خبرها،نظرها

زندگینامه علامه #سعید_نورسی

علامه #سعید_نورسی

تولد و دوران کودکی

شیخ سعید نورسی مشهور به بدیع الزمان در سال ۱۲۹۳ ه ق سه سال قبل از خلافت سلطان عبدالحمید ثانی در روستای نورس، یکی از روستاهای بخش اسپارتا از توابع استان بدلیس کردستان ترکیه متولد گردید. پدرش صوفی میرزا کشاورزی متدین و مادرش بانو نوریّه نمونهٔ یک مادر مؤمن و فرزندپرور بود.
شیخ سعید در همان دوران نوجوانی، مدرک علمی دریافت کرد و با بزرگترین علمای زمان خودش رقابت نمود. گویی وظیفه‌ای مهم (وظیفهٔ هدایت جهان اسلامی و حتی تمام انسانها) را بر دوش خود احساس نموده و متوجه خودش می‌دانست.

   🔸دوران بلوغ

خانواده او کشاورز بودند و او به یادگیری علم ودانش روی آورد. ابتدا نزد ملا محمد افندی درس را شروع کرد و نزد برادر بزرگترش ملا عبدالله نورسی در ایام تعطیلی و استراحت هفتگی مطالب دیگری می‌آموخت. سپس به روستای پیرمس خدمت ملا نورمحمد رفت. سعید در زمان بسیار کمی توجه استاد و مردم آنجا را به خود جلب کرد.

  ▫️دریافت گواهینامه علمی

در سال ۱۸۸۵م. برای تحصیل در مدرسه ملا امین افندی به بدلیس و از آنجا به مدرسهٔ علوم دینی میر حسن ولی در موکوس و از آنجا به مدرسهٔ واسیان در گواش و از آنجا هم به مدرسه‌ای در منطقهٔ بایزید در استان ارض روم رفت و در این مدرسه بود که تعلیمات زیربنایی را آغاز نمود. در مدت سه ماه در این مدرسه، علوم دینی متداول را به پایان رسانید و از دست ملا محمد جلالی گواهینامهٔ عالمی را دریافت نمود.

نقل است که میان ملا سعید نورسی و عالم مشهور فتح الله افندی در سیعرد ملاقات و گفتگویی صورت گرفت که سعید از امتحان و سؤالاتی که این عالم مشهور از او پرسید سر بلند بیرون آمد و هیچ یک از سؤالات او را بی جواب نگذاشت. او توانست کتاب دو جلدی جمع الجوامع در علم اصول را درخدمت این استاد در عرض یک هفته و هر روز فقط دو یا سه ساعت حفظ نماید که در انتها ملا فتح الله روی جلد کتابش نوشت ” لَقَد جَمَعَ فی حفظِهِ جمع الجوامع جمیعَهُ فی جمعة”
یعنی: کل کتاب جمع الجوامع در مدت یک هفته در حافظەاش جمع شده‌است.

🔺 لقب بدیع الزمان

هنوز سن ایشان به شانزده سالگی نرسیده بود که در سال ۱۸۸۲میلادی به ماردین رفت و در مسجد جامع آن شهر تدریس را شروع کرد و به سؤالات مسلمانان جواب می‌داد.
در سال ۱۸۸۴م. حسن پاشا والی شهر وان از ایشان خواست تا پیش او برود و در آنجا ساکن شود. پیشنهاد اورا پذیرفت و رفت و در خانه طاهر پاشا مقیم شد. در آنجا در مدرسه خُرخُر حدود بیست سال تدریس کرد. در این سفر که ملا سعید با عده‌ای از علمای علم جدید مانند شیمی، جغرافیا، فیزیک و… ملاقات‌هایی انجام داد و احساس کرد که در این علوم مایهٔ چندانی ندارد. چون با آن علوم آشنا نبود و فهمید که کلام قدیمی و مَدرَسی برای عصر حاضر نارساست. این احساس، او را بر آن داشت تاسعی کند این علوم را نیز یاد بگیرد. در اندک زمانی در علوم ریاضی، نجوم، شیمی، فیزیک، زمین‌شناسی، فلسفه، تاریخ وجغرافیا ماهر شد. به حدی که بتواند متخصصین آنها را در مناظرات شکست دهد و حتی درباره آن علوم کتاب هم بنویسد به همین خاطر لقب بدیع الزمان به او اختصاص داده شد.

🔻سخنرانی گلادسون در مجلس عوام انگلستان و موضع نورسی

بعد از آنکه خبر سخنرانی گلادسون وزیر انگلیسی که در (مجلس عوام انگلستان) یک جلد قرآن را بلند کرده و گفته بود: تا زمانی که این قرآن در دست مسلمانان باشد، ما نمی‌توانیم بر آنها حکومت کنیم. لذا ناچاریم این قرآن را از بین برده یا اینکه رابطه مسلمانان را با آن قطع کنیم. به این خاطر با خود عهد نمود که تمام زندگیش را در راه نمایان ساختن عظمت قرآن صرف نماید. و عزمش را جزم نمود تا برای خدمت به قرآن یک دانشگاه اسلامی را درشرق آنادول، یعنی کردستان بە سبک دانشگاه الأزهر مصر به نام الزهراء تأسیس کند. به این منظور در سال ۱۸۹۶م به استانبول رفت و مدت یک سال و نیم در خانهٔ یکی از دوستانش اقامت کرد تا طرح خود را به متولیان امر تقدیم کند و می کوشید تا شاید طرح او را تصویب کنند، ولی عاقبت با دست خالی به وان برگشت. در سال ۱۹۰۷م به استانبول برگشت و در هتل شکرچی اقامت گزید و بر سر در منزلش تابلویی نصب کرد با این عنوان که در 👈 اینجا ” هر مشکلی حل و به هر سؤالی جواب داده می‌شود بدون آنکه از کسی سؤال شود”.
در سال ۱۹۱۰م استانبول را ترک و به وان بازگشت و در آنجا کتابهای مناظرات و محاکمات را نوشت که در سال ۱۹۱۳ م در استانبول چاپ شدند. در سال ۱۹۱۱م به قصد دیدار با خواهرش از شام دیدن کرد و در مسجد اموی دمشق به زبان عربی سخنرانی نمود.

با شروع جنگ جهانی اول بدیع الزمان با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح برداشت. شبها به دفاع و یا حمله به دشمن می‌پرداختند و از طرف دیگر مشغول درس دادن و خواندن قرآن می‌شدند تا اینکه در آن جنگ زخمی و به اسارت دشمن در آمد و دو سال و چهار ماه و چهار روز در اسارت ماند. بعد از این مدت باکمال تعجب وشگفتی -بافضل – خداوند از اسارت نجات پیدا کرد و از طریق ورشو و وین به استانبول رسید و مورد استقبال مردم و خلیفهٔ وقت قرار گرفت و در آنجا از جانب خلیفه بدون آنکه خودش اطلاعی داشته باشد، بعنوان عضو دارالحکمة الإسلامیة برگزیده شد.
بدیع الزمان به هیچ وجه تحت تأثیر استعمارگران قرار نگرفت و در مقابل آنان زانو نزد بلکه تا حدی به مخالفت با آنان برخاست تا اینکه چندین بار به دادگاه کشانده و بعدها تبعید شد. با این حال هیچ وقت امید به پیروزی وآینده را از دست نداد. در سال ۱۹۲۳ به وان برگشت ودر خرابه‌ای در بالای کوه ارک خدا پرستی واقعی را آغاز کرد و به انزوا وپرورش روح وجان خود پرداخت.
در کنار این کوه بلند وسر به فلک کشیده مدت زیادی مشغول به عبادت وفکر واندیشه به آینده اسلام ومسلمین بود. در همین وقت شاگردان زیادی از محضر ایشان کسب فیض می‌کردند وقلبهای تشنهٔ دیگری نیز از اطراف واکناف آمده وبا دیدن مدرسه اسلام بر آن بلندا، آرام می‌گرفتند. در همین وقت بود که شیخ #سعید_پیران خود را برای جنگ مسلحانه علیه دولت #آتاترک آماده می‌نمود واز بدیع الزمان نیز دعوت نمود تا با او در این کار همراه شود. چون بدیع الزمان مدت زیادی بود که از این روش مبارزه دست برداشته بود در جواب نامهٔ پیران گفت: این کار شرعاً جایز نیست چونکه شمشیر کشیدن به جز به روی دشمنان بیگانه، به روی کس دیگری در داخل کشیده نمی‌شود. تنها راهی که برای نجات و رهایی، در این عصر پیش رو قرار دارد، عبارت است از ارشاد مردم به سوی حقایق قرآن وایمان وریشه کن کردن جهل و بی سوادی.
بالاخره جنگ شروع شد و به ضرر وشکست مسلمانان انجامید. درندگان حکومتی، ریختن خون مردم مسلمان را از سر گرفتند ورؤسای عشایر کُرد را دستگیر وآنها را از شهر ومنطقهٔ خود دور کرده وتحت نظارت قرار دادند.
در این برنامه، مأموران جناب نورسی را هم فراموش نکردند ودر ۲۵ شباط ۱۹۲۵  دسته‌ای سرباز به بالای کوه ارک فرستاده تا ایشان را از آنجا پایین بیاورند. او را ابتدا باارض روم سپس به طرابزون وپس از آن به استانبول و از آنجا نیز به بوردو وپس از هفت ماه به اسپارته برده شد پس از چند ماه نگذاشتند در آنجا هم راحت باشد ودستور داده شد که به بارلا – که در یک منطقه دور افتاده قرار داشت – برده شد.
بدیع الزمان خدا پرست با هدفی پاک و نیتی خالص ومحبتی بی اندازه نسبت به دینش وترس فراوان از قیامت ودلسوزی نسبت به مسلمانان، در شهر کوچک وزیبای بارلا خداپرستی را از سر گرفت ودلش را صادقانه تسلیم خدا نمود. در این شهر که خانهٔ محقر وکوچکی به او داده بودند استاد مدت هشت سال ونیم زندگی کرد وبیشتر رسالات نور را در آنجا نوشت وبه این صورت این اتاقک چوبی به عنوان اولین مدرسهٔ نور به حساب می‌آید.

⬅️ اولین شاگرد مدرسهٔ نور

مدت زیادی شیخ در میان مردم بارلا تنها وبی کس بود وهیچ کس جرأت نمی‌کرد، حتی به او سلام هم بکند. پس از مدتی سرانجام مردی بنام سلیمان قید همه چیز را زد وبا گفتن هرچه باداباد خود را به بدیع الزمان رساند وخود را به عنوان خادم وهمکار او معرفی نمود.
سلیمان مدت هفت سال به بدیع الزمان کمک کرد ودر محضر ایشان زانوی تلمذ را به زمین زده وحلقهٔ اتصال بدیع الزمان با مردم شد. تا اینکه در نتیجه جوانان زیادی با این عالم ربانی ارتباط پیدا نموده وحلقهٔ درس استاد روز به روز تنگ تر می‌شد وبارلا را به مدرسه‌ای بی نظیر تبدیل نمودند. شاگردان بارلا در نهایت زرنگی وتلاش، رسالات ممنوعهٔ استاد را مطالعه ونسخه‌های دیگری را از روی آنها استنساخ می‌نمودند و در سراسر ترکیه پخش می‌کردند و با این کار شاگردان نورسی با دستگیری وشکنجه و تبعید روبه رو شدند.
در سال ۱۹۳۲م. بعد از تصویب قانون ممنوعیت اذان به شیوهٔ شرعی (عربی) وتبدیل آن به ترکی مردم واهالی مسجد کوچکی که بدیع الزمان امام جماعت آن، اصرار داشتند که باید اذان واقامه در داخل مسجد وبه همان شیوهٔ عربی اجرا شود، یک روز مأمورین دولتی به مسجد ریختند وجناب نورسی وهمراهانش را دستگیر و با پای پیاده در میان برف روانهٔ اکریدر کرده و در آنجا زندانی نمودند.
پس از حادثهٔ مسجد ودستگیری چند شاگرد بدیع الزمان در سال ۱۹۳۴م اورا به شهر اسپارته منتقل نمودند در آنجا نیز اورا آرام نگذاشتند. بعد از چند ماهی در سپیدەدم یکی از روزهای ماه نیسان سال ۱۹۳۵ م. گروهی از مأمورین به منزل ایشان ریختند و او را دستگیر و روانهٔ زندان اسکی شهر نمودند و او را به تنهایی، به دور از شاگردانش در یک جا زندانی کردند.

مدت 12 روز او شاگردانش را از غذا خوردن محروم نمودند. بدیع الزمان یازده ماه در زندان اسکی شهر سپری کرد. در بهار ۱۹۳۶م. به قستمونی در شمال مملکت تبعید شد. جناب نورسی مدت7 سال را هم در این شهر به عنوان تبعید، سپری کرد و در این مدت رسالات دیگری نوشت.
هر چند مأموران حکومتی در این شهر هم بدیع الزمان را تحت نظارت داشتند. ایشان همچنان به راه خود ادامه می‌داد چون که با خود عهد کرده بود که خدمتگزار ایمان و قرآن باشد. به همین خاطر هر چند مأموران وجاسوسان مراقب ایشان بودند. از راههای گوناگون برای شاگردانش نامه می‌فرستاد. و رسالات را مخفیانه به شاگردانش می‌رساند. به دین ترتیب افرادی عنوان پستچی پیدا شدند و پیام های نور از این طریق به صورت منظم میان شهرها و روستاها پخش می‌شد.
پس از 7 سال اقامت اجباری در قستمونی به زندان دنیزلی منتقل شد و مدت نه ماه در آن زندان ماند که دستاورد این زندان نوشتن رسالهٔ ثمرهٔ درخت ایمان بود. در اواخر ماه آب ۱۹۴۴م. حکم تبعید ایشان به امیر داغ از توابع ولایت آفیون صادر شد. در ششم کانون اول ۱۹۴۸ بدیع الزمان وتعدادی از شاگردانش به زندان آفیون انداخته شدند و مدت 20 ماه را در آن زندان سپری نمودند که در این وقت جناب نورسی ۷۵ سال سن داشتند.
هر چند بدیع الزمان در جوی پر از بی مهری واستبداد زندگی می‌کرد، باز هم از وظیفهٔ اصلیش دست برنداشت. بیشتر اوقات مشغول عبادت بود. کم می‌خوابید و بسیار کم غذا می‌خورد. شبها را با تسبیح، تهلیل، دعا، مناجات و نماز شب سپری می‌نمود و همیشه وضو داشت. دولت لائیک وقت نقشه‌های زیادی برای از بین بردن جناب نورسی کشید تا اینکه هفده بار سعی شده بود که ایشان را از طریق مسموم کردن بکشند.
در سال ۱۹۵۰ حزب دمکرات در انتخابات موفق شد وحکومت را به دست گرفت و عفو عمومی اعلام نمود. پس از آن بدیع الزمان اولین سفر آزاد خود را به اسکی شهر اختصاص داد و با دیدن شاگردان قدیم و جدیدش شاد و خوشحال شد. پس از آن به اسپارته رفت و مدت هفتاد روز در آنجا اقامت کرد.
پس از چاپ کتاب پیام رهبر جوانان توسط یکی از شاگردانش بهانه‌ای جدید به دست دولت افتاد. لذا او را به استانبول احضار کردند تا در 22 کانون سال ۱۹۵۲م در دادگاه کل جزا آماده باشد. نورسی پس از سه مرحله دادگاه در استانبول بی گناه شناخته شد. پس از آن برای دیدار دوستان و شاگردان خود به امیر داغ رفت.
این بار به شهر خاطراتش، شهری که اولین مدرسهٔ نور در آنجا تأسیس شد و اولین جایی که پیام های نور در آن نوشته شد. سفر کرد.

⬅️ جشن رسالات نور

دادگاه آفیون در سال ۱۹۴۸ م انجمنی از علما و دانشمندان را برای تحقیق و بررسی پیامهای نور و اعلام نظر خود در مورد آنها تشکیل داد. این دادگاه مدت هشت سال به طول انجامید تا بالآخره در ۲۵ مایس ۱۹۵۶م طبق گزارش آن انجمن مبنی بر اینکه در رسالات نور هیچ گونه ضدیت با قانون اساسی وحکومت ترکیه وجود ندارد، صادر شد. بدین ترتیب شاگردان نور آستین‌ها را بالا زدند و چاپخانه‌های استانبول، آنکارا، صامسون و انطالیا (آنتالیا) را برای چاپ پیامها راه اندازی کردند. بدیع الزمان از اینکه رسالات نور چاپ می‌شدند. خیلی خوشحال بود و می‌گفت این عید و جشن رسالات نور است. من منتظر چنین روزی بودم.

▪️ وفات نورسی

سال ۱۹۵۷م از راه رسید. بدیع الزمان روز به روز پیرتر وضعیف؛ می‌شد. بعضی وقت ها به بارلا و امیر داغ نیز سفر می‌کرد. در سال ۱۹۶۰م در ماه مارس بیماریش شدت گرفت و بعدها معلوم شد که به ذات الریه دچار شده‌است.
بدیع الزمان خداپرست، بدون فرزند از دنیا رفت. چون که در تمام عمرش ازدواج ننمود.

👈 شهادت علما دربارهٔ بدیع الزمان

عاصم الحسینی، او را استاد، پیشوا و قهرمانی می‌داند که مرگ از او هراسناک بود. شیخ محمّدامین قره داغی، او را مجاهد، محمّد زاهد ملاذگردی، او را مجاهد قرن چهاردهم هجری و دکتر رمضان بوطی اورا نابغهٔ بزرگ می‌داند و دکتر محسن عبدالحمید نیز از او به عنوان پیشگام اندیشهٔ نوین اسلامی یاد می‌کنند.

☑️ منابع:
زندگانی شیخ سعید نورسی، ترجمهٔ زاهد ویسی
روحانی، بابامردوخ، تاریخ مشاهیر کرد
https://t.me/kurdokurdistan

به نقل از ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا