقد آن را به باد انتقاد گرفته و می فرماید: ( وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ )[۲۵] [ گروهی از مردم درباره ( یگانگی آفریدگار و صفات و افعال و اعمال ) خداوندگار بدون هیچ دانشی و رهنمودی و کتاب روشنگری به مجادله میپردازند].
خداوند متعال در یکی دیگر از فرامین سرنوشت سازش مسلمانان را به گفتگوی آگاهانه دستور داده و می فرماید: ( قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی)[۲۶] [بگو : این راه من است که من ( مردمان را ) با آگاهی و بینش به سوی خدا میخوانم و پیروان من هم ( چنین میباشند) ].
[۱] استاد تفسیر و علوم القرآن در دانشکده “اصول الدین” دانشگاه “الجامعه الاسلامیه” پاکستان.
[۲] منافقون / ۸٫
[۳] آل عمران / ۱۳۹٫
[۴] یونس / ۳۵٫
[۵] یونس / ۳۲٫
[۶] حجر / ۹۴٫
[۷] آل عمران / ۱۸۷٫
[۸] بقره / ۱۵۹٫
[۹] آل عمران / ۸۱٫
[۱۰] اعراف / ۵۹، ۶۵، ۷۳، ۸۵٫
[۱۱] انعام / ۷۶٫
[۱۲] انعام / ۷۶٫
[۱۳] بقره / ۱۱۱٫
[۱۴] انبیاء / ۲۴٫
[۱۵] مفاتیح الغیب ۴/۳٫
[۱۶] نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور ۲/۱۱۳٫
[۱۷] مؤمنون / ۱۱۷٫
[۱۸] نمل / ۶۴٫
[۱۹] صافات / ۱۵۴- ۱۵۶ .
[۲۰] غافر / ۳۵٫
[۲۱] غافر / ۵۶٫
[۲۲] نجم / ۲۳٫
[۲۳] صیغه امر مخاطب «قل» ۳۴۳ بار در قرآن آمده که بسیاری از آنها به موضوع گفتگو ارتباط دارد.
[۲۴] محمد / ۱۹٫
[۲۵] حج / ۸٫
[۲۶] یوسف / ۱۰۸٫
ترجمه: احمد عباسی
ادامه دارد