دیدگاه مرحوم علامه صفی الرحمان مبارکفوری در باره «اسراء و معراج نبوی»
در همین اثنا که نبی اکرم(ص) این مرحله از دعوت اسلام را پشت سر میگذاشتند و آئین اسلام در نوسان میان موفقیت و محکومیت، به هر حال، راه خودش را باز میکرد و ستارگان امید از افقهای دور دست چشمک زدن گرفته بود؛ اسراء و معراج نیز صورت پذیرفت.
اختلاف اساسی در مسئله اسراء و معراج بر سر تعیین زمان وقوع آن است که مشتمل بر ۶ قول است:
۱- اسراء در همان سالی که خداوند پیامبر اکرم(ص) را به کرامت نبوّت تکریم فرمود، اتفاق افتاده است؛ طبری این قول را اختیار کرده است.
۲- پنج سال بعد از بعثت روی داده است؛ این قول را نَوَوی و قرطبی ترجیح داده اند.
۳- در شب ۲۷ رجب سال ۱۰ بعثت اتفاق افتاده است.
۴- شانزده ماه پیش از هجرت، یعنی در ماه رمضان سال ۱۲ بعثت، روی داده است.
۵-یک سال و دو ماه پیش از هجرت، یعنی در ماه محرّم سال ۱۲ بعثت، روی داده است.
۶- یک سال پیش از هجرت، یعنی در ماه ربیع الاول سال ۱۳ بعثت، به وقوع پیوسته است.
سه قول اول مردودند، به این دلیل که خدیجه(رض) در ماه رمضان سال دهم بعثت از دنیا رفته، و وفات وی پیش او واجب شدن نمازهای پنجگانه بوده، و اختلافی نیست در اینکه تشریع وجوب نمازهای پنجگانه در شب اسراء بوده است.
سه قول اخیر، در منابع مربوطه به گونه ای آمدهاند که هیچ مستندی برای ترجیح یکی از این اقوال وجود ندارد؛ جز اینکه سیاق سوره اسراء بر آن دلالت دارد که اِسراء بسیار دیرتر صورت پذیرفته است.
بزرگان محدثین به تفصیل، ماجرای اسراء را گزارش کردهاند؛ که ذیلاً ماحصل گزارشهای ایشان با رعایت ایجاز و اختصار خواهد آمد:
ابن قیّم گوید: رسول خدا(ص) را با همین پیکر خاکی – بنابر صحیح – از مسجدالحرام به بیت المقدس شبانه سیر دادند، سوار بر براق، و جبرئیل(ع) نیز همراه آن حضرت بود. در آنجا از براق پیاده شدند، و پیشنماز جماعت انبیاء شدند، و بُراق را به حلقه در مسجدالاقصی بستند.
آنگاه، در همان شب، ایشان را از بیت المقدس به آسمان دنیا بالا بردند؛ جبرئیل برای ایشان اجازه ورود گرفت، و در آسمان اول به روی ایشان گشوده شد. در آنجا آدم بوالبشر را دیدند و بر او سلام کردند. آدم جواب سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشآمد گفت، و به پیامبری ایشان اقرار کرد، و ارواح سُعدا را در سمت راست خود، و ارواح اشقیا را در سمت چپ خود، به آن حضرت نشان داد.
آنگاه، ایشان را به آسمان دوم بردند؛ برای ایشان اجازه ورود گرفته شد. در آنجا یحیی بن زکرّیا و عیسی بن مریم را دیدند و با آن دو ملاقات کردند. یحیی و عیسی پاسخ سلام ایشان را دادند و به ایشان خوشآمد گفتند، و به پیامبری حضرت اقرار کردند.
آنگاه، ایشان را به آسمان سوم بالا بردند. در آنجا حضرت یوسف را دیدند و بر او سلام کردند. وی نیز پاسخ سلام ان حضرت را داد و به ایشان خوشآمد گفت، و به پیامبری آن حضرت اقرار کرد.
آنگاه، ایشان را به آسمان چهارم بردند. در آنجا ادریس را دیدند و بر او سلام کردند. وی نیز پاسخ سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشآمد گفت، و به پیامبری آن حضرت اقرار کرد.
آنگاه ایشان را به آسمان پنجم بردند. در آنجا هارون بن عمران را دیدند و بر او سلام کردند. وی نیز جواب سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت و به پیامبری ایشان اقرار کرد.
آنگاه، ایشان را به آسمان ششم بالا بردند. در آنجا موسی بن عمران را ملاقات کردند و بر او سلام کردند. وی نیز پاسخ سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت و به پیامبری آن حضرت اقرار کرد.
وقتی از آسمان ششم گذشتند، موسی گریست. به او گفتند: چرا گریستی؟ گفت: گریستم به خاطر آنکه پسر نوجوانی که پس از من مبعوث شده است، از امّت او شمار بیشتری نسبت به امّت من وارد بهشت میشوند!
آنگاه، ایشان را به آسمان هفتم بالا بردند. در آنجا ابراهیم(ع) را ملاقات کردند و بر او سلام کردند. وی نیز جواب سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت و به پیامبری ایشان اقرار کرد.
آنگاه ایشان را به سدرهالمنتهی برکشیدند. دیدند که میوههای آن همانند خوشههای خرمای هَجَر است، و برگهای آن همانند گوشهای فیل؛ آنگاه پروانههایی طلایی آن را فرا گرفتند، و نور و رنگهای گوناگون در آن مشاهده شد، و حالت آن تغییر کرد؛ چنانکه هیچیک از آفریدگان خداوند قادر نیست که آن را از فرط زیبایی وصف کند. آنگاه برای آن حضرت بیتالمعمور برافراشته شد، و چنان شد که هر روز هفتاد فرشته وارد آن میشدند که دیگر بار باز نمیگشتند. آنگاه، آن حضرت را به بهشت برین بردند. در آنجا رشتههای مروارید را مشاهده کردند و دیدند که خاک بهشت مُشک است؛ و آن حضرت را بالا بردند تا به جایگاهی رسیدند که صدای حرکت قلمها بر الواح شنیده میشد.
آنگاه، آن حضرت را به نزد جبّار جلّ جلاله بالا بردند. آنقدر به خدا نزدیک شدند که فاصله آن حضرت به اندازه دو کمان بود یا کمتر؛ و در آن حالت، خداوند هر آنچه را که خواست وحی کند به بندهاش وحی کرد، و پنجاه نماز در شبانهروز بر او واجب کرد. رسولاکرم(ص)باز گشتند و در راه بازگشت به موسی برخوردند. به ایشان گفت: خدای تو به چه چیز تو را امر فرمود: گفتند: به پنجاه نماز! گفت : امت تو تاب ان را ندارند. نزد خدای خودت باز گرد و از او برای امّتت تخفیف بگیر! آن حضرت روی به جبرئیل کردند؛ چنانکه گویی میخواهند با او مشورت کنند. جبرئیل اشارتی کرد به این معنا که آری، اگر میخواهی! جبرئیل آن حضرت را بالا برد تا به نزد جبّار تبارک و تعالی رسانید. این متن روایت بخاری دربعضی طُرُق روایت اوست؛ و خداوند جبّار، ده نماز را به او تخفیف داد. سپس فرود آورده شدند تا بار دیگر به موسی برخوردند، و به او باز گفتند: نزد خدای خودت باز گرد و باز هم از او تخفیف بگیر! پیامبر اکرم(ص) همچنان میان موسی و خداوند عزّوجل در رفت و آمد بودند، تا نمازهای یومیه را به پنج نماز کاهش دادند. موسی به ایشان دستور داد که باز گردند و تخفیف بگیرند. اما ایشان گفتند : من از خدای خودم شرم کردم؛ من خوشنودم و تسلیم اوامر او هستم! وقتی دور شدند، منادی ندا در داد: فریضه مرا اجرا کردی و برای بندگان من تخفیف گرفتی.
ابن قیّم، پس از آن، اختلافی را که در باب دیدار آن حضرت با خداوند تبارک و تعالی وجود دارد یادآور شده، و در این ارتباط، سخن ابن تیمیّه را آورده است.
حاصل این مبحث آن است که دیدار با چشم سر به هیچ وجه به ثبوت نرسیده است، و این مطلبی است که هیچیک از صحابه قائل به آن نشدهاند؛ دو روایت نیز که از ابن عبّاس رسیده است که یکی دلالت بر مطلق رؤیت دارد و دیگری دلالت بر رؤیت با چشم دل، و با هم منافاتی ندارند.
ابنقیّم، سپس میافزاید: اما اینکه خداوند متعال در سوره نجم فرموده است : (ثُمَّ دَنا فتدَلَّی) غیر از آن نزدیک شدنی است که در قصه اسراء مطرح است آنکه در سوره نجم آمده است، عبارتست از نزدیک شدن جبرئیل و چرخش و گردش جبرئیل، چنانکه عایشه و ابن مسعود گفتهاند، و سیاق آیات سوره نجم نیز بر آن دلالت دارد؛ اما دُنُوّ و تَدَلّی در حدیث اسراء صریح در آن است که دُنُوّ و تَدَلّی خداوند تبارک و تعالی است، و در سوره نجم اصلا به آن پرداخته نشده است، بلکه در آنجا چنین آمده است که :
(وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى عِندَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى )
و این جبرئیل است که حضرت محمّد(ص) وی را با صورت اصلی اش دو بار دیدند: یکبار در زمین و یکبار در سدرهالمنتهی؛ والله اعلم.
در برخی روایات آمده است که در شب معراج نیز بار دیگر سینه آن حضرت را شکافتهاند؛ و در اثنای این سفر آسمانی، آن حضرت مشاهدات فراوانی داشتهاند:
– شیر و شراب به آن حضرت پیشنهاد شده، و ایشان شیر را انتخاب کردهاند، و به آن حضرت گفته شده است که: به فطرت راه یافتی! یا: فطرت را برگزیدی! این را بدان که اگر شراب را بر گرفته بودی امّت تو به بیراهه میرفتند.
– آن حضرت چهار جویبار را دیدند که از چشمهای مجاور ریشه سدرهالمنتهی جاری شدند : دو جویبار آشکار و دو جویبار پنهان؛ ان دو جویبار آشکار، نیل و فرات بودند. عنصر اصلی آن دو؛ و آن دو جویبار پنهان، دو جویبار در بهشت بودند. شاید مشاهده نیل و فرات اشاره به پای گرفتن اسلام در این دو منطقه بود؛ والله اعلم.
– مالک، خازن جهنم، را دیدند، که هیچ نمیخندد، و بر چهره او اثری از شادی و شادمانی نیست؛ همچنین بهشت و دوزخ را مشاهده کردند.
– به ستم خورندگان اموال یتیمان را مشاهده کردند که لب و دهان آنان همانند دهان اشتران است و پارههای آتش را که همانند قطعههای سنگ است در دهانشان میاندازند و از مقعدشان خارج میشود.
– رباخواران را مشاهده کردند که شکمهای بزرگی دارند، ان چنان که به خاطر بزرگی شکمهایشان نمیتوانند از جایشان حرکت کنند، و فرعونیان هنگام عرضه بر آتش از کنار آن میگذرند و آنان را لگد میکنند.
– زناکاران را مشاهده کردند که در برابرشان گوشت پاکیزه و فربه نهادهاند، و در کنار آن گوشت بی رمق و متعفّن؛ و آنان گوشت بی رمق و متعفّن را میخورند، و گوشت فربه و پاکیزه را وا میگذارند.
– زنانی را که بچههایشان را به مردانی که واقعاً پدر آن بچهها نیستند، میبندند، مشاهده کردند که آنان را به سینههایشان آویزان کردهاند.
– در طول راه، به هنگام رفت و برگشت، کاروانی از مکّیان مشاهده کردند، و به آنان کمک کردند تا اشتری را که گم کرده بودند پیدا کنند؛ و در حالی که آنان خواب بودند، از ظرف سرپوشیده آنان آب نوشیدند و همچنان ظرف خالی را به صورت سرپوشیده وا نهادند، و این، نشانهای برای درستی ادعای ایشان در بامداد لیلهالاسراء گردید.
ابن قیّم گوید: بامداد روز بعد، رسول خدا(ص) به میان قوم و قبیله خویش آمدند و برای آنان بازگفتند که خداوند عزّوجل آیات کُبرای خود را به ایشان نشان داده است. تکذیب و آزار و شکنجه آنان نسبت به آن حضرت افزوده شد. از آن حضرت درخواست کردند که بیتالمقدس را برای ایشان وصف کند. خداوند بیت المقدس را در برابر دیدگان آن حضرت آشکار گردانید، و ایشان مستقیماً زوایا و جوانب آن را مشاهده کردند و برای مردم باز میگفتند و آنان نمیتوانستند هیچ یک از گفتههای ایشان را رد کنند.راجع به آن کاروانی که در بین راه به هنگام رفت و برگشت مشاهده کرده بودند، نیز با آنان سخن گفتند، و به آنان باز گفتند که چه وقت آن کاروان به مکه میرسد، و نیز به آنان باز گفتند که اشتری که پیشاپیش کاروان در حرکت است چه رنگ است؛ و همانگونه روی داد که آن حضرت گفته بودند. اما، این آیات و معجزات جز بر گریزپایی آنان نیافزود، و جز ناسپاسی و کفرورزی عکس العمل دیگری نشان ندادند.
گویند: وجه تسمیه ابوبکر به «صدّیق» همین بوده است که وی این رویداد را تصدیق کرد، در حالیکه همه مردم آن را تکذیب کردند.
موجزترین و گویاترین تعبیری که در قرآن کریم برای بیان علت و جهت این سفر شبانه آمده، این سخن خداوند متعال است که فرمود:
«لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا «تا برخی از آیات خود را به او نشان بدهیم!»
این همان سنت دیرینه خداوند در ارتباط با پیامبران پیشین است؛ چنانکه میفرماید:
«وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ » سوره انعام آیه ۷۵
« و این چنین به ابراهیم نشان میدهیم ملکوت آسمانها و زمین را… تا اینکه وی از یقین دارندگان باشد.»
همچنین، خطاب به موسی(ع) میفرماید :
«لِنُرِیَکَ مِن آیاتِنَا الْکُبْری» « تا اینکه آیات کبرای خودمان را به تو نشان دهیم!»
در ارتباط با حضرت ابراهیم(ع) مقصود از این ارائه آیات را در عبارت (و لیکون من الموقنین) بیان فرموده است. به عبارت دیگر، وقتی دانستههای پیامبران با مشاهده عینی آیات الهی مُستند میگردد، به مقام عین الیقین میرسند؛ چنانکه حد و اندازه آن بیان کردنی نیست. آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است؛ و شنیدن کی بود مانند دیدن؟! این چنین است که پیامبران در راه خدا چیزهایی را تحمل میکنند که دیگران تاب تحمل آن را ندارند؛ و تمامی نیروها و توانمندیهای دنیوی در نظر آنان به مثابه بال پشّهای میگردد، و محنتها و آزارهای این جهانی را به هیچ روی اهمیت نمیدهند.
رازها و حکمتهایی که در ان سوی این سفر شبانه زمینی – آسمانی نهفته است، جای بحث و گفتگو درباره آنها کتابهای مربوط به فلسفه و اسرار شریعت است. در عین حال، حقایق و مفاهیم آشکارتر و سادهتری نیز از سرچشمه این سفر پر برکت میجوشد، و بر فراز بوستان و گلستان سیره نبوی(ص) فوّاره میزند و بر طراوت آن میافزاید، که به نظر میرسد جا داشته باشد که برخی از آنها را با رعایت ایجاز در اینجا درج کنیم.
عزیزان اهل قرآن در سوره اسراء مشاهده میکنند که خداوند داستان اسراء حضرت محمد(ص) را تنها در یک آیه یاد کرده است، آنگاه به گزارش تبهکاریها و رسواییهایی قوم یهود پرداخته، و آنگاه یادآور شده است که:
«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ » سوره اسراء آیه ۹ «این قرآن همواره همگان را به آنچه درستترین است رهنمون میگردد».
چه بسا وقتی انسان این آیات را میخواند، چنان پندارد که میان این آیات ارتباطی وجود ندارد؛ اما هرگز چنین نیست. خداوند متعال با این سبک بیان خواسته است اشاره فرماید به اینکه اسراء در محل بیت المقدس به وقوع پیوسته است تا نشانه ای باشد از آنکه قوم یهود خیلی زود از اریکه رهبری جامعه انسانی به زیر خواهند آمد؛ زیرا، آنان جرائمی سهمگین را مرتکب شدهاند که برای باقی ماندن بر اریکه رهبری بشریّت مجالی باقی نگذاشته است، و خداوند این منصب را عملاً به رسول الله(ص) منتقل خواهد گردانید، و هر دو مرکز دعوت ابراهیمی را به آن حضرت اختصاص خواهد داد. اینک زمان آن فرا رسیده است که رهبری روحانی و معنوی از امتی به امتی دیگر انتقال پیدا کند؛ از امتی که تاریخ خویش را با نیزنگ و خیانت و تبهکاری و ستم آکنده است، به امتی که سرشار از نیکیها و خیرات و برکات است، و پیامبر آن امت همچنان از وحی قرآن برخوردار است؛ قرآنی که « یَهدی لِلَّتی هَی اَقَوم»!
امّا، چگونه این رهبری منتقل میشود، در حال که رسول خدا(ص) رانده شده و آواره در فراز و نشیب کوههای مکه در تکاپوست؟! این سؤال، خود پرده از حقیقت دیگری بر میگیرد، و آن اینکه دوران نخستین این دعوت اسلامی نزدیک است که پایان پذیرد و سرانجام گیرد، و از این پس، دوران دیگری آغاز خواهد گردید که از هر جهت با دوران نخستین متفاوت است. به همین جهت میبینیم که برخی آیات در سوره اسراء مشتمل بر هشدارهای بی پرده و تهدیدهای شدید نسبت به مشرکان است:
«وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً . وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرَاً بَصِیراً » آیه ۱۶-۱۷
« آری، هر گاه اراده کنیم که اهالی شهری را به هلاکت برسانیم و اثری از آثار آن شهر بر جای نگذاریم، رفاه زدگان آن شهر را وا میداریم تا در آن شهر به تبهکاری و بی بندوباری بپردازند؛ آنگاه سخن ما درباره آنها تحقق یابد؛ آنگاه آن شهر را از بیخ و بن زیر و زبر کنیم! چه بسا ملتها و امتها که پس از قوم نوح به هلاکت رسانیدهایم؛ خدای تو برای رسیدگی به گناهان بندگانش با آن آگاهی و بینشی که دارد، بسنده است!»
از سوی دیگر در کنار این آیات، آیات دیگری را مشاهده میکنیم که آیینهای تمدّن و اصول و مبانی زندگانی اجتماعی و روشها و شیوههای بنیادین سازندگی جامعه اسلامی را به مسلمانان یاد میدهند، چنانکه گویی مسلمانان به سرزمینی وارد شدهاند، و در آن مأوا گرفتهاند، که در آنجا بر همه امور خویش از هر جهت مسلط شدهاند، و به انسجام و وحدتی دست یافتهاند که آسیای جامعه نوپایشان بر محور آن به گردش در میآید! این خود اشارتی است به این مطلب که رسول اکرم(ص) دیری نمیپاید که به ملجأ و مأمنی اطمینان بخش دست پیدا میکند که در آنجا کارهایش و فعالیتها را استقرار بخشد، و آنجا را مرکزی برای نشر و گسترش دعوت خویش در سراسر جهان قرار دهد. این یکی از آن اسرار نهان است که در این سفر مبارک نهفته است و از آنجا که به زمینه بحث ما مرتبط است بهتر آن دیدیم که بیان شود.
با توجه به همین حکمت و امثال آن، معتقدیم که رویداد اِسراء اندکی پیش از بیعت عّقبه اُولی یا در فاصله دو پیمان عَقَبه صورت پذیرفته است؛ والله اعلم.
تهیه کننده : ناهید ایرانی
منبع : کتاب خورشید نبوت
مولف : شیخ صفی الدین مبارک فوری
مترجم : دکتر محمد علی لسانی فشارکی