خبرها،نظرها

مصاحبه اختصاصی با آقای حسن سلطان نژاد. مهاباد

مصاحبه با آقای حسن سلطان نژاد

شاره:

آغاز آشنایی بنده با آقای سلطان نژاد بر می‌گردد به سال‌ ۱۳۸۹، آنگاه که بنده مدرس کتاب جدید التالیف دینی بودم، در کلاس، وقتی از همکاران دعوت به مشارکت می کردم معمولاً آقای سلطان نژاد بیش از بقیه حاضر به مشارکت بود! با خود می‌گفتم: لابد ایشان دارای برو بیا و سابقه تدریس طولانی در آموزش و پرورش است! و این همکار پر انرژی در آینده بساط همه را برچیده و مدرس دوره ها، او خواهد داد!😊

وقتی نام و رشته و سابقه خدمتی اشان را جویا شدم و متوجه شدم که همدوره ایم و او رشته فلسفه خوانده است، فهمیدم که کرامات الاولیاء حق!

آقای سلطان نژاد با همین کنجکاوی و حس مشارکت جویانه ای که داشت بعدها جای لرزان ما را بدون مقاومت اشغال نمود و مدرس ثابت کتب تازه و تغییر یافته عربی و معارف شد!😁

خاطرات فراوان و خوشی با هم داریم و بنده همواره نسبت به ایشان ارادت خاص داشته و دارم.

چند سالی با هم جهت شرکت در آزمون تحصیلات عالی به ارومیه رفتیم و یکی دو سال نیز بدون مطالعه در مهاباد امتحان دادیم که حاصل مشترکی درو نکردیم! و معمولاً هر از گاهی تلفنی جویای احوال همدیگر می شویم.

آقای سلطان نژاد یکی از دبیران پر تلاش و پیگیر شهرمان می باشد و در فلسفه و منطق و عربی حرف هایی برای گفتن دارد و از اینکه معلمانی با رشته های غیر مرتبط به تدریس فلسفه و معارف پرداخته و می پردازند خیلی حرص می خورد!

کاک حسن یکی از معدود معلمانی است که نسبت به امور اداری و ریزه کاری های صدور حکم و ابلاغیه و افزایش و کاهش حقوق و سازماندهی و… نیز خیلی آگاه است و اغلب مورد استمداد قرار می گیرد.

آقای سلطان نژاد را جهت گپی دوستانه دعوت کردیم اگر چه با طیب خاطر قبول کرد و برخی مطالب ارزنده و دیدگاه های ناب خود را با ما در جریان گذاشت ولی پاسخ های تلگرافی و مختصر او که ریشه در فروتنی و تواضع ایشان دارد نشان از ناگفته‌های فراوان دیگری است که این بزرگوار فعلا از گفتنشان سر باز زده است!

این شما و این هم گفتگوی اینجانب (رسولی کیا) با برادر بزرگوار و همکار عزیزم استاد حسن سلطان نژاد، امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید و ما را دعای خیر نمایید.

✍ رسول رسولی کیا

——————————————————-

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم خدمت شما استاد گرامی عرض سلام و احترام دارم

۱- اگر چه قطعاً بیشتر دوستان شما معلم گرامی و استاد عزیز را می شناسند ولی شناختن بزرگان از زبان خودشان لذت و اعتبار دیگری دارد، ممنون می شوم خودتان را معرفی بفرمایید(تولد،ازدواج، تعداد فرزندان، محل سکونت، شغل)

✍ حسن سلطان نژاد:

با سلام و احترام

ضمن عرض سلام و احترام خدمت شما دوست، همکار و استاد بزرگوار و تشکر بابت افتخاری که به بنده دادید.

اینجانب متولد سال 1355شهرستان مهاباد  هستم و در بهار 82ازدواج کردم و یک فرزند پسر دارم و در مهاباد زندگی می کنم و شغل بنده هم دبیر فلسفه، منطق و عربی است.

——————————————————-

۲- استاد عزیز،  دوران محروم شدن شما و همسر گرامیتان نزدیک به یک دهه از نعمت فرزند، چگونه گذشت و تولد احسان چه تغییراتی در زندگی شما ایجاد کرد؟ لطفاً احسان را در چند جمله به ما معرفی کن و بگو اکنون کلاس چندم است؟

سلطان نژاد:

البته یک دهه نبود و ابتدا در اوایل ازدواج با توجه به شرایط اقتصادی موجود و عدم تثبیت وضعیت شغلی خودم  قصد بچه دار شدن نداشتیم ولی چند سال بعد که تصمیم گرفتیم دو سه سالی طول کشید که خداوند  فرزند اول ما را که دختر نازنینی بود عطا فرمود که متاسفانه در همان سال (۸۹)که استخدام رسمی شدیم و درست در همان روز در بیمارستان به دلایل سهل انگاری های متعدد، فرزند ما از دست رفت و دست خالی از بیمارستان مرخص شدیم و به پیشنهاد اطبا گفتند تا دو سال دیگر نباید بچه دار بشید تا اینکه خدا در سال ۹۱خداوند متعال احسان را به ما عطا فرمود و عامل دلخوشی و شادی به کانون خانواده شد و اکنون احسان حدود دوازده سال سن دارد و در کلاس ششم تحصیل می کند.

——————————————————-

۳- استاد عزیز از تحصیلات مدرسه و دانشگاه تان برای مان بگویید در کدام دانشگاه تحصیل کرده اید و چی شد که به فلسفه گرایش پیدا کردید، آن دوران اوضاع و احوال دانشگاه ها از لحاظ علمی و انگیزه دانشجویان چگونه بود؟ در صورت امکان نام و ویژگی یکی دو تا از استادها که متفاوت فلسفه تدریس می کردند را ذکر کنید

سلطان نژاد:

باید به عرض برسانم که در مقطع متوسطه  در دبیرستان هدف مهاباد بودم، درسال ۱۳۷۶در  رشته ادبیات و علوم انسانی دیپلم گرفتم  و علیرغم مشکلات زیادی که داشتم ( به دلیل از دست دادن پدرم در همان اوان کودکی، می بایست کار کنم و یک شیفت کار میکردم و شیف بعد از ظهر به مدرسه می رفتم )در همان سال با رتبه خوبی در دانشگاه سراسری زنجان در رشته فلسفه و حکمت اسلامی پذیرفته شدم و در مدت سه سال و در سال ۷۹ موفق به اخذ مدرک کارشناسی شدم.

انتخاب رشته فلسفه براساس نوع پذیرش دانشجو در آن زمان بود که می بایست یکصد کد رشته محل انتخاب کنیم و ما هم براساس اطلاعات ناقصی که داشتیم انتخاب کردیم  و رشته های بهتری هم قبول شده بودم که متأسفانه یا خوشبختانه بعد از این رشته بودند!

علی ای حال من از رشته فلسفه خوشم می اومد و با توجه به استدلالی بودن، با روش زندگی خودم تناسب خاصی داشت و اگر در اوایل چندان خرسند نبودم و لی به مرور زمان  بر اثر مطالعه کتب فلسفی و تحصیل و تأثیر اساتید بزرگوار بیشتر علاقه مند شدم.

در مقطع کارشناسی ارشد نیز شرکت کردم و درسال ۸۳ با رتبه ۴۰در دانشگاه خوارزمی تهران پذیرفته شدم و در سال ۸۵ مدرک کارشناسی ارشد را در همان رشته فلسفه و حکمت اسلامی کسب کردم.

اساتید برجسته و بارزی داشتم ولی بیشتر از همه جناب دکتر صایین در مقطع کارشناسی و دکتر رسول رسولی پور در دوره ارشد متفاوت تراز بقیه اساتیدی بودند.

در خصوص وضعیت دانشگاههای آن دوران هم جو متفاوت از الان بود ولی علیرغم یک سری محدودیت، زمینه  رشد فراهم بود و تحصیل بسیار لذت بخش بود و در یک کلام تحصیل یک ارزش به حساب می آمد و همین عامل دلگرم کننده ای بود.

——————————————————-

۴- آقای سلطان نژاد عزیز، کی و چرا به استخدام آموزش و پرورش در آمدید و چرا معلم عربی و فلسفه شدید؟ اکنون که معلم هستید و مشغول تدریس و آموزش می باشید آیا از خدمت در آموزش و پرورش و در کسوت معلمی احساس رضایتمندی و افتخار دارید یا خیر؟ به دیگر تعبیر اگر به دوران جوانی برگردید حاضری باز معلم شوی؟!

دلایل نارضایتی شغلی اغلب معلمان را در چه می دانید؟

سلطان نژاد:

در خصوص استخدام در آموزش و پرورش جالبه به عرض برسانم من در دوره سربازی امریه قضایی بودم و در دادگستری ارومیه و مهاباد خدمت کردم .آخرین روز کاریم در دادگستری، که از در دادگاه خارج شدم (محل شورای حل اختلاف فعلی)مغازه ای روبروی دادگستری اطلاعیه زده  بود مبنی بر جذب نیرو برای آموزش و پرورش به عنوان دبیر و من هم به دلیل علاقه فراوان به شغل دبیری  مدارک را تهیه و ثبت نام کردم که در نهایت به عنوان دبیر حق التدریس  پذیرفته شدم .

البته جالبه یادآوری کنم که به حدی به دبیری علاقه مند بودم که در دوران تحصیل طرح کاد بنده در آن زمان معلم یاری بود و هر هفته یک روز  در کلاس درس معلمین سطح شهر حاضر می‌شدم و تلمُّذ می کردم.

ابتدا به علت نیاز آموزشی و پرورش و ارتباط رشته بنده، در گروه دینی و عربی جذب شدم و درس عربی برای بنده بسیار لذت بخش و راحت بود و حتی تمام کتب دوران تحصیلم در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد به زبان عربی بودند .

یک نکته بسیار جالب اگر حمل بر خودستایی نباشد یادمه در دوره دبیرستان استاد بزرگواری داشتیم که عربی تدریس می کرد و به من می گفت «سلطان عربی» آن هم بخاطر فامیلی ام و علاقه و تسلطم بر درس عربی بود  که اشتراک لفظی است.

به هرحال بعد از آن دوران به دلیل احساس نیازی که در گروه فلسفه و منطق در سطح شهرستان احساس می شد بر حسب وظیفه بر خود لازم دانستم که در آن گروه و رشته تدریس کنم و با کمال افتخار به کار و تدریس و رشته خود افتخار می کنم و خدا را هزار بار شاکرم.

به عبارتی اگر باز هم به همان دوران برگردم باز هم معلمی را انتخاب می کنم .

در دوران خدمتم در دادگستری شرایط استخدام در آن ارگان فراهم شد ولی به سراغ علاقه خودم اومدم و به آن افتخار می‌کنم.

یک نکته بسیار مهم که شامل حال همه ما می‌شود و نارضایتی بسیاری از اساتید و همکاران را به دنبال دارد وضعیت مالی ماست که این شغل نمی‌تواند تمام خواسته های برحق آنها را فراهم کند و باعث می شود به شغل های جانبی روی بیاورند!

——————————————————-

۵-دانش آموزان دختر و پسر و اولیای آنان را در چند سال اخیر چی شده که تا این حد از درس معارف و عربی  و فلسفه و منطق گریزانند، آیا مشکل از شما معلمان است یا دانش آموزان یا سیستم آموزشی یا گزینه چهارم ؟ نقش یک دبیر فلسفه و معارف را در مدرسه چگونه ارزیابی می کنید آیا اطلاعات دینی و قرآنی دبیران این رشته آن قدر بالاست که  بر تحصیل و سبک زندگی دانش آموزان تاثیر بگذارند یا خیر؟ آیا اساسا در آموزش و پرورش ایران دبیر معارف و فلسفه جایگاه واقعی خود را دارد یا به تعبیر برخی همکاران فیلسوف و کلاس درس کجا مرحبا؟

سلطان نژاد:

بدون شک عوامل عدیده ای در این امر دخیلند

ابتدا از خانواده ها بگوییم که بی توجه شده اند و دیگر مثل سابق نیست و دین و معنویت رنگ باخته.

ثانیا تعارض جامعه و مدرسه  و عدم هماهنگی بین این دو

ثالثا دنیای مجازی که امروزه برای همه دنیای واقعی شده.

رابعاً به قول معروف «فاقد شئ نمی‌تواند مُعطی شئ باشد»  معلمی که باور و اعتقاد درستی نداشته باشد و وظایف دینی خود را نمی‌داند ،نمیتواند  الگوی خوبی  هم باشد.

و در خصوص درس فلسفه عرض کنم عدم آشنایی دبیران غیر مرتبط با این رشته و تدریس آن و انتزاعی بودن موضوعات و ضعیف بودن پایه فراگیران و عدم آشنایی با آن درس در پایه های ابتدایی و متوسطه اول و …از دلایل عمده آن می باشند.

در مورد فلسفه و منطق یک نکته خالی از لطف نیست که عرض کنم روش سطحی ، روخوانی ، حفظ کردن مطالب ، توجه به نمره ، عدم توجه به درک مفهومی مطالب ، ماندن در حیطه شناختی و عدم رسیدن به مرحله درک و ارزشیابی مزید بر علت شده است.

——————————————————-

۶- ما حسن سلطان نژاد را به عنوان معلمی پر تلاش و پیگیر و عاشق تدریس و آموزش می شناسیم، آیا پس از سپری شدن نزدیک به دو دهه از خدمت، همچنان با نشاط و منظم به مدرسه و کلاس می روید یا خیر؟

رابطه ات با دانش آموزان در کلاس چگونه است؟ اهل ارفاق نمره به شاگردان هستی یا این کار با منش یک فیلسوف ناسازگار است؟

راستی در دانشگاه هم تدریس می کنید یا خیر؟

سلطان نژاد:

بله.با اولین روز استخدامی ام نه تنها فاصله ای نگرفته ام بلکه مشتاقانه سرگرم هستم و خستگی ناپذیر ادامه میدهم چون به عنوان یک شغل به آن نگاه نمی کنم هرچند شغل اصلی من است.

نظم جزو برنامه های من است و به دقت پیگیر کار و امور آموزشی هستم و سعی می کنم به روز باشم و از قافله عقب نمانم.

با دانش آموزانم بسیار صمیمی و دوستانه رفتار می‌کنم در عین حال که جدی و دقیق امور را زیر نظر دارم.

من معتقدم که کار را یا نباید بر عهده بگیری یا اگر پذیرفتی دقیق و درست باید انجام بدهی.

ارفاق و مدارا با فراگیران ضروریست ولی نباید به قیمت ظلم به بقیه تمام شود یا اینکه به گونه ای باشد که به ارزش کار و آموزش لطمه بزند.

فلسفه علم تعقل و تفکر و انتقاد است و اگر عاقلانه به آن نگریسته نشود دچار خسران میشوی.

فلسفه  علم هستی شناشی است.یعنی رفتار عاقلانه و تعامل عاقلانه با امور، منظور از عقل در اینجا قوه تشخیص درست از نادرست است.

در خصوص تدریس در دانشگاه دو سه سالیست که به علت کمبود دانشجو در رشته های علوم انسانی، تدریس نمی‌کنم ولی از سال ۸۹تا ۹۸در دانشگاه های آزاد اسلامی مهاباد و دانشگاه پیام نور و میعاد هم تدریس داشتم.

——————————————————-

۷- رابطه استاد سلطان نژاد با مطالعه و قلم و نویسندگی چگونه است، تاکنون چه آثاری را به رشته تحریر درآورده اید؟ و آیا تاکنون کتابی از شما چاپ شده  است؟

به نظر شما چرا در مجموع تحقیق و پژوهش و تالیف و ترجمه در بین معلمان این عصر ضعیف است و تعداد معلمان اهل قلم بسیار اندک است؟

سلطان نژاد:

با توجه به وضعیت اقتصادی امروزه ، شرایط کاری ، تدریس خصوصی و مدارس غیر انتفاعی کمی از مطالعه دور شده ام هر چند کوچکترین فرصت را بدست بیاورم مطالعه می‌کنم.

اهل تحقیق و پژوهش هستم ولی کتاب چاپ شده ندارم، چندین نوشته مختصر دارم که در مجلات محلی و دانشگاه چاپ شده اند.

می‌توان به جرأت گفت دلیل اصلی دور شدن من و سایر همکاران از تحقیق و مطالعه نیز مسایل مالی و معیشتی و نبودن انگیزه و بی ارزش بودن آن و عدم تاثیر آن در وضعیت شغلی و کاربران می باشد و اینکه مخاطبان هم چندان اقبالی به مطالعه نشان نمی دهند، برای مثال عرض کنم ده ماه مشغول نوشتن پایان نامه ارشد شدم که نتوانستم آن را چاپ کنم و الان هم نسخه های آن در دانشگاه خاک می خورد!

——————————————————-

۸- متاسفانه شهریور سال گذشته مادر گرامی تان را از  دست دادید، آیا او بیمار بود؟ با آن غم بزرگ چگونه کنار آمدید؟ آن خدا بیامرز چند سال پس از فوت مرحوم پدرتان زنده بود، از مهربانی ها و محبتی که در غیاب پدر نثار شما می کرد بگویید؟ نقش او در همدلی و نزدیکی خواهران و برادران سلطان نژاد چگونه بود؟ آیا سختی مرگ مادر به سن و سال فرزندانش بر می گردد یا درگذشت او برای همه فرزندان جانکاه است؟!

سلطان نژاد:

متاسفانه ما همان اوایل کودکی  از نعمت پدری محروم بودیم و پنج خواهر و برادر بودیم که مادرم بسیار غیرتمندانه و با شرافت و عزت تمام هر دو نقش را برایمان ایفا کرد و سی و نه سال پس از پدر مرحومم وفات یافتند و متأسفانه به بیماری ویرانگر و جانکاه سرطان ریه مبتلا شدند و این ابتلا بسیار ناگهانی و اتفاقی بود.

حتی در طول عمر با عزت و شرافتمندانه اش هیچ سابقه بیماری دیگری نداشتند و در طول دو ماه ایشان را از پای در آوردند و متأسفانه هر کاری کردیم بی فایده بود و بیماری  اثر خودش را گذاشته بود و درنهایت در  چهاردهم شهریور ماه سال ۱۴۰۱جان به جان آفرین تقدیم کرد و بزرگترین مصیبت دوران زندگیم بود.

ما هرچه داشتیم از مادر مهربان و در عین حال جدی و کارای خود داشتیم و هیچ وقت اجازه نداد کمبود پدر را احساس کنیم، هم پدر بود و هم مادر.

ما برای بدست آوردن سلامتی اش هر کاری که لازم بود انجام دادیم اما ثمری نداشت.

هیچکدام از ما هنوز هم فقدانش را باور نکرده ایم.

امیدوارم خدایش بیامرزد و روحش قرین رحمت الهی باشد.

من به شخصه هنوز هم نتوانسته ام فقدانش را باور کنم و غمش هم قرین تمام لحظات زندگی ام هست و در خیال و در واقع دنبالش می گردم.

——————————————————-

۹- استاد گرامی، لطفاً نگاهتان را درباره آموزش و پرورش ایران در سطح کلان و منطقه بیان کنید، آیا قبول دارید امروزه معلم  و مدرسه کمترین تاثیر را بر دانش آموز دارند؟ آیا اشکال اصلی مربوط به معلمان است که آماده و قوی ظاهر نمی شوند یا از خانواده ها که کوچکترین همراهی با آموزش و پرورش ندارند و یا توپ در میدان دانش آموزان است که گمشده خود را در مدرسه و نزد معلمان نمی یابند یا ایراد اصلی مربوط به سیستم آموزشی کشور است که از هر جهت بیمار و ناکارآمد است؟

آموزش و پرورش کدام کشور در جهان را می پسندید؟

سلطان نژاد:

آموزش و پرورش در حد قانون و مقررات هیچ حرفی برای گفتن باقی نگذاشته و همه چیز سر جای خودش قرار دارد اما در مقام عمل خلاف اینست.

فاصله آموزش و زندگی، عدم سنخیت این دو، ناکار آمدی تعالیم مدرسه و قابل مصرف نبودنش در سطح جامعه ، فاصله افتادن بین خانواده و مدرسه و خانواده و جامعه ، تاثیرات مخرب دنیایی مجازی ،  ناامید شدن نسبت به آینده و از همه مهمتر اینکه نگاه ما به آموزش و پرورش فقط یافتن کار و شغل باشد چنین تاثیری گذاشته است.

نگاه ما به آموزش و پرورش باید نگاه جامعه پذیر نمودن و اجتماعی کردن فراگیران باشد و نباید انتظار داشته باشیم که برای همه کار پیدا کند بلکه مقدمه ای برای ورود به جامعه و زندگی باشد.

در یک کلام پاشنه آشیل مدرسه برای ما کنکور و دانشگاه شده که این هم اشتباه است.

طبق آنچه شنیده ایم و خوانده ایم ظاهراً فنلاند بهترین وضعیت را دارد.

——————————————————-

۱۰-استاد عزیز یکی از شیرین ترین خاطرات دوران زندگی تان را برای ما لطفاً تعریف کنید

سلطان نژاد:

واقعیت، زندگی من سرشار از ناگفتە هاست و سراسر مرارت و تلخی.شیرینی هایی هم داشتە ولی نە در آن حد کە برام خاطره بشن.

دوران تحصیل، کار و… سخت گذشته .

همیشه آنچه برای خودم حق در نظر گرفته ام برام آرزو شده اند.

راحت ترین موارد زندگیم همیشه به سختی محقق شده اند.

مثلا چندین بار در مقطع دکتری قبول شده ام و نتوانسته ام ادامه بدهم.

شیرین ترین خاطراتم قبولی ام در دانشگاه در هر دو مقطع  و تولد پسرم احسان بود.

——————————————————-

۱۱-در طول خدمتتان، چند سالی هم سرگروه درس عربی و معارف بودید، چرا سرگروه شدید؟ یک سرگروه درسی تا چه حد می تواند در کیفیت بخشی آموزش نقش داشته باشد؟

معلمان رشته عربی و معارف و فلسفه شهرتان را در مجموع چگونه می بینید؟

بزرگترین دغدغه معلمان هم رشته شما چیست؟ گویا بعد از انتقال به رشته فلسفه و متوسطه دوم دو تن از همکاران(یونس شیخه و رسول رسولی کیا) را به عنوان نایب خود معرفی کرده اید😊، از آنان بگو که چگونه نایبانی هستند؟!

سلطان نژاد:

سرگروهیم به پیشنهاد اداره و دوستان بود و برحسب وظیفه انجام شد.

باتوجه به علاقه ای که به شغل و حرفه خودم داشتم پذیرفتم و دوران خوبی بود و توانستم در خدمت همکاران و اساتید باشم و از محضرشان تلمذ کنم و درس پس بدهم.

معلمان ما همگی  عالی و توانمند هستند ولی باز ظرفیت دارند که خودشان را بالا بکشند.ولی در خصوص فلسفه و منطق بیشتر مدرسین غیر مرتبط تدریس می‌کنند و می طلبد که نیروهای دیگر استخدام شود و به امر تدریس اشتغال داشته باشند.

دغدغه همه رسیدن به جایگاه واقعی و در خور شٲنشان است و انشالله محقق شود.

در خصوص مطلب آخرتان شکسته نفسی می فرمائید و من شاگرد شما بزرگواران هستم و اعتراف می کنم که در دروس عربی و معارف شما دو بزرگوار استاد تمام عیار هستید و به وجودتان افتخار می کنم.

یک نکته هم عرض کنم که بنده سرگروهی را بعد از جناب آقای نیک مهر برعهده گرفتم.

——————————————————-

۱۲- در چند سال اخیر برخی دبیران علاوه بر تدریس به بازار روی آورده اند، عده ای در بنگاه های املاک و برخی هم از طریق تاکسی تلفنی به ترمیم معاش پرداخته اند و البته عده ای هم در مؤسسات آموزشی به تدریس خصوصی می پردازند نظر شما چیست؟ آیا شایسته است معلمان عزیز ما بجای مطالعه و تحقیق به شغل دوم رو آورند، مشکل از عدم قناعت معلمان است یا کافی نبودن حقوقی که دریافت می کنند؟!

سلطان نژاد:

به طور قطع و یقین مورد دوم درسته، قناعت لازم است، ولی مسٲله معیشت دغدغه اصلی است و همین مسئله بسیار بغرنج است و ناگزیریم برای جبران آن به دنبال راه چاره باشیم وگرنه در شأن یک معلم نیست به جای تحقیق و پژوهش به شغل های دوم و سوم روی بیاورد.

هرچند احترام به تمام شغلها  واجب و ضروری است ولی چه میشود کرد.🤔❓

——————————————————-

۱۳- تلخ ترین خاطره زندگی ات را می شنویم

سلطان نژاد:

همانطور که قبلا هم عرض کردم درزندگی مرارت‌های زیادی را دیده و داشته و تجربه کرده ام.

سخت ترینشان وفات پدرم بود که هفت سال سن داشتم و از اون بدتر و سخت تر درگذشت والده دلسوز و زحمتکشم بود که بسیار سختی دیده بود.

——————————————————-

۱۴- استاد عزیز، لطفا با این کلمات جمله ای بسازید که نشانگر نگاه شما باشد

🔹معلم:

🔸مهاباد:

🔹 فلسفه:

🔹اسلام:

🔸کورد:

🔹مادر:

سلطان نژاد:

معلم:ایثار،گذشت و روشنایی

مهاباد: آرامش.

فلسفه: تفکر در هستی. عشق به عقلانیت

اسلام: پاکی ، سلامتی و امنیت

کورد:غیرت و صداقت

مادر: تمامِ وجود انسان، مهربانی و پناهگاه دلتنگی.پشتوانه معرفت و پیشرفت

——————————————————-

۱۵- استاد عزیز از اینکه وقت گرانبهای تان را در اختیار ما گذاشتید ممنونیم

اگر سخن ناگفته ای دارید با گوش جان می شنویم

سلطان نژاد:

از اینکه مرا قابل دانستید و این فرصت را در اختیار من گذاشتید ، سپاسگزارم دکتر جان.

انشالله که مفید فایده باشد.

در نهایت با بیان عبارت زیر شما را به خدای بزرگ می سپارم:

💐💐✋✋

“به دنبال حقیقت باشید تا به انسانیت برسید”

چهار مهر ماه سال ۱۴۰۲ هجری شمسی

مصاحبه کننده: رسول رسولی کیا

نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا