دُعا ، سودمندترین داروها
ابن ماجه در سنن خود[۱] از ابوهریرهس روایت کرده که پیامبرr فرمود:
«من لم یسأل الله یغضب علیه».
«هر کس از خدا درخواست ننماید، خداوندU از او خشمگین خواهد بود».
در صحیح حاکم[۲] از انس روایت شده که پیامبرr فرمود:
«لا تعجزوا فی الدعاء، فإنه لا یهلک مع الدعاء أحد».
«از دعا کردن خسته نشوید و بدانید که قوم دعاکننده هرگز هلاک و گمراه نمیشود».
اوزاعی از زهری از عروه از عایشهک نقل کرده که پیامبرr فرمود:
«ان الله یحب الملحین فی الدعاء»[۳].
«خداوندU اصرارکردن در دعا را دوست دارد».
در کتاب «الزهد» نوشتهی امام احمد[۴] از قتاده گزارش شده که مُوَرِّق گفت: مؤمن را همچون مردی میبینم که در دریا بر تختهای سوار شده و پیوسته دعا میخواند: پروردگارا! پروردگارا! به این امید که خداوندU او را نجات دهد.
۲- عدم شتابزدگی
از جمله آفتهایی که مانع اثربخش بودن دعا است، اینکه بنده عجله داشته و احساس کند دعایش پذیرفتنی نیست، پس نومید و حسرت زده دعا و نیایش را رها سازد. چنین شخصی به کشاورزی میماند که بعد از کاشت بذر یا نهال، اقدام به مواظبت و آبیاری مینماید، اما وقتی با سستی و آرامی آن مواجه میشود، همه را رها کرده و دیگر بدان روی نمیآورد!
در صحیح بخاری[۵] از ابوهریره روایت شده که پیامبرr فرمود:
«یُسْتَجَابُ لأَحَدِکُمْ مَا لَمْ یَعْجَلْ، یَقُولُ: دَعَوْتُ فَلَمْ یُسْتَجَبْ لِی».
«دعاهای شما پذیرفته میشود مادامی که عجله نکنید و نگویید: دعا کردم ولی پذیرفته نشد».
در صحیح مسلم[۶]از ابوهریره چنین روایت شده است:
« لایزال یستجاب للعبد ما لم یدع بأثم أو قطیعه رحم، ما لم یستعجل» قیل: یا رسول الله! ما الاستعجال؟ قال: «یقول قد دعوت وقد دعوتو فلم أر یستجیب لى. فیستحسر عند ذلک ویدع الدعاء».
«به شرطی که انسان دعای گناهآمیز و یا مربوط به قطع صلهی رحم نکند، دعای او مستجاب میگردد، اما نباید برای استجابهی آن عجله داشته باشد». سؤال شد: ای رسول خدا! عجله کردن چگونه است؟ فرمود: «اینکه انسان بگوید: دعا کردم و خواستهام را مطرح نمودم، اما هرگز پاسخ دعای خود را ندیدم. پس با حسرت و نومیدی دعا را رها میکند».
در مسند امام احمد[۷] از انس روایت شده که پیامبرr فرمود:
«لا یزال العبد بخیر ما لم یستعجل». قالوا: یا رسول الله، کیف یستعجل؟ قال: «یقول: قد دعوت ربی، فلم یستجب لی».
«تا وقتی که انسان نسبت به نتایج دعا شتابزده و با عجله نباشد، در خیر و خوشی بسر میبرد». گفتند: ای رسول خدا! عجله کردن چگونه است؟ فرمود: «اینکه بگوید: از پروردگارم درخواست کردم و دست به آستآنهاش برافراشتم، اما جوابی را دریافت نکردم».
۳- حضور قلب
اگر کسی با حضور قلب دعا کند، حواس را روی خواستهاش متمرکز نماید و دعای او با یکی از اوقات ششگانهی ذیل مصادف باشد که عبارتند از: نیمهی سوم شب، هنگام سر دادن اذان، فاصلهی میان اذان و اقامه، بعد از نمازهای فرض، بعد از بالا رفتن امام به منبر تا پایان نماز جمعه و لحظات پایانی عصر روز جمعه؛ و همچنین مصادف با قلبی پر از خشوع، بیم از خدا، احساس قرار گرفتن در پیشگاه الهی همراه با احساس ذلت و خواری و دلشکستگی در مقابل او و برخوردار از تضرع و زاری باشد؛ وضوی کامل داشته، رو به قبله نموده، به سوی آسمان دست برافراشته و پس از حمد و ستایش خداوند و درود و صلوات بر محمدr، بنده و رسول خداوندU، توبه و استغفار نماید؛ آنگاه رو به خدا کرده و خواستهاش را با اصرار مطرح سازد و با رغبت و امید به رحمت و رهبت و بیم از فرجام کردار بد خویش، خداوند را بخواند و به آسماء و صفات خداوند و توحید او توسل جوید و به همراه دعا صدقهای را نیز تقدیم نماید، چنین دعایی ممکن نیست پذیرفته نشود، به ویژه اگر یکی از آن دعاها را سر دهد که پیامبرr اعلام داشته احتمال اجابهی آنها زیاد است و یا آن دعاهایی که دربردارندهی اسم اعظم خداوند متعال میباشند:
یکی از آن دعاها دعایی است که در «السنن و صحیح ابن حبان» از عبدالله بن بریده از پدرش روایت شده که پیامبرr شنید که مردی چنین دعا سر میداد:
«اللهم إنی أسالک بأنّی أشهد أنک أنت الله، لا إله الا أنت، الأحد الصمد الذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا أحد».
پیامبرr فرمود: «لقد سأل الله بالأسم الذی إذا سئل به أعطی وإذا دعى به أجاب»[۸].
«با توسل به اسمی از آسماء الهی، خدا را فرا خواند که اگر با توسل جستن بدان اسم از او خواستهای طلب شود، خداوند آن را عطا میکند و اگر بدان فرا خوانده شود، پاسخ میدهد».
در روایتی دیگر چنین آمده است:
«لقد سألت الله باسمه الأعظم»[۹].
«براستی که با والاترین اسم خداوند، از او درخواست نمودی».
باز در «السنن و صحیح ابن حبان» از انس بن مالک روایت شده که ایشان در خدمت رسول خداr نشسته بودند و مردی در آنجا در حال نماز بود، وی پس از پایان نماز چنین دعا کرد:
«اللهم إنی أسالک بأن لک الحمد، لا إله الا انت المنان بدیع السموات والارض، یا ذا الجلال والاکرام، یا حى یا قیوم». پیامبر بزرگوارr فرمود:
«لقد دعا الله باسمه العظیم الذی إذا دعى به أجاب وإذا سئل به أعطی»[۱۰].
«بی گمان خدا را به اسم اعظمش فرا خواند، آن اسم اعظمی که اگر بدان اسم خوانده شود، پاسخ میدهد و هر وقت با توسل به آن اسم چیزی از او درخواست شود، دریای بخشش خود را بسوی درخواست کننده سرازیر میکند».
امام احمد نیز هر دو روایت را در مسند خود گزارش نموده است[۱۱].
در جامع ترمذی[۱۲] از آسماء دختر یزید نقل شده که پیامبرr فرمود:
«اسم الله الاعظم فی هاتین الآیتین: «اسم اعظم خداوند در این دو آیه قرار دارد:[البقره/۱۶۳]
«خداى شما خداوند یگآنهاى است که غیر از او معبودى نیست (زیرا) او است بخشنده و مهربان (و داراى رحمت عام و خاص)».
و [آل عمران/۱-۲]».
«الم. جز خداوند یگانه، معبودى زنده و پایدار و نگهدارنده وجود ندارد».
ترمذی در مورد روایت فوق گفته: این حدیث، حسن و صحیح است.
در مسند احمد و صحیح حاکم از ابوهریره، انس بن مالک و ربیعه بن عامر گزارش شده که پیامبرr فرمود:
«ألظوا بـ(یا ذا الجلال و الإکرام)»[۱۳]. یعنی: [۴/ب] تعلقوا بها، و الزموها، و داوموا علیها.
«خود را به دعای (یاذا الجلال و الاکرام) آویزان کنید، بدان ملتزم شوید و روی آن پایدار و پایبند باشید».
در جامع ترمذی[۱۴] از ابوهریره نقل شده که هرگاه پیامبرr با مشکلی مواجه میشد، سرش را رو به آسمان بلند میکرد [و میگفت: «سبحان الله العظیم»][۱۵]. و هرگاه در دعا جدیت و تلاش فراوان بکار میگرفت، میگفت: «یا حی یا قیوم».
باز در جامع ترمذی[۱۶] از انس بن مالک روایت شده که هرگاه پیامبرr با مشکلی مواجه میشد، میگفت: «یا حی یا قیوم برحمتک أستغیث».
در صحیح حاکم[۱۷] از ابوامامه نقل شده که پیامبرr فرمود:
«اسم الله الأعظم فی ثلاث سور من القرآن: البقره و آل عمران و طه».
«اسم اعظم خداوند در سه سورهی قرآن وجود دارد: بقره، آل عمران و طه». قاسم میگوید: به جستجوی آن برآمدم و فهمیدم که مراد این آیه است: .
در جامع ترمذی و صحیح حاکم از سعد بن ابی وقاص نقل شده که پیامبرr فرمود:
«دعوه ذی النون اذ دعا و هو فی بطن الحوت: إنه لم یدع بها مسلم فی شى قط الا استجاب الله له».
«دعایی که یونس در شکم ماهی سرداد و خدا را بدان خواند این بود: «جز شما فرمانروا و فریادرسی وجود ندارد، پاک و منزه هستی و من در حق خود ظلم روا داشتم و به ردیف ظالمین پیوستم». هر مسلمانی این دعا را برای هر آنچه که میخواهد، سر بدهد، حتما خداوندU به او پاسخ میدهد»[۱۸]. ترمذی راجع به این روایت گفته: «حدیثی صحیح است»[۱۹].
باز در صحیح حاکم[۲۰] از سعد نقل شده که پیامبرr فرمود: «ألا أخبرکم بشیءٍ، إذا نزل برجل منکم [کرب أو بلاء من بلایا الدنیا][۲۱] فدعا به یفرج الله عنه؟ دعاء ذی النون».
«آیا میخواهید دعایی را به شما یاد دهم که اگر در هنگام بروز مشکلات دنیا خوانده شود، خداوند مشکل را برطرف کرده و گره آن را میگشاید؟ دعای یونس را سر دهید».
باز در صحیح حاکم[۲۲] از سعد روایت شده که پیامبرr فرمود:
«هل أدلکم على اسم الله الأعظم؟ دعاء یونس». فقال رجل: یا رسول الله! هل کان لیونس خاصه؟ فقال: «ألا تسمع قوله: [انبیاء/ ۸۸] فأیما مسلم دعا بها فی مرضه اربعین مره، فمات فی مرضه ذلک، أعطى أجر شهید. وان برأ برأ مغفور له».
«آیا اسم اعظم خداوندU را به شما یاد بدهم؟ با دعای یونس خدا را بخوانید». مردی پرسید: ای رسول خدا! آیا آن دعا تنها مخصوص یونس بود؟ پیامبرr فرمود: «مگر نشنیدهاید که خداوندU فرموده: «ما دعاى او را پاسخ دادیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، و همین گونه مؤمنان را نیز نجات مىدهیم».
بنابر این هر مسلمانی در حین بیماری چهل مرتبه بدان دعا خدا را فرا خواند و در آن بیماری وفات یابد، پاداش شهید به او داده میشود؛ و اگر شفا یابد، خداوند گناهانش را مورد آمرزش قرار میدهد».
در صحیحین[۲۳] از ابن عباس روایت شده که پیامبرr در هنگام بروز مشکلات میفرمود:
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَظِیمُ الْحَلِیمُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَ رَبُّ الأَرْضِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ».
«هیچ معبود حقی جز خدای بزرگ و بردبار، وجود ندارد. هیچ معبود حقی جز الله که پروردگار عرش بزرگ است، وجود ندارد. هیچ معبود حقی جز الله که پروردگار آسمآنها و زمین و عرش گرانمایه است، وجود ندارد».
در مسند امام احمد[۲۴] از علی بن ابیطالبس نقل شده که: پیامبرr به من یاد داد تا در هنگام رویارویی با مشکلات بگویم: «لا إله الا الله الحلیم الکریم، سبحان الله، و تبارک الله رب العرش العظیم، و الحمد لله رب العالمین».
«هیچ معبود بر حقی جز خدای بردبار و سخاوتمند، وجود ندارد. پاک و منزه است خداوند متعال، آفرین برای خداوندی که پروردگار عرش بزرگ است و سپاس خدایی را که پروردگار جهانیان میباشد».
باز در مسند امام احمد[۲۵] از عبدالله بن مسعود روایت شده که پیامبرr فرمود:
«ما أصاب أحدا قط هم و لا حزن، فقال: اللهم إنی عبدک و ابن عبدک، ابن أمتک، ناصیتی بیدک، ماض فی حکمک، عدل فی قضاؤک. أسألک اللهم بکل اسم هو لک، سمیت به نفسک، أو علمته أحدا من خلقک، أو أنزلته فی کتابک، أو استأثرت به فی علم الغیب عندک: أن تجعل القرآن العظیم ربیع قلبی، و نور صدری، و جلاء حزنی و ذهاب همی؛ إلا أذهب الله همه و حزنه و أبدله مکانه فرحا». فقیل: یا رسول الله! ألا نتعلمها؟ قال: «بلی، ینبغی لمن سمعها أن یتعلمها».
«هر گاه غم و ناراحتی مسلمانی را در بر میگیرد این دعا را بخواند و بگوید: خداوندا! من بندهی تو هستم، فرزند بنده و کنیزک تو هستم، پیشانیم در دست توست، فرمان شما در مورد من اجرا شده است، اجرائات شما در خصوص من عدالت است. خداوندا! به تمامی نامهایی که ویژهی شما هستند و خود را بدان نامیدهاید، یا به یکی از بندگانت یاد دادهاید و یا در قرآنت نازل فرمودهاید و یا در علم غیب برای خود نگهداشتهاید و تنها خود بدان آگاه هستی، توسل میجویم و از شما میخواهم که: قرآن عظیم را بهار دلم و نور سینهام و برطرفکنندهی غم و اندوه و ناراحتیام قرار دهید. هر کس این دعا را سر دهد، حتما خداوندU غم و ناراحتی او را برطرف میسازد و شادی و سرور را جایگزین آن میکند». سؤال شد: ای رسول خدا! آیا آن را فرا نگیریم؟ فرمود: «آری، هر کس آن را بشنود، لازم است برای یادگیری آن تلاش نماید»[۲۶].
ابن مسعود گفته: هر پیامبری که با مشکلات مواجه شده، حتما به تسبیح الهی متوسل شده است[۲۷].
ابن ابیالدنیا در کتاب «المجابین فی الدعاء» از حسن نقل کرده که: مردی از اصحاب پیامبرr که جزو انصار و ملقب به ابومعلق بود، با سرمایه خود و دیگران تجارت میکرد و در گوشه و کنار دنیا بدان سرمایه کسب مینمود، ایشان فردی عابد و متقی بود. در یکی از سفرها که جهت تجارت بیرون رفته بود، با راهزنی مسلح مواجه شد که میگفت: هر آنچه که به همراه دارید کنار بگذار، چون من میخواهم شما را به قتل برسانم. گفت: به خون من چکار دارید، شما که به مال و ثروتم نیاز دارید. گفت: ثروتت که مال من است، اما من جز خون شما کار دیگری ندارم. گفت: حال که اینطور است، بگذار چهار رکعت نماز بگذارم. راهزن گفت: هر چه میخواهی نماز بخوان. آنگاه وضو گرفت و چهار رکعت نماز به جا آورد، در آخرین سجدهی نمازش چنین دعا نمود: « یا ودود، یاذا العرش المجید، یا فعالاً لما ترید، أسألک بعزک الذی لا یرام، و ملکک الذی لایضام، و بنورک الذی ملأ أرکان عرشک: ان تکفینی شر هذا اللص. یا مغیت اغثنی، یا مغیث اغثنی، یا مغیث اغثنی».
«ای مهربان! ای صاحب عرش باشکوه! ای کسی که هر آنچه بخواهید انجام میدهید! به عزّت شما توسل میجویم که کسی را یارای قصد آن نیست، به قدرتت توسل میجویم که هرگز سست و ضعیف شدنی نیست و به نورت توسل میجویم که چهارچوب عرش باشکوهت را منور ساخته است، از شما میخواهم که مرا از شر این راهزن رها سازید. ای فریادرس! مرا یاری رسان. ای فریادرس! مرا یاری رسان. ای فریادرس! مرا یاری رسان».
ناگهان اسبسواری هویدا شد که نیزهای به دست داشت و آن را در میان دو گوش اسبش قرار داده بود؛ به محض اینکه راهزن او را دید، به طرف وی حرکت کرد، اما آن اسبسوار ضربهای بر وی وارد نمود و او را به قتل رساند، سپس به طرف ابن معلق آمد و گفت: بلند شو. ابن معلق گفت: پدر و مادرم فدایت، شما چه کسی هستی که خداوند امروز مرا به وسیلهی تو یاری رساند؟ گفت: من فرشتهای از آسمان چهارم هستم، وقتی دعای نخست را سر دادی، صدای ترق و تروقی را از دربهای آسمانها شنیدم. سپس وقتی دعای دوم را سر دادی، که همهمه و فریادی از اهل آسمان شنیدم. آنگاه که دعای سوم را سر دادی، به من گفته شد: این دعای شخص ناراحت شدهای است. لذا از خداوندU خواستم که قتل آن راهزن را به من واگذارد.
حسن می گوید: هر کس وضو بگیرد، چهار رکعت نماز بگذارد و آن دعای فوق را سر دهد، به خواستهی او پاسخ داده میشود، خواه ناراحت و یا ناراحت نشده باشد.
۴- شرایط مناسب
بسیاری اوقات رخ میدهد کسانی که در شرایط اضطرای قرار گرفتهاند با حضور و تمرکز قلب یا با جلو انداختن کار نیک دعا میکنند و خداوند هم یا به پاس عمل نیکی که قبل از دعا انجام داده و یا به علت اینکه دعایش را در وقت مناسب برای اجابت دعا و امثال آن… مطرح نموده، خواستهی ایشان را اجابت مینماید. سپس گمان کردهاند که راز قبول شدن دعا، خود الفاظ و تعابیر است، لذا بدان اهتمام میدهند و آن را دنبال میکنند؛ بدون اینکه به مصادف بودن آن دعا با دیگر عوامل قبول شدن دعا توجه نمایند. نمونهی این امر مانند کسی است که داروی سودمندی را در بهترین شرایط لازم و مناسب استعمال میکند، در نتیجه از آن بهرهمند میشود، سپس کس دیگری فکر میکند که همین دارو به تنهایی و بدون در نظر گرفتن دیگر عوامل مؤثر برای بهبود درد، کافی است؛ اما واقعیت این است که وی در اشتباه است، همانگونه که بسیاری از مردم دچار این اشتباه شده و میشوند.
از همینرو چه بسا در حال اضطرار و ضرورت، سر قبر کسی دست به دعا برافراشته و پاسخ دعایش را دریافت نموده است، که افراد جاهل و نادان فکر میکنند علت قبولی دعایشان همان قبر بوده است و نمیدانند که علت، همان حالت اضطرار و صادقانه پناهجویی به خداوندU و حضور قلب و… بوده است، اگر آن دعا با رعایت همان شرایط در یکی از مساجد صورت میگرفت، بسیار بهتر و از نظر خداوند هم محبوبتر میبود.
منابع و مآخذ:
[۱] ش (۳۸۲۷). و ترمذی (۳۳۷۳)، احمد، ۲/۴۴۲ (۹۷۰۱)، حاکم ۱/۶۶۸ (۱۸۰۷) و … آن را از طریق ابوملیح از ابوصالح خوزی از ابوهریره نقل کردهاند. حاکم گفته: این حدیث از نظر سند صحیح است، زیرا هیچ کدام از ابوصالح خوزی و ابوملیح فارسی به عنوان اشخاصی دارای جرح ذکر نشدهاند، بلکه اینها به خاطر اندک بودن روایتهایشان در ردیف مجهولین میباشند. میگویم: این حدیث تنها از ابوصالح خوزی گزارش شده که غیر از ابوملیح هم کسی از ایشان روایت نکرده است، و ابن معین در مورد او گفته است: حدیث ایشان ضعیف میباشد. و ابوزرعه گفته است: در مورد او مشکلی گزارش نشده است. و ابن حجر گفته: احادیث وی سست مهار و انحنا پذیر است. ابن عدی این حدیث را از جمله روایتهایی حساب کرده که به تنهایی از او روایت شدهاند. تهذیب الکمال (۳۳/۴۱۸) و الکامل فی الضعفاء (۷/۲۹۴ – ۲۹۵).
[۲] ۱/۶۷۱ (۱۸۱۸). ابن حبان (۸۷۱)، عقیلی در الضعفاء (۳/۱۸۸)، ابن عدی در الکامل (۵/۱۳) و … آن را از طریق عمر بن محمد بن صهبان اسلمی از ثابت از انس نقل کردهاند. حاکم آن را صحیح قلمداد نموده. حافظ در اللسان (۶/۱۴۱) گفته: «حاکم آن را صحیح معرفی نموده و در این مسأله سهل انگاری کرده است». میگویم: این حدیث تنها عمر بن محمد از ثابت نقل کرده است. و بخاری در مورد عمر گفته: احادیث وی منکر میباشند. نسائی گفته: فردی متروک است. و احمد گفته: روی او حسابی نمیشود. و عقیلی گفته: «روی آن روایت تابع وجود ندارد و جز از آن طریق شناخته نشده است». نکتهی دیگر اینکه در سند ابن حبان و حاکم شک و گمان وجود دارد. به “السلسله الضعیفه: البانی (۸۴۳) و تعلیق روی ابن حبان مراجعه فرمایید.
[۳] عقیلی در الضعفاء (۴/۴۵۲)، طبرانی در الدعاء (۲۰) و ابن عدی در الکامل (۷/۱۶۴) آن را از طریق بقیه از یوسف بن سفر از اوزاعی نقل کردهاند. ابوزرعه و نسائی گفتهاند: یوسف که در این سند وجود دارد، شخصی «متروک» میباشد. و بخاری گفته: او دروغ را سر میداد. و ابن عدی گفته: تمامی احادیثی که یوسف از اوزاعی نقل کرده، باطل و فاقد ارزش میباشند.
آنچه در مورد متن، صحیح است اینکه مربوط به اقوال اوزاعی میباشد. عیسی بن یونس آن را بدین صورت از اوزاعی نقل کرده که ایشان میگفت: «افضل الدعاء الالحاح علی الله و التضرع إلیه». عقیلی (۴/۴۵۲) آن را گزارش داده و گفته: روایت عیسی بن یونس بهتر است.
[۴] ش: (۱۷۶۵) و افراد ذکر شده در سند آن معتمد و قابل اعتماد میباشند.
[۵] کتاب الدعوات، باب یستجاب للعبد ما لم یعجل (۶۳۴۰).
[۶] کتاب الذکر و الدعاء، باب بیان أنه یستجاب للداعی ما لم یعجل (۲۷۳۵).
[۷] ۳/۱۹۳ (۱۳۰۰۸، ۱۳۱۹۸).ابویعلی در مسند خود (۲۸۶۵)، طبرانی در الدعاء (۸۱)، ابن عدی در الکامل (۶/۲۱۴) و … آن را از طریق ابوهلال راسبی از قتاده از انس روایت کردهاند. میگویم: نام ابوهلال، محمد بن سلیم است، در مورد حافظهی ایشان سخنانی گفته شده، و ایشان به تنهایی از قتاده روایت کرده است، از همین رو ابن عدی بعد از نقل احادیثی از ابوهلال گفته:« تمامی این احادیث و یا قسمت اعظم آن که ابوهلال از قتاده از انس روایت کرده، غیر محفوظ و نگهداری نشده هستند».
این روایت از دو طریق از انس گزارش شده و هیچ کدام ثابت نمیباشد. مسند بزار (۶۶۶۶) والحلیه (۶/۳۰۹).
[۸] ابوداود (۱۴۹۳، ۱۴۹۴)، ترمذی (۳۴۷۵)، *ابن ماجه (۳۸۵۷، ابن حبان (۸۹۲) و احمد ۵/۳۵۰ (۲۲۹۵۲، ۲۲۹۶۵) از طریق مالک بن مغول از ابن بریده از پدرش آن را گزارش نمودهاند. در مورد آن داستانی ذکر شده است.
عبدالوارث از حسن بن ذکوان معلم از عبدالله بن بریده از حنظله بن علی نیز روایت کرده که محجن بن ادرع برای او تعریف کرد که پیامبرr وارد مسجدی شد، ناگهان با مردی مواجه شد که نمازش را به پایان رسانیده بود و شهادت سر میداد و میگفت: اللهم إنی أسألک بالله الواحد الأحد الصمد، الذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا أحد، أن تغفر لی ذنوبی، إنک أنت الغفور الرحیم». راوی گوید: پیامبرr سه مرتبه فرمود: «براستی که خداوندU او را عفو گردانید». احمد ۴/۳۳۸ (۱۸۹۷۴)، ابن خزیمه (۷۲۴)، حاکم ۱/۴۰۰ (۹۸۵) و … آن را نقل کردهاند. ابوحاتم رازی بعد از ذکر هر دو سند مذکور گفته: «حدیث عبدالواحد بیشتر [به صحیح] شباهت دارد».
میگویم: ابن خزیمه و حاکم حدیث عبدالواحد را صحیح قلمداد نمودهاند. به علل ابن ابیحاتم ۲/۱۹۷- ۱۹۸ (۲۰۸۲) مراجعه فرمایید.
[۹] سنن ابوداود (۱۴۹۴).
[۱۰] ابوداود (۱۴۹۵)، نسائی (۱۳۰۰)، ابن ماجه (۳۸۵۸)، ترمذی (۳۵۴۴)، ابن حبان (۸۹۳، احمد ۳/۱۲۰، ۱۵۸، ۲۶۵ (۱۲۲۰۵، ۱۲۶۱۱، ۱۳۷۹۸) و … آن را به سندهای گوناگونی از انس نقل کردهاند. در مورد آن داستانی ذکر شده است. قویترین سندی که به انس منتهی میشود عبارت است از: سند ابراهیم بن عبید بن رفاعه، سند انس بن سیرین و سند حفص بن عمر.
ابن حبان، حاکم و ضیاء مقدسی این روایت را صحیح شمردهاند. الاحادیث المختاره (۱۵۱۴، ۱۵۵۲، ۱۸۸۵).
[۱۱] به تعلیق قبلی مراجعه فرمایید.
[۱۲] ش: (۳۴۷۶٫ و ابوداود (۱۴۹۶، ابن ماجه (۳۸۵۵، احمد (۶/۴۶۱)، طبرانی در الدعاء (۱۱۳)، بغوی در شرح السنه (۵/۳۸-۳۹) و … آن را از طریق عبدالله بن ابیزیاد از شهر بن حوشب از آسماء گزارش دادهاند.
ترمذی آن را صحیح دانسته و بغوی در مورد آن سخن رانده و گفته است:«این، حدیثی غریب است». میگویم: راجع به حافظهی عبدالله و شهر ضعف وجود دارد.
[۱۳] امام احمد در المسند ۴/۱۷۷ (۱۷۵۹۶)، حاکم ۱/۶۷۶ (۱۸۳۶)، طبرانی در الدعاء (۹۲) و … آن را از ربیعه بن عامر نقل کردهاند. حاکم گفته: این حدیث از نظر اسناد صحیح میباشد.
و حاکم ۱/۶۷۶-۶۷۷ (۱۸۳۷) آن را از ابوهریره نقل کرده است، درسند این سلسله رشدین بن سعد وجود دارد که فردی ضعیف میباشد. ترمذی (۳۵۲۵)، طبرانی در الدعاء (۹۴) و دیگران آن را از انس گزارش دادهاند؛ ابوحاتم رازی و ترمذی آن را به عنوان روایتی مرسل معرفی نمودهاند. نگاه کنید به: علل ابن أبی حاتم (۲/۱۷۰ – ۱۹۲). این روایت به سندهای دیگری از انس گزارش شده که صحیح نمیباشند.
خلاصه حدیث بنا به سندی که به ربیعه بن عامر منتهی میشود، صحیح است و سایر سندها ثابت نشدهاند.
[۱۴] ش: (۳۴۳۶) و گفته: «این حدیث، غریب میباشد». میگویم: در سند آن ابراهیم بن فضل مخزومی وجود دارد. بخاری گفته: منکر الحدیث است. و دارقطنی گفته: فردی متروک میباشد.
[۱۵] فاصلهی میان دو کلیشه به حدیث مذکور اضافه شده است.
[۱۶] ش: (۳۵۲۴) و گفته: «این حدیث، غریب میباشد». میگویم: تنها یزید رقاشی از انس نقل کرده است و کمترین چیزی که در مورد یزید وجود دارد این است که او فردی ضعیف میباشد.
ابراهیم بن طهان هم از حجاج بن حجاج از قتاده از انس نقل کرده که پیامبرr چنین دعا میگفت: «یا حی یا قیوم». طبرانی آن را در الدعاء گزارش کرده. ظاهرا سند آن هیچ مشکلی ندار. (لا بأس به).
[۱۷] ۱/۶۸۴ (۱۸۶۱) ابن ماجه (۳۸۵۶)، طبرانی در الکبیر (۸/۲۸۲)، تمام در فوائد خود (۱۵۶۸- الروض البسام) و… آن را از طریق قاسم ابوعبدالرحمن از ابوامامه نقل کردهاند. در مورد روایت قاسم از ابوامامه سخنانی گفته شده است. تهذیب الکمال (۲۳/۳۸۶-۳۸۷).
[۱۸] ترمذی (۳۵۰۵)، حاکم ۱/۶۸۴، ۶۸۵ (۱۸۶۲، ۱۸۶۳)، احمد ۱/۱۷۰ (۱۴۶۲)، طبرانی در الدعاء (۱۲۴) و… .
ترمذی در مورد سند آن برخی اختلافات را ذکر نموده است. و حاکم گفته: «این حدیث از نظر سند صحیح است و هیچ یک از شیخین آن را گزارش ندادهاند». و ذهبی در پی آن چیزی ننوشته است. و هیثمی در «المجمع» ۷/۶۸ گفته: احمد آن را روایت کرده و رجال آن افرادی هستند که روایتهای صحیح را نقل کردهاند.
[۱۹] این حکم صادر شده از ترمذی در هیچ یک از نسخههای ” الجامع المطبوعه” و نسخهی کروخی و تحفه الاشراف نیامده است.
[۲۰] ۱/۶۸۵ (۱۸۶۴)نسائی آن را در ” عمل الیوم و اللیله (۶۶۰) از طریق محمد بن مهاجر قریشی از ابراهیم بن محمد بن سعد از پدرش از جدش نقل کرده است.
میگویم: حدیث منقول از یونس بن ابیاسحاق از ابراهیم صحیحتر میباشد تا حدیث منقول از محمد بن مهاجر از ابراهیم؛ زیرا ابن عدی و ذهبی در مورد محمد بن مهاجر گفتهاند: شخص معروفی نیست. ابن حجر نیز در مورد وی گفته: سست و بی پایه (لین) است.
تهذیب الکمال (۲۶/۵۱۹)، التاریخ الکبیر: بخاری (۱/۲۳۰) و الکامل: ابن عدی (۶/۲۶۴).
[۲۱] فاصلهی میان دو کلیشه از جانب نویسندهی ” المستدرک و عمل الیوم و اللیله” اضافه شده است.
[۲۲] ۱/۶۸۵ (۱۸۶۵). میگویم: عمرو بن بکر سکسکی در سند آن وجود دارد که ذهبی در مورد وی گفته: احادیث ایشان به موضوع شباهت دارند. و ابن حجر گفته: فردی متروک است.
تهذیب الکمال (۲۱/۵۵۱) و التقریب (۴۹۹۳).
[۲۳] بخاری: الدعوات، باب الدعاء عندالکرب (۶۳۴۶) و مسلم: الذکر و الدعاء، باب دعاء الکرب (۲۷۳۰).
[۲۴] ۱/۹۱،۹۴ (۷۰۱، ۷۲۶)، ابن حبان (۸۶۵)، حاکم ۱/۶۸۸-۶۸۹ (۱۸۷۳، ۱۸۷۴) و … آن را گزارش دادهاند. ابن حبان، حاکم و ابن حجر آن را صحیح قلمداد نمودهاند. الفتوحات الربانیه: ابن علان (۴/۷).
[۲۵] ۱/۳۹۱ (۳۷۱۲). ابن حبان در صحیح خود (۹۷۹)، حاکم ۱/۶۹۰ (۱۸۷۷)، طبرانی در الدعاء( ۱۰۳۵) و دیگران آن را به سندهای مختلفی از فضل بن مرزوق از ابوسلمه جهنی از قاسم بن عبدالرحمن از پدرش از ابن مسعود گزارش دادهاند. حاکم گفته: «این حدیث بنا به شرایط مسلم برای احادیث صحیح میباشد، اما مشروط به اینکه از ارسال عبدالرحمن بن عبدالله از پدرش سالم باشد، زیرا در مورد شنود ایشان از پدرش اختلاف وجود دارد». ذهبی در پی آن گفته: «مشخص نیست ابوسلمه چه کسی است، زیرا در کتابهای ششگانه روایتی از او گزارش نشده است».
میگویم: عبدالرحمن با توجه به اینکه کوچک و کم سن و سال بوده، جز یک حدیث و یا در این حدود، چیز دیگری از پدرش ابن مسعود نشنیده است. ابوسلمه هم اگر موسی بن عبدالله باشد، شخصی مورد معتبر است، در غیر این صورت شخصی مجهول است. خداوند هم بهتر میداند.
جامع التحصیل: علائی (۴۳۷). ابن حبان، حاکم، مؤلف و دیگران این حدیث را صحیح و ابن حجر در اللسان (۹/۸۴) آن را به عنوان «حسن» قلمداد نمودهاند.
[۲۶] به تفسیر این حدیث در کتاب ” شفاء العلیل (۲۷۴)” مراجعه فرمایید.
[۲۷] ش: (۲۳) سند آن، ثابت نشده است.
منبع:
گذر از عشق.
نویسنده: ابن القیم جوزی
مترجم: کمال شمامی
ادامه دارد