خانواده

پدر و مادر عزیزم ؛ خانه ، جای دعوا نیست !

یکی بود یکی نبود، در یک شهری ، پسری با خانواده اش زندگی می کرد که او را خیلی دوست داشتند ..

اما پدر و مادرش همیشه باهم دعوا می کردند پسر که سروش نام داشت همواره از دعوا کردن والدینش ناراحت می شد . یک روز گوشه ای نشست و  با خود فکر کرد که  برای جلوگیری از این همه کشمکش پدر و مادرش چه کار کند؟

یک دفعه یادش آمد که رفیق پدرش مشاور است؛ پس یکی از روز ها که از مدرسه تعطیل شد، قبل از برگشتن یه خانه سری به محل کار آن مشاور زد.. او  از دیدن  سروش در دفتر کارش تعجب کرد ! و گفت تو این جا چه کار می کنی ؟

سروش گفت :« پدر ومادرم هر روز باهم دعوا می کنند و من هم از دعوا کردن آ ن ها  خسته شده و بدم می آید ؛ اینجا آمده ام تا با شما مشورت کنم »..

 مشاور گفت :« سروش جان قبل از هر چیز از این احساس مسؤلیت شما تشکر می کنم، و از این که به من اعتماد کرده ای و مشکلات خانوادگی ات را با من  در میان می گذاری متشکرم و امیدوارم آن چیزی که درتوان دارم برایت انجام دهم »…

سروش ازشنیدن این حرف خیلی خوش حال شد، مشاور گفت: « حالا سروش بگو  پدر و مادرت سر چه چیزهایی دعوا می کنند؟» سروش گفت :« آقای مشاور ، پدرم که روزانه در فروشگاه کار می کند از برخوردهای عجیب و غریب مردم عصبانی می شود و مادرم  که در خیا طی با زنان به مشکل بر می خورد نیز عصبانی می شود و شب که به خانه می آیند عصبانیت هایشان را سر هم دیگر خالی می کنند… و من نمی دانم چه کاری انجام دهم ؟؟

آقای مشاور گفت :« سروش بهتر است زمانی که پدر ومادرت دعوا می کنند تو بروی اتاق خودت و آن ها را صدا بزنی تا محل دعوا را ترک نمایند و این گونه دعوا را بین آنان قطع کن و  بعداز این که دعوای آن ها را قطع کردی خطاب به آنان بگو :« پدرومادر عزیزم قلب ما بچه ها بسیار ظریف است و خیلی زود می شکند پس بهتر است که شما باهم دیگر دعوا نکنید و قلب ما را آزرده نکنید آخر من هرروز شاهد دعوای شما دو تا هستم و باید بدانید که خانه «جای دعوا نیست و آرامش حق ماست » پس هیچ وقت باهم دیگر دعوا نکنید …..

نویسنده: سروش تاران

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا