آیا جنّ توانایی وارد شدن به بدن انسان را دارد؟ (۳-۳)
جنّ زدگی حقیقت یا توهّم؟!
پژوهش و نگارش:رحمن جعفری
نقد دیدگاه موافقان
۱ـ آیهی «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»[البقره/۲۷۵]که برای اثبات جنّ زدگی به آن استناد میکنند به هیچ عنوان در این مورد صریح نیست، زیرا که این آیه همانطور که برخی از مفسرین گفتهاند[i]، در راستای اعتقاد و پندار عربها نازل شده است. زیرا زدن شیطان جزو پندار عربها بوده است و آنان میپنداشتند که شیطان انسان را میزند، در نتیجه دچار صرع میشود؛ و قرآن کریم برای اینکه یکی از صحنه های قیامت را برای مخاطبین خود به تصویر بکشد از ضربالمثلها و معتقدات متعارف میان آنان استفاده میکند، تا آن صحنه را به ذهن آنان نزدیک و فهم آن را برایشان آسان گرداند. این روش نه اینکه برای قرآن نقص محسوب نمیشود، بلکه یکی از وجوه اعجاز قرآن است. این که قرآن در راستای پندار عربها نازل شده است چیز عجیبی نیست؛ زیرا که در آیات دیگر هم این روش صورت گرفته است، آنجا که قرآن در مورد زقّوم که درختی است در جهنّم، میفرماید: «طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ»[الصافات/۶۵] شکوفه و میوهی آن انگار کلّههای شیاطین است. در حالی که هیچکدام از انسانها نه زقّوم را دیدهاند و نه کلّههای شیاطین را! امّا چون در بین آنان متعارف بود که چیزهای زشت و قبیح را به کلّههای شیاطین تشبیه میکردند، خداوند متعال هم برای به تصویر کشیدن آن درخت، از این تشبیه استفاده مینماید.
۲ـ امّا پاسخ استدلال به قصّه ی ایّوب ـ «إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»[ص/۴۱] بدان گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است ـ چنین است بعضی از مفسّرین در تفسیر این آیه گفتهاند: «ونَسَبَ ذلِکَ إلى الشّیطانَ وَ إِن کانَت الأَشیاءُ کلُّها مِنَ اللهِ تأدّباً مَعَهُ تعالى[ii]. این نشانگر ادب ایّوب در حضور خداست که این درد و رنج را به خدا نسبت نمیدهد بلکه آن را به شیطان نسبت میدهد. هرچند فاعل حقیقی تمام کارها خداوند است.
جهت توضیح بیشتر، نظر «محمّد طاهر ابن عاشور» صاحب تفسیر «التحریر والتنویر»را میآوریم که میگوید: مفسّرین در بین معنی این آیه و آیات دیگری که هرگونه سلطه و سیطرهای از شیطان بر انسان را بجز وسوسه نفی میکنند، متحیّر و گرفتار ماندهاند. و برای حل این معضل دست به دامن تأویلاتی شدهاند که عمدتاً دلچسب نیستند. به نظر من این معضل از آنجا شروع شده که «باء» «بنُصْبٍ» را برای متعدی کردن فعل «مَسّنِی» دانستهاند و یا آن را باء آلت مثل: «ضَرَبَهُ بالعصا ـ او را با عصا زد» و یا «نُصبٍ وَ عَذابٍ» را به منزلهی مفعول دوّم باب اعطی در نظر گرفتهاند؛ در نتیجه آیه را اینطور معنی کردهاند: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است. اما به نظر من اگر «باء» را به معنی سببیّه یا به معنی مصاحبت و همراهی میگرفتند به هیچ وجه به چنین مشکلی برخورد نمیکردند. در این حالت آیه این گونه معنا می شود: شیطان مرا به سبب نُصْب و عذاب وسوسه می کند. یعنی شیطان آن درد و رنج را نزد ایّوب بزرگ و بزرگتر جلوه میداد و به ایّوب القاء میکرد که تو مستحقّ چنین عذابی نیستی، تا در دل او سوء ظن نسبت به خدا ایجاد کند و او را از خدا خشمگین نماید.[iii]
نکتهای که این نوع تفسیر و برداشت را بیشتر تأیید میکند این است که خداوند متعال در آیهی بعد، ایّوب را برای مداوای بیماریش، به استفاده از اسباب و وسایل مادی، راهنمایی و ارشاد می کند، آنجا که میفرماید: «اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَراب»[ص:۴۲] (به او گفتیم:) پاى خود را بر زمین بکوب، این چشمه آبى خنک براى شستشو و نوشیدن است.
یعنی خداوند ایّوب را برای معالجه ی بیماریش به چشمه ساری دارای آب خنک راهنمایی می کند، تا از آن استفاده کند و شفا و بهبودی یابد، در حای که اگر بیماری ایّوب به علت دخول شیطان به بدن او میبود، با دارو و اسباب وسایل مادّی قابل علاج نبود همان طور که طرفداران جنّزدگی معتقدند که بیماری از دخول جن به بدن انسان با داروهای مادّی قابل مداوا نیست.
۳ـ امّا حدیث اوّل که موافقان برای اثبات مدّعای خود مورد استناد قرار دادهاند، که پیامبر (ص) میفرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ» همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان مییابد.
برای فهم دقیق این حدیث، اگر خاستگاه و سبب این حدیث را بررسی کنیم به خوبی درمییابیم که این حدیث به هیچ عنوان جنّ زدگی را تأیید نمیکند. اینک متن کامل حدیث:
«عَنْ صَفِیَّهَ بِنْتِ حُیَیٍّ قَالَتْ «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُعْتَکِفًا فَأَتَیْتُهُ أَزُورُهُ لَیْلًا فَحَدَّثْتُهُ ثُمَّ قُمْتُ لِأَنْقَلِبَ فَقَامَ مَعِیَ لِیَقْلِبَنِی وَکَانَ مَسْکَنُهَا فِی دَارِ أُسَامَهَ بْنِ زَیْدٍ فَمَرَّ رَجُلَانِ مِنْ الْأَنْصَارِ فَلَمَّا رَأَیَا النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَسْرَعَا فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى رِسْلِکُمَا إِنَّهَا صَفِیَّهُ بِنْتُ حُیَیٍّ فَقَالَا سُبْحَانَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَقْذِفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَرًّا أَوْ قَالَ شَیْئًا»[iv] از ام المؤمنین «صفیه بنت حیی»رضی الله عنها، روایت شده که گفت: پیامبر – صلّى الله علیه وسلّم – در حال اعتکاف بود، شب بمنظور ملاقات، نزد ایشان آمدم و با وی گفتگو کردم، سپس بلند شدم و خواستم به منزل برگردم. رسول الله – صلّى الله علیه وسلّم – چند قدم همراه من آمد تا مرا بدرقه کند ـ محل سکونت صفیّه در خانه اسامه بن زید بود ـ دو نفر انصاری از آنجا گذشتند. وقتی آنان رسول الله – صلّى الله علیه وسلّم – را دیدند گامهای خود را تند تند برداشتند که سریعتر بگذرند. رسول الله – صلّى الله علیه وسلّم – فرمود: عجله نکنید، بحالت عادی راه بروید، این زن، «صفیّه بنت حیی»(همسرم) است. آن دو مرد انصاری گفتند: سبحان الله یا رسول الله (مگر ما در حق شما گمان بدی داشتهایم؟) پیامبر(ص) فرمود: همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان مییابد، و من ترسیدم که در دل شما شرّی را بیندازد. و شما را به بدگمانی وادارد.
بدیهی است که این حدیث هیچ ارتباطی با اشغال جسم انسان توسط جنّ ندارد. پیامبر(ص) با این گفتار خود میخواهد به مسلمانان بفهماند که شیطان بسیار بسیار وسوسهگر است؛ و در زمینهی ایجاد فتنه از هیچ کوششی دریغ نمیورزد.
امام نووی در شرح این حدیث از قاضی عیاض و دیگران نقل میکند،که گفته اند: «وَقِیلَ : هُوَ عَلَى الِاسْتِعَارَه لِکَثْرَهِ إِغْوَائِهِ وَوَسْوَسَته ، فَکَأَنَّهُ لَا یُفَارِق الْإِنْسَانَ کَمَا لَا یُفَارِقهُ دَمُهُ»[v]. گفته شده: این گفته از باب استعاره است، به دلیل فراوانی وکثرت اغواء و وسوسهی شیطان، انگار همانند خون از انسان جدا نمیشود.
ابن حزم اندلسی می گوید:«إنَّهُ یُلقِی الوَساوِسَ عَلَى الإنسانِ مِنَ الخارِجِ بِلا سَرایَهٍ»[vi] شیطان بدون اینکه به بدن انسان وارد شود، وسوسه ها را از بیرون به او القا میکند.
۴ـ حدیث «عثمان بن ابی العاص» و حدیث «یعلی بن مرّه» که در هر دو، عبارت « اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ» به کار رفته است:
اولاً: هیچکدام از این دو حدیث با این تعبیر در صحیحین نیامدهاند. حدیث «عثمان بن ابی العاص» که در صحیح مسلم وارد شده، عبارتش با این تعبیر که در سنن ابن ماجه وارد شده، کاملاً متفاوت است. عبارت صحیح مسلم این چنین است: «عَنْ أَبِی الْعَلَاءِ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ أَبِی الْعَاصِ أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ حَالَ بَیْنِی وَبَیْنَ صَلَاتِی وَقِرَاءَتِی یَلْبِسُهَا عَلَیَّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاکَ شَیْطَانٌ یُقَالُ لَهُ خَنْزَبٌ فَإِذَا أَحْسَسْتَهُ فَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْهُ وَاتْفِلْ عَلَى یَسَارِکَ ثَلَاثًا قَالَ فَفَعَلْتُ ذَلِکَ فَأَذْهَبَهُ اللَّهُ عَنِّی»[vii] ابی العلاء میگوید: عثمان پسر عاص نزد پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا(ص) شیطان در بین من و نماز و قرائتم قرار میگیرد، و نمازم را به هم میزند. پیامبر(ص) فرمود: این شیطانی است به اسم «خنزب»، هرگاه این حالت را احساس کردی، از او به خداوند پناه بگیر، و سه دفعه به طرف چپ تف کن. عثمان میگوید: این کار را انجام دادم، خداوند این شیطان را از من دور کرد.
این حدیث در صحیح مسلم تحت این عنوان قرار گرفته است: «بَاب التَّعَوُّذِ مِنْ شَیْطَانِ الْوَسْوَسَهِ فِی الصَّلَاهِ» باب پناه جستن به خداوند از شیطان وسوسهگر در نماز.
امام نووی در شرح این حدیث میگوید: «وَفِی هَذَا الْحَدِیث اِسْتِحْبَابُ التَّعَوُّذِ مِنْ الشَّیْطَانِ عَنْ وَسْوَسَته مَعَ التَّفْلِ عَنِ الْیَسَارِ ثَلَاثًا، وَ مَعْنَى ( یَلْبِسهَا )أَیْ یَخْلِطهَا وَیُشَکِّکنِی فِیهَا، وَ مَعْنَى ( حَال بَیْنِی وَبَیْنهَا )أَیْ نَکَّدَنِی فِیهَا، وَمَنَعَنِی لَذَّتهَا، وَالْفَرَاغَ لِلْخُشُوعِ فِیهَا»[viii]. این حدیث دلیل است برای استحباب پناه جستن به خداوند و سه دفعه به طرف چپ تف کردن از وسوسهی شیطان، « یَلْبِسُهَا » یعنی آن را به هم میزند و در نماز من را به شک و تردید میاندازد. «حَال بَیْنِی وَ بَیْنهَا»یعنی نماز را بر من دشوار میگرداند، و مرا از لذّت و خشوع در نماز باز میدارد. پس اگر روایت صحیح مسلم را معیار قرار دهیم ـ باید هم همین کار را بکنیم ـ مشکل عثمان وسوسهی شیطان بوده، و پیامبر(ص) استعاذه را به او یاد میدهد.
ثانیاً: دانشمندان علم حدیث شناسی، حدیث «یَعلَی بن مرّه» را به دلیل انقطاعی که در سند آن وجود دارد، ضعیف دانسته اند.[ix]پس برای اثبات جنّ زدگی نمیتوان به این حدیث استناد نمود.
ثالثاً: اگر روایت سنن ابن ماجه را معیار قرار دهیم، میتوانیم بگوییم: پیامبر خدا (ص) به عنوان یک روانشناسِ تمام عیار، در این احادیث با شخص مریض همراهی کرده و توهّمی که شخص مریض به آن مبتلا است انکار نمیکند؛ بلکه مطابق آن پیش می رود و طوری جلوه میدهد که شیطانی که تو معتقد هستی در بدنت وجود دارد؛ من بیرونش کردم، چون بر طبق روایت صحیح مسلم، عثمان خودش ابراز میدارد که شیطان نمازش را بر هم میزند و ایجاد اخلال میکند، و در بعضی از روایتها آمده که شخص مراجعه کننده میگوید: «یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ ابْنِى هَذَا یَأْخُذُهُ الشَّیْطَانُ کُلَّ یَوْمٍ ثَلاَثَ مِرَارٍ»[x] ای پیامبر خدا، شیطان هر روز سه بار این پسرم را میگیرد، و ترکش نمیکند. و این روش که پیامبر(ص) برای مداوای این قبیل بیمارانی به کار برده، در مداوای بیماران از جهت روانی کاملاً جوابگو بوده است. نباید فراموش کنیم که پیامبر(ص) در محیطی به پیامبری مبعوث شده که قبل از اسلام کاملاً به تأثیرات جنّ در جهان هستی معتقد بودند و حتی جنّ را شریک خدا میدانستند. بسیار طبیعی است که برخی از رسوبات اعتقاد قبلی در قلب عدّهای باقی مانده باشد و هنوز هم بعضی از آنان دچار چنین توهّماتی بشوند.
رابعاً: در حدیث «عثمان بن ابی العاص» به هیچ عنوان مسئلهی صرع و جنون وجود ندارد؛ درحالی که اکثریت دانشمندانی که طرفدار دخول جنّ به بدن انسان هستند تنها نوعی از مریضی صرع و جنون را به نفوذ جنّ نسبت میدهند، بنابراین مشکل عثمان(رض) وسوسهی شیطان و یا توهّمی بیش نبوده که پیامبر(ص) به خوبی از پس مداوای آن بر آمد.
۵ ـ در مورد حدیث «عَطَاءُ بْنُ أَبِی رَبَاح» و آن زن سیاه چَرده که دچار صرع میشد و در آن هنگام بدنش را برهنه مینمود، به هیچ عنوان در این مقوله نمیگنجد و در اینجا موضوعیّت ندارد؛ زیرا ابن القیّم که سخت طرفدار دخول جنّ به بدن انسان است بعد از آنکه «صرع اخلاط» را توضیح میدهد، در ادامه میگوید: «فَهذِهِ الْمَرأهُ الّتِى جاءَ الْحَدِیثُ اَنَّها کانَتْ تُصرَعُ و تتکشَّفُ، یَجُوزُ اَنْ یَکُونَ صَرْعُها مِنْ هذا النوعِ»[xi] این زن که دچار صرع میشد و در آن هنگام بدنش را برهنه مینمود، احتمالاً صرعش از نوع صرع اخلاط بوده، نه از نوع جن زدگی! پس در این مورد نباید به این حدیث استناد نمود. و اگر بر خلاف نظر ابن القیّم بگوییم: صرع آن زن از نوع صرع جنّ زدگی بوده در آن موقع این حدیث از چند جهت، با حدیث«عثمان بن ابی العاص» تعارض پیدا می کند، و آن اینکه:
اولاً: چرا پیامبر(ص) حاضر به مداوای عثمان میشود در حالی که مشکل او به نسبت مشکل آن زن، چنان حادّ نبود ولی آن زن را به حال خود میگذارد و او را در بین صبر و به دست آوردن بهشت، و دعای بهبود یافتن مخیّر میگرداند، در حالی که سخت مریض بوده و دچار صرع میشد و حتی بدن خود را برهنه مینمود؟!
ثانیاً: حدیث «عطاء» در صحیحین وجود دارد و بر حدیث «عثمان و یعلی» که در سنن ابن ماجه و مسند امام احمد وارد شده اند، ارجحیّت دارد؛ و میبینیم که پیامبر(ص) آن زن مریض را با فوت کردن و «اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ» مداوا نکرد. پس برای جمع و توفیق این حدیث با حدیث«عثمان بن ابی العاص» دو راه بیشتر نداریم، یا همانند ابنالقیّم بگوییم: مریضی این زن از نوع «صرع اخلاط»بوده نه جنّ زدگی، که در این حالت حق استناد به این حدیث برای اثبات جنّ زدگی نداریم، یا اینکه بگوییم: مریضی عثمان در اثر وسوسه ی شیطان و یا توهّماتی بوده و مداوای آن برای پیامبر(ص) آسانتر از مریضی آن زن که یک مریضی حادّ بوده ، میباشد.
۶ ـ حدیث «ابیالیَسَر» که پیامبر(ص) در دعای خود میفرمود: «وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ یَتَخَبَّطَنِی الشَّیْطَانُ عِنْدَ الْمَوْتِ » شعراوی برای معنی تخبّط میگوید: «اَلتَّخَبُّطُ، هُوَ الضَّرْبُ عَلَى غَیْرِ اِسْتِواءٍ وَهُدىً، اَنْتَ تَقُولُ: فُلانٌ یَتَخَبَّطُ، اَی أنَّ حَرَکَتَهُ غَیرُ رَتِیبَهٍ، غَیرُ مَنْطِقِیَّهٍ، حَرَکَهً لَیْسَ لَها ضابِطٌ»[xii] تخبّط به معنی زدن ناهنجارانه و بیراهه رفتن است. «فُلانٌ یَتَخَبَّطُ» یعنی حرکتش نامرتّب و غیر منطقی است، حرکتش بی ضابطه و نامنظّم است. بنابراین کسی که حرکت کردن و راه رفتنش نامرتّب و نامنظّم باشد هرلحظه احتمال دارد که راه اصلی را گم کند؛ و به بیراهه برود. بنابراین معنی حدیث این چنین است: پروردگارا به تو پناه میبرم که شیطان هنگام مرگ مرا وسوسه و گمراه کند و به بیراهه ببرد.
همچنین احادیثی که دستور به استعاذه و پناه جستن به خدا هنگام همبستر شدن با همسر و هنگام قضای حاجت از شیطان میدهد؛ همگی را باید حمل بر معنی وسوسه نمود و لاغیر. استاد «محمّدربیعی» در مورد دعای قضای حاجت میگوید: فلسفهی این دعا آن است که شیاطین بیشتر در اماکن ناپاک آمد و شد دارند و در وقت قضای حاجت بیشتر مردم را وسوسه میکنند.[xiii]
۷ـ حدیث«عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَیْسٍ»که پیامبر(ص) از طاعون سخن گفت و فرمود: طاعون از گزش دشمنان شما، جنّ است. همچنان که محمّد رشید رضار در مورد این حدیث اشاره به مسئلهی میکروب مینماید[xiv]، استاد عبدالهادی افخم زاده نیز در کتاب «چهار صد گوهر حکمت»، در شرح این حدیث میگوید: در این حدیث شریف و نیز احادیث دیگر مربوط به دیوانه شدن و یا جریان خون استحاضهی زنان که این گونه بیماریها را به جنّ نسبت میدهند، منظور همان جنّ میکروبی است و لاغیر؛ زیرا بالضروره ثابت و معلوم گردیده که منشأ پیدایش طاعون و بسیاری از بیماریهای دیگر میکروب میباشد و هر طفل دبستانی از آن آگاه است چنانکه باسیل[xv]طاعون برای اولین بار در سال ۱۸۹۴ میلادی کشف گردید.[xvi] و یا شاید منظور این است که جنّیان میکروب این بیماریها را منتشر میکنند، زیرا این کار امکان پذیر است و حتّی انسانها هم میتوانند میکروبها و ویروسهایی بر علیه یکدیگر انتشار دهند. و از یاد نبریم که برخی روایات، طاعون و بعضی از بیماریهای دیگر را از آثار سوء فحشاء و زنا معرّفی میکنند. البتّه نمی خواهیم که چیزی به احادیث پیامبر(ص)بیفزاییم که از نظر علمی مبنایی ندارد؛ امّا همچنانکه استاد محمّد ربیعی میگوید: احادیث زیادی در باب حکمت و تندرستی از پیامبر(ص) نقل شده که دلالت بر وجود موجودات میکروبی دارند؛ از جمله اینکه بعد از غذا دندانهایتان را بشوئید زیرا شیاطین ریزههای خوراک را که در لابلای دندانهایتان باقی مانده میخورد و دندانهایتان را فاسد میگرداند؛ دیگر اینکه زیادی ناخنها را بگیرید، زیرا شیاطین زیر آنها گرد آمده سبب آزارتان می شوند. و در ظرف تَرَک دار غذا و آب و مایعات نخورید، چون شیاطین در شکاف آن کمین نموده و بیمارتان میکنند.[xvii] میتوان این حدیث را به مطلب استاد ربیعی افزود، که أَبو سَعِید الْخُدْرِیِّ میگوید: پیامبر خدا فرمود: «إِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فِی الصَّلَاهِ فَلْیَضَعْ یَدَهُ عَلَى فِیهِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَدْخُلُ مَعَ التَّثَاؤُبِ»[xviii]هر گاه یکی از شما در نماز خمیازه کشید، دستش را روی دهان خود قرار دهد؛ زیرا شیطان همراه خمیازه کشیدن وارد می شود. راغب اصفهانی به نقل از «ابوعبیده»، میگوید: «اَلشَّیْطانُ اِسْمٌ لِکُلِّ عارِمٍ مِنَ الْجِنِّ والْإِنْسِ وَالْحَیواناتِ»[xix] شیطان بر هر موجود آزار دهندهای اعمّ از جنّ و انسان و حیوانات اطلاق میشود. بنابراین میتوان شیطان مذکور در حدیث «أَبو سَعِید الْخُدْرِیِّ» را حمل بر میکروب کرد.
نباید فراموش نمود که در مورد جنّ، و شیاطین احادیثی از پیامبر(ص) روایت شده است که دانشمندان اسلامی آن احادیث را به معنای مجازی گرفتهاند؛ به عنوان نمونه: پیامبر(ص) در مورد کسی که شب میخوابد و برای نماز صبح بیدار نمیشود، میفرماید: «ذَاکَ رَجُلٌ بَالَ الشَّیْطَانُ فِی أُذُنَیْهِ أَوْ قَالَ فِی أُذُنِهِ»[xx] او کسی است که شیطان در گوشهایش، ادرار کرده است! امام نووی از «ابن قتیبه» نقل میکند که گفته: یعنی شیطان او را فاسد نموده است. «یُقَالُ : بَالَ فِی کَذَا إِذَا أَفْسَدَهُ» وقتی کسی که چیزی را فاسد کند گفته میشود در آن ادرار کرد. «وَ قِیلَ : مَعْنَاهُ اِسْتَخَفَّ بِهِ وَ احْتَقَرَهُ وَ اسْتَعْلَى عَلَیْهِ، یُقَالُ لِمَنْ اِسْتَخَفَّ بِإِنْسَانٍ وَ خَدَعَهُ : بَالَ فِی أُذُنِهِ» یعنی گفته شده: معنای آن این است که او را سبک شمرد و تحقیرش کرد و بر او چیره شد، به کسی که انسانی را سبک شمارد و فریبش دهد، گفته میشود: در گوش هایش، ادرار کرده است.[xxi]
۸ـ و امّا اینکه آثار جنّ زدگی در شخص مصروع دیده می شود، و جنّ بر زبان آن شخص سخن میگوید، دکتر یوسف قرضاوی میگوید: اینگونه اشخاص مبتلا به بیماریهای روانی و عصبی مثل ازدواج شخصیّت (دو گانگی شخصیّت) هستند، که در این حالت انسان دارای دو نوع شخصیّت میشود: شخصیّتی ظاهری که در حالات عادّی با آن تعامل میکند، و شخصیّتی باطنی که حالت و صفت و گفتار آن با شخصیّت ظاهری متفاوت است و این شخصیّت باطنی است که برخی اوقات بر شخص چیره می شود و شخصیّت ظاهری را می پوشاند و با صدای دیگر سخن میگوید. یعنی اگر مرد است با صدای زن سخن میگوید و اگر زن است، با صدای مرد سخن میگوید، و بعضی گمان میکنند که این جنّ است سخن میگوید، امّا در واقع با تأمّل و تعمّق آشکار میگردد که این خود همان شخص است امّا در حالتی دیگر.[xxii]
دکتر مصطفی سعید الخن میگوید: جوانی پی در پی دچار صرع میشد، نزدیکانش او را نزد شخصی میبردند که ادّعا میکرد با عالم جنّ، ارتباط دارد. این شخص به نزدیکان بیمار گفته بود که جنّ به بدن مریض وارد شده و من میتوانم طی چند جلسه او را بیرون کنم! در یکی از این جلسات، نزدیکان مریض چیز عجیبی را شنیده بودند، که منشأ آن را نمیدانستند! این مرد معالج میگفت: خارج شو! صدایی میآمد که میگفت: نه خارج نمیشوم! این مرد گفت: اگر بیرون نیایی آتشت میزنم! صدا میآمد که میگفت: خیلی خوب، بیرون میآیم! بعد از چند جلسه، این شخص ادّعا کرده بود: مریض شفا یافته و جنّ از بدنش بیرون رفته است. دکتر سعید الخن می گوید: یک دفعه من به دیدار و عیادت او رفتم، در همان لحظه دچار صرع شد، از دیدن این حالت بسیار اندوهگین شدم، بعد از اینکه به هوش آمد، خدا حافظی کردم و از نزد او رفتم؛ در مسیر به پزشکی برخورد کردم و جریان را برایش بازگو کردم، او گفت: این که بسیار ساده است، در مغز این شخص شکافی وجود دارد، هنگامی که این شکاف بیشتر می شود شخص دچار صرع می شود. این پزشک مرا به متخصّصی راهنمایی کرد، مریض نزد آن متخصّص رفت چند نوع قرص برای او تجویز نموده بود، تا زمانی که آن قرصها را مصرف می کند دچار صرع نمی شود.[xxiii] اُسَامَهَ بْنِ شَرِیکٍ می گوید: پیامبر خدا فرمود: «یَا عِبَادَ اللَّهِ تَدَاوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَضَعْ دَاءً إِلَّا وَضَعَ لَهُ شِفَاءً أَوْ قَالَ دَوَاءً إِلَّا دَاءً وَاحِدًا قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُوَ قَالَ الْهَرَمُ»[xxiv]ای بندگان خدا بیماریهایتان را مداوا کنید، خداوند متعال دردی را قرار نداده، مگر اینکه یقیناً شفای آن را نیز قرار داده است، بجز یک بیماری گفتند: آن بیماری چیست؟ فرمود: پیری!
نتیجه گیری
مسئلهی جنّ زدگی یا داخل شدن جنّ به بدن انسان، از گذشته تا به امروز مورد اختلاف دانشمندان اسلامی بوده است. بنابراین هیچکدام از طرفین حق ندارند نظریه و دیدگاه خود را به نام اهل سنّت و جماعت معرّفی کنند؛ و مخالفان خود را، به عنوان مخالفان شرع و تکذیب کنندگان دین خدا جلوه دهند. اگر کسی چنین کند در حق اسلام و مسلمین بی مهری کرده است. نگارنده با توجّه به دلایل و مستنداتی که مخالفان ذکر کردهاند به این نتیجه رسیده است که جنّ و شیاطین بجز وسوسه هیچ گونه سیطرهای بر بنیآدم ندارند و جنّ زدگی توهّمی بیش نیست. و کسانی که در روزگار ما جنّ زدهگان را از طریق ارتباط با جنّیها و خارج کردن آنها، بهبودی می بخشند! باید بدانند:
اولاً: دانشمندان اسلامی حتّی آنان که جنّ زدگی را یک حقیقت میدانند به هیچ عنوان از این طریق کسب روزی و ارتزاق ننمودهاند و از آن به عنوان منبع درآمد استفاده نکردهاند.
همچنین اکثریت قریب به اتّفاق دانشمندانی که جنّ زدگی را حقیقت میدانند فقط بعضی از بیماریها مانند نوعی از صرع و جنون را از جنّ زدگی میدانستند نه تمام بیماریها را ! و برای مداوای این بیماری به هیچ عنوان مردم را به سوی خرافه گرایان سوق ندادهاند؛ بلکه توصیهی آنان همیشه روی آوردن خود شخص جنّ زده به تلاوت قرآن و اقامهی نماز و اجرای دستورات شرع اسلام بوده است.
ثانیاً: داعیان دین باید مواظب حرکات و سکنات خود باشند، زیرا دیگران از آن الگو برداری میکنند و در این میان کسانی فرصت طلب وسود جو وجود دارند، که کارهای دعوتگران را برخلاف نیّات خیر آنان تفسیر میکنند، و به نفع خود از آن بهره برداری مینمایند. پس باید دعوتگران مواظب باشند مبادا کسانی پیدا شوند با الگو برداری از کار آنان و تحت عنوان بیرون کردن جنّ از بدن انسان، دکّان باز کنند و فساد ایجاد کنند و «یُهلِکُونَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و دین اسلام ـ دین علم و دانش ـ را به دیگران بد بشناسانند و چهرهی آن را کریه کنند، و از آن دینی مخالف علم و دانش بسازند.
ثالثاً: به نظر حقیر بیرون کردن جنّ از بدن انسان با این روش ابداعی امروزی، روزهای ویژه از هفته را به این کار اختصاص دادن و ارتزاق کردن از این طریق، وارد مقولهی بدعت گذاری در دین می شود.
و آخِرُ دَعوانا اَنِ الْحَمْدُ للهِ ربِّ الْعالَمِینَ.
پینوشتها:
۲۲ـ تفسیر البیضاوی – (۱ / ۳۰۵) ، تفسیر أبی السعود – (۱ / ۳۳۱).
۲۳ ـ تفسیر الجلالین – (۹ / ۹).
۲۴ـ ابن عاشور،محمّد طاهر،التحریر والتنویر – (۱۲ / ۲۳۶)، ، با اندکی تصرف واختصار.
۲۵ـ صحیح مسلم – (۱۱ / ۱۵۱) رقم حدیث،۴۰۴۱٫
۲۶ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۱۴، ص ۱۶۳،چاپ اوّل، ۲۰۰۱م، انتشارات مؤسسه المختار،القاهره.
۲۷ـ الکشمیری ،العرف الشذی شرح سنن ترمذی- (۳ / ۳).
۲۸ـ صحیح مسلم،بَاب التَّعَوُّذِ مِنْ شَیْطَانِ الْوَسْوَسَهِ فِی الصَّلَاهِ، رقم حدیث: ۴۰۸۳٫
۲۹ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۱۴، ص ۱۹۸،چاپ اوّل، ۲۰۰۱م، انتشارات مؤسسه المختار،القاهره.
۳۰ ـ مسند أحمد بن حنبل – (۲ / ۱۷۳)تعلیق شعیب الأرنؤوط : إسناده ضعیف، المنهال بن عمرو لم یسمع من یعلى بن مره.
۳۱ـ دلائل النّبوّه للبیهقی – (۶ / ۱۴۶)رقم حدیث: ۲۲۶۸٫ به روایت جابررضی الله عنه.
۳۲ـ ابن القیّم الجوزیّه، زاد المعاد فی هدی خیر العباد – (۴ / ۷۰).
۳۳ـ تفسیر الشّعراوی – ( / ۲۷۷)،درتفسیر آیه ی ۲۷۵ سوره ی البقره.
۳۴ ـ ربیعی محمّد،باقیات صالحات ،ج۱، ص ۵۸، مسئله ی ۲۱۵،انتشارات پرتو بیان.
۳۵ـ غزالی محمّد،نگرشی نو در فهم احادیث نبوی،مترجم داودناروئی،ص ۱۷۹،چاپ اوّل ،نشر احسان ۱۳۸۱٫
۳۶ـ باکتری میله ای شکل،که بعضی از انواع آن بیماری زا است.
۳۷ـ افخم زاده عبدالهادی، چهارصد گوهر حکمت،ص۳۰۵، انتشارات آراس چاپ اوّل، ۱۳۹۰٫
۳۸ ـ ربیعی محمّد،آئینه ی اسلام ، مسئله ی ۳۹۶ ، ص ۱۶۱٫
۳۹ ـ مسند أحمد – (۲۲ / ۴۴۰)،رقم حدیث: ۱۰۸۹۵٫
۴۰ـ الرّاغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن،تحقیق صفوان عدنان داوودی، مادّه ی شطن،ص ۴۵۴، دار القلم دمشق والدّارالشّامیّه بیروت.
۴۱ـ صحیح البخاری – (۱۱ / ۵۰)، رقم حدیث: ۳۰۳۰ و صحیح مسلم (۴ / ۱۷۴)،رقم حدیث:۱۲۹۳٫
۴۲ ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۶، ص ۶۹،چاپ اوّل، ۲۰۰۱م ، انتشارات مؤسسه المختار،القاهره.
۴۳ـ القرضاوی یوسف، فتاوا ،ص ۷۰۳٫
۴۴ـ سعید الخن مصطفی ودیب مستو محی الدین، العقیده الاسلامیه ارکانها حقائقها مفسداتها.ص ۵۵۴، انتشارات دارالکتب الطیب.چ ششم ۲۰۰۶٫
۴۵ـ سنن الترمذی – (۷ / ۳۴۹)رقم: ۱۹۶۱، سنن أبی داود – (۱۰ / ۳۴۲)رقم :۳۳۵۷، سنن ابن ماجه – (۱۰ / ۲۳۴)رقم:۳۴۲۷٫
توجه! بسیاری از منابع مذکور، از نرم افزار مکتبه الشّامله گرفته شده اند، در نتیجه شاید با نسخه های چاپی اندکی تفاوت داشته باشند.
برای مطالعه بخش اول این مقاله اینجا کلیک کن
برای مطالعه بخش دوم این مقاله اینجا کلیک کن
با سلام در این که در امور اختلافی نباید همدیگر را طرد و رد و یا تکفیر کرد شکی نیست اما گاهی بعضی چیزها اظهر من الشمس هست و حتی اجماع بر آن نقل شده پس خواهشا با اعتقادات مردم بازی نکنید. خواستید نام چندین و چند عالم طراز اول از سلف تا امروز را ردیف کنم که ورود جن را به بدن قبول داشتن و راه کار خروج را گفتن . این آیدی من در تلگرام هست ako5577@