اجتهاد و افراط در فقه شافعی در گفتگو با شیخ عبدالکریم محمدی(۲-۲)

– رابطه فقه شافعی با اجتهاد چگونه است؟
در فقه شافعی اجتهاد دارای جایگاه مهمی است. فقه شافعی فقط روخوانی متون یا کتب فقهی و تکرار فتوای گذشتگان نیست، بلکه فقه شافعی یک روش فقهی است که مسؤولیت استنباط فقه و صدور فتوا را بر عهده فقیه میگذارد.
اجتهاد و مجاهدات امام شافعی جهت استنباط و استخراج احکام فرعی در منطقهای آغاز میشود که بر بالای هر تپهای و در درون هر غاری و در دامنهی هر کوهی و در دل هر دشتی و در بالای هر درختی و در زیر هر سنگی، اثری از آثار ۱۳سال مبارزهی بیامان پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– و مجاهدات طاقتفرسای اصحاب ایشان مشاهده میگردد. امام شافعی کار خود را از شهر مکه آغاز میکند.
به مجرّد دایر شدن حلقهی تدریس امام شافعی، طالبان علم در درجات بالا و اهل فضل و تحقیق، از دور و نزدیک به سوی مسجدالحرام شتافته و برای شرکت در این حلقه از یکدیگر پیشی میجویند و روز به روز حلقهی درسهای فقه و تفسیر و حدیث، وسیعتری برای بهرهگیری از دانش امام شافعی مشاهده شود. مطالب درس این حلقهها تنها تفسیر لفظی آیهها و مجرد روایت احادیث و استنباط احکام فرعی نیست، بلکه امام شافعی در فواصل بیان این مطالب غالباً قاعدهها و اصلهای کلی را بیان میکند که کمیّت و کیفیت و شرایط دلایل فقه و همچنین کیفیت استخراج احکام فقه از آنها را ارائه میدهد و به عبارت امروزی: «استنباط احکام را قاعدهمند و اجتهاد را قانونمند آموزش میدهد» امام شافعی ضمن تدریس فقه و تفسیر و حدیث، قواعد علمی را نیز تدریس میکند که خود واضع و مبتکر قواعد آن علم است و بعدها (علم اصول فقه) نامیده میشود. امام شافعی به هنگام تقریر قاعدههای این علم ثابت مینماید که دلایل کلی فقه، پنج مورد است و آن عبارتند از: قرآن، حدیث، اجماع، قول و رأی اصحاب و قیاس.
بطور کلی میتوان گفت منهج و روش فقهی مذهب شافعی بسیار قوی است. اجتهاد درونمذهبی نیز در فقه شافعی کمک کرده که این مذهب در طول تاریخ پویایی خود را حفظ کند که تحقق چنین شرایطی نیازمند مطالعات و تسلّط وسیع فقه است؛ لذا مذهب شافعی همواره قویترین فقها را به جهان اسلام معرفی کرده است.
– تاکنون چه کتابهایی در مورد امام شافعی نوشته شده است؟
در طول تاریخ کتابهای زیادی درمورد امام شافعی نوشته شده است که برخی آنها عبارتند از: کتاب الائمه الاربعه و الامام الشافعی از شرباصی، کتاب توالی التاسیس از ابن حجر، کتاب مناقب شافعی از بیهقی و کتاب الشافعی از محمد ابو زهره.
– با وجود چنین دستاوردهایی در فقه شافعی، ولی باز هم برخی فقها در طول تاریخ به بسته شدن باب اجتهاد رأی دادهاند.
اینکه برخی فقها رأی به بسته شدن باب اجتهاد دادهاند به این مفهوم نیست که باب اجتهاد کاملاً بسته شده است. بسته شدن باب اجتهاد تنها نظر برخی از علما در شرایط خاص بوده است و بطور محدود مورد پذیرش قرار گرفته است. اما اکثر فقها باب اجتهاد را باز داشتهاند و به آن عمل کردهاند و این باز بودن تا به امروز ادامه دارد.
– اما همان نگاه محدود و مقطعی به بسته شدن باب اجتهاد، اثر خود را بر رکود فقهی بر جای گذاشته است.
درست است! بسته شدن باب اجتهاد دو اثر مهم و منفی را بر فقه داشته است. اول از همه اینکه فقه را از کارکرد اولیه و محتوایی خود خارج کرده است. یکی از مسؤولیّتهای فقه تطبیق با شرایط زمانه است که بسته شدن باب اجتهاد سبب توقف این کارکرد و درنتیجه تا کارآمدی فقه شده است.
مسئله دوم این است که بسته شدن باب اجتهاد سبب موروثی شدن فقه شده است. بسته شدن باب اجتهاد سبب شده که برخی علما، فقه را در قالب سنّتی و موروثی در آورند و تنها میراث بر فقهای گذشته شوند. یعنی برای اینکه اصول فقه را که فلسفه اولیه فقه امام شافعی بوده است در فقه جاری کنند، تنها فتوا یا مکتب فقهی گذشتگان را روخوانی کنند و آن را به عنوان فقه شافعی به مردم معرفی کنند؛ از آنجا که درک کتب فقهی خود امام شافعی حتی بصورت ظاهری آن کار چندان راحتی نیست، این علما به کتب شاگردان امام شافعی مراجعه کردهاند تا آن را به عنوان احکام شرعی گذشتگان به مردم ارائه دهند. در نتیجه ما امروزه شاهد رواج فقه برخی شاگردان امام شافعی، بجای فقه اصیل امام شافعی هستیم. در حالی که بین این دو تفاوت وجود دارد.
– با توجه به توضیحات جنابعالی، ما الان با دو نوع مکتب متفاوت در فقه شافعی مواجه هستیم. مکتب موروثی و سبک اجتهادی.
بله درست است. مکتب اجتهادی مکتب اصیل فقه شافعی است که مبتنی بر اصول فقه است. این مکتب ادامه همان اصولی است که امام شافعی در فقه به وجود آورده است. اما بدلیل رشد مکتب موروثی و روخوانی مکتب گذشتگان، امروزه مکتب اجتهادی غریب واقع شدهاند و حتی بسیاری از علمایی که امروز خود را متولی فقه شافعی میدانند، با روش اصیل و اجتهادی فقه شافعی بیگانهاند و از آن اطلاعات درستی ندارند. این مکتب موروثی، تنها روخوانی کتب برخی فقهای شافعی مذهب است، بدون اینکه در آن به اصول فقه که خود امام شافعی مبتکر آن بوده توجه شود.
– آیا دو مکتب مورثی و اجتهادی فقه شافعی، بر مدارس دینی شافعی مذهب عصر ما تأثیر داشته است؟
الان بسیاری از مدارس دینی شافعیمذهب هستند که مدّعی هستند وارث مذهب شافعی هستند، ولی در واقع از اصول فقه شافعی فاصله گرفتهاند و تنها کتب برخی فقهای شافعی مذهب گذشته را روخوانی میکنند و آن را آموزش میدهند. طبیعی است که چنین مدارسی نه میتوانند علما بزرگی را تربیت کنند و نه میتوانند فقهی را ارائه دهند که با اجتماع بشری در جهان امروزه سازگار باشد. بدلیل همین خلا علمی است که میبینیم برخی از این مدارس سعی میکنند با افزایش تعصّب مذهبی برای خود فضایی بسته برای فرار از پاسخگویی فراهم کنند و به نفی دیگران روی آورند و اجتهاد را ضد مذهب بنامند.
در مقابل برخی از مدارس شافعیمذهب متوجه این مشکل شدهاند و با عبور از نگاه مورثی و روش بسته روخوانی کتب فقهی، در پی احیا روش اصول فقهی امام شافعی برآمدهاند تا با استفاده از روش اجتهادی و اصول فقهی امام شافعی، فقهی را ارائه دهند که با نیازهای روز مسلمانان سازگاری داشته باشد. طبیعی است که چنین مدارسی با استقبال بیشتری مواجه میشوند.
– با این وجود دیده میشود برخی علما منتسب به مذهب شافعی، هر فتوایی جدیدی را خارج از مذهب شافعی میدانند و آن را تضعیف مذهب شافعی قلمداد میکنند.
نباید فراموش کرد که مذهب و فقه یک ارث نیست. فقه کتاب روخوانی نیست. فقه دارای اصول است و مبتنی بر استنباط حداکثری از فلسفه و اهداف تاریخ بر مبنای کتاب و سنت است. فقه تابع علم است. اگر فکر کنیم میتوانیم بدون علم میتوانیم فقه را جاری کنیم اشتباه است. بین دانش علم فقه و نقل فقه تفاوت وجود دارد.
اگر عمیق تر به این موضوع نگاه کنیم، تمامی ابعاد فقه و دین نیازمند علم است. مثلاً در شرع قبولی اعمال نیازمند نیّت است و نیّت تابع علم است. یعنی نیت تابع دانایی و دانش در مورد احکام است. لذا عبادات و اعمال ما زمانی درست است که نیت کنیم و نسبت به آن نیت علم داشته باشیم یعنی علم داشته باشیم که آن کار واجب است یا ثواب دارد. اما اگر نیت و علم به یک فریضه شرعی را نداشته باشیم و به طور اتّفاقی و تصادفی عبادتی را انجام دهیم، آن عبادت مورد قبول وافع نمیشود. این اصل در تمامی جنبههای فقهی جاری است. برای فقیه شدن باید علم به آن فقه را داشت نه اینکه فقط آن را تقلید و تکرار کرد.
– غیر از علمای موروثی شافعیمذهب، برخی انتقادات بیرونمذهبی نیز نسبت به فقه شافعی وجود دارد؛ مثلاً اینکه گفته میشود فقه شافعی از کتاب و حدیث فاصله گرفته است. مبنای این انتقادات چیست؟
این مخالفتها بخاطر نگاه ظاهری به کتاب و حدیث است. هنگامی که در فقه، اصول تفکر علمی رعایت نشود و همه قضاوتها بر اساس ظاهر متون باشد، نتیجه این میشود که فقه از فلسفه احکام و مقصود شارع فاصله میگیرد و کارآمدی خود را نیز در زمانه از دست میدهد. لذا نباید فقه را با استنباط ظاهری از کتاب و سنت یکی دانست. دریافت و اطلاع صحیح حدیث وظیفه محدثین است و مسئولیت محدّث با فقیه فرق دارد. اگر فقه را تا حد استباط ظاهری به دریافت معنای ظاهری حدیث تنزل ببخشیم و آن را محدود کنیم، فقه از کارکرد حقیقی و محتوایی خود خارج میشود. انتقادات به فقه امام شافعی در این زمینه به دلیل عدم آگاهی از اصول فقه و استنباط ظاهری از کتاب و سنت بدون دارا بودن تخصّص لازم در آن است و لیکن برخی افراد علم حدیث یا تفسیر آن را با اصول فقه یکی میدانند در حالی که در واقع چنین نیست.
– یکی از مشکلات جهان اسلام، تندروی مذهبی است. فقه شافعی چه موضعی در این خصوص دارد؟
فقه شافعی با هرگونه تندروی مذهبی و تکفیر دیگران مخالف است. فقه شافعی، فقه گفتوگو و اندیشه است و در آن از روش کلامی استفاده میشود. تسامح مذهبی شافعیمذهبیها در نقاط مختلف دنیا نمونهای تاریخی از تسامح مذهبی این فقه است. اگر یک قضاوت تاریخی در این مورد داشته باشیم، در کمتر دینی مانند اسلام و کمتر مذهبی مثل فقه شافعی چنین تسامح مذهبی را شاهد خواهیم بود. به همین دلیل در هر نقطه از دنیا که فقه شافعی حاکم بوده، همواره تضارب آرا و گفتوگوی مذهبی و رشد علم و دانش هم وجود داشته است و یکی از دلایل اقبال و رشد فقه شافعی چنین بوده است. در حالی که رشد دیگر مذاهب تا حد زیادی حاصل اراده حکّام سیاسی بوده است.
– اما امروزه جهان اسلام متهم به تندروی مذهبی است و برخی مسلمانان نیز این تندروی را تأیید میکنند.
تندروی مذهبی بر جهان اسلام تحمیل شده است. جهان اسلام خود اولین قربانی تندروی مذهبی است. تندروی مذهبی در تاریخ اسلام دارای اصالت نیست. اسلام دین مدارا با دیگران و تسامح است. متأسّفانه دشمنان اسلام برای جلوگیری از رشد اسلام برخی گروههای تندرو را تقویت میکنند و به آنها فضا میدهند تا اسلام را اینگونه معرفی کنند، در حالی که به اسلام حقیقی که اهل مدارا و گفتوگو است فرصت ظهور نمیدهند. فقهای بزرگ اسلام همواره در مورد تکفیر و نهی دیگران نهایت احتیاط را بکار میبستند تا زمینه برای همزیستی مسالمتآمیز در جامعه فراهم شود. فقهای بزرگ اسلام در طول تاریخ در صدور فتوا و تکفیر دیگران با احتیاط برخورد میکردند، در حالیکه اکنون تکفیر دیگران به امری سیاسی و به وسیلهای برای نابودی و سرکوب مخالفان تبدیل شده است و این یعنی استفاده ابزاری از دین و فقه برای سرکوب دیگران یا اهداف سیاسی.
– اما برخی منتقدین اسلام معتقدند که تندروی ریشه در متون دینی اسلام دارد
تندروی دینی حاصل بدفهمیدن اسلام و نگاه محدود و مقطعی به متون است، نه حاصل آگاهی عمیق از مفاهیم اسلام. متون دینی اعم از کتاب و سنّت یک واقعیت کل به هم پیوسته است. نمیتوان بخشی از آن را دید و بخشی از آن را نادیده گرفت. مفاهیم دینی را نمیتوان بصورت بریده و نیمه تمام مورد استفاده قرار داد. مفاهیم، مفاهیم را کنترل و تکمیل میکنند و در نتیجه چنین تلاقیای است که مفهوم حقیقی دین ظهور میکند. اما اگر ما در استنباط متون دارای نگاه بریده و محدود و پیشداوری و نفرت و سیاسیکاری باشیم و به دنبال سندی از متون برای توجیه رفتار خود باشیم، در واقع بطور ابزاری از متون استفاده کردهایم که امری برخلاف هدف اولیه و فلسفه دین و هدف شارع است.
این آشفتگی که در درک مفاهیم دین در خوشبینانهترین حالت حاصل عدم آگاهی از دین و در بدبینانهترین حالت حاصل سوء استفاده از متون برای ضربه زدن به دین یا رسیدن به مقاصد سیاسی است. بطور کلی چنین برداشتهای ناقص بوده و فاجعهآفرین است و به نتیجهای ختم میشود که با اصل و فلسفه حقیقی دین اسلام هیچ میانهای ندارد. اسلام دین مدارا، تمدّنسازی، گفتوگو و تأهّل است نه دین نفی کردن و تکفیر نمودن دیگران.
برای اثبات این ادّعا و برای نمونه باید به نحوه برخورد افراطگرایان مذهبی با اقلّیّتهای دینی در دین اسلام نگاه کرد. ایزدیها قریب به ۵هزار سال است که در خاورمیانه زندگی میکنند. در طول ۱۴قرن، مسلمانان با آنها مدارا کردهاند و آیین و معابد آنها را حفظ کردهاند، اما امروز عدّهای به نام اسلام خواهان نابودی انها هستند. آیا میتوان پذیرفت از صدر اسلام تاکنون مسلمانان نسبت به نابودی این اقلّیّتها کمکاری کردهاند و اکنون این مسؤولیّت به برخی مسلمانان افراطی زمان ما واگذار شده است؟ مدارای تاریخی مسلمانان با این اقلّیّت کوچک و آسیبپذیر در قلب جهان اسلام چه مفهومی دارد؟ روش مسلمانان در ۱۴ قرن گذشته صحیح بوده است یا روش برخی افراطیون فعلی؟
بطور کل وجود ادیان، مذاهب، عبادتگاهها و آثار تاریخی مختلف در سرزمینهای اسلامی از ۱۴ قرن قبل تاکنون نشان از مدارای تاریخی مسلمانان با پیروان سایر ادیان دارد و اگر مسلمانان اولیه مثل برخی مسلمانان افراطی امروزی میاندیشیدند و مثل آنها عمل میکردند، در طول این مدت طولانی همه این ادیان و عبادتگاهای غیراسلامی در سرزمینهای اسلامی از بین میرفت و اثری از آنها به ما نمیرسد. اما وجود عبادتگاههای تاریخی ادیان مختلف در طول قرنها در سرزمینهای اسلامی خود بزرگترین گواه است که مسلمانان بطور کلی مشکلی با مدارا با غیر مسلمانان نداشته و ندارند.
– برخی افراطگرایان در توجیه رفتار خود اعلام میکنند که اسلام را باید با زور و خشونت توسعه دهند. نظر شما چیست؟
هیچ توسعه دینی و مذهبی با خشونت ممکن نیست. باید به گونهای عمل کرد که افراد با میل خود اسلام را بپذیرند. در صدر اسلام دین اسلام از سرزمین عربستان ظهور کرد به ایران رسید. وقتی به ایران رسید، ایران به مرکز علمی و فقهی اسلام تبدیل شد و از این سرزمین به دیگر مقاطع دنیا منتشر شد. این انتشار حاصل تمدّنسازی و دانش فقهی بود. اگر اجباری در کار بود اسلام در ایران متوقف میشد و با آغاز دوران ضعف اعراب، اسلام نیز در دیگر سرزمینها از بین میرفت، اما نقش مسلمانان غیر عرب خصوصاً ایرانی در شکل دادن تمدن اسلامی انکارناپذیر بوده است. در سایه مدارای مذهبی و خردپذیری تمدن اسلامی در نقاط مختلف جهان شکل گرفت و مسلمانان در علوم مختلف دینی و غیر دینی پیشرفت کردند. چنین الگویی در دوران ما نیز میتواند تحوّلآفرین باشد و میتواند اسلام را به عنوان یک تمدن، یک روش زندگی و یک معنویت تکاملیافته به غیر مسلمانان در دنیا معرفی کند.
منبع: اصلاح ویب