ادبیاتداستان

اگر خواسته ای داری آن را فقط ازخدا طلب کن(داستان)

اگر خواسته ای داری آن را فقط ازخدا طلب کن(داستان)

حکایت است دریک دشت,کشاورزی پیروفقیروپاکدل زندگی می کرد.مردهرسال زمینش راشخم می زد وآن را آب یاری می نمود وهرآنچه را که برای معاشش لازم بود در آن می کاشت ؛ تا با آن مایحتاج خودوفرزندانش را فراهم سازد ومابقی را بفروشد.

در یکی از سال ها زمینش را شخم زد وبذرها را کاشت وهنگامی که قصد آب یاری آن را کرد مشاهده نمود که آب چاه خشک شده است!

به فکرافتاد که چگونه دیگر امرار معاش کنم؟ چه چیزی را بفروشم؟ برای رفع نیاز زن وفرزندانم چه باید کنم؟ با خشکی چاه تمامی بذرهایی که کاشته ام خشک خواهند شد ومن بجای سودبردن دچارزیان می گردم!!

این بودکه پس ازاندکی فکر با خود گفتباید نزد یکی ازثروتمندان روستا بروم  وازاوبرای امرارمعاش امسال درخواست کمک کنم!

پس به سوی ثروتمندترین فرد روستایشان که یک بازرگان بود براه افتاد تا شاید فرجی برای مشکلاتش حاصل کند وس ازرسیدن به درب خانه ی بازرگان نگهبان گفتسرورمان تشریف ندارند و برای جلسه ای با مسئولان ازخانه خارج شده است …

 باخودگفتاین بازرگان برای رتق و فتق کارهایش بسوی بزرگ بازرگانان رفته ! پس چرا من نیز جهت رسیدن به خواسته ام پیش او نروم و شخصا قضیه را با او درمیان نگذارم؟ این بود که بسوی اورفت …بعد از رسیدن به مقصد به اوگفتند: که سرورمان برای انجام اموری نزد وزیر کشور رفته اند, مرد کشاورز باردیگر با خود گفت :وزیرازثروت وقدرت بیشتری برخورداراست پس به سوی اوروانه شد…به کاخ وزیرکه رسید فقط نگهبان را در آنجا یافت,پرسید که وزیرکجا تشریف دارند؟ نگهبان گفتسرورمان برای انجام چند کارمهم نزد پادشاه رفته اند….

مرد به فکر فرورفت و گفت پادشاه ازهمه بالاتراست وهمه ی اموربه دست اوحل می شوند ؛ پس نزد او می روم…

بسوی کاخ سلطان روانه شد. او را درحال عبادت و راز و نیاز با خدا دید در حالی که دستانش را بسوی آسمان بلند کرده و ازخداطلب می کند و می گوید : خداوندا تو توانایی از تومی خواهم که یاری ام دهی, خداوندا مرا از شر فقر و بیماری محفوظ بدار…

همین که مرد مناجات پادشاه با خداوند را شنید با خود گفت سبحان الله سلطان مملکت هم نیازمند است و از پروردگارتوانا کمک می خواهد ؟ اما من ازاین خداوند مهربان وتواناغافلم!!

پس دستانش را بلند کرد وگفتبارالها کمکم کن تو آگاهی که زمینم را شخم زده ام وبذرها را کاشته ام, من همه ی کارهای لازم را انجام داده ام تنها لطف تومانده, پس خداوندا یاریم نما…

سلطان بعد از اتمام عبادات به مرد گفت: بفرمایید چیزی لازم داشتی؟ مرد گفتخیر ؛ هیچ درخواستی از شما ندارم و هر چیزی که نیاز داشته باشم فقط از پروردگارم طلب می نمایم!

 مرد وقتی که از کاخ پادشاه و سلطان خارج شد باران از آسمان باریدن گرفت و نم نم برگونه هایش جاری گشت.

پس بیایید ما نیز همه ی نیازهایمان را تنها ازخداوند طلب کنیم همانگونه که پیامبر(ص) ما را رهنمون فرموده اند

اذا سالت فسال الله واذا استعنت فستعن بالله. اگر خواسته ای داشتی تنها از خدا درخواستش کن.

وخداوندنیزدرسوره ی بقرا ایه ی۱۸۶فرموده اند:وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ  /و هر گاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزدیکم، و دعاى دعاکننده را- به هنگامى که مرا بخواند- اجابت مى‏کنم، پس [آنان‏] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.سوره البقره/۱۸۶ .

هیمدادخالد.

ترجمه :جمیله عزیززاده

نمایش بیشتر

جمیله عزیز زاده

استان آذربایجان غربی - مهاباد مترجم و شاعر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا