اندیشه

آسیب شناسی افراط گرایی در جهان اسلام (۳-۲)

 

 

  1. خلاصه کردن جهاد در قتال

«جهاد» معانی و مصادیق بسیار و گسترده ای دارد و در اصطلاح،  به معنای تلاش و کوشش در راه خداست. در این راه، با زبان هر چه بگوییم و با عمل هرچه انجام بدهیم، جهاد است. صدقه ی اموال، راه اندازی شبکه ای دینی، تألیف کتب و آثار اسلامی، مشارکت در ساخت مساجد، کفالت یتیمان و بی سرپرستان، تربیت درست فرزندان، و حتی خرید میکروفونی برای مسجد و از این قبیل اعمال، همه نوعی جهاد به شمار می روند. «قتال» شعبه ای از جهاد و نسبت به مصادیق بسیارِ آن، چون شاخه ای از یک درخت بزرگ و تنومند است.

با کمی تعمّق در آیات زیر؛

«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ(۳۹) الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ(۴۰) [حج]»

متوجه می شویم که از واژه ی «اذن» چنین برداشت می شود که اصل بر عدم جواز قتال بوده است. و لکن پس از آن، تحت یکسری شرایط اضطراری و برای دسته ای از مردم، مجوز آن از سوی پرودگار  صادر گردیده است. از جمله:

الف) برای کسانی که مورد ظلم واقع و جنگ بر آنان تحمیل شده است.

ب) برای کسانی که از خانه و کاشانه هایشان بیرون رانده شده اند.

ج) به منظور دفاع از معابد اعم از مساجد مسلمانان و یا دیرها و کلیساها و کنشتهای مسیحیان و یهودیان

د) پروردگار در ادامه ی آیات بالا با بیان « الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ(۴۱)[حج]»، مرحله ی پس از پیروزی و اهداف آن را به شیوه ای واضح و شفاف، برای مسلمان ترسیم و تشریح می کند و ضمن آنکه مسلمانان را از هرگونه انتقامجویی و خونریزی و غارت و هتک حرمت و تخریب معابد دیگران باز می دارد، با عرضه ی مجموعه ای از تکالیف، آنان را از طریق به پا داشتن نماز، به زمینه سازی برای عبودیت دعوت می کند و از طریق ادای زکات بر گسترش عدالت اجتماعی ترغیب می نماید. همچنین به وسیله ی امر به معروف، آنان را به فعالیت در راستای تحقق مصالح دنیوی و اخروی جامعه وا می دارد و با نهی از منکر نیز، به مبارزه با تمام نابسامانی های اخلاقی، فساد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برمی انگیزاند. در انتهای آیه با عبارت « وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ » به این واقعیت اشاره می کند که نباید موارد مذکور را به زور بر مردم تحمیل نمایند و بلکه می بایست خود، الگو و نمونه ی عملی باشند تا مردم از آنان پیروی کنند. چراکه سرنوشت هرکسی و عاقبت هر چیزی به دست خداست.

 

  1. نقض حق انتخابِ دین

جای بسی شگفت است که برخی فراد و جریانات با وجود اینکه بسیار با قرآن و سنّت سروکار دارند، کاسه ی داغ تر از آش شده و حاضر نمی شوند به حقِ اختیاری که پروردگار در موضوع کفر و ایمان به بندگان عطا کرده، اعتراف و آن را مراعات نمایند. برای مثال، از آیه ی « وَ إن أحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ اِستَجَارَکَ فَأَجِرهُ حَتَّی یَسمَعَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ أَبلِغهُ مَأمَنَهُ …» [توبه/۶]، چنین برداشت می شود که حتی در حین درگیری بین لشکر اسلام و مشرکین، اگر یکی از مشرکین به سپاه اسلام پناه آورد که دعوت اسلام به وی نرسیده باشد، در اینصورت کسی حق ندارد وی را به قتل رساند و یا مجبور به اسلام آوردن نماید. بلکه پس از معرفی اسلام و دعوت وی به آن، باید او را به مکانی که در آن احساس امنیت و آزادی نماید، رساند تا با آسودگی و فراغ بال، در این دعوت بیندیشد و اگر تصمیم بر آن داشت که اجابت نکند، سایه ی خطری بر سر خود افکنده نبیند. مبادا از بیم جان به اسلام گردن نهد. چنین ایمانی، استوار نیست و برقرار نمی ماند و نه آن ایمانی است که منظور خداوند متعال باشد.

کفر ورزیدن امری اختیاری است همانگونه که ایمان آوردن اختیاری است. لذا بندگان حق ندارند اختیاری را که پروردگار در مورد کفر و ایمان به آنان عطا نموده، از یکدیگر سلب کنند. «فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن و مَن شاءَ فَلیَکفُر»[کهف/۲۹]

در سیره ی پاک نبوی نیز امثال چنین آزادی بخشیدن هایی به چشم می خورد. آن حضرت(ص)، ریحانه (رضی الله عنها) را به همسری برگزید و وی را مخیر کرد که اسلام بیاورد یا بر دین خود باقی بماند. این ها، نمونه های روشنی از وجود آزادی اندیشه و عمل در اسلام هستند.

  1. عدم رعایت تدرّج و سیاست گام به گام

برخی از جریانات اسلامی گویا قصد دارند تمام احکام اسلام را در مدتی بسیار اندک تطبیق و اجرا نمایند. این شیوه ی عمل ایشان، مانند این است که معلّمی قصد نماید کلّ محتوای دروسی را که می بایست در طول یک سال تحصیلی به دانش آموزان بیاموزد، یکروزه و یکجا به آنان فرا دهد. مشخص است که این شیوه، برای آنان سودی نمی بخشد. چراکه فاقد چنین گیرایی و قدرتی هستند. به علاوه این حجم از مطالب هرگز در حافظه قابل هضم و پردازش نیست. احکام اسلام نیز به همین شیوه اند. چنانچه بخواهیم همه ی آن را در جوامع پیاده نماییم، ممکن است آن را پس زنند و هرگز نپذیرند. خداوند در مورد خلق آسمان ها و زمین می فرماید: « وَ لَقَد خَلَقنَا السَمَوَاتِ و الأرضَ وَ مَا بَینَهُمَا فِی سِتَّهِ أیّامٍ» [ق/۳۸]. خداوند این پروژه ی خلقت را طی مدتی مشخص به انجام رسانده است. در صورتیکه قادر بود با امر ساده ی « … کُن فَیَکُونُ » [نحل/۴۰]، آسمان ها و زمین و هرچه در این دوست را، بیافریند. در خلقت حضرت آدم (ع) به عنوان نخستین انسان و آفرینش انسان کنونی نیز، شاهد نوعی تدرج هستیم که در جای جای قرآن بدان اشاره شده است.

در زمان خلافت «عمر بن عبدالعزیز»(رض)، روزی پسرش از او پرسید: «پدر! چرا تمام احکام اسلام را در جامعه به اجرا در نمی آوری؟» خلیفه در پاسخ گفت: «پسرم! عجله نکن. مشکلاتی را که در طول چندین سال روی هم انباشته شده است، نمی توانم به یکجا از میان بردارم. از سوی دیگر، بیم آن دارم که چون تمام احکام و اوامر اسلام را بر مردم تحمیل نمایم، ایشان نیز همه ی آن را به یکجا رد کنند و هرگز زیر بار آن نروند».

 

  1. نبود ذهنیت آزاد هنگام مراجعه به قرآن و سنت

متأسفانه برخی از ما عادت نکرده ایم با ذهنیتی آزاد سراغ قرآن برویم و هرچه می گوید، آنگونه عمل نماییم. بلکه بیشتر جهت تأیید پیش فرض های خود، دنبال استدلال می گردیم و چه بسا برای تأیید نظرات خود، متوسل به تأویل های غریب می شویم. تعامل ما با سنت نیز همینگونه است.

به همین شیوه، غالباً به قصد یافتن آیات موافق خود و مخالف دیگران، به صفحات قرآن مراجعه می کنیم. با شتاب از کنار آیاتی که اندیشه و کردار ما را ملامت می کنند، می گذریم و در تدارک هیزم آتش خصومت و ستیزه گری، آیاتی را جستجو می کنیم که در مواجهه با سایر افکار و جریانات، بدانها مسلَح گردیم. و لو با صدها تأویل، معانی مقصود ما از این آیات برخیزد. بنابراین نه به قصد فهم دینی و بلکه برای تأیید رأی خویش به سراغ قرآن می رویم. یا به عبارت دیگر به جای آنکه تعامل خود را با قرآن و سنت تطبیق دهیم، سعی بر آن داریم آن دو را با آراء خود هماهنگ و همنوا کنیم.

 

  1. عدم درک مقتضیات زمانی و مکانی

کسب چنین فهمی جهت اجرای احکام و اوامر اسلام بسیار مهم و ضروری است. برای مثال بوسنی و هرزگوین نیم سده زیر سلطه ی کمونیسم بود. بعدها مجاهدانی که آنجا را آزاد ساختند، قبل از هر چیز بیش از تعداد زنان آن، چادر و نقاب با خود برده و به آنان پوشانیدند. درحالیکه بهتر آن بود ابتدا مفهوم اسلام و اصول آن را به درستی نهادینه سازند. نه آنکه احکام اسلام را به زور بر آنان تحمیل کنند و اسباب انزجار از اسلام و عدم مقبولیت آن را میان مردم فراهم آورند. چنین اقدامی که نتیجه ی عدم شناخت «مقتضیات زمانی» است، هرگز مورد پسند اسلام نیست.

یا اگر توسط دعوتگری شافعی مذهب در یکی از کشورهای اروپایی، فردی اسلام بیاورد، ضرورتی ندارد که از آن فرد انتظار داشته باشد از مذهب متبوع وی پیروی کند. بلکه بهتر است طبق «مقتضیات مکانی» دقت نماید کدامیک از مذاهب اسلامی سازگاری بیشتری با محیط و فضای اجتماعی آن کشور دارد تا وی را بر همان اساس راهنمایی کند. برای مثال در مسائلی چون مبطلات وضو و تماس زن و شوهر یا موضوع آزادی دختر در انتخاب همسر، ممکن است مذهب امام ابوحنیفه (رح) سازگاری بیشتری داشته باشد.

 

  1. عدم شناخت از لغات و مدلولات قرآنی

یکی از عوامل فهم غلط از دین، عدم تسلط بر لغات و اصطلاحات عربی و به ویژه مفاهیم واژه های قرآنی است. لغاتی از قبیل: ایمان، کفر، شرک، فسق، ظلم، جاهلیت و…

مثلاً مدلول «کفر» تنها این نیست که فردی از اسلام خارج شده یا اصلاً اسلام نیاورده باشد و مستحق عذابی جاودانه گردد. این واژه گاهی به معنای «ناسپاسی» نیز آمده است. «شرک» گاهی به معنای «ظلم» استعمال گشته و برعکس. برای مثال در این فرموده ی پروردگار دقت کنید: « إنَّمَا المُؤمِنُونَ الّذینَ إذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم و إذا تُلِیَت عَلَیهِم ءَایاتُهُ زادَتهُم إیمَانًا…» [انفال/۲]. اگر در این آیه مفهوم مخالف معتبر باشد، لازمه ی آن است هرکسی که با شنیدن آیات قرآن، بر ایمانش افزوده نشود، در زمره ی کفار قرار گیرد. در صورتیکه آیات قرآن بر بسیاری از مؤمنان تلاوت می شود و هیچ تأثیری بر افزایش ایمان آنان ندارد. پس مقصود پروردگار از «مؤمنون» در این آیه، کسانی است که ایمان کامل دارند.

یا هنگامیکه سخن از «جاهلیت» می شود، مقصود صرفاً جاهلیت مقابلِ اسلام نیست. «جاهلیت» خود بر دو قسم است: اعتقادی و سلوکی. میان این دو، تفاوت بسیار است. جاهلیت اعتقادی آنست که به «شرک» و «کفر» شخص منجر می شود در حالیکه ممکن است در برخی از اعمال و کردار یک فرد مسلمان، آثار «جاهلیت» نمایان شود بدون آنکه از لحاظ اعتقادی مشکلی داشته باشد. این جاهلیت، همان جاهلیت سلوکی است. برای مثال، «ابوذر»(رض)، روزی یکی از صحابه را به واسطه ی مادرش تحقیر نمود. پیامبر(ص) به وی فرمود: «یا أباذر، أعیّرته بأمّـه؟ إنک امرؤ فیک جاهلیّـه…» [بخاری و مسلم]. مشخص است که نسبت «جاهلیت» به صحابه ی گرانقدری چون «ابوذر»(رض)، هرگز به معنای خروج وی از دایره ی دین نیست. بلکه مقصود رسول گرامی(ص)، رساندن این پیام است که: در دوران جاهلیت قبل از اسلام (جاهلیت اعتقادی)، مردم به سبب نسب و خویشاوندان خود بر دیگران فخر می فروختند و اکنون با آمدن اسلام، این شرایط تغییر کرده و منقضی گشته است.

  1. عدم شناخت کافی از اصول فقه و مقاصد شریعت

یکی دیگر از مشکلات مسلمانان، عدم آگاهی از معیارهای ادلّه ی شرعی (ازقبیل: قرآن، سنّت، اجماع، قیاس، مصالح مرسله، عرف، استحسان، مذاهب صحابه، سد ذرائع، استصحاب، شرع من قبلنا) و مقاصد شریعت ( ازجمله: حفظ دین، حفظ نفس، حفظ عقل، حفظ نسل، حفظ مال، حفظ ناموس و آبرو و …) است. گاهی با انجام برخی از اعمال، به زعم خود، در راستای سفارشات دین خدمتی کرده ایم. ولی در صورت برآورد نتایج و پیامدها، پی می بریم که حاصلی جز خسارت به بار نیاورده ایم. این امر، یکی از ثمرات عدم شناخت از اصول فقه و مقاصد شرعی است. برخی گمان می کنند هرگاه در کشوری اسلامی، حدودی چون قطع دست دزد و رجم زناکار و … به اجرا درآیند، نشانه ی پایبندی به احکام اسلام است و در غیر اینصورت، اسلامی در آنجا حاکم نیست. غافل از اینکه اجرای این حدود، به ذات خود هدف نبوده و بلکه وسیله ای بوده اند برای هدفی که حفظ جان، مال  و ناموس مردم است. پس امروزه چنانچه با روش های دیگری این اهداف محقق می شوند، چه بهتر که از آنها استفاده نمود.

  1. عدم شناخت درست ثوابت و متغیرات

لازم است بدانیم که دایره ی ثوابت خیلی محدود و دایره ی متغیرات بسیار وسیع است. زندگی انسان ها در جهان همواره در حال دگرگونی، تغییر و ترقی است و پروردگار میدان متغیرات را برای آدمیزاد توسعه بخشیده تا در زمینه های مختلف علم، صنعت، تکنولوژی و سایر دستاوردهای سیاسی، اقتصادی و…، محدودیتی احساس نکند و همواره بکوشد که در این عرصه ها، استعدادهایش را شکوفا سازد.

برخی میان ثوابت و متغیرات تفاوتی قائل نمی شوند. اطلاع ندارند که چه اموری به فراخور زمان و مکان ممکن است احکامشان تغییر کند. وجود اقوال جدید و قدیم «امام شافعی»(رحمه الله)، مؤید این است که حکم برخی امور، با تغییر مکان یا زمان، کاملاً متحول می شود. با این حال، باز هم عده ای نمی پذیرند که تحولات و نیازهای کنونی، مقتضی تغییر بسیاری از احکام است.

«ابن قیم»(رحمه الله) می فرماید: کسی می تواند فتوا دهد که: اولاً در شریعت اسلام تعمّق، و دوماً نسبت به تغییر و تحولات جهان آگاهی داشته باشد.

  1. تقسیم احکام به سنت و بدعت

برخی نیز به ویژه جریانات تندرو امور را به دو بخش «سنّت» و «بدعت» تقسیم می کنند و هر چه را سنّت نباشد، بدعت می نامند. برای مثال، مسائلی چون انتخابات ریاست جمهوری و… را به دلیل اینکه در گذشته وجود نداشته، بدعت می دانند. رعایت این اصل توسط مسلمانان بسیار مهم است (اتباع در امور دینی و ابتداع در امور دنیوی). چراکه نوآوری در امور دنیا و اسباب زندگانی، امری پسندیده و بدون اشکال است. بر سر کار آمدن سیستم های جدید حکومتی و شیوه های تازه ی مدیریتی و در دسترس قرار گرفتن امکانات نو، همگی مقتضی استفاده ای درست در راستای نیل به اهداف مطلوب اسلام هستند و از مصالح مرسله به شمار می روند. روا نیست امروزه به نام بدعت، خود را از این امکانات وسیع و قابل استفاده محروم سازیم.

یکی از رحمت های پروردگار در حق بندگان است که هرگونه ازدیاد و تنقیص در امور عبادی، جزو بدعت ها محسوب می شود و مردود است. ولی امروزه مسلمانان، این رحمت را اسباب زحمت یکدیگر قرار داده و برای اتهام و برچسب زدن به یکدیگر به کار می برند.

  1. منحصر دانستن «صواب» در عدد یک

گاهی اوقات تنها و تنها یک رأی یا ایده را درست می پنداریم و غیر آن را غلط. در حالی که ممکن است دو یا چند نظر، با هم و همزمان نادرست باشند، هر چند که در ظاهر احتمال صحت یکی از آنها وجود داشته باشد. همانگونه که احتمال اینکه هردو صواب باشند، منتفی نیست.

برای مثال هنگامی که پیامبر به اصحاب فرمود: باید نماز عصر را در «بنی قریظه» بخوانید. عده ای گفتند منظور پیامبر(ص) این بوده که نماز را باید در «بنی قریظه» بخوانید و تعدادی نیز معتقد بودند که مقصود آن حضرت(ص) این بوده که عجله کنند و در طول مسیر می توانند نماز عصر را بخوانند. دسته ی اول نماز را ادا نکردند تا به «بنی قریظه» رسیدند و دسته ی دوم نماز را در مسیر به جای آوردند. سپس آن دو دسته راجع به صواب یا خطا بودن عمل خود از پیامبر(ص) نظرخواهی کردند. آنحضرت(ص) فرمود نماز هردو دسته مقبول است.

  1. کافی دانستن اخلاص در مقبول افتادن عمل

اخلاص به تنهایی برای پذیرش اعمال کافی نیست. بلکه باید در آن عمل، صواب نیز باشد. مثلاً کسی نماز صبح را ۵ رکعت بخواند و دلیلش اخلاص و بندگی بیشتر برای خدا باشد. چنین عملی قطعاً پذیرفته نمی شود. چونکه کیفیت و کمیت نماز صبح از قبل مشخص است و صواب در آنست که به همان شیوه ادا گردد.

  1. دینداری بهتر را در مشقت بیشتر دانستن

گاهی عباداتی را مهمتر و نکوتر می دانیم که انجام دادنشان سختی و مشقت بیشتری دارد. در حالیکه خداوند متعال در قرآن می فرماید: «… یُریدُ اللهُ بِکُمُ الیُسرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسرَ» [بقره/۱۸۵]. « شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت که در ماه مبارک رمضان، هنگام روز با همسرش جماع نموده است. پیامبر(ص) فرمود: می توانی بنده ای را آزاد کنی؟ آن مرد گفت: خیر. پیامبر(ص) فرمود: می توانی دو ماه پشت سر هم روزه بگیری؟ مرد گفت: خیر. پیامبر(ص) فرمود: می توانی ۶۰ نفر را طعام دهی؟ مرد گفت: خیر. پیامبر(ص) فرمود: می توانی فقیری را سیر نمایی؟ مرد پاسخ داد: خیر. آن حضرت(ص) تعدادی خرما به او داد و فرمود: این ها را بگیر و به فقیری ببخش. مرد گفت: ای پیامبر خدا(ص)! کسی را از خود فقیرتر سراغ ندارم. پیامبر(ص) نیز فرمود: پس آنها را برای استفاده ی خانواده ات بردار ». به راستی در این عملکرد رسول اکرم(ص)، درس های بزرگی هست.

شفیع جهانگیری

ترجمه از کوردی: اقبال جهانگیری

بخش اول آسیب شناسی افراط گرایی در جهان اسلام

ادامه دارد

نمایش بیشتر

اقبال جهانگیری

آذربایجان غربی - اشنویه فعال اجتماعی دانشجوی دکتری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا