اصول

«دجال» در آینه قرآن و سنت

 

 

معنی دجال
ابن اثیر گفته است: دَجَل به معنی آمیختن است. گفته می شود: دَجَلَ؛ زمانی که چیزی مشتبه و ملتبس شود، از این ماده است کلمه ی دجال در حدیث شریف: ((یَکُونُ فِی آخَرِ الزَّمان دجّالُونَ)) یعنی در آخر زمان دروغ گویان و فریب دهندگان ظهور می کنند)) . لفظ دجال در احادیث مکرراً آمده است، دجال کسی است که در آخر زمان ظهور کرده و ادعا می کند که او خدا می باشد.

((دجّال)) بر وزن ((فَعّال)) از جمله صیغه های مبالغه می باشد؛ یعنی دجال کسی است که بسیار دروغگو و فریب دهنده می باشد.
حافظ ابن حجر در ((فتح الباری)) میگوید: دجال با فتح ((د)) و تشدید ((ج)) از دَجل گرفته شده که به معنی پوشانیدن و پرده پوش کردن است، این دروغ گو از آن جهت که حقیقت را با روپوش باطل می پوشاند، دجال نامیده شده است.
ابن کثیر در ((النهایه)) میگوید: دجال مردی است که خداوند او را جهت آزمایش و مورد امتحان قرار دادن بنی آدم، در آخر زمان می آفریند (یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ( خدا به وسیله او، بسیاری را سرگردان و ویلان می‌سازد، و بسیاری را به سوی حق راهنمائی می‌نماید و امّا خدا جز کجروان و منحرفان را با آن گمراه و حیران نمی‌گرداند))[بقره:۲۶] .
ابن دُحیه گفته است: علما گفته اند: دجال در لغت به ده معنی آمده است:
۱ . دجال به معنی کذاب (دروغگو) است، این گفتهی خلیل و برخی دیگر است و اینکه دَجلهٌ بسکون ((ج)) و دَجَلَهٌ بفتح(ج)) به معنی دروغگو است، زیرا او حق را دروغ جلوه میدهد، جمع مصحح دجال ((دجالون)) و جمع مکسر آن ((دَجاجِلَه)) است.
۲ . دجال از ((دَجَل)) گرفته شده است که دجل به معنی روپوش کردن شتر با شیره درخت است، به خاطر اینکه دجال با سحر و دروغش حق را میپوشاند، به این نام نامیده شده است همانطور که کسی گری شترش را با روغن دجاله م یپوشاند که اصمعی گفته است در این هنگام به آن مُدَجَل گفته میشود.
۳ . به خاطر اینکه به اطراف و نواحی مختلف زمین سفر می کند و پا می نهد دجال نامیده شده است، گفته می شود: دجَلَ الرَجُلُ؛ زمانی که به اطراف و اکناف زمین سفر کند.
۴ . دجال به معنی پوشانیدن است، زیرا دجال با جمعیتی که به همراه دارد زمین را تحت پوشش خود قرار میدهد.

ابن درید گفته است: کل شیءٍ غَطَیتَهُ فَقد دَجَلتَهُ: هر چیزی را که پوشانیده باشی آن را دَجَل کردهای، به این مناسبت رود دجله، دجله نامیده شده است که با انتشار و پخش شدن بر روی زمین، آن را میپوشاند.
۵ . دجال به معنی قطع کردن و پا نهادن است، و به خاطر اینکه دجال بر زمین همه شهرهای دنیا به جز مکه و مدینه پا می نهد و به آن میرود، دجال نامیده شده است.
۶ . دجال نامیده شده است زیرا پوستش با مردم فرق دارد گفته میشود: لَطَخَنِی فلانٌ بشرهُ، پوست فلانی مرا آلوده کرد.
۷ . دجال به معنی کودن و احمق است.
۸ . دجال به معنی تلبیس کننده است، این گفته ی ثعلب است، گفته می شود سیف مُدجل: زمانی که با آب طلا، طلاکاری شده باشد.
۹ . دجال به معنی آب طلا است که بوسیله آن چیزی طلاکاری میشود پس باطل و درون خود را زیبا جلوه میدهد و دجال نیز به خاطر اینکه باطل را زیبا جلوه میدهد به این نام نامیده شده است.
۱۰ . دجال به معنی فِرِند شمشیر است فِرِند جوهر و ادویه ساختن شمشیر است که فِرِد و بِرِند گفته شده است زیرا بنابر نطق عجمها در اصلش آب چشمهای صاف است سپس عربها آن را عربی کردهاند، لذا سیبویه گفته است این کلمه جزو کلمات عربی نیست. و به معنی ابریشم نیز آمده است

ثعلب گفته است:
بــحلـیه الـیاقوتِ و الـفِرِنـدا مَـع الـملابِ و عــبـیر أصـردا
با زینت یاقوت و فرند با بوی خوش و عنبر مخلوط شده است.
ابن الاعرابی گفته است به زعفران شعر، ملاب، عبیر و مردقوش و حشاد گفته میشود.
این ده نظریه را حافظ ابوالخطاب بن دحیه : در کتاب ((مرج البحرین فی فوائد المشرقین و المغربین)) ذکر کرده است.

احادیثی که در مورد خروج دجال 

۱ .  از فاطمه دختر قیس روایت است که گفت: صدای منادی پیامبر( را شنیدم که بانگ بر میآورد: الصلاه جامعه، من به سوی مسجد رفتم، همراه پیامبر( نماز خواندیم، من در صف زنان بودم که پشت سر مردها صف کشیده بودند، هنگامی که پیامبر( نمازش را خواند، برمنبر نشست در حالی که میخندید فرمود: ((هریک از شما در جایگاه نمازش بنشیند)) سپس فرمود: ((آیا میدانید به چه علت شما را جمع کردهام؟)) گفتند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند.

پیامبر( فرمود: ((قسم به خدا شما را به خاطر تشویق کردن یا ترساندن از چیزی جمع ننمودهام، بلکه شما را به این خاطراینجا دعوت کرده ام که تمیم داری که قبلاً نصرانی بود مسلمان شده و چیزی را به من خبر داده که با آنچه من آن را به شما خبر دادهام در مورد دجال موافق است، او میگوید: همراه با سی تن از افراد لخم و جذام به سفر دریایی رفتهاند که موجهای دریا یک ماه تمام آنان را درگیر خود کرده است سپس کشتی آنان به ساحل رفته و به جزیرهای در میان دریا رسیده وداخل آن شدند، سپس جانوری پر مو به آنان میرسد که به خاطر فراوانی موهایش سر و دمش را از هم تشخیص  نمیدادند، پس به او گفتند:

وای برتو! شما چه چیزی هستی؟

گفت: من جساسه هستم.

گفتند: جساسه چیست؟

گفت: به سوی مردی که در این دیر است بروید، همانا او با شوق وعلاقه منتظر خبر شما میباشد.

گفت: هنگامی که او از مردی سخن گفت، از آن ترسیدیم که شیطان باشد.

گفت: با سرعت رفتیم تا اینکه به داخل دیر رفتیم، ناگهان مردی عظیم الجثه و قوی هیکل را دیدیم که دو دستش به گردنش بسته شده و در میان دو زانو تا قوزکهایش با آهن محکم شده است. 

گفتیم: وای برتو! تو چه چیزی هستی؟

گفت: شما توانستی خبرم را به دست بیاورید، پس به من بگویید شما چه کسانی هستید؟

گفتند: ما مردمی از عرب هستیم، سوار بر کشتی شدیم، درگیر موجهای دریا شدیم تا اینکه ما را به این جزیره رسانید، درنزدیکترین محل آن فرود آمدیم، سپس داخل این جزیره شدیم، جانوری پر مو که براثر فراوانی موهایش سرش را از دمش تشخیص نمیدادیم، به ما رسید، گفتیم: وای برتو! شما چه چیزی هستی؟ گفت: من جساسه هستم. گفتیم: جساسه چیست؟ گفت: به طرف مردی که در دیر است بروید که او منتظر خبر شما میباشد، پس با سرعت به سویت آمدیم، از آن ترسیدیم که شیطان باشد.

پس گفت: از درخت نخل بیسان برایم بگویید.

گفتیم: از چه چیزش میخواهی اطلاع پیدا کنی؟

گفت: از  اینکه آیا میوه میدهد؟

گفتیم: آری.

گفت: اما نزدیک است که روزی میوه ندهد.

گفت: از دریاچه طبریه خبرم دهید.

گفتیم: از چه لحاظ؟

گفت: آیا در آن آب وجود دارد؟

گفتیم: آب فراوانی دارد؟

گفت: اما نزدیک است که آبش خشک شود.

گفت: از چشمه ی زُغَر خبرم دهید.

گفتیم: از چه لحاظ؟

گفت: آیا در آن چشمه آبی باقی مانده است؟ و آیا مردم با آب آن زمین کشاورزی را آبیاری میکنند؟

گفتیم: آری، آب فراوانی دارد، و مردم آن منطقه از آب آن جهت آبیاری زمین های کشاورزی استفاده مینمایند.

گفت: از پیامبر امیین [درس نخوانده ها] خبرم دهید چه کرده است؟

گفتیم: در مکه به پیامبری رسیده و به مدینه هجرت کرده است.

گفت: آیا عربها با او به جنگ برخاستند؟  گفتیم آری.

پرسید: با آنان چه کرد؟ به او اطلاع دادیم که بر آنان پیروز شد و همه از او فرمانبرداری کردند.

پرسید: آیا چنین شده است؟ گفتیم: آری.

گفت: اما اگر از او پیروی کنند برایشان بهتر است، و من شما را از خودم با خبر میکنم. من مسیح دجال هستم، نزدیک است که اجازه خروج به من داده شود پس بیرون آمده و بر روی زمین به راه بیفتم، شهر و روستایی را نمیگذارم مگر اینکه در طول چهل شبانه به همه آنها سر میزنم به جز مکه و مدینه که  داخل شدن در آن دو بر من حرام شده است، هرگاه بخواهم وارد یکی از آن دوشوم، فرشته ای به جلویم می آید که شمشیری در دست دارد و مرا از وارد شدن به آن منع میکند و بر هر یک از دروازه های آن فرشته ای قرار دارد که از آن محافظت میکند.))

راوی (فاطمه دختر قیس) گفت: پیامبر( با عصایش بر منبر کوبید و سه بار فرمود: ((هذِّهِ طیبَهٌ)) یعنی این شهر مدینه پاک است. آیا این خبر را به شما گفتم؟ مردم گفتند: بله. ((بی گمان مرا به تعجب انداخت حدیث تمیم داری که با آنچه من در مورد دجال و مکه و مدینه به شما خبر داده بودم یکی در آمد، آگاه باشید او در دریای شام یا یمن است، نه؛ بلکه از جانب مشرق است. از جانب مشرق، آن چیست از جانب مشرق و با دستش به سوی مشرق اشاره میکرد. فاطمه دختر قیس گفت: این حدیث را از پیامبر( شنیده و حفظ کردهام [مسلم[ ۲۹۴۲/ ۱۱۹) و ابوداود [۴۳۲۶] و لفظ حدیث از روایت مسلم است. ]. 

۲ .  از سفینه مولای پیامبر( روایت است که گفت: پیامبر( برای ما خطبه یی ایراد نمود سپس فرمود: ((ای مردم آگاه باشید! هیچ پیامبری قبل از من نیامده است مگر اینکه امتش را از شر دجال بیم داده است، چشم چپ او کور است، بر روی چشم راستش چیزی به اندازه یک ناخن درشت وجود دارد که روی آن کلمه ی کافر نوشته شده است، همراه وی دو دره وجود دارد که یکی بهشت و دیگری آتش است، اما در حقیقت آتش او بهشت، و بهشت او آتش است، دو فرشته همراه او میباشندکه به دو پیامبر از پیامبران خداوند شباهت دارند، اگر میخواستم نام و نام پدر (آن دو پیامبر) را ذکر میکردم، یکی از این دو فرشته ها در طرف راست دجال و دیگری در طرف چپ او میباشد و این هم یکی از فتنه های دجال است، دجال میگوید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آیا من زنده نمیکنم و نمی میرانم؟ پس یکی از آن دو فرشته میگوید: دروغ گفتی، کسی صدای این فرشته را نمیشنود، تنها فرشته دیگری صدایش را میشنود (و جهت تأیید فرشته که دجال را تکذیب میکند) میگوید: راست گفتی، مردم همه صدای فرشته دوّمی را میشوند و گمان میکنند که او حرف دجال را تأیید میکند. همه اینها جهت آزمودن مردم است. سپس دجال راهش را ادامه  میدهد تا به مدینه میرسد که اجازه ورود به آن را نمییابد، پس میگوید: این شهرِ همان مرد است (مقصودش پیامبر( میباشد) سپس به سوی شام میرود و خداوند او را نزدیک عقبه افیق به هلاکت میرساند.))[ به روایت احمد [۵/۲۲۱]  ]

۳ . از عاصم بن کلیب روایت است که گفت: پدرم به من خبر داد وگفت: من با ابوهریره در مسجد کوفه نشسته بودم، مردی نزد وی آمد و گفت: آیا شما گفته ای با حضرت عیسی نماز میخوانی؟ گفت: ای اهل عراق من میدانستم که مرا تکذیب مینمایند، اما چیزی مانع نمیشود که آنچه را از پیامبر( شنیده ام بازگو کنم.

پیامبر( راستگو و درستکار بود به ما خبر داد و فرمود: ((همانا دجال از مشرق خروج میکند و خروج او با تفرقه و اختلاف در میان مردم همزمان است، در طول چهل روز به همه جا سر میزند،  ایمانداران دچار ذلتی شدید میشوند، و سختی و فشار زیادی مردم را فرا میگیرد، سپس حضرت عیسی نازل میشود و برای مردم امامت نماز را انجام میدهد سپس هنگامی که سرش را از رکوع بلند میکند، خداوند دجال و همراهان او را هلاک میگرداند.))

اما اینکه گفته ام: اِنَّه حق، به این خاطر است که پیامبر( فرموده است و سخن او هم حق است.

و اینکه گفته ام طمع دارم به آن برسم، شاید خداوند به موهای سفیدم ونازک شدن پوستم رحمی کند و به او برسم و پشت سرش نماز بخوانم. به سوی اهلت برگرد و آنان را خبر ده به آنچه که ابوهریره خبر داده است، آن مرد گفت: این کجا اتفاق خواهد افتاد؟ سنگریزه هایی را برداشت و گفت: اینجا و آن مرد دوباره سؤالش را تکرار نمود و او گفت: آیا میخواهی بگویم از مسجد کوفه؟

و قبل از اینکه زمین تبدیل شود، او از جایی که خداوند بخواهد بیرون میشود.[ این حدیث حسن است که اسحاق بن راهویه در مسند خویش روایت کرده است. ]

۴ . از حذیفه( روایت است که پیامبر( فرمود: ((الدجالُ اَعوَرُ العین الیُسری، جُفالُ الشعر، مَعَهُ جَنَّهٌ و نارٌ، فنارُهُ جنَّهٌ و جنَّتُهُ نارٌ)): چشم چپ دجال کور است، موهایش زیاد، و به همراه خود بهشت و آتش دارد، اما آنچه آتش به نظرمیرسد (در حقیقت) بهشت است و بهشت او (در حقیقت) آتش است (اما ظاهر یکی بهشت و دیگری آتش به نظر میرسد) .[ بخاری [۷۱۳۰] و مسلم [۲۹۳۴/۱۰۴].]

۵ . از حذیفه بن یمان( روایت شده که گفت: ((إِنَّ الدَّجَّالَ یَخْرُجُ وَإِنَّ مَعَهُ مَاءً وَنَارًا فَأَمَّا الَّذِى یَرَاهُ النَّاسُ مَاءً فَنَارٌ تُحْرِقُ وَأَمَّا الَّذِى یَرَاهُ النَّاسُ نَارًا فَمَاءٌ بَارِدٌ عَذْبٌ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَلْیَقَعْ فِى الَّذِى یَرَاهُ نَارًا فَإِنَّهُ مَاءٌ عَذْبٌ طَیِّبٌ)) [به روایت مسلم [۲۹۳۴- ۲۹۳۵/ ۱۰۷].] : همانا دجال خارج میشود و آب و آتش را همراه دارد، اما آنچه که به نظر مردم آب جلوه میکند، در حقیقت آتشی سوزان است، و آنچه که آتش جلوه گر میشود در حقیقت آبی گوارا و خنک است، پس اگر یکی از شما آن را دریافت، خویش در آنچه که به نظرش آتش جلوه میکند، بیندازد، زیرا آن آبی خنک و گوارا است.

ابوسعید خدری( روایت میکند که گفت: روزی پیامبر( مفصل از دجال سخن گفت، از جمله سخنان او این بود که فرمود: ((دجال میآید ولی حرکت در راههایی که به مدینه منتهی میشود بر او حرام است، پس به زمینه ای شوره زار در اطراف مدینه پیاده میشود، در آن روز مردی که از همه مردم بهتر است یا یکی از بهترین انسانهاست از مدینه خارج میشود و به سوی او میرود و به او میگوید: شهادت میدهم که تو همان دجالی هستی که پیامبر( آمدن او را به ما خبر داده است.

دجال رو به پیروانش میکند ومیگوید: اگر این شخص را بکشم سپس زنده کنم، باز هم شما به حقانیت من شک میکنید؟

میگویند: خیر تردیدی برای ما باقی نمیماند. 

(پیامبر() فرمود: آنگاه دجال آن شخص نیکوکار را میکشد سپس او را زنده میکند،وقتی که آن شخص زنده میشود، میگوید: قسم به خدا دیگر تردیدی ندارم که تو دجّال هستی. 

فرمود: سپس دجال دوباره قصد کشتن او را مینماید، اما نمیتواند او را بکشد.)) [به روایت مسلم[۲۹۳۸/۱۱۲] .]

۸ .  از ابو سعید خدری( روایت است که پیامبر( فرمود: ((دجال خارج میشود مردی از مؤمنان به سوی او میرود، پس پیروان و لشکریان دجال  جلویش را میگیرند و از او میپرسند کجا میروی؟

میگوید: به سوی دجال.

به او میگویند: آیا به خدای ما ایمان نداری؟

میگوید: خدای ما پنهان و پوشیده نیست.

برخی میگویند او را بکشید.

سپس بعضی از آنها میگویند: آیا خدایتان شما را نهی نکرده است که بدون اجازه او کسی را نکشید.

پس او را نزد دجال میبرند. هنگامی که آن شخص مؤمن دجال را  میبیند، فریاد میزند: ای مردم! این همان دجالی است که پیامبر( خبر آن را به ما داده است.

گفت: پس دجال دستور میدهد تا او را بر شکمش بر زمین بخوابانند، و میگوید: او را بزنید تا زخمی شود پس آثار شکنجه بر شکم و پشتش نمایان میشود.

سپس دجال از او میپرسد: آیا به من ایمان آوردی؟

میگوید: تو دجال دروغگو هستی.

گفت: پس دجال دستور میدهد که ارهای بر سرش گذاشته و او را از وسط دو نیم کنند، سپس دجال در بین دو قطعه اش راه میرود  و خطاب به او میگوید: برخیز، پس او زنده میشود و بر روی پایش می ایستد، سپس دجال از او میپرسد آیا به من ایمان آوردی؟

میگوید: بصیرت و آگاهیام نسبت به تو بیشتر شده است که تو دجال و دروغگو هستی.

فرمود: سپس آن مرد به مردم میگوید: ای مردم همانا دجال بعد از من نمیتواند با کسی چنین کند. گفت: پس دجال او را میگیرد تا سرش را از بدنش جدا کند، اما میان گردن تا استخوان بالای سینهاش پردهای مسی قرار داده میشود و دجال نمیتواند با او کاری بکند. گفت: پس دست و پای او را میگیرد و او پرت میکند، مردم گمان میکنند که او را در آتش انداخته است اما در حقیقت او را در بهشت انداخته است.)) [به روایت مسلم [۲۹۳۸/۱۱۳] .]

۹ . از مغیره بن شعبه روایت است که گفت: هیچ کس به اندازه من از پیامبر در مورد دجال سؤال نمیپرسید. پیامبر به من فرمود: ((و ما یُنصِبُکَ مِنهُ؟ اِنَّهُ لا یَضُرُّکَ)): چه چیزی تو را به سختی وا میدارد؟ بی گمان او نمیتواند به تو ضرری برساند. راوی گفت: گفتم: ای فرستادهی خدا! مردم میگویند دجال به همراه خود غذا و رودخانه آب دارد. پیامبر فرمود: ((هُوَ اَهوَنُ عَلَی الله مِن ذلک)): دجال به نزد خدا کمتر از آن است که بتواند مؤمنین واقعی را فریب داده، و آنان را منحرف و گمراه سازد. [به روایت مسلم [۲۹۳۹ / ۱۱۴].]

۱۰ .  از عبدالله بن عمرو روایت است که گفت: از پیامبر( حدیثی را به خاطر سپرده و آن را فراموش نکردهام. از پیامبر(  شنیدم که میگفت: ((اِنَّ اَوَّلَ الآیاتِ خروجاً طُلوع الشَّمسِ مِن مَغرِبِها و خُرُوجُ الدَّابَّهَ علی الناسِ ضُحاً، و أیّهما ما کانت قبل صاحبتها، فالأخری علی إثرِها قریباً [به روایت مسلم[۲۹۴۱/۱۱۸] و ابوداود[۴۳۱۰]، و ابن ماجه [۴۰۶۹] از عبدالله بن عمرو ب. ])): اولین نشانه از نشانه های قیامت طلوع آفتاب از مغرب است و ظاهر شدن  دابه الارض در روز روشن   مردم، و هر کدام از آنها قبل از دیگری بیاید، آن دیگری هم به دنبال آن خواهد آمد.))

پیروان دجال

 

از انس بن مالک( روایت است که گفت: پیامبر( فرمود: ((یَتبَعُ الدجالَ مِن یَهُودِ أصفهان سَبعُونَ ألفاً عَلَیهِم الطیالِسَهُ [این حدیث را مسلم[۲۹۴۴/۱۲۴] روایت کرده است. : هفتاد هزار تن از یهودیان اصفهان به دنبال دجال میافتند و از او پیروی میکنند که عبای سبز مخصوص بزرگان یا چادر بر سر دارند.

و در روایت امام احمد ((سَبعُونَ ألفاً مِنَ الیَهُودِ عَلَیهِم السیجانُ [به روایت امام احمد در مسندش [۳/۲۲۴] و ارناؤوط گفته است: این حدیث حسن است.])): هفتاد هزارتن یهود که سیجان بر تن دارند، (سیجان با کسر سین جمع ساج مانند تیجان و تاج و آن هم نوعی عبای سبز رنگ یا منقش است.

 از ابوبکر( روایت است که پیامبر( فرمود: ((الدجال یخرجُ مِن أرضٍ بِالمشرقِ یُقالُ لَها خُراسان یَتبعُهُ أقوامٌ  کَأنَّ وَجُوهَهُمُ المَجَانُّ المُطرَقَهُ[بخشی از حدیث ترمذی است [۲۲۳۷]، و ابن ماجه[۴۰۷۲] نیز آن را روایت کرده و شیخ آلبانی در صحیح ابن ماجه [۳۲۹۱] آن را صحیح دانسته است. ])): دجال از سرزمینی در مشرق که به آن خراسان گفته میشود، خروج میکند. طایفه هایی به دنبال او میافتد که دارای صورت پرچین هستند که چین صورتشان مانند چین چرم سپر بر روی هم افتاده است.

 و از ابوهریره روایت استکه ((لا تَقُوُم السَّاعَهُ حَتّى تُقاتِلُوا خوزًا و کرمانَ مِنَ الأعاجِمِ حُمُرَ الوُجُوهِ فَطسَ الأنُوفِ صِغارَ الأعیُنِ کَأنَّ وَجُوهَهُمُ المَجَانُّ المُطرَقَهُ نِعالُهُمُ الشَّعرُ [به روایت بخاری [۳۵۹۰] و ابن حبان در صحیحش [۶۷۴۳].])): قیامت برپا نمیشود تا زمانی که با عجمهای خوزستان وکرمان نجنگید، آنان مردمی هستند با صورت قرمز، بینی پهن، چشمهای کوچک، که دارای صورت پرچین هستند که چین صورتشان مانند چین چرم سپر بر روی هم افتاده است، کفهایشان از موی حیوانات دوخته شده است.

برخی از پیروان دجال جاهلان عرب میباشند، به دلیل اینکه از ابوامامه( روایت است که گفت: پیامبر فرمود: ((و إنَّ مِن فِتنَتِهِ أن یقولَ للأعرابی: أرأیتَ إن بَعثتُ لَکَ أباکَ و أمَّکَ أَتَشهَدُ أنِّی ربُّکَ؟ فَیقُولُ: نَعَم فَیَتَمَثَّلُ لَهُ شَیطانانِ فِی صُورَهِ أبِیهِ و أُمِّهِ فَیَقُولانِ: یا بُنَیَّ اِتَّبِعهُ فَإنَّهُ رَبُّکَ [این حدیث هم بخشی از حدیثی است که ابن ماجه روایت کرده است[ ۴۰۷۷] و شیخ البانی در ضعیف ابن ماجه گفته است این حدیث ضعیف میباشد [۸۸۴] .])): و از جمله فتنه های دجال این است که به یک عرب میگوید: اگر پدر ومادرت را زنده کنم؛ شهادت میدهی که من خدایت هستم؟  میگوید: آری، پس دو شیطان خودشان را در شکل پدر و مادرش به او نشان میدهند و به او میگویند: ای فرزندم از او اطاعت کن، همانا او پروردگارت است.

از ابن عمر( روایت است که پیامبر فرمود: ((یَنزِلُ الدَّجالُ فی هذهِ السَّبخَهِ بمرِّ قَناه فیَکُونُ أکثر من یخرُجُ إلیهِ النِّساءُ، حتّی أنَّ الرَّجُلَ یرجِعُ إلی حمیمه و إلی أمِّهِ و اِبنَتِهِ  و أختِهِ و عَمَّتِهِ فَیُوثِقُها رباطاً مَخافَهَ أن تَخرُجَ إلیه [این حدیث بخشی است از حدیثی که احمد در مسند خویش [۲/۶۷] روایت کرده است و شیخ احمدشاکر گفته است: اسناد آن صحیح است. اما ارناؤوط بخاطر معنعن بودن ابن اسحاق با شیخ شاکر مخالف بوده است. ])): دجال در این زمین شوره زار فرود می آید و سر راه قناتی قرار میگیرد، بیشتر کسانی که به سوی او میروند، زنان هستند، تا اینکه مردی به سوی فامیل، مادر، دختر، خواهر و عمّه اش بر میگردد و آنان را از ترس اینکه به سوی دجال رفته و از او پیروی کنند، محکم  میبندد.

ایمان به خروج دجال مذهب اهل سنت و جماعت است

 

برخلاف بعضی از خوارج و معتزله ها، مذهب اهل سنت و عامه ی اهل فقه و حدیث  بر این است که خروج دجال قبل از وقوع قیامت حقیقت دارد و ایمان به آن لازم است، برخی از خوارج و معتزله وقوع چنین چیزی را انکار کرده اند، اما برخی از جهمیه و غیر آنان علاوه بر اینکه کارهای دجال را شعبده بازی وحیله گری میدانند، در اثبات وجود و آمدن آن در آخر زمان با ما هم عقیده میباشند. آنان میگویند: اگر کارهایی را که دجال انجام میدهد حقیقت داشته باشد، آنگاه دروغگو با راستگو اشتباه میشود و از هم تشخیص داده نمیشوند، و پیامبر راستگو با پیامبر دروغین فرقی نخواهد داشت، اما این سخن  هذیان گفتن است ودلیل واقع نمیشود چرا که این زمانی لازم خواهد آمد که دجال ادعای پیامبر بودن را بکند در حالی که چنین نیست زیرا دجال ادعا مینماید که خدا است، لذا پیامبر( فرمود: ((إنَّ الهَکُم لَیسَ بأعوَرَ)): یعنی خدایتان کور نیست، تا اینکه صاحبان خرد را متوجه فقر، نقص وحادث بودن وی کرده باشد، هرچند که در خلقتش قوی و بزرگ باشد، سپس فرمود: ((مَکتُوبٌ بینَ عَینَیهِ کافر، یَقرَؤُهُ کُلُّ مؤمِنٍ و مُؤمِنَهٍ کاتِبٍ أو غَیرَ کاتِبٍ)): در بین دو چشمش نوشته شده است کافر، همه زنان و مردان مؤمن با سواد و بیسواد آن را میخوانند. و این امر با حواس قابل درک است که بر دروغ و کفر او شهادت میدهد. [اشاره به حدیث امام مسلم[۲۹۳۳/۱۰۱] دارد. ]

بیم دادن پیامبر( امّت خویش را از شر دجال و ذکر برخی از صفات او

 

قرطبی گفته است: پیامبر( دجال را به گونه ای توصیف نموده است که برای صاحبان خرد، هیچگونه شبهه و اشکالی باقی نگذاشته است، همه صفات دجال زشت و قبیح بوده و کسی که دارای حواس سالم باشد، آن را درک مینماید، اما کسانی که خداوند شقاوت و بدبختی را بر ایشان مقدر نموده باشد، به دنبال دروغها و گمراهی های دجال می افتد و از پیروی حق و نور تلاوت محروم می شود. سخن پیامبر( که فرمود: ((آگاه باشید که یک چشم دجال کور است و پروردگارتان کور نیست)) [اشاره به حدیث مسلم[۲۹۳۲/۱۰۱] دارد.]

از انس( روایت است که پیامبر( فرمود: ((ما مِن نَبِیٍّ إلاّ و قَد اَنذَرَ أمَّتَهُ الأعوَرَ الکَذابَ ألا إنَّهُ أعور و إنَّ رَبَّکُم لَیسَ بأعور مکتوبٌ بینَ عَینَیهِ ک ف ر )) [مسلم [۲۹۳۳/ ۱۰۱] .]: هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه امّتش را از شر دجال کور دروغگو بیم داده است، آگاه باشید که دجال کور است و پروردگارتان کور نیست، در بین دو چشمش نوشته شده است کافر(پیامبر( حروف این کلمه را جداجدا تلفظ کرد).

 

آنچه که انسان را از شر دجال محفوظ میدارد

ابن کثیر گفته است: از جمله آنچه انسان را از شر دجال محفوظ  میدارد پناه بردن به خداوند از شر آن است. در احادیث ثابت شده که پیامبر( در نماز از شر دجال به خداوند پناه میبرد و امّتش را نیز به آن دستور داده است. پیامبر( فرمود: ((اللهُمَّ إنّا نَعُوذُ بِکَ مِن عَذابِ جَهَنَّمَّ و مِن فِتنَهِ القَبرِ و مِن فِتنَهِ المَحیا و المَمات و مِن فِتنهِ المسیح الدَّجال)): خداوندا! به تو پناه میبرم از عذاب جهنم و از فتنه ی قبر و از فتنه ی زندگی و مرگ و از فتنهی مسیح دجال. [به روایت بخاری [۸۳۲] و مسلم [۵۸۹/۱۲۹] از عائشه. ]

حفظ نمودن ده آیه از آخر سوره کهف و عمل به آن، نیز انسان را از شر دجال محفوظ میدارد.

امام حافظ ابوعبدالله ذهبی گفته است: پناه بردن به خداوند از شر دجال با تواتر از پیامبر( روایت شده است ابوداود از ابودرداء روایت میکند که پیامبر( فرمود: ((مَن حَفِظَ عَشرَ آیاتٍ من سُورَهِ الکَهفِ عُصِمَ من فتنَهِ الدَّجال)): هرکس ده آیه از [آخر] سوره کهف را حفظ کند از شر دجال محفوظ نگه داده میشود. [به روایت ابو داود و الفاظ و عبارات حدیث از روایت ابوداود است و شیخ آلبانی در صحیح ابوداود[۳۶۳۳]  آن را صحیح دانسته است و همچنین مسلم [۸۰۹/۲۵۷] آن را روایت کرده و در ابتدای روایت او ((مَن قَرَأَ )) آمده است، و نیز ترمذی آن را روایت نموده و اول روایت او ((من قَرَأ ثلاثَ آیاتٍ )) آمده است . ]

ساکنان مدینه منوره و مکه مکرمه از فتنه ی دجال در امان هستند:

و از جمله آنچه که انسان را از شر دجال در امان نگه میدارد، سکونت در مدینه و یا مکه است، در صحیح بخاری و مسلم از ابوهریره( روایت است که پیامبر( فرمود: ((علی انقابِ المَدینهِ ملائِکَهٌ لایَدخُلُها الطاعون ولاالدَّجال)): بر دروازه های مدینه فرشتگانی هستند که طاعون و دجال را اجازه نمیدهند وارد آن شوند. [به روایت بخاری [ ۱۸۷۹] .]

هلاکت دجال

طبق احادیث صحیح پیامبر( هلاکت دجال بر دستان حضرت عیسیبن مریم( خواهد بود، و این هنگامی خواهد بود که دجال  به جز مکه و مدینه بر تمام کره زمین تسلط مییابد، پیروان او افزایش مییابند، فتنهاش فراگیر میشود و به جز گروه اندگی از ایمانداران،کسی از شر او در امان نمیمانند.

 آنگاه حضرت عیسیبن مریم( بر منارهی شرقی در دمشق فرود میآید و به اطرافش نگاه میکند بندگان مؤمن خداوند را میبیند پس همراه آنان به سوی دجال حرکت میکند.

هنگام نزول حضرت عیسی( دجال به سوی بیت المقدس میرود، پس حضرت عیسی در کنار باب ((لُد)) به او میرسد، هنگامی که دجال او را میبیند همانند گداخته شدن نمک در آب گداخته میشود، حضرت عیسی( به او میگوید: ((إنَّ لِی فیکَ ضربَهً لَن تَفُوتَنِی)): من ضربهای به تو میزنم که هرگز از دستم نجات نخواهی یافت، پس حضرت عیسی با نیزهاش او را به قتل میرساند و پیروان او شکست میخورند، و مؤمنان به دنبالشان میافتند و آنان را به قتل میرسانند تا اینکه هر درخت و سنگی که کافری خود را در پشت آن پنهان کرده باشد، میگوید: ای مسلمان! ای عبدالله! این یهودی است که خود را در پشت من پنهان کرده، بیا او را به قتل برسان،  جز درخت ((غرقد)) زیرا از درختان یهودی است.

منبع : کتاب نشانه های بزرگ قیامت. شیخ متولی شعراوی

ترجمه : خالد ایوبی نیا

 انتشارات : حسینی.

نمایش بیشتر

خالد ایوبی نیا

استان آذربایجان غربی - ارومیه مترجم - نویسنده فعال دینی و حافظ قرآن

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا