اندیشهمذاهب

چگونگـی پیدایـش سکولاریســم

سکولاریسم

پوریا ویسی

سکولاریسم در اروپا در قرون وسطی و هم زمان با رشد پایه های اولیەی علوم تجربی شکل گرفت هنگامی که کلیسا با تمام توان و با خشونت در مقابل هر نوع تلاشی که صرفا برای مباحثات علمی صورت میگرفت می ایستاد. والبته مفهوم سکولاریسم در روم و یونان باستان نیز وجود داشته است آنان معتقد بودند که خدایانشان از کار برکنار شده و کاری به مسائل جهان ندارند .

اگوستین راهب میگوید ” رومی ها خدایان خود را در معابد پرستش می کردند و در نقش های نمایشی آنها را به استهزاء می گرفتند و این همەی اعمال آنان نبود بلکه(اپیکور)(قرن 4ق م) در ملاء عام و به صراحت بی دینی را اعلام کرد و گفت ” خدایان خود را به مسائل انسان ها مشغول نمی سازند آنها وجود دارند اما توجهی به مسائل زمینی ندارند .

جو پی یر میگوید” الهه ها دور از جهانیان زندگی میکنند و تنها به خود می رسند و توجهی به مسائل ما ندارند آنها چیزی از ما نمی خواهند و ایرادی بر اعمال ما نمی گیرند ما نیز به همین صورت در مقابل آنان رفتار میکنیم .
اما خداوند دین اسلام را برای مردم همراه پیامبر(ص) روانه کرد تا مردم را به خدا و خالقشان نزدیک ساخته و او را به درستی به آنان معرفی سازند او جهان را نیافریده که از آن دست بردارد و کاری به کارش نداشته باشد که خلق و امر به دست اوست چنانچه میفرماید( أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ(سوره اعراف آیه54) آگاه باشید که تنها او می آفریند و تنها او فرمان میدهد منزه و بزرگوار است خداوندی که پروردگار جهانیان است .
و در آیه دیگری میفرماید :
وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَٰهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَٰهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ(سوره زخرف آیه84) خدا آن کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود و او حکیم و داناست.
این رسالت عیسی (ع) و رسالت هر پیامبر دیگر است اما کلیسا از سنت و شیوەی مسیح منحرف شد و رسالت او را رها کرد و تعالیم توحیدی او را با وثنیت و بت پرستی کنستانتین پادشاه رومی درهم آمیخت .

درایر نویسنده آمریکایی در کتاب(دین و دانش) مینویسد ” بت پرستی و شرک از طریق منافقین وارد نصرانیت شد کسانی که با تظاهر به نصرانیت در دولت روم مناصب عالی و وظایف مهمی را عهده دار شدند اما حتی یک روز از عمرشان هم به امور دین نپرداختند و اخلاصی در این کار نداشتند . قسطنطین هم تمام عمرش را در ظلم و فساد گذراند و هرگز به اوامر دینی کلیسا مقید نشد مگر در اواخر عمر آن هم به صورتی بسیار اندک و سطحی. این امپرطور به خاطر مصلحت شخصی خود و مصلحت دو حزب رقیب مسیحی و وثنی میان آن دو اتحاد برقرار ساخت و در پایان میتوان آئین مسیحیت را از آلودگی ها و پلیدی های بت پرستی عاری و پاک نمود.

هنگامی که قدرت سیاسی به قدرت معنوی و روحانی کلیسا افزوده شد طغیان و سرکشی آن آغاز گردید و آنان قدرت خود را بر قیصر ها نیز تحمیل میکردند پدر نیکلای اول بیانەای صادر کرد و در آن چنین گفته بود( فرزند خداوند مقام کلیسا را ارج نهاده و پطرس حواری را به عنوان نخستین رئیس آن برگزیده و اسقف های روم مقام و منصب پطرس را به ارث بردەاند بنابراین پاپ جانشین و نمایندەی خدا در زمین است و باید سیادت و قدرت برتر بر همەی مسیحیان چه حاکم و چه محکوم از آن آنها باشد ) آنان یک دهم دارایی های مردم را به خود اختصاص دادند و این علاوه بر به کارگیری مردمان در مزارع موقوفەی کلیسا بود و همین مزارع خیلی زود کلیساها را به تیول داران بزرگ تبدیل کرد علاوه بر این آنان مالیات هایی بر ثروتمندان وضع کرده بودند نیز بر بر وصیت هایی که فردی قبل از مرگ از کشیش دعوت می کرد تا برایش بنویسد پس از آن سلطه و حکومت فکری هراس انگیزی بر عقول و خرد ها تحمیل کردند به گونەای کە کسی حق اندیشیدن نداشت مگر به اجازەی و در حد و حدودی که کلیسا اجازە می داد .

راه حل مناسبی که کلیسا بە کار گرفت این بود که خرد ها و عقل ها را از دخالت در امور بازداشت و چنان کرد که اندیشیدن بدعتی شد که مرتکبین آن مهدور الدم دنیا شده و در آخرت هم از بخشش الهی محروم می شدند!
پس از آن هنگامی که علوم از جهان اسلام و از طریق ترجمه به جانب اروپا سرازیر شد و میتوان گفت نبرد فکری اسلام آغاز گشت و بخصوص بعد از شکست مسیحیت در برابر اسلام در جنگ های صلیبی کلیسا دیوانه وار برآشفت و علم را ممنوع ساخت و اعلام کرد که هر کس بگوید زمین کروی است و مرکز جهان نیست خونش ریخته و کشته خواهد شد . به دنبال آن شک و شبهەی مسیحیان از سلامت عقیدەای کە کلیسا آنان را بدان ملزم می ساخت بیشتر و بیشتر شد چە کلیسا بە آنها اجازەی تفکر نمی داد و شعار (مناظره مکن و در امان باش) را مقابل دید آنان علم کرده بود و با افزایش سرپیچی دانشمندان از قدرت طغیانگر کلیسا آنان آخرین تیری را که در ترکش ظلم و جور و سرکوب خود داشتند پرتاب نموده و دادگاه های تفتیش عقاید را بر پا کردند که بیش از 300 هزار نفر دادگاهی شده و بیش از 30 هزار نفر را سوزاندند دادگاه هراس انگیزی کە شنیدن نام آن لرزه بر اندام می انداخت . ولز در کتاب (دورنمای تاریخ بشریت ) مینویسد (قرن سیزدهم شاهد شکل گیری سازمان جدیدی در کلیسا بود محکمه های تفتیش عقاید پاپ پاپ ها و کلیسا با این وسیله به مقابله با افکار انسانی پرداخت آن هم با داغ و درفش! اما از شانس بد کلیسا گذر ایام و تجربه بشری نظریات هستی شناسی و علوم تطبیقی جدید را به اثبات رساند و پس از آن نیز نظریه های انسان شناسی وارد میدان فکر و اندیشه شد مانند نظریه داروین و نظریه فروید و نظریات ضد دینی و هنگامی که کلیسا در میدان نبرد با افکار صحیح روبرو شد و خطا هایش آشکار شد مبارزه و نبردش ” نبردی سر تا پا زیان و باطل از آب در آمد .

نظریەای کە برای نخستین بار پایە های کلیسا را لرزاند نظریەی کپرنیک در سال 1543 م بود پیش از این نظریه کلیسا یگانه مصدر هر دانش و معرفتی به شمار می رفت و نظریەاش در مورد هستی همان نظریەی (بطلمیوس) بود که زمین را مرکز جهان هستی می دانست و به این امر قائل بود که اجرام آسمانی همه به دور زمین در چرخش هستند هنگامی که (کپرنیک) نظریەای خلاف آن ابراز داشت در دادگاه محاکمه تفتیش گرفتار شد و شاید هم به این خاطر که اندکی پس از طبع کتابش مرگ او را به کام خود کشید و کلیسا مجالی برای مجازات او نیافت و تنها کاری که کرد این بود که کتابش را که حرکت اجرام آسمانی نام داشت ممنوع ساخت و آن را جمع آوری کرد آن هم به این بهانه که آنچه در این کتاب نوشته شده افکار شیطانی و مخالف گفته های انجیل است.
پس از آن در حالی که کلیسا گمان می کرد این نظریه سرکوب شده است فرد دیگری به نام (جردانو برونو ) بعد از مرگ دوستش کوپرنیک نظریه او را دوباره مطرح کرد بلافاصله محکمه تفتیش عقاید او را بازداشت کرد و به مدت شش سال در زندان به شکنجەاش پرداختند و چون بر نظریه های خود ثابت بود در سال 1600 م او را سوزاندند .

چند سال بعد از مرگ او (گالیله) موفق به اختراع تلسکوپ شد و آنچه را که دانشمندان دیگر به صورت نظری بیان داشتند گالیله در قالب تحربه درآورد همین امر سبب بازداشت و محاکمه گالیله شد گالیله توسط هفت کاردینال مدتی مورد بازخواست و سوال و جواب قرار گرفت و بعد دستور دادند که به مدت سه سال هر هفته هفت بار متن (مزامیر) ندامت را برایش بخوانند .گالیله هنگامی که از سرنوشت (برونو) بر خود ترسید اعلام کرد که نظر خود را پس گرفته است همین امور سبب شد که فردی چون (ولتر) با تمسخر و استهزاء در خصوص علم و دانش کلیسا بگوید معلوم می شود که خدای مسیحیت از جغرافیا آگاهی چندانی نداشته باشد.

عملکرد های غلط کلیسا باعث شد که مردمی که از دست جور و ظلم کلیسا به تنگ آمده بودند به دنبال راه حلی برای رها یافتن از این وضعیت اقدام کردند و کلیسا و دین را به حاشیه راندند و دین را از سیاست که همان رهبانیت است بوجود آوردند.

افول سکولاریسم
ممکن است این عنوان در نگاه اول برای بسیاری شگفت آور و غیر عادی بنظر آید افول و سقوط علمانیت ! آن هم در دورانی که تمدن غرب که در لائیزم تبلور عینی یافته است سایر فرهنگ ها و تمدن ها را با مفاهیم ” ارزش ها” آداب و رسوم و نظام خود مورد تاخت و تاز قرار داده است.
و در زمانی که اتحاد جماهیر شوروی که خود یکی از قدرتمند ترین قطب های جهانی بود و بسیاری را عقیده بر این بود که بر قدرت و شوکتش روز به روز افزوده می شود مقهور تمدن غربی شد!!

آری در چنین زمانی من میخواهم از فروپاشی و سقوط این علمانیت سخن بگویم که آن نیروی سهمگین در آن عینیت یافته” و در همه جا حتی خارج از محدودەی خود در بزرگترین کشور های جهان و بخصوص در کشور های اسلامی از آن دفاع و جانبداری می کند این کار آنان شاید استعمار مستقیم نباشد چون خود بصورت مستقیم ادارەی این کشور ها را به عهده نگرفتەاند اما آنان با دسیسه و نیرنگ و با توطئه های گوناگون و با روی کار آوردن حکام مزدوری که نقشه ها و پروژه های آنان را با دقت و اطمینان به اجرا در می آورند عملا این کشور ها را به زیر سلطه و استثمار خود می کشند اما ما میدانیم که این نیروی پوشالی و دروغین چیزی جز کف روی آب نیست که خداوند در مورد آن میفرماید : َ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ َ(سوره الرعد آیه 17) اما کف ها دور انداخته می شود ولی آنچه که برای مردم سودمند است در زمین ماندگار می گردد . و میدانیم که شکست و فروپاشی روسیەی کمونیسم سر آغاز نابودی و افول سکولاریسم نیز هست چرا که این دو مانند دو بال پرندەای هستند که هرگاه یکی از آنها شکسته و کنده شود پرنده خود سقوط کرده و فرو می افتد . شکی نیست که کمونیسم یکی از دستاورد های تمدن غربی و میوەای از میوه های پلید و خبیث روئیده از آن است کمونیسم و غرب با سکولاریسم هیچ تفاوتی نداشت جز این که روسیه پردەی نفاق و تزویر و شرم و حیا را برداشت و به عملی کردن آن گفته هایی پرداخت که لائیزم غربی از زمان های طولانی ” در اخلاق و اجتماع به آن ایمان و اعتقاد داشت . هر آنچه روسیه انجام می داد در واقع گام های بلندی بود که میخواست به وسیله آن ها سریعتر به آن اهدافی دست یابد که از غرب علمانیت آموخته بود تا بدین وسیله زودتر به سیادت و حکمرانی بر جهان دست یابد و نبرد های میان این دو قطب نیز تنها نبردی درون (حزبی) بود که در میان آن دو بر سر زمامداری و رهبریت جهان در بر می گرفت.

سخن بزرگان
آرنولد توین بی” آیندەی بشریت منوط به ایجاد یک (برادری روحی و درونی) است که آن هم تنها در دین یافت می شود و انسان در این برهه از عمر خود بدان بسیار نیازمند است ما ناگریزیم که تنها یکی از دو ثمرەی عصر اتم را برگزینیم و اگر خواهان نجات و رهایی خود از هلاکت و نابودی حتمی هستیم باید تمامی بشریت بدون استثناء گرد آمده و بیاموزند که چگونه همانند یک خانواده در کنار هم زندگی کنند و این زمانی ممکن می شود که یک برادری روحی و معنوی در میانشان ایجاد شود که آن را هم دین به وجود می آورد.

کولن ویلسون
هدف از تالیف کتابی به نام (سقوط تمدن) این بود که بگویم این عصر به دین جدیدی جز آن دینی که اروپا آن را می شناسد نیازمند است و در واقع اگر ما بخواهیم دین را بخوبی بشناسیم در می یابیم که دین امری است ورای مجموعەای از دینداران دین جایگاهی عمومی برای عبادت است و به همین خاطر است که برگسون فیلسوف فرانسوی گفته است(جدایی دین از دانش قطعا منجر به نابودی هر دو میشود .

توفیق الحکیم
در کتاب (شمس الفکر) می نویسد ” زیرکی و ذکاوت مزیتی نیست که تنها خاص انسان ها باشد و نظام سنگین اداری یا قوانین کامل اقتصادی تنها به جوامع بشری محدود نمی شود چون جامعه مورچگان قوانینی دقیق تر از قوانین ما در اقتصاد دارند ! اما آنچه ما انسان ها را از دیگران متمایز میکند ایمان است هیچ جامعەای جز جوامع بشری به چنین ایمان دینی راه نیافته است چون زندگی روحی و معنوی جز برای انسان برای کس دیگری دری نگشوده است.

نتایج سکولاریسم بر زندگی غرب
بعد از فروپاشی نظام کلیسا از دیدگاه مردم اروپا دین ” چیزی چندش آور و آزار دهنده بود و مردم معتقد بودند دین مایەی عقب ماندگی است و پر از عیب و نقصان و آن را خطری برای جوامع می دانستند لذا بطور کامل خود را از دین گریزان کرده و به علم و سیاست روی آوردند.
تا آن را جایگزینی برای دین و آموزه های آن قرار دهند اما غافل از این هر چیزی از علم گرفته تا سیاست” وقتی از دین مایه نگیرد و منبعی وحیانی آن را تایید نکند فاقد ارزش است. زیرا سیاست یا علم فاقد مشاعر دینی صحیح به عنوان ابزاری در دست مردم و دون صفتان در خواهد آمد و آنان هرگونه که بخواهند رفتار می کنند چون بر چنین دیدگاهی هیچ یک از شئون اخلاقی حکم فرما نیست در این نوشته میخواهیم به تاثیر سکولاریسم بر ابعاد زندگی شخصی و اجتماعی در غرب را بررسی کنیم.

جهان غرب و سیاست
بعد از این رویکرد جدید در غرب ” سیاست نیز دستخوش تغییراتی عمیق و چشمگیر شد مخصوصا بعد از آن که آموزه های نیکولا ماکیاولی(1469″ 1527) در کتاب مشهور شهریار مورد پیروی قرار گرفت ماکیاولی اعتقاد داشت که هدف عمل سیاسی رسیدن به قدرت است و هیچ محدودیت اخلاقی را جایز نمیداند چون میگوید زمامدار اگر بخواهد باقی بماند نبایداز شرارت ” حیله” خیانت و پیمان شکنی ترس داشته باشد هدف او تاسیس دولت های متحد قومی و متمرکز ایتالی بود که تابع کلیسا نباشد بدبینی(پسی میسم) طرفداری از حکومت مطلقه و مستبد مرام وی بود.

آن وقت اروپا و سیاست آن به سمتی سوق داده شد که هدف” وسیله را توجیه میکند اروپاییان نیز چنین شیوەای را عملی کرده و مدنظر قرار دادند نتیجه آن شد که نازیسم(1933″ 1945) به وسیله هیتلر و فاشیسم به وسیله موسولینی ظهور کند در همین برهەی زمانی بود که دیکتاتوری بلوک شرق به نام پرولتاریا به رهبری لنین و استالین شکل گرفت و در چین هم مائوتسه تونگ(1893″ 1976) رهبر انقلاب کمونیستی چین همان رویه را دنبال کرد که ایدئولوژی همەی آنان این بود که هدف وسیله را توجیه می کند زیرا آن افراد خود را از هر ناظر دینی و آسمانی دور می دیدند.

جهان غرب و اقتصاد نوین
از جهت اقتصادی وقتی به جهان غرب می نگریم شاهد تحولات چشمگیر هستیم از جمله ساخت کارخانه و کارگاه ها و مراکز افزایش ثروت اما واقع آن است ثروتی که قبلا در دست عدەای ملاک و زمین دار بزرگ بود این بار نیز به شکلی دیگر همان ثروت های هنگفت کارخانه ها و مراکز تولیدی در دست فئودال ها قرار دارد که به آنها کاپیتالیست میگویند. یعنی بخش اعظمی از این ثروت های کلان به دست کسانی اداره می شود که در گذشته نیز بیشترین سود را دریافت می کردند و همین ثروت های کلان است که به عنوان ابزاری برای تهدید و ارعاب اقوام و ملل در گذشته و حال مورد استفاده قرار می گیرد.

در گذشتەای نه چندان دور نتیجەی این زورگویی نظام سرمایەداری پیدایش و رشد نظام سوسیالیسم( (socialism جامعه باوری بود که در نهایت وضعیتی به نام جنگ سرد بر جهان حاکم شد و حدود 50 سال به درازا کشید که به گرسنه شدن میلیون ها انسان انجامید همچنین تسلط بر شاهرگ های اقتصادی ملل و تاراج آن در راس برنامه های نظام سرمایەداری و سوسیالیسم قرار گرفت که سرانجام نظام سوسیالیستی در مقابل نظام سرمایەداری شکست خورد و سرمایەداری غربی بیشتر و بیشتر در جهان و کشورها ریشه دواند .
نظام سرمایەداری غرب با شکست نظام سوسیالیسم توانست روز به روز بر قدرت و ثروت خود بیفزاید و بهتر و بهتر جهان را تحت سلطەی مادی و معنوی خود قرار دهد و کنترل کند لذا کارخانه های اسلحه سازی را رونق میبخشد و در ظاهر با جنگ و جنگ افروزی مخالفت می ورزد اما در واقع با فروش زرادخانه های خود سعی دارد هیچ گاه مشتریان این اسلحەها کاهش نیابند و اگر در این مسیر افراد و مردم فدا شوند مهم نیست زیرا هدف است که وسیله را توجیه میکند!

از دیگر نتایج شوم و زشت نظام سرمایەداری ایجاد باند های بزرگ ربا و احتکار است بدین معنی که کالاها و اقلام مورد نیاز مردم جهان را احتکار کرده از آن به عنوان ابزاری علیه کشور های ضعیف استفاده میکنند و همەی اینها به این خاطر است که نظام سرمایەداری غربی از دین دور افتاده و تنها هدف او دنیا و اشباع کشور های سرمایەداری از ثروت های هنگفت اقتصادی است حال این سودها و ثروت های سرشار و هنگفت از کجا و چگونه تامین می شود جای سوال و پرسش نیست چون در آن نظام هدف است که وسیله را توجیه میکند!!

جهان غرب از دیدگاه اجتماعی
از جهت اجتماعی ” وقتی بیشتر کشور های غربی را ارزیابی می کنیم از آنجا که نظامی سکولار بر آن کشور ها حکومت می راند و در مکتبی سکولار مآب ” دین و اخلاق و آموزه های آسمانی جایی ندارد و اگر موجود است بسیار کم رنگ و تحریف شده خانواده ها از هم پاشیده و اخلاق و غیرت انسانی و دینی از بین رفته است.
و چیزی به نام حیا و ناموس و شرافت خانوادگی بر جامعه حاکم نیست به همین خاطر بیماری های روانی و روحی در جامعەی غرب شایع است و بسیاری از مردم اروپا با بیماری های روحی و فکری دست و پنجه نرم میکنند.

گرچه هر یک از آنان پزشک خانوادگی و خصوصی دارند که هرچند وقت یکبار آنها را معاینه می کند اما باز بیماری های دیگری چون ایدز در میان شان شایع می شود که مسبب همەی مشکلات از بین رفتن دین و آیین آسمانی در میان ایشان است و ثروت و رفاه مادی نتوانسته است خلأ ایمان را جبران کند.

سکولاریسم ستیزەگر
امروزە در غرب تحت عنوان نام سکولاریسم و دموکراسی نیز بر جامعه و سیاست حاکم شده است . گرچه این هاضمەی قوی سکولاری و دموکراسی در مواردی نقض می شود اما باز در جای خود با ارزش است.
چنان که می دانیم در غرب به نام سکولاریسم آزادی عقاید و مذاهب وجود دارد و هر یک از ادیان در ترویج آراء و عقاید خود آزادند به دیگر سخن سکولاریسم از آغاز پیدایش و تا چندی بعد از آن به سعەی صدر کامل با مذاهب و عقاید برخورد می کرد و مدارای کاملی با ادیان و مذاهب فکری و آسمانی داشت اما اخیرا این سعەی صدر مکتب سکولاریسم از بین رفته و به همەی ادیان و مذاهب به یک چشم نمی نگرد پس به قول دکتر سروش سکولاریسم مداراگر غرب به سکولاریسم ستیزەگر بدل شده است به قول دیگر سکولاریسم بی طرف از بین رفته است.

اما رفته رفته سکولاریسم وارد یک دورەی تازە می شود کە من آن را سکولاریسم ستیزەگر می نامم سکولاریسم که مدارای خود را از دست داده و بە همەی ادیان بە یک چشم نمی نگرد ” سکولاریزمی کە ظرفیت و هاضمەی قوی پیشین خود را از دست می دهد گویی کە تسلیم دشمنان سکولاریسم می شود .
نمونەاش مسألەی حجاب دختران در مدارس دولتی فرانسه است یا تونی بلر کە می گفت کسانی کە ارزش های ما را قبول ندارند بریتانیا را ترک کنند . اما ریشه های این سکولاریسم ستیزەگر گر چیست؟ اول اینکە امروزە یکی از تز هایی کە پشت سر سکولاریسم بود ” باطل شدە است .

سکولاریزمی سیاسی یک معنی دارد کە جدایی دین از دولت است و یک پیش بینی تاریخی با خود دارد و آن این کە ادیان رفتە رفتە ضعیف می شوند فلذا سکولاریسم هر روز آسان تر می شود این پیش بینی باطل از آب درآمده و این مطلبی است که شما در این بیست سال اخیر از جامعەشناسان بزرگ می شنوید کە ادیان بخصوص اسلام در حال گسترش هستند .

حال وقتی که ادیان گسترش بیابند دیگر معلوم نیست با آنها مدارا کنند این ایراد به لیبرالیسم و سکولاریسم وارد است . سکولاریسم هاضمەاش برای بلعیدن ادیان ضعیف” قوی بود اما دین قوی و فربه را نمی تواند ببلعد و از گلویش پایین نمی رود لذا ستیزەگر می شود.

پایان

از طريق
پوریا ویسی
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

پوریا ویســـی

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا