گفتگو

گوشه هایی از زندگانی شیخ عبدالقادر گیلانی

زندگینامه شیخ عبدالقادر گیلانی

ابر مرد جها ن اسلام ،شیخ تصوف،طریقت وعرفان  بود.

اسم مبارکش شیخ محی الدین فرزند شیخ موسی جنگی دوست ، فرزند شیخ عبدالله موسی جان، فرزند شیخ عبدالله محزری،فرزند شیخ محمد حسن مثنی، فرزند امام حسین  بن علی ابی طالب می باشد.

صاحب طریقت قادریه،مرشدی کامل وعالم ،استاد طریقت ظاهر وباطن بود.

پدرش شیخ عبدالله محزری در شهر مدینه بدنیا آمده وهمانجابزرگ شده است،ایشان مردی دانا ،از خدا ترس ومتقی بود و اهل زهد و ورع .

او در میان اهل بیتش بزرگ ؛ وقتی از هر لحاظ کامل گشت ونمونه مردی متقی واز خدا ترس شد آوازه اش به هر سو پیچید ومردم مدینه گرداگردش جمع شدند .

در  زمان خلیفه عباسی (جعفر منصور)اهل فتنه آن زمان در نزد خلیفه از وی بدگویی می نمودند وبرایش پاپوش درست کردند و به وی دروغ بستند تا خلیفه با وی برخورد کند ؛ پس در سال۱۴۴ هجری خلیفه عباسی او را به همراه خانواده اش به بغداد فرا خواند و در آنجا همه را زندانی می کند و آنها را اذیت و آزار فراوان می دهد و بر اثر این شکنجه و آزار و اذیت شیخ عبدالله و بعضی از افراد خانواده اش فوت می کنند .

هم اکنون قبر شریف این مرد متقی وبزرگ منش – پدر بزرگ عبدالقادر – ، مزارگه اهل دل می باشد که در منطقه یوسفیه در حوالی شهر بغداد قرار دارد و به آستان شیخ عبدالله محزر معروف است.

بعد از وفات شیخ عبدالله،  پدر شیخ عبدالقادر وبعضی از فرزندان ونوه هایش در بغداد باقی می مانند وهمانجا روزگار می گذرانند تا زمان خلافت مامون عباسی ؛ البته بعصی از آنها  به طرف حجاز و یمن کوچ می کنند ودر انجا امارت و سراهایی به نام خود می سازند و در آن جا بسر می برند ،امارات سلمانیان و ادریسیان که تا کنون نیز باقی مانده اند.

ولی تعدادی از نوه های شیخ عبدالله محزر به طرف مناطق فارس وگیلان روی می آورند و در منطقه (جولکان)ساکن می شوند و به دعوت دین اسلام می پردازند .

 خانواده علویان منطقه گیلان :  

شیخ عبدالقادر گیلانی در خانواده علویان که یکی از نوادگان شیخ موسی جنگی دوست است  و در سال ۴۷۰ هجری برابر با (۱۰۷۷ )میلادی در خانواده ای دین پرور وعالم چشم به جهان گشود .

پدر شیخ عبد القادر (شیخ موسی)به خاطر تزکیه بیش از حد نفس به شیخ موسی  جنگی دوست مشهور می شود.

در مورد محل ولادت عبدالقادر گیلانی مورخان نوشته اند که عبدالقادر در روستای (جیلی)از توابع مداین ودر چهل کیلومتری بغداد چشم به جهان گشوده است به همان دلیل به عبدالقادر جیلی معروف گشته است وبعد از تولد وی آنها به منطقه فارس و گیلان در ایران مهاجرت نموده اند.

شیخ عبدالقادردر کودکی به خواندن علوم دینی و طریقت روی آورد ، او در خودشناسی وخداشناسی (علم طریقت و درون)پیشرفت چشمگیری نمود و در خدمت عده ای از افراد خانواده اش علوم را یاد گرفت و هر روز علاقه اش به علم بیشتر و بیشتر می شود برای همین تصمیم می گیرد به شهر بغداد سفر نماید ، در آن زمان بغداد مرکز علوم دینی به شمار می رفت و با وجود دوری راه ومشقت های سفر راهی آن دیار می شود تا از در یای علوم آن شهر کام تشنه خود را سیراب نماید  .

در زمان خلیفه عباسی معتزبالله به شهر بغداد می رسد و در سال(۱۰۹۵ م) در آنجا در مدرسه علوم دینی شیخ ابو سعید مخزومی شروع به درس خواندن می نماید (یکی از علمای برجسته حنابله).

آن زمان به دوران فساد مالی واداری وهرج ومرج در حکومت عباسی مشهور بود ومردم به قتل وراهزنی می پرداختند وحکومت عباسی به شدت تضعیف گشته بود و با این حال شیخ دست از تلاش وکوشش برنداشت و باجدیت فراوان در مدرسه علوم دینی نزد استاد مخزومی تلمذ می نمود و در حل مسایل شرعی واصول مداهب علوم فراوانی را یاد گرفت در آن هنگام شیخ سی سال از عمر مبارکش را به خواندن و فراگیری علوم دینی ومحاسبه نفس وتقوا وخداپرستی به سر برده بود و مردم روزانه برای حل مسائل شرعی وگوش دادن به درس و وعط و دعوت دینی  پیش وی می رفتند و از وی کمک می گرفتند.

جلسات درس وپند ووعظ شیخ عبدالقادر:

وقتی اساتید دریافتند که شیخ عبدالقادراز هر نظر پخته وکامل گشته و در همه علوم سر رشته دارد به وی اجازه تدریس دادند تا در هفته سه روز را با مردم جلسات مشاوره ودرس داشته باشد و بالای منبر برود ومردم سرگشته وگمراه آن زمان را پند دهد.

در سال ۵۱۲ هجری مردم به صورت گسترده در کلاس های شیخ شرکت می کردند و سخنان شیخ بر دل های آتش گرفته و خسته مردم همچون آب اثر گذاربود و نصایح او به مردم آرامش می داد وهمین باعث شده بود تا عده ی زیادی از مردم چه فقیر وچه غنی  چه باسواد وبی سواد در آن کلاس ها حضور یابند. بنا به برخی گزارش های تاریخی بیش از یکصد هزار نفر نزد وی توبه نموده اند و از کارهای بد دست کشیده اند و بیش از ۳ هزار نفر از یهودیان آن زمان در محضر وی به اسلام مشرف گشته اند.

ابعاد شخصیتی شیخ عبدالقادر:

عبدالقادر دارای هیبت وصلابت وشخصیتی قوی بود و نزد خدا و مردم نیز محبوب بود.با حرف هایش در دل مردم آتش بر می افروخت وهمه را به اطاعت از خدای یگانه فرا می خواند .

گویند یک با ر شیخ بر روی منبر نشسته بود در حالی که گوشه ای از عبایش پایین افتاده وکج شده بود؛ اهل آن مجلس به تقلید از شیخ گوشه ی عباهای خود را به نشانه محبت به وی کج کرده بودند واز او تقلید می کردند.

مردم به شیخ عشق می ورزیدند و همه حرکات وسکنات وی را تقلید می کردند و از کرامات وی را همین بس که بیشتر حرکات وسخنان وی تا امروز بر سر زبانها جاری ست.

ایشان فردی متواضع واز خداترسی بودند و عشق به خدا در رخسارش موج می زد و با همه به یک چشم می نگریست و این باعث شده بود که آوازه اش در عالم بپیچد وهمگان وی را مایه آرامش بدانند وآرزوی نشست وبرخاست با وی را داشته باشند.

عبدالقادر پس از وفات استادش شیخ مخزومی:

استاد شیخ مخزومی قبل از وفاتش، مدرسه علوم دینی واعجاز طریقت را یه شیخ عبدالقادر می سپارد که بعد از فوتش آن را اداره نماید . پس از وفات شیخ مخزومی مسئولیت مدرسه باب  الازج به کلی به گردن شیخ می افتد که از همه نقاط دنیا شیفتگان  وشاگردان دین و مردان بزرگ به آنجا روانه می شدند وبه ناچار شیخ به توسعه مدرسه اقدام می کند در سال ۵۲۸ هجری به کمک مردم وهمت بزرگان آن زمان آنجا را گسترش می دهد وبه مدرسه شبخ عبدالقادر مشهور می شود و تا کنون همان مدرسه وبه همان اسم باقی مانده است و به آن باب الشیخ می گویند.

 شیخ مردی با بصیرت وروشن بین بود ودر آن زمان سیزده درس از علوم متداول آن زمان را در آنجا تدریس می نمود گفته می شود که به چندین روش قرآن را به شاگردانش می آ موخت وبه شیوه امام شافعی وامام احمد حنبل فتوا صادر می نمود.

دیدگاه‌ها و باورهای عبدالقادر گیلانی
وی حنبلی مذهب و اشعری مسلک بوده‌است و مرجئه، جهیمیه، کرامیه، معتزله، قدریه، مشبهه و سالمیه را اهل بدعت و انحراف می دانسته‌است. فتاوای او موافق هر دو مذهب شافعی و حنبلی است و در مشرب حنبلی و شافعی فتوا می داد. علمای عراق با نظر او در مسائل فقهی با تقدیر و احترام برخورد می‌کردند.

او فقیه و محدثی بود که اوراد و اذکاری را به نوعی پایه‌ریزی کرده بود که قرائت و تکرار آن‌ها در درون افراد اثر بگذارد؛ وی مریدان خود را وامی‌داشت تا ذهن خود را از تصورات فیلسوفان یونانی و سفسطه پردازان پاک کنند و به سیر و سلوک شرعی برای رسیدن به حکمت و اشراقات روی آورند.

در حالی که در قرن پنجم قمری تصوف و طریقت در حال جدایی از شریعت بودند، عبدالقادر گیلانی به عنوان یکی از سرسخت‌ترین مخالفان این عقاید، در جهت هماهنگی طریقت با شریعت تلاش کرد و اطاعت و پیروی از قرآن و سنت و حاکمیت بخشیدن به آن‌ها را در همهٔ شئون زندگی، اساس همهٔ امور می‌دانست عزبن عبدالسلام شافعی در این باب سخن ها گفته است.

در نظر او، تصوف نتیجهٔ بحث و گفتار نیست، بلکه حاصل جوع و حرمان است متضمن بخشندگی، تسلیم شادمانه، صبر، ارتباط دایم با خدا از طریق دعا، خلوت، پشمینه‌پوشی، سیاحت و سیر در آفاق و انفس، فقر و تواضع، یکرنگی راستی است.

او تا جایی بر ارزش‌های دینی تاکید می‌کرد که در گفتار پنجاه‌ وچهارمش از کتاب «الفتح الربانی» به مردم پند می‌داد که نسبت به جهان بی‌تفاوت باشند و آرزوها و هواهای نفسانی خود را از هر نوع که باشد بکشند و لذت و سرور را در فناء بجویند.

براساس اندیشهٔ او، صفای روح لازمهٔ وجود صوفی است و صوفی کمال نمی‌یابد مگر آنگاه که در مکتب رنج و مصیب پرورش یابد و شیخ حدیثی را از پیامبر نقل می‌کند: «ما پیامبران بنابر درجاتمان با آزمون‌های بسیار احاطه شده‌ایم» آنچه مهم است ثابت قدم بودن در ایمان است تا سرانجام خیر بر شر غلبه کند.

بنابه باور او، مردم چهار دسته‌اند

گروه اول نه زبان دارند و نه دل، تابع حواس هستند، توجهی به حقیقت ندارند.
گروه دوم زبان دارند ولی دل ندارند، سخنان اینان زیبا و دلشان تاریک است و کامجو و عصیان طلبند.
گروه سوم دل دارند ولی زبان ندارند، آنان مؤمنان راستین هستند که برای سلامت روح اینان سکوت و خلوت بهتر است.
گروه چهارم که هم دل دارند و هم زبان که مالک حقیقی معرفت خدا و صفات او هستند، اینان به والاترین مرحله می‌توانند دست یابند که همان تالی مقام نبوت است.
عبدالقادر با توجه به مقامات صوفیانه چهار مرحله را به دست می‌دهد

نخستین مرحله، مرحله ورع است که بنده مطیع شریعت است و تنها به خدا امیدوار و هرگز به مردم دیگر متوسل نمی‌شود.
دومین مرحله، مرحله حقیقت است که با مقام ولایت یکی است بنده از امر خدا اطاعت می‌کند که خود این اطاعت و انقیاد دو نوع است، اول حفظ انسان از هرگونه گناه آشکار و پنهان همراه با ارضاء نیازهای اولیه، نوع دوم اطاعت از ندای باطن است که همه برای خدا می‌شود.
مرحله سوم تفویض است و آن زمانی است که بنده یکسره خود را تسلیم می‌کند.
مرحله چهارم و آخرین مرحله، فناست که خاص ابدال یعنی موحدان راستین و عارفان است.
او در عصر خود تحولی فرهنگی در میان مسلمانان پدید آورد و مردم را از توسل به عمال حکام عباسی بر حذر داشت، و آن‌ها را به تجدیدنظر در رفتار خود و توجه به خدا دعوت کرد. او در یکی از مجالس وعظ (ثبت شده در کتاب «فتح الربانی») چنین گفت: «تویی که به خویشتن، به مردم به پول و سرمایه به معامله و سلطان و حاکم و دیگر چیزها توکل نموده‌ای بدان که همهٔ آن‌ها به راستی خدای تو شده‌اند!… ای بندگان حلقه به گوش بت ثروت و بت حکومت! بدانید که آن‌ها میان شما و خدای واحد دیوار استواری را ایجاد کرده‌اند. هر کس تصور کند نفع و زیانش در دست غیر خداوند است به راستی بندهٔ خداوند نیست بلکه عبد همان چیزی است که نفع و ضرر خود را از او می‌طلبد.»

وی از آن روی که می‌پنداشت در مورد تبلیغ و ارشاد و وعظ، مسئولیت و تکلیف دارد به آن می‌پرداخت. اشتغال او به وعظ و ارشاد و تربیت، مانع از تدریس و ترویج علم و سنت و مبارزه با بدعت و انحرافات توسط او نشد. تقی الدین واسطی در «تریاق المحبین» میگوید: «شیخ در دوران حیات خویش بیشتر به سبب مواعظ شهرت یافتی و فقط بعد از وفاتش بود که خرقه تصوف را بدو نسبت دادند.» بعضی از محققین نقدهایی به این سخن وارد ساخته‌اند.

کتب و آثار برجا مانده از شیخ عبدالقادر:

شیخ فقط به تدریس ووعظ وپند بسنده نکرد و آثار گران بهایی از خود بر جای گذاشته است از جمله:
در اصول و فروع فقه و تصوف تألیفاتی به او منسوب است

– بشائر الخیرات (در دعا و اوراد)
-الغنیه لطالبی طریق الحق یا غنیه الطالبین لطریق الحق، در تصوف (مجموعه ای از مواعظ وی)
-الفتح الربانی و الفیض الرحمانی، در تصوف(شامل ۶۲ مجلس وعظ از وی و مربوط به سال‌های ۵۴۵-۵۴۶ قمری)
-جلاء الخاطر فی الباطن و الظاهر، و الکبریت الاحمر، در صلوات بر پیامبر اسلام
-فتوح الغیب، در تصوف (مشتمل بر ۷۸ مجلس وعظ از وی؛ در پاره‌ای موضوعات که فرزندش شیخ عبدالرزاق بعد از وی گردآوری نموده، و نسب‌نامهٔ پدرش را به آن ضمیمه کرده‌است.)
– ملفوظات قادریه؛
-الفیوضات الربانیه فی الاوراد القادریه (مجموعه‌ای از مناجات)

-ملفوظات گیلانی
-سر الاسرار و مظهر الانوار فیما یحتاج الیه الابرار
-آداب السلوک و التوصل الی منازل الملوک
-تحفه المتقین و سبیل العارفین

-حزب الرجاء و الانتهاء
-یواقیت الحکم
-معراج لطیف المعانی
-المواهب الرحمانیه و الفتوح الربانیه (در مراتب اخلاق پسندیده و مقامات عرفانی)
-جلال الظاهر (مجموعه‌ای از مواعظ)
-دیوان غوث اعظم، دیوان شعر

وفات شیخ عبدالقادر:

شیخ تا زمانی که فوت نمود از تدریس وکتابت ودعوت دست بر نداشته است وهمیشه در راه حق وراستی قدم نهاده است واز کسی واهمه ای نداشته است .

شیخ در سن ۹۰ سالگی در شب شنبه مصادف با ۱۰ ربیع الثانی سال ۵۶۱ هجری چشم از جهان فرو بست وبه دیدار معشوق ومعبود خود شتافت ،شیخ تنها چند روزی را در بستر بیماری بوده است .

گویند یکی از پسرانش به وی می گوید: پدر جان کجایت درد می کند؟ شیخ در جواب می گوید :همه جای بدنم به جز قلبم درد می کند! وچون قلبم با خدا صاف وپاک وراست بوده است درد نمی کند ومشکلی ندارد.

مدام در بستر بیماری ذکر می نمود وبا گفتن ذکر الله چشم از جهان فرو بست ،پسرانش شب هنگام پدرشان را در مدرسه خویش به خاک سپردند و نگذاشتند مردم تا صبح بفهمند که  شیخ وفات نموده است و فردا صبح مردم دسته دسته بر سر مزار وی نماز خواندند .

منابع :

زانایانی سه ر ده می ایسلام

مالپه ری قادر زاده،شیخ عبدالقادر گیلانی

لکتاب الجغرافیه الباز الشهب ،للمورخ جما الکیلانی

ترجمه با اندکی تصرف:سه وزه حیدری

نمایش بیشتر

سه وزه حیدری

@ مترجم وشاعر @ آذزبایجان غربی - مهاباد ☑ کارشناسی روانشناسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا